سلام خدمت همه
الان که در حال نوشتن این متنم قلبم داره از سینم در می یاد و هر لحظه احساس می کنم که الانه که بمیرم در شرایط خیلی خیلی بدی هستم از مدیران و متخخصان سایت می خوام که کمکم کنند و دوستان عزیزی که لطف می کنند و نظر می دن خواهشا در جهت همدردی وتسکین باشه خواهشا حرفی نزنین که ازین بدتر شم چون واقعا ظرفیت بیش از اینو ندارم.
مشکل من پدرمه که گویا چند وقته که شب می ره اتاقی که خواهرم خوابه و ناز و نوازشش می کنه و باهاش ور میره.2 بار این اتفاق افتاده ولی خواهرم خواب بوده و مادرم شک کرده اما چون مطمئن نبوده چیزی نگفته تا اینکه سومین بار خواهر م بیدار میشه و متوجه میشه و به مادرم میگه .مادرم با پدرم حرف می زنه اما پدرم سکوت میکنه یعنی پذیرفته که اینکارو کرده و هیچ دفاعی از خودش نمی کنه.لطفا بیراهه نرید که شاید محبت پدر به فرزند بوده و این حرفا. که این چیزها صددرصد نیست از وقتی شنیدم دارم می میرم نمی دونم چه کار کنم دلم می خواد خود کشی کنم ما خانواده ای از طبقه پایین جامعه هستیم و امکان جدا شدن برای مادرم وجود نداره کاش می مردم کاش پدرم می مرد تا با شرافت براش گریه می کردم .......عاجزانه خواهش می کنم به خاطر وخامت مشکل من اونو در اولویت بذارین
در ضمن من متاهلم و اصلا به هیچ وجه شوهرم نمی دونه مطمئنم طلاقم می ده اگه بدونه