به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 9 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 106
  1. #81
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array


    سلام

    رویای آرامش

    لطفاً به مادرتو بگید قبل از هر صحبتی با پدرش مشاوره بگیره . محتوای حرفهاش بد نبوده اما بی پرده گویی و روش سرزنش

    مدارش خوب نبوده .

    پدرتون داره هوار میزنه که به توجه نیاز داره و شما بچه و مادرتون یک جبهه شدید و او تنها مانده و این اشتباه هست . از این

    فرصت و حرفهاش استفاده کنید و یک جلسه چهار نفره با هم بگذارید در اون جلسه مادرتون بیان کنه که من به سهم خودم

    اشتباهاتمو می پذیرم و همیجا در حضور بچه ها از شما تقاضا می کنم در یک جلسه دو نفره هرچه ناراحتی از من داری و بین

    ما زن و شوهر هست را به من بگویی و در این جلسه هم به عنوان یک خانواده بیایید مسائلی و حرفهای ناگفته خودمونو به

    هم بگیم . و شما و مادر و خواهرتون سعی کنید با لحن خوب و در عین تایید نیاز به حضور پدرتون و قد ردانی از زحماتش

    حرف بزنید .

    ناراحتی هایی که از او دارید را بدون سرزنش و متهم سازی و با حفظ شخصیتش بیان کنید یعنی رفتاری که ازش ناراحتین

    را از شخصیتش جدا کنید و بگید و سعی کن شما مدیریت جلسه را داشته باشی و هرجا بیان مادر یا خواهرت خوب نبود

    اصلاحش کنی و منظور درست را برسونی . و از پدر هم بخواهید هرگله و نارضایتی که داره بیان کنه .

    به حرفهای امین توجه کن و همچنین محسن عزیزی که مشاور تالار هست و حرف بقیه اگر در این راستا بود را توجه کن اگر

    نه اهمیت نده .


    یک بار دیگر کامل راهنماییهای مدیر و بنده و جناب محسن عزیزی و امین و دیگرانی که هماهنگ با مدیر و مشاور تالار هست

    را مطالعه کن و نکته های لازمه را در بیار .

    جایگاه پدرتون در خانواده آسیب دیده و اذیت میشه و به هردری ولو غلط میزنه که توجه جلب کنه . لطفاًاون رفتارش با خواهرت


    رو فراموش کنید و از این فرصتی که خودش تا این مقدار حرف زده با مادرتون استفاده کنید . یادتون هست که می گفتید

    پدرتون اصلاً حرف نمیزنه و سکوت میکنه ... اما می بینید که یک ذره مادر بهش نزدیک شده ( با همه روشهای اشتباهی که

    داشته ) او داره حرف میزنه . باور کنیدهرچه مادر بیشتر باهاش حرف بزنه و محبت کنه وضعیت بهتر میشه البته انتظار سریع

    نتیجه گرفتن را نداشته باشید یعنی با عجله پیش نرید .

    مادرتون بگه من میرم مشاوره تا سهم خودمو از مشکلات پیدا و اصلاح کنم چون مطمئنم من اشتباهات زیادی داشته ام که

    البته از روی ناآگاهی بوده نه عمدی . میرم مشاوره تا بفهمم و اصلاح کنم از تو هم میخواهم بهم کمک کنی که مهمترین

    کمکت اینه که انتظاراتت و ناراحتیهات به من رو بهم بگی .
    باز هم تأکید می کنم مادرت یک طرفه دست بکار بشه . همین

    جملاتی که من گفتم را اگر عیناً و با با پذیرش به پدرتون بگه انقلابی در او ایجاد میکنه ولو بروزش ندهد .

    لطفاً به مادرتون بگید راهکارهای ما را بکار بگیرد و زمینه صحبت او و خواهرتان را هم فراهم کنید بگذارید ترس در وجود

    خواهرتون هم بشکنه و به خواهرتون بفهمانید که پدرتون گفته که منظورش را درست نفهمیدی و خواسته با تو درد دل کنه

    منتها زمان مناسبی را انتخاب نکرده و بگید که پدر انتظار داره ببخشیش اگر باعث ترست شده و از پدر هم بخواهید که

    همین را به خواهرتون بگه .





  2. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Aram_577 (چهارشنبه 09 مرداد 92), del (شنبه 12 مرداد 92), majid_k (جمعه 08 شهریور 92), mohammad6599 (پنجشنبه 10 مرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  3. #82
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array

    فعلاً پدر و مراجعه به روانشناس او را رها کنید و
    مادرتون نزد مشاور خانواده بره و در پی ترمیم رابطه باشه و شما و خواهرتون

    هم برید تا اصلاح رابطه با پدر را داشته باشیدو کلاً سیستم ارتباطی خانواده تغییر کند
    و همچنین خواهرتون را نزد روانشناس

    ببرید که روانکاوی بشه که اگر آسیبی بالینی از موضوع خورده از همین حالا درمان بشه . جو را آرام نگه دارید و فضارابغرنج نکنید.

    اگر شما سه نفر مشاوره داشته باشید و از مشاور بخواهید که بهتون کمک کنه که سیکل رابطه در خانواده اصلاح بشه مطمئن

    باشید که روی پدر اثر میگذارد و بعداً خواهیم گفت پدر را چطور به سوی روانشناس سوق دهید .





  4. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Aram_577 (چهارشنبه 09 مرداد 92), del (پنجشنبه 31 مرداد 92), majid_k (جمعه 08 شهریور 92), mohammad6599 (پنجشنبه 10 مرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  5. #83
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 09 مهر 02 [ 23:10]
    تاریخ عضویت
    1391-1-16
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    نوشته ها
    174
    امتیاز
    11,959
    سطح
    71
    Points: 11,959, Level: 71
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 91
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    825

    تشکرشده 868 در 166 پست

    Rep Power
    44
    Array
    به نام خدا
    سلام
    قبل از هر مطلبی باید مراتب همدردیم رو به شما اعلام کنم و بگم که اورژانسی ترین کاری که بتونم براتون بکنم ، دعا براتون هست که در این شبه قدر حتما این کار رو خواهم کرد. (اینو فراموش نکنید که نزدیکترین موجود ازلی و ابدی که از رگ گردن به شما نزدیکتره و شاهد و حافظ همه شماست ، خداوند حکیمه که هیچ امری خارج از حکمتش اجازه اتفاق افتادن نداره ، پس نگران نباشید.)
    .
    مطلب بعدی اینکه لطفا به افکار رویاپرداز و خیال پرداز درونیتون یک نهیب بلند بزنید که: ایست!
    .
    الان وقت شیون و عزاداری نیست ، باید همگی دستاتون رو بالا بزنید و با کنار گذاشتن احساسات و خود سلیقگی ، دست به یکسری جراحی های حساس و حتی چندش آور بزنید!
    .
    واما ...
    .
    1- بهترین کار برای شکستن معادلات کنونی ، استفاده از پتانسیل این شبهای عزیزه! یعنی چی؟ ... یعنی اینکه شب خواهرتون در اتاق رو باز بزاره و به اتفاق مادر و در صورت امکان شما ، مراسم شب قدر خونگی مختصری در اتاق خواهرتون گرفته بشه. نیمه های شب قبل از سحر همه چی تعطیل و خواهر تنها در اتاق خودش با در کاملا باز و مادر نیز در کنار شوهر خود مشغول استراحت شوند. این اولین حرکت شکستن تابوی در بسته اتاق خواهرتون خواهد بود. نگران هیچ چیزی نباشید. در صورت ورود پدر به اتاق دخترش ، بدون هر گونه حساسیت ، خواهرتان بگوید که خسته ام و اگر حرفی دارید فردا صبح با هم میزنیم! همین و با ظاهری آرام بخوابد. اگر تصور میکنید که اتفاقی میوفتد ، نگران نباشید! در بدترین حالت این است که پدرتان اقدام فیزیکی نامناسبی به سمت خواهرتان خواهد داشت. فکر میکنید چی میشه؟؟؟( با اولین تماس فیزیکی هیچ عروسی توسط دامادش اخرین اتفاق براش نمیوفته که! ) ولی بجاش لااقل تکلیف پدرتون با خودش و تکلیف خیالات شما با خودتون معلوم میشه که خیلی هم خبری نیست! نترسید دخترها دزدگیری دارند به نام "جیغ" که اگر لازم شد میشه استفاده بشه که من میدونم لازم نخواهد شد! (امیدوارم منظورم رو فهمیده باشید!)
    .
    2- در اولین فرصت خواهرتون به یک بهانه مثلا درسی ، چند روز به خانه شما بیاید. مادرتان باید در خلوتی خانه دست به کارهایی بزند که شاید حسی نداشته باشد و حتی برایش چندش آور باشد. آن کار چیست؟؟؟ .... (با عرض معضرت از همگی. مجردها نخونند!) مادرتان (با پوشش لباسی متفاوت) حتی اگه شده با دست و حرکات تماسی باید پدر را ارضا کند. با اینکار صبح فردایش ، پدری با سطح هورمونی متفاوت از قبل آماده آشپزی بعدی مادرتان میباشد. (اگر لازم باشد باید این کار در طی چندین ساعت دیگر نیز صورت پذیرد تا رمق شوهر را بکشد!)
    .
    3- پس از حصول اطمینان از استراحت کافی پدر ، مادر حالا باید بساط میز گفتگو را پهن کند. با این مضامین که : "من مدتی هست که یک سری اختلالات جنسی دارم و دکتر گفته که باید با شوهرت بیایی تا طی چند جلسه روشها و مطالبی رو به شوهرت بگیم که بتونه مشکل زنش رو حل کنه!" (منظورم رو گرفتی؟؟ یعنی باید مادرتون القا کنه که مریض اونه نه پدرتون ، و پدرتون باید حس رابین هودیش گل کنه! .... افتاد!!؟؟)
    .
    .
    .
    به مادرت هم بگو : "اگه میخواد مشکل دخترش حل بشه ، یا باید نقشش را طوری بازی کنه که حتی بدون داشتن حس کارش رو خوب انجام بده و یا باید برای شوهرش دست بالا بزنه و سریعا یک زن جوان بگیره و نقش هوو رو بازی کنه ، انتخاب با خودشه!"
    .
    .
    .
    اینقدر هم نشین پای نت روضه خونی راه بندازیی پاشو برو همین الان استارت کار رو بزن!
    .
    در پناه حق.
    گر در طلب منزل جانی ، جانی / گر در طلب لقمه نانی ، نانی
    این نکته رمز اگر بدانی ، دانی / هر چیز که در جستن آنی ، آنی
    مولانا
    ویرایش توسط Aram_577 : چهارشنبه 09 مرداد 92 در ساعت 18:17

  6. 7 کاربر از پست مفید Aram_577 تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 09 مرداد 92), del (شنبه 12 مرداد 92), majid_k (جمعه 08 شهریور 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 09 مرداد 92), گل آرا (پنجشنبه 10 مرداد 92), اشنای قدیمی (سه شنبه 19 شهریور 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  7. #84
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,367 در 1,792 پست

    Rep Power
    0
    Array
    درجواب سوالت ؛ارجحیت باروانشناس بالینی متبحر هست، پس از روانکاوی ورواندرمانی اگه نیاز به داروی خاصی باشد همراه نامه بیمار رو به روانپزشک ارجاع میدهد.به خاطراینکه جمع بندی کلی ازتایپیکت داشته باشی وسردرگم نشوی.

    تایپیکت ۵قسمت هست:

    1_تشخیص نوع مساله؛

    که مشکل پدر شما لزوما آنطورکه در ظاهرنشان میدهد نیست ؛روحیه او حساس ،نیازبه محبت اعضایی خانواده،نیازبه بازیابی اقتدار،نیازبه معاشقه سطحی باهمسروعدم سرزنش وتحقیردراین زمینه توسط همسرتازمانی که کم کم توانایی جنسی او احیاشود. وجزئیاتی که درپستهای مختلف دیدی

    2_راهکارهای کوتاه مدت محافظه کارانه؛

    مثل پوشش مناسب خواهرومراقبتها وحفظ خونسردی وآرامش وپرهیزازکارهای تنش زاو...

    ۳_راهکاری میان مدت؛

    اکثرپستهای فرشته مهربان علاوه بر راهکارهای کوتاه مدت تفصیل راهکارهای میان مدت هست راهکارهای میان مدت بهتراست پس از چندروز ازمشکل، زمانی که حساسیتها کمترمیشودپیاده شوند محوریت این راهکارها"سیاستهای جذبی"و"اعتمادقدم به قدم به پدر"وپرهیزازبازجویی وکنکاش زیاد رفتارپدر"وپذیرش عذرهای حتی دروغ اوتافراینداعتمادمتقابل صورت گیرد،مشورت وهمدلی اعضا خانواده وپذیرش سهم هرکس ازاشتباه تاپدرهم نرم و منعطف شودو...که جزئیات درپستها هست راهکارهای میان مدت بین دو هفته تا ۲۰روزطول میکشدتاپیاده سازی وجواب دهد.

    ۴_راهکارهای بلندمدت؛مراجعه اعضا خانواده به مشاوره

    ۵_((راهکارهای اضطراری؛اورژانس اجتماعی و...))

    من راهکار۵ راتعمدا داخل پرانتزگذاشتم چون نیازبه توضیح دارد؛این مورد فقط مخصوص شرایط شما نیست حتی یک مسمومیت دارویی داروهایی که پزشک تجویزمیکند ممکن است باعث ایجاد اختلالات پیش بینی نشده درفردکند وبه مددکاران فوری اجتماعی نیازمندشویم شاید من که الان این پست رو مینویسم فرداموضوع یک تلفن اورژانس اجتماعی شوم نبایداعضا خانواده فاجعه سازی کنند.پس این فقط یک "نقطه اطمینان احتمالی" برای شماست تاباآرامش بیشتر روی ۴راهکارقبل کارکنید.................................... .................................................. ..

    در تکمیل پست ۸۱و۸۲فرشته مهربان بایدبگویم :

    اگرخانواده تصمیم به صحبت دسته جمعی گرفت میتوانیدغذای موردعلاقه پدر را درست کنید(این نظرشخصی نیست براساس مطالعات دقیق آکادمیک هست)مزاج خوش باعث تاثیربیشترحرفها وموفقیت بیشترروند اقناع سازی میشود.پس ازآن میتوانید از زعفران درچای استفاده کنید(تا اینجا استفاده گهگاه از زعفران ضد افسردگی وشادی آورهست بخصوص برای شرایط روحی افراد خانواده شمالازم_اگر دوستان اطلاعات دقیقتری دراین مورد دارند اصلاح کنند)وپس ازآن پیشنهادات فرشته مهربان +جزئیات دیگربه خلاقیت خودتان....


    درتکمیل صحبتهای Aram_‎577

    ابتدا این نکته را درنظربگیریدکه پدر ناتوانی جنسی خود رابه شدت انکارمیکند وبیشترتمایل به سورپرایز همسر داردکه بفهماند ناتوان نبوده پدرشما شخصا ناتوانی خود رابدلیل "نداشتن اقتدار"میداند.بعضی مردان یازنان قبل از حرکات جنسی تمایل به "رقصیدن"برای تحریک خودو همسر دارند.اگرپدرقبلا اینطوربوده الان شرایط فراهم نیست واگر چنین ویژگی نداشته درهر دوحالت اکنون با حرکاتی دیگر شروع خواهدکردبسته به ساختارشخصیتی خودمثل شکستن چندتا استکان یا چنددستورتحکم آمیزبه همسرو...ممکن است با این مقدمه ۴_۵ساعت دیگریاروز دیگربا کش وقوسهای خاص خودکم کم به همسرنزدیک شود این چندمثال روگفتم تاهمسرش بابینشی عمیقتر به رفتارهاش توجه کند وزودازکوزه درنرود.اگرفقط معاشقه سطحی صورت گیرد همسرش به هیچ وجه کلامی یاغیرکلامی نبایدتمسخریاتحقیرکند وبهتراست وانمود کندرضایت دارد.تادفعات بعد تکمیل ترانجام گیرد...


    یک نکته هم درموردشما:


    شمافقط زمانی که پدرت بادستگیره ورمیرود یاحرفی میزندبادستپاچگی پستی میگذاریددرحالی که دقیقا زمانی که جوخانه آرام(ش قبل ازطوفان)هست باید راهکارهای میان مدت پیاده شودنه صرفازمانی که پدردرحالت گارددفاعی پس ازبحران هست.واینکه شما ابدابه پدراخمی نکن ومث سابق رفتارکنیدچون درون خانه نیستیدواحتمالاپدرباشمادرد دل کند.

  8. 4 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (شنبه 12 مرداد 92), deljoo_deltang (چهارشنبه 16 مرداد 92), mohammad6599 (شنبه 12 مرداد 92), گل آرا (شنبه 12 مرداد 92)

  9. #85
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام و تشکر بابت همدردی و راهنمایی دوستانم
    من مطالب شما را می خوانم تا در نهایت بتوانم به یک ایده منسجم برای راهنمایی به مادرم برسم ، ایده ای که خودم داشتم این بود که به مادرم بگویم که یک روز که خواهرم در خانه نیست، مثلا یک روز صبح که از خواب بیدار می شوند به پدرم بگوید بمان تا باهم صحبت کنیم. اونوقت با لحن بسیار آرام شروغ به صحبت با پدرم کند. با این مضمون که مثلا بگوید تو مرد بسیار خوبی بودی و هستی بسیار برای خانواده ات زحمت کشیدی . بگوید می دانم با مشکلی مواجه شدی که اینطور شدی وگرنه تو اصلا اینطور نبودی. بگوید خواهرم در اوضاع نامناسبی از نظر روحی است. بسیار اشفته است و همش نگران است و گریه می کند. بگوید می دانم من هم در زندگی مشکلات فراوانی داشته ام اینکه عصبی بودم زود از کوره در می رفتم خیلی وقتها تو رو جلوی بقیه کوچک کردم تحقیرت کردم. غرورت رو پیش بقیه شکستم می دانم. ازت می خوام مثل یه زن و شوهر به هم کمک کنیم تا زندگیمون به آرامش برسه. بگه با هم حرف بزنیم به هم اعتماد کنیم ایرادهای هم رو به هم در خلوت بگیم. بگه من جز تو کسی رو ندارم. دلم می خواد باعث ارامش بچه هامون بشیم. دلم می خواد وقتی پیر و از کار افتاده شدیم بچه هامون با جون و دل بیان و دور و برمون باشن و بهمون محبت کنند نه اینکه آرزوی مرگمون رو کنند. دلم می خواد باعث حفظ آبرو و سربلندی بچه هامون باشیم. بگه یک وقتی بذاریم تا سه نفری با هم صحبت کنیم. مگه تو نمی خواستی با دخترت حرف بزنی؟ پس بیا یک جلسه بذاریم تا سه نفری با هم حرف بزنیم و مشکلات و دلخوری هامون رو به هم بگیم. بهش بگه به خواهرم بگه که می خواسته باهاش حرف بزنه و قصدو نیتی برای ترسوندنش نداشته تا اون هم از این حالت ترس و اظطراب بیرون بیاد. اونوقت اگه قبول کرد و جلسه سه نفری اتفاق افتاد اگر هم خواهرم قبول کردکه در اونجا باشه و صحبت کنه( چون خواهرم متنفر شده از پدرم و اصلا دلش نمی خواد باهاش صحبت کنه) خواهرم بگه باید به من قول بدی دیگه اون اتفاق تکرار نشه. بگه من اعتمادم سلب شده ازت باید زمان بگذره تا شاید بتونم به حال اولم برگردم بگه از من توقع نداشته باش مثل روز اولم بشم.
    نمی دونم این برای شروع خوبه؟ چیز دیگه هم هست که بگن؟

    - - - Updated - - -

    اگر هم ممکنه یک روانشناس بالینی مجرب به من معرفی کنید که در این زمینه متبحر باشه تا ابتدا مادرم به تنهایی بره و باهاش صحبت کنه و راهکار بگیره،

    - - - Updated - - -

    پدر من اصلا میگه من میل جنسی ندارم و مادرم رو پس میزنه راهکار ارام فکر نمی کنم عملی باشه

    - - - Updated - - -

    راستش حس خودم هم به پدرم خیلی بد شده اصلا دیگه نمی تونم باهاش مثل قبل باشم، حالا فکر کنین خواهر و مادرم چه حس دارند، بلاخره ما هم ادمیم از سنگ که نیستیم. خونه پدرم که میرم با اینکه شبا شوهرم پیشم میخوابه تا صبح ده بار از ترس از خوا ب بیدار میشم. همش تو ترس و اضطرابم. باور کنین بعد اولین ماجرا هر لحظه منتظر بودم مادرم زنگ بزنه و یه خبر بد بده. تمام شب ها کابوس می دیدم. الانم دوباره همونطور شدم اکثر اوقات تپش قلب دارم. و تو فکر و خیالم. اما من الان اصلا مهم نیستم .فقط میخوام خانواده ام به وضع معمولی برگردند.
    خواهشا یه روانشناس خوب اگه دوستان می شناسند معرفی کنند. و در مورد ایده و حرفام هم نظر بدید ممنونم

  10. #86
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,367 در 1,792 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظرم ایده خودت خوب هست.باخواهرت صحبت کنیدتامقداری ازتنفرش کاسته بشه(یابه یک مشاور مراجعه کند تامقداری آرامترباشد،خاطرات خوبی که ازپدر داردمیتواندمقداری کمک کند) تابتونه حرفهای پدر روبشنود واگه پدرت خواست خودش باخواهرت صحبت کند نترسیدواقعا میخواهد جبران کند.مادرت بدون ایجاد تنش وحساسیت با دائی هم صحبت کند تازاغ سیاه خواهرت راچوب نزند و هرحرفی دراین مورد داشت فقط محرمانه به مادرت بگویدوخودخواهرت هم اینورعایت کندوخودشو درکانون حساسیت پدرقرارندهد. مادرت درموردتمایل جنسی پدر طوری صحبت نکند که او مجبورباشد کلا انکارکند شایدمادرت خودش روشهای بهتری برای شناخت پدر دراین زمینه داشته باشدولی اگه احساس کرداو تمایل به معاشقه سطحی دارد بیشتر درکش کند.حتما در زمان آرامش این راهکارهارو انجام بدهیدالان مواقع خوبی هست حساسیت ها کمترشده وپدر کارهای خانواده رامصنوعی نمیبیند.اگرشماهم با تنفر نگاه پدرکنیداون بنده خداواقعا گم میشه وفراموش میکند دراین خانواده کیه وهویتش چیست نگاه محبت آمیز شماوتجدیدخاطرات خوب زندگی با او بسیارموثرهست...امیدوارم دوستان چندروانشاس بالینی متبحربه شمامعرفی کنند

    - - - Updated - - -

    به نظرم ایده خودت خوب هست.باخواهرت صحبت کنیدتامقداری ازتنفرش کاسته بشه(یابه یک مشاور مراجعه کند تامقداری آرامترباشد،خاطرات خوبی که ازپدر داردمیتواندمقداری کمک کند) تابتونه حرفهای پدر روبشنود واگه پدرت خواست خودش باخواهرت صحبت کند نترسیدواقعا میخواهد جبران کند.مادرت بدون ایجاد تنش وحساسیت با دائی هم صحبت کند تازاغ سیاه خواهرت راچوب نزند و هرحرفی دراین مورد داشت فقط محرمانه به مادرت بگویدوخودخواهرت هم اینورعایت کندوخودشو درکانون حساسیت پدرقرارندهد. مادرت درموردتمایل جنسی پدر طوری صحبت نکند که او مجبورباشد کلا انکارکند شایدمادرت خودش روشهای بهتری برای شناخت پدر دراین زمینه داشته باشدولی اگه احساس کرداو تمایل به معاشقه سطحی دارد بیشتر درکش کند.حتما در زمان آرامش این راهکارهارو انجام بدهیدالان مواقع خوبی هست حساسیت ها کمترشده وپدر کارهای خانواده رامصنوعی نمیبیند.اگرشماهم با تنفر نگاه پدرکنیداون بنده خداواقعا گم میشه وفراموش میکند دراین خانواده کیه وهویتش چیست نگاه محبت آمیز شماوتجدیدخاطرات خوب زندگی با او بسیارموثرهست...امیدوارم دوستان چندروانشاس بالینی متبحربه شمامعرفی کنند

  11. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (شنبه 12 مرداد 92), اشنای قدیمی (سه شنبه 19 شهریور 92)

  12. #87
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفانه با مادرم هم که صحبت می کنم اصلا تمایلی نشون نمی ده که کاری کنه. یعنی حق هم داره هم بسیار بسیار داغونه هم از پدرم نفرت زیاد داره هم اینکه اصلا پدر من همکاری نمی کنه. کلا ببخشید احمقه. اگه نبود که اینکارو میکرد آیا؟ پدرای مردمو که می بینم می خوام بمیرم. پدرم مدام خواهرم رو چک میکنه دیروز مادرم میگه پدرم اوومده خونه و دیده خواهرم خونه نیست مادرم گفته رفته بیرون کمی بگرده حوصلش سر رفته بود پدرم به مادرم گفته نه دروغ می گه حتما باز رفته فلان پارک با پسرا. دوییده رفته پارک سر کووچه دنبالش. دیده اونجا نیست. به مادرم گفته نذار تنهایی بره بیرون. مادرم گفته تنهایی نرفته با دوستش رفته من می شناسمش خانوادش فرهنگین آدمای خوبین. گفته نه نذار با کسی بره بیرون. این دروغ میگه. مادرم بهش گفته من از گرگ توی خونه می ترسم گرگ بیرون به اندازه گرگ خونه ترس نداره. اونم گفته خوردم که خوردم مال خودمو خوردم. فکر کنین عقلش در این حده البته این حرفش جدید نیستا از روز اول همینو می گفت. احمقه دیگه. فکر نمی کنم اصلا احساس پشیموونی یا گناه بکنه. مادرم می گفت امروز صبحم با آهنگ ماهواره می رقصییده واسه خودش انگار نه انگار . مادرم میگه با ید اونقدر تحمل کنیم تا خواهرم عروسی کنه. مادرم همونطور که گفتم در امدی هم واسه روانشناس رفتن نداره. می گم من می دم برو.. میگه با یه جلسه که تموم نمیشه . چند بار باید برم. هر بار هم حداقل 50 60 تومن می خواد

    - - - Updated - - -

    پول پدرم دست مادرمه اما پدرم حساب پولها رو داره و مادرم میگه اگه بفهمه می ترسم همونم ازم بگیره و اونوقت اوضاعم خیلی بد میشه . مادرم خیلی داغوونه

    - - - Updated - - -

    با اینحال می خوام که یه روانشناس با لینی متبحر در این زمینه بهم معرفی کیند ممنونم

  13. #88
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 00:31]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,968
    امتیاز
    33,342
    سطح
    100
    Points: 33,342, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,392

    تشکرشده 6,367 در 1,792 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نبایدمادرت اون حرف گرگ توی خونه رومیزدباورکن ازاولی که تایپیکت رودیدم ازچنین مکالماتی ترسیدم که پدر روازانکار به سمت قبول همراه لجاجت سوق بده.چه اشکالی داره رقصیده الان شادی واسه خانوادتون خوب هست.من درک میکنم الان چه شرایط سختی هست منم چند حرکت ازپدرم دیدم که خیلی ازش متنفرشدم ولی بادعواهیچی درست نمیشه بدترمیشه.کنارگذاشتن غرورخیلی سخته مخصوصا این مواقع که ازکسی اینچنین ناراحت باشی ولی بایدبخشیدوبه آدمهافرصت جبران داداکثرماها توی خونه داریم با این غروربد زندگی میکنیم بالاخره یه جایی باید اینو قربانیش کرد هرچی از رفتارهای پدرت میگی واسه من تازگی نداره این کنترلهای شدید رومن هزاربار دیدم طبیعت پیریشون اینطوری هست.همانطورکه گفتم توی این سن خیلی بازی درمیارن ونبایدازکوره در رفت.پست قبلیت خیلی خوب بود ونشان از غلبه براحساست داشت پس میتونی به این تنفرهم غلبه کنی،درمورد روانشناس هم،پس ازمراجعه وتوضیح ازش بخواهید شرایط شمارودرک کند ودرموردهزینه کمترازشما بگیرد اکثرا قبول میکنند.

    - - - Updated - - -

    نبایدمادرت اون حرف گرگ توی خونه رومیزدباورکن ازاولی که تایپیکت رودیدم ازچنین مکالماتی ترسیدم که پدر روازانکار به سمت قبول همراه لجاجت سوق بده.چه اشکالی داره رقصیده الان شادی واسه خانوادتون خوب هست.من درک میکنم الان چه شرایط سختی هست منم چند حرکت ازپدرم دیدم که خیلی ازش متنفرشدم ولی بادعواهیچی درست نمیشه بدترمیشه.کنارگذاشتن غرورخیلی سخته مخصوصا این مواقع که ازکسی اینچنین ناراحت باشی ولی بایدبخشیدوبه آدمهافرصت جبران داداکثرماها توی خونه داریم با این غروربد زندگی میکنیم بالاخره یه جایی باید اینو قربانیش کرد هرچی از رفتارهای پدرت میگی واسه من تازگی نداره این کنترلهای شدید رومن هزاربار دیدم طبیعت پیریشون اینطوری هست.همانطورکه گفتم توی این سن خیلی بازی درمیارن ونبایدازکوره در رفت.پست قبلیت خیلی خوب بود ونشان از غلبه براحساست داشت پس میتونی به این تنفرهم غلبه کنی،درمورد روانشناس هم،پس ازمراجعه وتوضیح ازش بخواهید شرایط شمارودرک کند ودرموردهزینه کمترازشما بگیرد اکثرا قبول میکنند.

    - - - Updated - - -

    الان توجیه پدرت مساله بیرون رفتن ومثلاترس ازاون مسائل خواهرت هست،به نظرم مادرت توی حرفاش باپدرت بهش بگه وقتی سربه سرش میذاری اون دچار ترس وحالتهای روانی میشه که برای فرارازاین حالتها ممکنه تو بدترسوقش بدهی سمت پارک وجاهای بد.‏(فقط اینجا غیرمستقیم عواقب کارشو بگه)خودش به پدرت اطمینان بدهد که مادرهست ومیتونه چطوری بادخترش رفتارکنه تابه اقتضای سنش دچاراشتباه نشه دراین زمینه اونو بسپاره دست مادرش وخودش خیالش ازاین بابت راحت بشود.

    - - - Updated - - -

    خواهرت هم خیلی مراعات کند تادیگرپدرت دچاراین شکیات نشود.

  14. 2 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    del (شنبه 12 مرداد 92), deljoo_deltang (چهارشنبه 16 مرداد 92)

  15. #89
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 آذر 92 [ 09:21]
    تاریخ عضویت
    1389-9-17
    نوشته ها
    94
    امتیاز
    2,590
    سطح
    30
    Points: 2,590, Level: 30
    Level completed: 94%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    49

    تشکرشده 92 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوست عزيز از اتفاقي كه افتاده بسيار ناراحت شدم. اميدوارم كه به اميد خدا مشكلتون به زودي و به خوبي حل بشه.
    يه سري پست ها رو خوندم به نظر من راهكارهاي داده شده خيلي خوبه اما براي يه آدم منطقي. متاسفانه و با عرض پوزش به نظر من پدر شما نه تنها منطقي نيست بلكه به بيماريش انقدر حاد شده كه به عمق فاجعه هم پي نبرده (وقتي به مادرتون گفته خوردم كه خوردم) انقدرگويا يه حس مالكيت نسبت به خواهرتون داره كه فراتر از حس پدر و فرزنديه و طبعا نميشه از كسي كه فكر نمي كنه بيماره بخواهيد كه به پزشك مراجعه كنه.
    متاسفانه من تخصصي در اين امور ندارم اما احساس مي كنم به يه راه حل قوي تر و محكم تر نيازمنديد

  16. #90
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 08 آذر 94 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1391-10-04
    نوشته ها
    461
    امتیاز
    5,041
    سطح
    45
    Points: 5,041, Level: 45
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 699 در 298 پست

    Rep Power
    59
    Array
    چرا مادرت همکاری نمیکنه ؟؟؟؟؟
    کار پدر شما اشتباهه ولی مادر شما هم تو بیشتر به ضلالت فرو رفتن شوهرش سهیمه !!!
    مادرت حق داره، متنفره.
    اما الان این که مادر شما تیکه بندازه و تنفرش رو ابراز کنه که دلش خنک بشه مهم تره یا اینکه زودتر خواهرت به زندگی طبیعی برگرده؟؟؟
    چرا مامانت همکاری نمیکنه آخه.

    شما گفتی پیشنهاد میدی مادرت بگه:
    می دانم با مشکلی مواجه شدی که اینطور شدی .
    میخواستم بگم همین رو هم نگه ! که اشاره غیر مستقیمم به این مشکل حاد نشه. که پدرت به مادرت اعتماد کنه. چه برسه به تیکه و مستقیم !!!
    خب مامانت اون حرف رو زد بابات روش بیشتر باز شد و گفت مال خودمه !!!

    بازم میگم. همتون حق دارین. ماها حتی نمیتونیم تصور کنیم ! اما راهش اینی نیست که مامانت در پیش گرفته. اینجوری بدتر میشه.


 
صفحه 9 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 تیر 93, 07:33
  2. تصور می کنم شایدهمسرم من را نمیخواهد( آیا ممکنه اینطور باشه ؟)
    توسط نفس65 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 92, 10:52
  3. همسرم با اونی که تصور میکردم خیلی فرق داره....
    توسط آسمونی ها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 07 دی 92, 19:33
  4. تصورات غلط در ابتدای آشنایی و زندگی
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 اردیبهشت 88, 15:14
  5. تصورات غلط در ابتدای آشنایی
    توسط erfan25 در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 مهر 87, 12:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.