به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 7 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 106
  1. #61
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرشته مهربانم ممنون از پاسخت منو تنها نذار لطفا
    مادرم بهم اس ام اس داد و گفت ساعت 2 به پدرم زنگ زده و گفته که دیشب داشته چیکارمیکرده؟ میگه اونم عصبانی شده و کلی دروغ گفته . دقیقا چی گفتن رو نمی دونم اما فکر کنم باز مادرم رفتار عجولانه کرده. حالا پدرم فهمیده که اون در جریانه. امشب چه رفتاری باید داشته باشه باهاش. لطفا راهنماییم کن کاملا مغزم قفله و محتاج کمکت هستم فرشته مهربان تنهام نذار

  2. #62
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 شهریور 00 [ 00:15]
    تاریخ عضویت
    1390-2-04
    نوشته ها
    909
    امتیاز
    16,852
    سطح
    83
    Points: 16,852, Level: 83
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 498
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    4,315

    تشکرشده 3,200 در 813 پست

    Rep Power
    116
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط رویای آرامش نمایش پست ها
    مادرم بهم اس ام اس داد و گفت ساعت 2 به پدرم زنگ زده و گفته که دیشب داشته چیکارمیکرده؟ میگه اونم عصبانی شده و کلی دروغ گفته .
    به نظر من نه تنها پدرتون مشکل دارند مادرتون هم خیلی مشکل دارند و باید وزیر جنگ می شدند.

    آخه یکم سیاست و درایت و خویشتن داری تو این سن و سال بد نیست مادرتون بخرج دهند

  3. کاربر روبرو از پست مفید sanjab تشکرکرده است .

    پسرایرونی (سه شنبه 08 مرداد 92)

  4. #63
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرشته مهربان خواهرم به پدرم اس داد و اونایی که گفتین رو گفت پدرم در جوابش زده؟
    چی شده می خوای مچ منو بگیری؟ تو ککه هرگز جواب پیامک نمی دادی تو با تهمت ها نمی توانی حرص منو در بیاری .تو از دست من در امان نخواهی ماند بعدها نه برای تو جهیزیه میخرم با هر ازدواجت مخالفت میکنم کافی من امضا نکنم همه این کار و مادرت انجام بده من با تو ومادرت هیچ کاری ندارم
    اصلا نمی فهمم این یعنی چی ؟ حالا چی کار کنیم؟

  5. #64
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,669

    تشکرشده 36,005 در 7,404 پست

    Rep Power
    1093
    Array

    تهدید پدرت یعنی ضعف او و نباید نگرانش باشید

    بهتره خواهرت همچنان مراقب خودش باشه و با پدر با احترام رفتار کنه در عین قاطعیت .... و مادرتون ای کاش ای کاش گوش

    به حرفها می داد و عمل می کرد .

    ازش خواهش کنید که اگر سرنوشت خواهرتون براش مهم هست با پدرتون از در ارتباط جذبی در بیاد و دست از ستیز و دوری

    برداره و توصیه های ما را دوباره مرور کنه و به اجرا دربیاره حتی اگر ائ پس بزنه . لطفاً مادرت را نزد یک مشاور ببر صرفاض هم

    برای ترمیم رابطه اش با پدرت .

    به جرأت باید بگم در وضعیت نابهنجاز پدرت مادرت سهم زیادی دارد .

    این وضعیت نشان داده که پدرت نیاز جنسی داره و تصور ناتوانی جنسی او غلط هست بلکه در رابطه با مادرت لج بازی داره

    به علت اینکه مادرت بارها و بارها برای تنبیه پدرت بخاطر توجه نکردن او به خواسته هاش از تأمین نیاز جنسی او دریغ کرده و

    سرکوبش کرده که بدترین کار بوده و لذا وضعیت را به اینجا کشاند که هم برای خودش بد شده هم برای او و هم برای خانواده .

    یعنی در مقابل ناراضایتی هایی که از پدر داشته دست به روشهای مسئله آفرین زده و متأسفانه هنوز هم دست بردار نیست

    و در شرایط کنونی هم حاضر نیست که مسئله را از راه درست حل کند بلکه باز هم به روشهای غلط رو می آورد که مسائل

    را بدتر و بدتر می کند و مسائل جدیدتر می سازد .

    اول باید سنگهایت را با مادرت وا بکنی تا ما هم تکلیف خود را برای راهنمایی دادن بدانیم . بهتر هست عضو تالار شود تا

    مستقیم با خودش صحبت کنیم .





  6. 4 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    del (شنبه 12 مرداد 92), majid_k (سه شنبه 08 مرداد 92), tamanaye man (سه شنبه 08 مرداد 92), باران بهاری11 (سه شنبه 08 مرداد 92)

  7. #65
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فرشته مهربانم یک دنیا ممنونم منو امروز تنها نذار لطفااااااااااااااااااا خیلی تنها و مستاصلم تمام حرفاتون رو به خواهرم بلافاصله میل میکنم تا برای مادرم بخونه.پس خواهرم جوابشو نده دیگه؟نمی دونم امشب میاد خونه یا نه؟ یا چه رفتاری میکنه؟ پس مادرم امشب باهاش عادی باشه؟قهر نکنه ؟ و هیچی هم به روش نیاره؟

  8. #66
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    ببخشید، خواهر شما دسترسی به اینترنت داره که شما جواب های فرشته رو براش ایمیل می کنید؟
    چرا از خودشون نمی خواین بیان اینجا عضو بشن و یه سری مهارت ها مستقیم به ایشون منتقل بشه.

  9. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    mohammad6599 (چهارشنبه 09 مرداد 92)

  10. #67
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 08 آذر 92 [ 01:05]
    تاریخ عضویت
    1392-4-31
    نوشته ها
    100
    امتیاز
    359
    سطح
    7
    Points: 359, Level: 7
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 41
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    140

    تشکرشده 190 در 74 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام رویای آرامش..
    نمی دونم اصلا چی بگم ! تمام این 7 صفحه رو خوندم به امید پستی ازت که گفته باشی پدرت سر عقل اومده!
    نمی دونم حداقل به پدرت بگین تو این شبای قدر یکم به خودشون بیان! آدم سالم با دختر خودش این رفتارهارو می کنه ؟ متاسفانه پدر شما بیماره و باید سریعا بستری بشه !

    با این حرفا که مادرت بره سمت پدرت هیچی درست نمی شه ! مادر شما هم آدم هستن , احساس دارن , الان خودشون داغون تر از هر کسی هستن .. سیاست داشتن و نداشتن با یه بیمار هیچ چیزی رو تغییر نمی ده ! اینکه بعضی دوستان همش می گن سیاست داشته باشه مادرت , این کارو کنه , اون کارو کنه فقط مثل یه مسکن , یه پماد عمل می کنه مشکل رو برطرف نمی کنه فقط واسه مدت کوتاهی (همین طور که شاهد کارای این آقا هستیم ) اوضاع رو آروم می کنه .

    به نظر من اگه یک بار دیگه پدرتون سمت خواهرتون رفت , خواهرتون با اورژانس اجتماعی ( شماره تلفن 123 ) تماس بگیره ! چون مشکل شما هم شامل حیطه ی کاری این اورژانس هست ! یا حتی به پدرتون بگه بار دیگه مزاحمشون بشن با 110 تماس می گیرن .

  11. 2 کاربر از پست مفید violet تشکرکرده اند .

    **سهیل ** (سه شنبه 08 مرداد 92), sheida412 (سه شنبه 08 مرداد 92)

  12. #68
    روانشناس تربیتی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 17 تیر 95 [ 12:21]
    تاریخ عضویت
    1389-5-26
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class5000 Experience Points
    تشکرها
    404

    تشکرشده 451 در 101 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام

    ما از رابطه خانوادگی و شیوه تعامل بین پدر و مادر شما، بین پدر و دختران، و بین مادر و دختران اطلاع دقیقی نداریم.

    اما آنچه برداشت می شود این است که دست کم رابطه پدر با خانواده یا بالعکس رابطه فرزندان و مادر با پدر، از قبل از این ماجرا تعریفی نبوده

    آنچه در حال حاضر از برخی واکنشهای خانواده نسبت به این عمل (کاملا اشتباه) پدر برداشت میشه، اینه که اعضای خانواده انگار به دنبال فرصتی بوده اند تا برخی ناراحتیها و حرفهای ناگفته خود رو به پدر بیان کنند.

    این رو از این جهت بیان کردم که شما رو متوجه این نکته بکنم که برای هر مشکلی باید به فکر علاج بود و نباید اجازه داد تا مشکلات روی هم جمع بشن تا اینکه به یکباره تخلیه بشن.

    مثلا من ندیدم در جمله ای بگید که «از پدرم چنین حرکتی واقعا بعید بود؛ یا مثلا بگید من باور نمیکنم پدر مهربان من چنین کاری رو انجام داده باشه؛ یا بگید حتما این یک اشتباه بوده، پدر من همچین انسانی نیست...» و ...

    من فکر میکنم مهارت حل مساله در خانواده باید فراگیر بشه. دلسوزی شما قابل تحسینه، و همینطور اینکه توانستید احساسی بودن خود رو مهار کنید و منطقتون بر احساس در این شرایط حساس غلبه پیدا کرده.

    ولی فراموش نکنید که حل هر مساله، در جای خودش. این رو به مادر هم سعی کنید منتقل کنید. اگر مادرتون بخوان در این شرایط، به یاد مشکلات قدیمی خود بیفتند و خشم خود نسبت به گذشته و حال پدر رو به بهانه این مساله بروز دهند، حل این مساله خاص با مشکلاتی مواجه خواهد شد.

    در رابطه با مشکل پیش آمده، کسی که در این بین بیش از همه نیازمند کمک هست، خواهر شماست. به نظر من در کنار فکرکردن به حل مشکل پدر، خواهر شما باید بسیار بیش از این تحت حمایت مادر و خود شما قرار بگیرند.

    نباید در خواهر شما احساس گناه یا ترس بیجایی شکل بگیره. بدون اینکه چهره پدر رو نزد خواهرتون بیش از اینی که هست خراب جلوه بدید، سعی کنید به خواهرتون منتقل کنید که درکش می کنید و مساله پیش آمده نشان دهنده مشکلی از جانب پدر یا رابطه نادرست پدر و مادر هست و حرفهای فعلی پدر هم در شرایط طبیعی زده نمیشه و بنابراین سعی کنه به دل نگیره

    من فکر میکنم اگر این مساله بین پدر و خواهرشما حل میشد و به سطح کل خانواده نمی کشید، شاید سریعتر قابل حل بود.

    حالا که به سطح خانواده کشیده شده، همه باید سعی کنید تا بهترین برخورد رو داشته باشید.

    به نظر من بهتره به جای قفل زدن بر در، خواهرتون درب اتاق رو باز بگذارند و اجازه بدن پدرتون برن و با خواهرتون حرف بزنند. فکرنمیکنم پدرتون اینقدر خطرناک باشند که نگران صحبت پدر و دختر با هم باشید. خواهرتون یکی دو شب رو بیدار بمونند، و درب اتاق رو باز بگذارند. ببینند حرف حساب پدر چی هست. از احساساتشون با پدر بگن و اینکه انتظار داشتند از پدر درس زندگی بیاموزند و اینکه دوست ندارند چهره پدرشون در ذهنشون اینچنین باقی بمونه.

    از پدر بخواهند که به ایشان اطمینان خاطر بدهد که این یک اشتباه بوده و دیگر تکرار نخواهد شد. به پدر بگویند من می خواهم وقتی پدرم را میبینم احساس آرامش کنم، نه احساس ترس. به پدر بگن مشکل من جهیزیه و اذن پدر برای ازدواج نیست، مساله من اینه که دلم میخواد در کنار پدرم و خانواده ام احساس آرامش کنم، حتی اگر برام جهیزیه تهیه نکنند! به خواهرتون بگید با پدر صحبت کنه و بهشون بگه که من پدر میخوام؛ پدرم، در حقم پدری کن و به من اجازه بده در حقت دختری کنم.

    در عین حال، به خواهرتون بگید مثل همیشه نباشه. پوشش رو بیشتر رعایت کنه، به معنای اینکه من با پوشش قبلیم اینجا احساس راحتی ندارم. کمی نگاهش رو سنگین کنه، به این معنا که من ناراحتم و نیاز به زمان دارم تا به حالت عادی برگردم. بیشتر به مادرتون نیکی کنه تا پدر؛ به این معنا که من در کنار مادرم در این شرایط آرامش بیشتری دارم.

    یک نکته هم درباره پرسیدن علت قفل کردن در توسط پدر و پاسخ مادرتون: ببینید، پدر شما بهتر از هر کسی میدانستند که چرا درب اتاق رو قفل کردند. بنابراین بهتر بود که مادرتون در پاسخ بگن: ظاهرا اینجوری در شرایط حاضر، راحتتره. به جای اینکه پدر رو سریع متهم کنند و منجر به پاسخ دفاعی پدر بشن.

    از مادرتون هم بخواهید که در کنار پدر بخوابند و این رو بدانند که سرخورده کردن پدر نزد دختران، اصلا نتیجه خوبی نخواهد داشت. مشکلات قدیمی رو باید از راهش حل کرد.

    فعلا بر حفظ آرامش خواهر و رابطه خواهرتون با پدر و رابطه پدر و مادر متمرکز بشید. مشکلات قدیمی هم به وقت خودش باید براشون فکر بشه


    نگذارید همه حرمتها شکسته بشه.

    راهی برای بازگشت پدرتون باز بگذارید. کاری نکنید که خدای نکرده برخورد شما بیش از حد شدید باشه و منجر به مسائل دیگری بشه.
    مثل ساحل آرام باش، تا دیگران مثل دریا بیقرارت باشند

  13. 5 کاربر از پست مفید mohsenazizi تشکرکرده اند .

    asemani (سه شنبه 08 مرداد 92), Naashena (چهارشنبه 09 مرداد 92), اشنای قدیمی (سه شنبه 19 شهریور 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 10 مرداد 92), صاعد (سه شنبه 08 مرداد 92)

  14. #69
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    رویای آرامش عزیز،

    فکر می کنم اکثر پست هایی که در این تاپیک گذاشتید رو خوندم. به نظر من شما خیلی دارید با پدرتون برخورد بدی می کنید... منظورم مادر و خواهرته.

    این اشتباهی که پدرت مرتکب شده رو نباید اینجور به روش میاوردید. شما که زدید لهش کردید... یه مرد له شده هم خیلی بعیده که رفتار درستی از خودش بروز بده. کلا مردها رو نباید نباید نباید در این شرایط قرار داد... یه مرد رو هیچوقت نباید له کرد... چون عواقبش به خود آدم برمی گرده! مردها موجوداتی هستند که وقتی تحقیر بشن، دیگه نمی تونن خودشونو جمع و جور کنن و شروع می کنن به اقدامات نادرست تر...

    شما می دونی خیلی از آدما هستن که نمی تونن خودشون رو در رابطه با محارمشون کنترل کنن. و همین باعث می شه خیلی از بچه ها توسط اقوام نزدیکشون (کسانیکه پدرومادرشون بهشون اعتماد کامل دارن) مورد استفاده جنسی قرار می گیرن.

    می خوام بگم این اتفاقی که افتاده اونقدری که داری براش جلز ولز می کنی، فاجعه نیست! و اگه همون اولین بار باهاش برخورد درست می کردید، خیلی زود برطرف می شد و اینقدر کش پیدا نمی کرد.

    شما واقعا نمی دونید که خیلی وقتا کنترل میل جنسی از دست یه آدم در میره؟!

    درسته که خیلی دور از ذهنه که یه پدر چنین فکری در مورد دخترش داشته باشه، اما تو همین سایت دیدم که خیلی ها نمی تونن ذهنشون رو کنترل کنن. اونها هم اگه تحت فشار قرار بگیرن، ممکنه ذهنیاتشون برای چند دقیقه هم که شده، کار دستشون بده. پس پدرت استثنا نیست... اینقدر سیاه نبینش... کمکش کنید این مشکل رو حل کنه... همونطور که اون نیازهای شما رو برطرف کرد، حالا شما برنامه ای ترتیب بدید که این نیازش به شکل درست برطرف بشه... دیدت رو نسبت به پدرت مثبت کن تا بتونی همین دید رو به مادرت انتقال بدی... مادرت کسیه که این وسط هم کم کاری کرده، و هم می تونه موثرترین نقش رو داشته باشه...

    رویای آرامش، حس مادرت رو نسبت به پدرت مثبت کن.... این کاریه که باید انجام بدی...

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  15. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    asemani (سه شنبه 08 مرداد 92)

  16. #70
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 27 مرداد 92 [ 14:03]
    تاریخ عضویت
    1392-5-04
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    64
    سطح
    1
    Points: 64, Level: 1
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 36
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registered
    تشکرها
    8
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    من نمی خوام اظهار نظر کنم
    فقط برای خودمم یه سوالی پیش اومده
    حتما شماهاهم شنیدید که تو بعضی کشورها مثلا پدر به دختر تجاوز کرده و حتی دختر باردار هم شده و ...
    پس تو کشور ما هم نباید این موضوع بعید باشه
    پس به نظر شما ممکن نیست این پدر هم همچین ادمی باشه؟
    خیلی ها هستن این جور مواقع خدا و همه چی رو فراموش می کنن
    و یا شاید این پدر یه چیزهایی در مورد این جور روابط شنیده باشه و باعث شده باشه قبح این کار براش بریزه
    یا شاید دچار اختلال روانی شدید شده باشه
    در این صورت به نظرتون درسته دختر بیاد در اتاقش رو بذاره؟
    پس چرا همچین پیشنهادایی میدید
    اگه پس فردا خدای نکرده یه فاجعه ای رخ داد چطوری خودتون رو می بخشید؟
    اصلا یه لحظه خودتون رو جای اون دختر بذارید
    و یا مادرش
    شما اگه این اتفاق براتون بیفته حاضرید دیگه تو روی باباتون نگاه کنید؟
    بهتر نیست درمان این پدر دور از خانوادش اتفاق بیفته؟
    بهتر نیست به هر طریق ممکن این دختر از پدر دور بشه؟

    این ها یه سواله برای من
    اصلا نمی خوام راه حل بدم یا هر چیز دیگه
    چون خودم بیشتر از همه به کمک نیاز دارم
    ولی با خبرهایی که شنیدم بعید نیست یه پدر به دخترش تجاوز کنه

  17. کاربر روبرو از پست مفید sheida412 تشکرکرده است .

    violet (چهارشنبه 09 مرداد 92)


 
صفحه 7 از 11 نخستنخست 1234567891011 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 تیر 93, 07:33
  2. تصور می کنم شایدهمسرم من را نمیخواهد( آیا ممکنه اینطور باشه ؟)
    توسط نفس65 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 92, 10:52
  3. همسرم با اونی که تصور میکردم خیلی فرق داره....
    توسط آسمونی ها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 07 دی 92, 19:33
  4. تصورات غلط در ابتدای آشنایی و زندگی
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 اردیبهشت 88, 15:14
  5. تصورات غلط در ابتدای آشنایی
    توسط erfan25 در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 مهر 87, 12:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:06 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.