از همتون به خاطر پاسخ ها و همدردی تون ممنونم اما هرکی یه چیزی گفته من کاملا گیج شدم، خواهشا خودتون رو جای من بگذارید
تشکرشده 14 در 10 پست
از همتون به خاطر پاسخ ها و همدردی تون ممنونم اما هرکی یه چیزی گفته من کاملا گیج شدم، خواهشا خودتون رو جای من بگذارید
تشکرشده 406 در 140 پست
سلام
واقعا چیزی جز اینکه بگم متاسفم ندارم.واقعه درکتون میکنم که چقد ناراحتین
ولی عزیزم الان خواهرت چشمش به شماست اگه شما ناامیدو شکننده بشین اونم خودشو میبازه
خواهش میکنم لااقل به خاطر خواهرت آرامشتو حفظ کن.اون اگه بدونه رو شما تاثیر بدگذاشته شاید دیگه از روی دلسوزی مشکلشو به شما نگه
متاسفم اینو میگم ولی میتونی به خواهرت بگی شاید پدرمون به علت سن زیاد خوب نمیتونه فکر کنه و شاید معاشرش اومده پایین ,اینجوری اون طفلک شاید یه کم آروم شه
توروخدا خیلی مواظب خواهرت باش,باهاش کتابخونه کلاس ورزش و اینا برو
مبادا از ترس چاله خودشو بندازه تو چاه و بره با یکی دوست بشه بدتر شه حالش.توروخدا تنهاش نذار
مواظبش باش مارو هم بیخبر نذار
- - - Updated - - -
عزیزم برای نتیجه گیری باید با دقت همه پاسخهارو بخونی و جمعبندی کنی
تشکرشده 14 در 10 پست
دیشب پدرم که اومد خونه مادرم باهاش صحبت کرد.می گفت با آرامش صحبت کردم کاملا. گفته چرا اینکارو کردی دلت به حال این بچه نمی سوزه ؟ این بچه از تو وحشت کرده تو که می یای خونه میری تنهایی میشینه تو اتاق تاریک. پدرم گفته من بارها بهش اس ام اس دادم گفتم باهام اشتی کنه من یه اشتباهی کردم اما اون به اس ام اس هام جواب نداده حالا دیشب رفته بودم باهاش درددل کنم . مادرم گفت اخه درددل رو ساعت 1 شب میکنن؟ وقتی که همه خوابن؟ پدرم گفته من محبت بچه هام رو می خوام. مادرم گفت تو اطمینان این بچه رو گرفتی عوض اینکه اعتمادشو جلب کنی کاری می کنی که ازت متنفر بشه. مگه محبتم ساعت 1 شب میشه؟ گفت چرا به این بچه اس ام اس تهدید آمیز میزنی؟ بهش گفتی تو با فلان پسر بودی من دیدم با فلانی بودی داییت دیده حالا چرا بابت اون کار من منو نمی بخشی؟ این حرف یعنی چی؟ چه معنی میده؟ تو خجالت نمی کشی؟ آخر سر هم گفته بیا دوتایی بریم پیش روانشناس باهم هردو خودمون رو درمان کنیم هم من مشکل دارم هم تو . پدرم هم گفته من دیوونه نیستم تو مشکل داری برو شل که نیستی. معلومه که پدرم داره دروغ میگه. درددل ساعت 1 شب؟ محبت ساعت 1 شب؟
- - - Updated - - -
مادرم گفته تو زن داری من زنتم اگه نیازی داری بیا سراغ من. گفته نه من هیچ نیازی ندارم. پدرم همون یه ذره عقلی رو هم که داشت از دست داده. در کل زندگی جز درست کردن مشکل کاری نکرده. بیچاره خواهر بدبختم. فقط ازش میخوام یه آدم خوب برای خواهر پیدا بشه خواهرم هم روی آرامش و خوشبختی رو ببینه. خواهشا بچه ها دعا کنین براش
- - - Updated - - -
مادرم به پدرم گفت اگه این بچه با پسری بوده اقتضای سنش بوده جوونه داره جوونی میکنه مگه تو نکردی؟ تو با این حرفت چی میخوای بگی ؟ می خوای بگی حالا که با پسری بوده پس بیاد با تو باشه؟ خجالت نمی کشی؟ پدرم گفت نه منظورم این نبوده
- - - Updated - - -
فکر کنم خیلی پراکنده و آشفته نوشتم و کلی غلط تایپی دارم عذرخواهی میکنم ذهنم آشفته است خیلی
sima.aass (شنبه 03 خرداد 93)
تشکرشده 6,903 در 1,648 پست
رویا جان چرا شما متوجه نیستید؟ پدرت یه اشتباهی کرده، شما باید ندیده بگیرید. نباید اینقدر حلاجیش کنید، بابا کشتید طفلکو! این چه حرفایی بوده مادرت بهش زده!! چرا اینقدر استدلال می کنید!
بی خیال شید!
ببخشید شماها فکر می کنید پدرت می خواد با خواهرت سکس داشته باشه!!!
نیازی به این همه ترس نیست....
شما با اینکارتون دارید همه چی رو درش نهادینه می کنید! بگذرید! بابا ما این همه گناه می کنیم خدا میگذره! حالا این آدم یه کاری کرده، اینقدر به روش نیارید، به خدا گناه داره!
به خواهرت بگو باهاش آشتی کنه. به مادرت بگو بهش بگه همه چی رو فراموش می کنه.
اکثر مردهای همسن پدرت، به روانشناس اعتقاد ندارن، پدر من هم با وجود اینکه یه فرد تحصیل کرده هست، فکر می کنه هرکی بره پیش روانشناس دیوونه می شه و همیشه می گه هرچی روانپزشک دیدم خودش مشکل داشت!
مشکل پدرت نسبتا واضحه، اگه مادرت پیش روانشناس بره و توضیح بده، اون متوجه می شه و راهکار می ده. مادرت باید یاد بگیره چطور باید همسرش رو به خودش جذب کنه. اون یه مرده و قطعا میل جنسی داره (حتی اگه خودش بگه نیازی ندارم)، کافیه مادرت بخواد جذبش کنه، کار سختی نیست.
اولین و اساسی ترین نیاز یه مرد اینه که بهش احترام گذاشته بشه و دوستش داشته باشن. شما این نیاز رو تامین کنید، اون روحیاتش کاملا برمی گرده.
خواهرت رو هم پیش روانشناس ببرید، خیلی می تونه بهش کمک کنه.
هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...
تشکرشده 38 در 22 پست
سلام دوست عزیز
چرا تا پدرتون حرف نمی زنید حرف زدن خیلی از مشکلات رو حل می کنه البته بستگی به پدرتون داره چون من اطلاعات دقیقی ندارم می توانم فقط این بگم
تشکرشده 6,356 در 1,788 پست
رویای آرامش ،من تجربه شرایط مشابه رودیدم البته نه به این غلظت،بخشی ازکارهای پدر۶۰ساله ت بازیه،یه بازی که میدونم اعصاب خردکنه.به نظرمن شرایط قبلی درخانوادتون طوری بوده که پدرت مجال پیدانمیکرده حتی لجاجت کنه چون خواهرومادرت همه واکنشهای تکراری اونو حفظ بودن وپادزهراشو بلد.این آخرین کاریه که پدرت میتونه واسه لجاجت بامادرت انجام بده چون فکرمیکنه خواهرت هم در رفتارهای مادرت موثربوده.اینجا آخرخطه یعنی ناگزیرید قواعد بازی روتغییربدهید خواهرت به هیچ وجه در دعوای پدرومادرت دخالت نکنه بعداز دعوا نره بامادرت بزم وبحث پدرت انجام بده.اونا دوتا خودشون باید سنگاشون وابکنن.نقطه حساس پدر،مادرته .خواهرت زیادی به این نقطه حساس نزدیک شده وکارهای پدر روبرای تمکین مادرت ناخواسته خنثی کرده حالا باخشم پدرت مواجه شده،خواهرت بیشتربافامیل مثل خونه شماو عموهاودائیهاش ارتباط داشته باشه ومادروپدرت روبیشتر توی خونه تنهابذارید تهدیدات پدرت ازخواهرت درموردجهیزیه به خاطر تمکین ازاون خواهش نیست داره کینه های قبلی وحمایتهای خواهرت ازمادر روجبران میکنه.من شنیدم پدرانی که درشرایط تنگ دعوای دائم واسه اینکه لج خانواده رو دربیارن ببخشید شلوارشونو پائین کشیدن اونا فقط خواستن توی لجاجت کم نیارن.پدرت واسه بازیابی روابط جنسی بامادرت کارهای عجیب غریب خواهد کرد به روش خودش اونم موقعی که شماها خونه نباشیداینجا مادرت هم باید غروروکناربذاره تاپدرت اقتدار ازدست رفته خودشو احیاکنه بعدش همه چیز به روال عادی برمیگرده بهت قول میدم بهترین جهیزیه رو واسه خواهربگیره ودرامضا هم تردیدنکنه.اون شب شب قدربود پدرت هرانگیزه ای واسه ور رفتن بادستگیره در داشت بماند ولی زنگی که بعدش به موبایل خواهرت زده به نظرم ازسرنگرانی بوده.جوابای جناب محسن عزیزی در ریشه یابی شرایط و میشل(بخصوص دوپست اخیرش) به نظرم به واقعیت نزدیک بود.اونارو دوباره مطالعه کن.
- - - Updated - - -
رویای آرامش ،من تجربه شرایط مشابه رودیدم البته نه به این غلظت،بخشی ازکارهای پدر۶۰ساله ت بازیه،یه بازی که میدونم اعصاب خردکنه.به نظرمن شرایط قبلی درخانوادتون طوری بوده که پدرت مجال پیدانمیکرده حتی لجاجت کنه چون خواهرومادرت همه واکنشهای تکراری اونو حفظ بودن وپادزهراشو بلد.این آخرین کاریه که پدرت میتونه واسه لجاجت بامادرت انجام بده چون فکرمیکنه خواهرت هم در رفتارهای مادرت موثربوده.اینجا آخرخطه یعنی ناگزیرید قواعد بازی روتغییربدهید خواهرت به هیچ وجه در دعوای پدرومادرت دخالت نکنه بعداز دعوا نره بامادرت بزم وبحث پدرت انجام بده.اونا دوتا خودشون باید سنگاشون وابکنن.نقطه حساس پدر،مادرته .خواهرت زیادی به این نقطه حساس نزدیک شده وکارهای پدر روبرای تمکین مادرت ناخواسته خنثی کرده حالا باخشم پدرت مواجه شده،خواهرت بیشتربافامیل مثل خونه شماو عموهاودائیهاش ارتباط داشته باشه ومادروپدرت روبیشتر توی خونه تنهابذارید تهدیدات پدرت ازخواهرت درموردجهیزیه به خاطر تمکین ازاون خواهش نیست داره کینه های قبلی وحمایتهای خواهرت ازمادر روجبران میکنه.من شنیدم پدرانی که درشرایط تنگ دعوای دائم واسه اینکه لج خانواده رو دربیارن ببخشید شلوارشونو پائین کشیدن اونا فقط خواستن توی لجاجت کم نیارن.پدرت واسه بازیابی روابط جنسی بامادرت کارهای عجیب غریب خواهد کرد به روش خودش اونم موقعی که شماها خونه نباشیداینجا مادرت هم باید غروروکناربذاره تاپدرت اقتدار ازدست رفته خودشو احیاکنه بعدش همه چیز به روال عادی برمیگرده بهت قول میدم بهترین جهیزیه رو واسه خواهربگیره ودرامضا هم تردیدنکنه.اون شب شب قدربود پدرت هرانگیزه ای واسه ور رفتن بادستگیره در داشت بماند ولی زنگی که بعدش به موبایل خواهرت زده به نظرم ازسرنگرانی بوده.جوابای جناب محسن عزیزی در ریشه یابی شرایط و میشل(بخصوص دوپست اخیرش) به نظرم به واقعیت نزدیک بود.اونارو دوباره مطالعه کن.
asemani (چهارشنبه 09 مرداد 92), Darkness (چهارشنبه 09 مرداد 92), del (شنبه 12 مرداد 92), dokhtare kordestan (چهارشنبه 09 مرداد 92), فرشته مهربان (چهارشنبه 09 مرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 09 مرداد 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 10 مرداد 92)
تشکرشده 14 در 10 پست
مادرم خیلی داغوووونه ، خواهر بیچاره ام هم که دیگه گفتن نداره. خواهرم مثل من نیست شخصیتش جوریه که زیاد حرف نمی زنه می ریزه توی خودش. واقعا نمی دونم چی کار باید بکنم. حتی کسی رو ندارم که باهاش حرف بزنم و مشکلم رو بگم. دارم داغوون میشم اما نمی دونم به خانواده ام چه کمکی کنم؟ یکی میگه محبت کنید یکی می گه زنگ بزنید پلیس یکی می گه شکایت کنید. یکی میگه بستریش کنید به خدا نمی دونم چی کار کنم. به کی پناه ببرم از کی کمک بخوام که راه درستو نشونم بده. بی کسی و بی پولی بدترین درده. خودم هم وضع بهتری از بقیه ندارم تازه من باید پیش شوهرم ادای خوشحال بودن و عادی بودن هم در بیارم. روانشناس خوب هم نمی شناسم اوناییی هم که خوبن یا خیلیییی دیر وقت می دن یا ویزیت خیلیییییی بالا دارن و اکثرا تو یه جلسه جواب نمی دن. نمی دونم چی کار باید کرد. درمونده شدم. خیلی واضحه که پدرم داره در مورد کار اخرش دروغ میگه مگه نه؟
تشکرشده 190 در 74 پست
چرا پست منو پاک کردین؟!
تشکرشده 164 در 76 پست
سلام
به نظر من هم نميشه اين قضيه را مثل بعضيها به ديد يه اشتباه از طرف پدر ايشون نگاه كرد چرا چون ما جاى خواهر ايشون نيستيم
پدر ايشون مطمئناً دچار مشكل هستند
رويا جان من در پست قبليم هم به شما گفتم حتما پدرتون هر طور شده بايد پيش روانپزشك برند جون واقعا اينجا چندان كمكى نميشه كرد
و فقط مشكلشون به دست يك روانپزشك مجرب حل ميشه.
نميتونيد روانپزشك رو به صورتى كه پدرتون نفهمند كه كى هست به منزل ببريد تا حداقل با صحبت كردن با پدرتون تا حدى بفهمند پدرتون از چه مشكلى رنج ميبره چون پدرتون حاضر نيستند مراجعه كنند شايد با اين راه بشه گره از مشكلتون باز كرد.
يكى از آشناهاى ما پسرش راضى نميشد پيش روانشناس بره خونوادش روانشناسو به عنوان دوست پدر به منزل آوردند تا با پسرشون به عنوان دوست خانوادگى سر صحبتو باز كنه.
به هر حال واقعاً متأثر شدم براتون اميدوارم هر چه زودتر يه راه حل براى مشكلتون پيدا بشه.
sheida412 (چهارشنبه 09 مرداد 92)
تشکرشده 14 در 10 پست
خواهشا منو راهنمایی کنید که برای مشکل پدرم باید پیش روانشناس بالینی بره یا روانپزشک؟ و ممکنه یه فرد معتبر و وارد رو بهم معرفی کنین؟ که تجربه مراجعه بهش رو داشتین و نتیجه گرفتین حالا خودتون یا اطرافیانتون، ممنونم که تنهام نمی ذارین . جز اینجا باور کنین کسیو ندارم
hedye63 (چهارشنبه 07 خرداد 93)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)