به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 80 , از مجموع 106
  1. #71
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از همتون به خاطر پاسخ ها و همدردی تون ممنونم اما هرکی یه چیزی گفته من کاملا گیج شدم، خواهشا خودتون رو جای من بگذارید

  2. #72
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 01:37]
    تاریخ عضویت
    1392-3-28
    نوشته ها
    191
    امتیاز
    3,793
    سطح
    38
    Points: 3,793, Level: 38
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 7
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    146

    تشکرشده 406 در 140 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام
    واقعا چیزی جز اینکه بگم متاسفم ندارم.واقعه درکتون میکنم که چقد ناراحتین
    ولی عزیزم الان خواهرت چشمش به شماست اگه شما ناامیدو شکننده بشین اونم خودشو میبازه
    خواهش میکنم لااقل به خاطر خواهرت آرامشتو حفظ کن.اون اگه بدونه رو شما تاثیر بدگذاشته شاید دیگه از روی دلسوزی مشکلشو به شما نگه
    متاسفم اینو میگم ولی میتونی به خواهرت بگی شاید پدرمون به علت سن زیاد خوب نمیتونه فکر کنه و شاید معاشرش اومده پایین ,اینجوری اون طفلک شاید یه کم آروم شه
    توروخدا خیلی مواظب خواهرت باش,باهاش کتابخونه کلاس ورزش و اینا برو
    مبادا از ترس چاله خودشو بندازه تو چاه و بره با یکی دوست بشه بدتر شه حالش.توروخدا تنهاش نذار
    مواظبش باش مارو هم بیخبر نذار

    - - - Updated - - -

    عزیزم برای نتیجه گیری باید با دقت همه پاسخهارو بخونی و جمعبندی کنی

  3. 3 کاربر از پست مفید dokhtare kordestan تشکرکرده اند .

    bahar.65 (سه شنبه 12 شهریور 92), hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93), sima.aass (شنبه 03 خرداد 93)

  4. #73
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیشب پدرم که اومد خونه مادرم باهاش صحبت کرد.می گفت با آرامش صحبت کردم کاملا. گفته چرا اینکارو کردی دلت به حال این بچه نمی سوزه ؟ این بچه از تو وحشت کرده تو که می یای خونه میری تنهایی میشینه تو اتاق تاریک. پدرم گفته من بارها بهش اس ام اس دادم گفتم باهام اشتی کنه من یه اشتباهی کردم اما اون به اس ام اس هام جواب نداده حالا دیشب رفته بودم باهاش درددل کنم . مادرم گفت اخه درددل رو ساعت 1 شب میکنن؟ وقتی که همه خوابن؟ پدرم گفته من محبت بچه هام رو می خوام. مادرم گفت تو اطمینان این بچه رو گرفتی عوض اینکه اعتمادشو جلب کنی کاری می کنی که ازت متنفر بشه. مگه محبتم ساعت 1 شب میشه؟ گفت چرا به این بچه اس ام اس تهدید آمیز میزنی؟ بهش گفتی تو با فلان پسر بودی من دیدم با فلانی بودی داییت دیده حالا چرا بابت اون کار من منو نمی بخشی؟ این حرف یعنی چی؟ چه معنی میده؟ تو خجالت نمی کشی؟ آخر سر هم گفته بیا دوتایی بریم پیش روانشناس باهم هردو خودمون رو درمان کنیم هم من مشکل دارم هم تو . پدرم هم گفته من دیوونه نیستم تو مشکل داری برو شل که نیستی. معلومه که پدرم داره دروغ میگه. درددل ساعت 1 شب؟ محبت ساعت 1 شب؟

    - - - Updated - - -

    مادرم گفته تو زن داری من زنتم اگه نیازی داری بیا سراغ من. گفته نه من هیچ نیازی ندارم. پدرم همون یه ذره عقلی رو هم که داشت از دست داده. در کل زندگی جز درست کردن مشکل کاری نکرده. بیچاره خواهر بدبختم. فقط ازش میخوام یه آدم خوب برای خواهر پیدا بشه خواهرم هم روی آرامش و خوشبختی رو ببینه. خواهشا بچه ها دعا کنین براش

    - - - Updated - - -

    مادرم به پدرم گفت اگه این بچه با پسری بوده اقتضای سنش بوده جوونه داره جوونی میکنه مگه تو نکردی؟ تو با این حرفت چی میخوای بگی ؟ می خوای بگی حالا که با پسری بوده پس بیاد با تو باشه؟ خجالت نمی کشی؟ پدرم گفت نه منظورم این نبوده

    - - - Updated - - -

    فکر کنم خیلی پراکنده و آشفته نوشتم و کلی غلط تایپی دارم عذرخواهی میکنم ذهنم آشفته است خیلی

  5. کاربر روبرو از پست مفید رویای آرامش تشکرکرده است .

    sima.aass (شنبه 03 خرداد 93)

  6. #74
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رویای آرامش نمایش پست ها
    مادرم به پدرم گفت اگه این بچه با پسری بوده اقتضای سنش بوده جوونه داره جوونی میکنه مگه تو نکردی؟ تو با این حرفت چی میخوای بگی ؟ می خوای بگی حالا که با پسری بوده پس بیاد با تو باشه؟ خجالت نمی کشی؟ پدرم گفت نه منظورم این نبوده
    رویا جان چرا شما متوجه نیستید؟ پدرت یه اشتباهی کرده، شما باید ندیده بگیرید. نباید اینقدر حلاجیش کنید، بابا کشتید طفلکو! این چه حرفایی بوده مادرت بهش زده!! چرا اینقدر استدلال می کنید!

    بی خیال شید!

    ببخشید شماها فکر می کنید پدرت می خواد با خواهرت سکس داشته باشه!!!

    نیازی به این همه ترس نیست....

    شما با اینکارتون دارید همه چی رو درش نهادینه می کنید! بگذرید! بابا ما این همه گناه می کنیم خدا میگذره! حالا این آدم یه کاری کرده، اینقدر به روش نیارید، به خدا گناه داره!

    به خواهرت بگو باهاش آشتی کنه. به مادرت بگو بهش بگه همه چی رو فراموش می کنه.

    اکثر مردهای همسن پدرت، به روانشناس اعتقاد ندارن، پدر من هم با وجود اینکه یه فرد تحصیل کرده هست، فکر می کنه هرکی بره پیش روانشناس دیوونه می شه و همیشه می گه هرچی روانپزشک دیدم خودش مشکل داشت!

    مشکل پدرت نسبتا واضحه، اگه مادرت پیش روانشناس بره و توضیح بده، اون متوجه می شه و راهکار می ده. مادرت باید یاد بگیره چطور باید همسرش رو به خودش جذب کنه. اون یه مرده و قطعا میل جنسی داره (حتی اگه خودش بگه نیازی ندارم)، کافیه مادرت بخواد جذبش کنه، کار سختی نیست.

    اولین و اساسی ترین نیاز یه مرد اینه که بهش احترام گذاشته بشه و دوستش داشته باشن. شما این نیاز رو تامین کنید، اون روحیاتش کاملا برمی گرده.

    خواهرت رو هم پیش روانشناس ببرید، خیلی می تونه بهش کمک کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  7. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    bahar.65 (شنبه 03 خرداد 93), hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93)

  8. #75
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 09 دی 93 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1392-5-07
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    1,146
    سطح
    18
    Points: 1,146, Level: 18
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 38 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوست عزیز
    چرا تا پدرتون حرف نمی زنید حرف زدن خیلی از مشکلات رو حل می کنه البته بستگی به پدرتون داره چون من اطلاعات دقیقی ندارم می توانم فقط این بگم

  9. #76
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 فروردین 03 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,963
    امتیاز
    33,192
    سطح
    100
    Points: 33,192, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,385

    تشکرشده 6,356 در 1,788 پست

    Rep Power
    0
    Array
    رویای آرامش ،من تجربه شرایط مشابه رودیدم البته نه به این غلظت،بخشی ازکارهای پدر۶۰ساله ت بازیه،یه بازی که میدونم اعصاب خردکنه.به نظرمن شرایط قبلی درخانوادتون طوری بوده که پدرت مجال پیدانمیکرده حتی لجاجت کنه چون خواهرومادرت همه واکنشهای تکراری اونو حفظ بودن وپادزهراشو بلد.این آخرین کاریه که پدرت میتونه واسه لجاجت بامادرت انجام بده چون فکرمیکنه خواهرت هم در رفتارهای مادرت موثربوده.اینجا آخرخطه یعنی ناگزیرید قواعد بازی روتغییربدهید خواهرت به هیچ وجه در دعوای پدرومادرت دخالت نکنه بعداز دعوا نره بامادرت بزم وبحث پدرت انجام بده.اونا دوتا خودشون باید سنگاشون وابکنن.نقطه حساس پدر،مادرته .خواهرت زیادی به این نقطه حساس نزدیک شده وکارهای پدر روبرای تمکین مادرت ناخواسته خنثی کرده حالا باخشم پدرت مواجه شده،خواهرت بیشتربافامیل مثل خونه شماو عموهاودائیهاش ارتباط داشته باشه ومادروپدرت روبیشتر توی خونه تنهابذارید تهدیدات پدرت ازخواهرت درموردجهیزیه به خاطر تمکین ازاون خواهش نیست داره کینه های قبلی وحمایتهای خواهرت ازمادر روجبران میکنه.من شنیدم پدرانی که درشرایط تنگ دعوای دائم واسه اینکه لج خانواده رو دربیارن ببخشید شلوارشونو پائین کشیدن اونا فقط خواستن توی لجاجت کم نیارن.پدرت واسه بازیابی روابط جنسی بامادرت کارهای عجیب غریب خواهد کرد به روش خودش اونم موقعی که شماها خونه نباشیداینجا مادرت هم باید غروروکناربذاره تاپدرت اقتدار ازدست رفته خودشو احیاکنه بعدش همه چیز به روال عادی برمیگرده بهت قول میدم بهترین جهیزیه رو واسه خواهربگیره ودرامضا هم تردیدنکنه.اون شب شب قدربود پدرت هرانگیزه ای واسه ور رفتن بادستگیره در داشت بماند ولی زنگی که بعدش به موبایل خواهرت زده به نظرم ازسرنگرانی بوده.جوابای جناب محسن عزیزی در ریشه یابی شرایط و میشل(بخصوص دوپست اخیرش) به نظرم به واقعیت نزدیک بود.اونارو دوباره مطالعه کن.

    - - - Updated - - -

    رویای آرامش ،من تجربه شرایط مشابه رودیدم البته نه به این غلظت،بخشی ازکارهای پدر۶۰ساله ت بازیه،یه بازی که میدونم اعصاب خردکنه.به نظرمن شرایط قبلی درخانوادتون طوری بوده که پدرت مجال پیدانمیکرده حتی لجاجت کنه چون خواهرومادرت همه واکنشهای تکراری اونو حفظ بودن وپادزهراشو بلد.این آخرین کاریه که پدرت میتونه واسه لجاجت بامادرت انجام بده چون فکرمیکنه خواهرت هم در رفتارهای مادرت موثربوده.اینجا آخرخطه یعنی ناگزیرید قواعد بازی روتغییربدهید خواهرت به هیچ وجه در دعوای پدرومادرت دخالت نکنه بعداز دعوا نره بامادرت بزم وبحث پدرت انجام بده.اونا دوتا خودشون باید سنگاشون وابکنن.نقطه حساس پدر،مادرته .خواهرت زیادی به این نقطه حساس نزدیک شده وکارهای پدر روبرای تمکین مادرت ناخواسته خنثی کرده حالا باخشم پدرت مواجه شده،خواهرت بیشتربافامیل مثل خونه شماو عموهاودائیهاش ارتباط داشته باشه ومادروپدرت روبیشتر توی خونه تنهابذارید تهدیدات پدرت ازخواهرت درموردجهیزیه به خاطر تمکین ازاون خواهش نیست داره کینه های قبلی وحمایتهای خواهرت ازمادر روجبران میکنه.من شنیدم پدرانی که درشرایط تنگ دعوای دائم واسه اینکه لج خانواده رو دربیارن ببخشید شلوارشونو پائین کشیدن اونا فقط خواستن توی لجاجت کم نیارن.پدرت واسه بازیابی روابط جنسی بامادرت کارهای عجیب غریب خواهد کرد به روش خودش اونم موقعی که شماها خونه نباشیداینجا مادرت هم باید غروروکناربذاره تاپدرت اقتدار ازدست رفته خودشو احیاکنه بعدش همه چیز به روال عادی برمیگرده بهت قول میدم بهترین جهیزیه رو واسه خواهربگیره ودرامضا هم تردیدنکنه.اون شب شب قدربود پدرت هرانگیزه ای واسه ور رفتن بادستگیره در داشت بماند ولی زنگی که بعدش به موبایل خواهرت زده به نظرم ازسرنگرانی بوده.جوابای جناب محسن عزیزی در ریشه یابی شرایط و میشل(بخصوص دوپست اخیرش) به نظرم به واقعیت نزدیک بود.اونارو دوباره مطالعه کن.

  10. 7 کاربر از پست مفید ammin تشکرکرده اند .

    asemani (چهارشنبه 09 مرداد 92), Darkness (چهارشنبه 09 مرداد 92), del (شنبه 12 مرداد 92), dokhtare kordestan (چهارشنبه 09 مرداد 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 09 مرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 10 مرداد 92)

  11. #77
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مادرم خیلی داغوووونه ، خواهر بیچاره ام هم که دیگه گفتن نداره. خواهرم مثل من نیست شخصیتش جوریه که زیاد حرف نمی زنه می ریزه توی خودش. واقعا نمی دونم چی کار باید بکنم. حتی کسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم و مشکلم رو بگم. دارم داغوون میشم اما نمی دونم به خانواده ام چه کمکی کنم؟ یکی میگه محبت کنید یکی می گه زنگ بزنید پلیس یکی می گه شکایت کنید. یکی میگه بستریش کنید به خدا نمی دونم چی کار کنم. به کی پناه ببرم از کی کمک بخوام که راه درستو نشونم بده. بی کسی و بی پولی بدترین درده. خودم هم وضع بهتری از بقیه ندارم تازه من باید پیش شوهرم ادای خوشحال بودن و عادی بودن هم در بیارم. روانشناس خوب هم نمی شناسم اوناییی هم که خوبن یا خیلیییی دیر وقت می دن یا ویزیت خیلیییییی بالا دارن و اکثرا تو یه جلسه جواب نمی دن. نمی دونم چی کار باید کرد. درمونده شدم. خیلی واضحه که پدرم داره در مورد کار اخرش دروغ میگه مگه نه؟

  12. 2 کاربر از پست مفید رویای آرامش تشکرکرده اند .

    hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93), هم صحبت (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  13. #78
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چرا پست منو پاک کردین؟!

  14. #79
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 شهریور 92 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-06
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    575
    سطح
    11
    Points: 575, Level: 11
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 164 در 76 پست

    Rep Power
    23
    Array
    سلام
    به نظر من هم نميشه اين قضيه را مثل بعضيها به ديد يه اشتباه از طرف پدر ايشون نگاه كرد چرا چون ما جاى خواهر ايشون نيستيم
    پدر ايشون مطمئناً دچار مشكل هستند

    رويا جان من در پست قبليم هم به شما گفتم حتما پدرتون هر طور شده بايد پيش روانپزشك برند جون واقعا اينجا چندان كمكى نميشه كرد
    و فقط مشكلشون به دست يك روانپزشك مجرب حل ميشه.

    نميتونيد روانپزشك رو به صورتى كه پدرتون نفهمند كه كى هست به منزل ببريد تا حداقل با صحبت كردن با پدرتون تا حدى بفهمند پدرتون از چه مشكلى رنج ميبره چون پدرتون حاضر نيستند مراجعه كنند شايد با اين راه بشه گره از مشكلتون باز كرد.
    يكى از آشناهاى ما پسرش راضى نميشد پيش روانشناس بره خونوادش روانشناسو به عنوان دوست پدر به منزل آوردند تا با پسرشون به عنوان دوست خانوادگى سر صحبتو باز كنه.

    به هر حال واقعاً متأثر شدم براتون اميدوارم هر چه زودتر يه راه حل براى مشكلتون پيدا بشه.

  15. کاربر روبرو از پست مفید هم صحبت تشکرکرده است .

    sheida412 (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  16. #80
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خواهشا منو راهنمایی کنید که برای مشکل پدرم باید پیش روانشناس بالینی بره یا روانپزشک؟ و ممکنه یه فرد معتبر و وارد رو بهم معرفی کنین؟ که تجربه مراجعه بهش رو داشتین و نتیجه گرفتین حالا خودتون یا اطرافیانتون، ممنونم که تنهام نمی ذارین . جز اینجا باور کنین کسیو ندارم

  17. کاربر روبرو از پست مفید رویای آرامش تشکرکرده است .

    hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93)


 
صفحه 8 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 تیر 93, 07:33
  2. تصور می کنم شایدهمسرم من را نمیخواهد( آیا ممکنه اینطور باشه ؟)
    توسط نفس65 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 92, 10:52
  3. همسرم با اونی که تصور میکردم خیلی فرق داره....
    توسط آسمونی ها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 07 دی 92, 19:33
  4. تصورات غلط در ابتدای آشنایی و زندگی
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 اردیبهشت 88, 15:14
  5. تصورات غلط در ابتدای آشنایی
    توسط erfan25 در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 مهر 87, 12:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:54 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.