به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011
نمایش نتایج: از شماره 101 تا 106 , از مجموع 106
  1. #101
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 اردیبهشت 03 [ 18:46]
    تاریخ عضویت
    1392-4-02
    محل سکونت
    ایران
    نوشته ها
    1,966
    امتیاز
    33,290
    سطح
    100
    Points: 33,290, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.1%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    4,390

    تشکرشده 6,365 در 1,791 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام خانم رؤیای آرامش. امیدوارم روابط اعضای خانوادت روزبروزبهتربشه.آرزو نکن شما هم بشینی با اونا غصه بخوری.اینکه شما سرخونه زندگیت باشی وسروسامون داشته باشی یه دلخوشی واسه پدرت وخواهرومادرت بخصوص دراین شرایط هست.همه تون عذر پدرتون روبپذیریدوگذشته روشخم نزنید. احتمالاپدرت فکرمیکنه اگه بره مشاور،اتهام روتأییدکرده یادلایل دیگه داره،همه به شما توصیه کردیم پدرتون روبه مشاوره ببریدولی با اصرار واجبار نمیشه....آیا قبل وحین این اتفاقات،خواهرت خواستگاری داشته که به پدرت گفته باشن یادرجریان بوده باشه؟دراین صورت واکنش پدر وخواهرت به اون خواستگار یاواسطه چی بوده؟آیا خواستگاری داشته که پدرت موافق وخواهرت مخالف بوده؟
    ای بامن وپنهان چودل ،از دل سلامت میکنم.

  2. #102
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از پاسختون دوست عزیز
    خواستگار نداشته اما میدونسته مثلا خواهرم به اقتضای سنش شیطنت هایی داره یا فرضا دوست پسر ی داره,
    مادرم میگفت دیشب پدرم تا ساعت 2 شب بیدار بوده تلویزیون می دیده مادرم یواشکی اومده نگاه کرده دیده داره کانالای ... ماهواره رو می بینه
    خیلی می ترسم از اوضاع پدرم
    همش می ترسم بره با یکی دیگه مادر و خواهرم الاخون والاخون بشن
    به خدا اگه مادرم خونه و در آمدی داشت آرزوم بود از هم جدا شن
    دیگه از این استرس هر روزه خسته شدم
    نمی دونم پدرم کلا از نظر جنسی مشکل داره کلا انگار تو فکرش چیزی جز این مسئله نمی گذره نمی دونم از لحاظ روحی مشکل پیدا کرده یا واقعا نیاز جنسی داره؟
    اخه اگه نیاز داره پس چرا وقتی مادرم ازش می پرسه می گه نه من هیچ نیازی ندارم
    یا بهش میگه برو دکتر مشکلتو حل کن میگه نه من نیازی ندارم
    حتی مادرم بهش گفته بابا من نیاز دارم تو خودتو درمان کن پدرم گفته به من ربطی نداره خودت مشکلتو حل کن

  3. #103
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 مهر 94 [ 19:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-06
    نوشته ها
    1,013
    امتیاز
    19,589
    سطح
    88
    Points: 19,589, Level: 88
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 261
    Overall activity: 13.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second ClassSocialOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    5,188

    تشکرشده 3,056 در 916 پست

    Rep Power
    196
    Array
    خواهر عزیزم احساس میکنم پدرتون خیلی تنهاست شاید در جوانی اونطور که باید به شما و مادتون نرسیده یا امکانات بهش اجازه نداده و شما روز به روز ازش دورتر شدید طوری که از نظر شما دیگه علاقه ای بینتون نمونده ولی از نظر اون اینطور نیست اون شما رو خیلی دوست داره و از لحاظ عاطفی بهتون نیاز داره ولی شما در مورد اون بد فکر میکنین باهاش بد رفتاری میکنین اونو به حساب نمیارین . از حرفاتون فهمیدم که مادرتون برای شما خیلی مهمتر از پدرتون هستش . شما یه زنید شاید احساسات اونو درک نکنید ولی خودتون رو بذارید جای اون شاید اشتباه زیاد داشته ولی از محبت شما بی نیاز نیست . به محبت و توجه مادرتون نیاز داره نه اینکه بگه برو خودتو درمان کن . یه مرد وقتی توان جنسی اشو از دست میده شما نمیدونید چه زجری میکشه اون یه پدره و فقط توجه و محبت دختراشو میخواسته به نظر من ظن بد شما بی مورده . در رفتار و گفتار خودتون تجدید نظر کنید بنده خدا گناه داره.

  4. #104
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 17 بهمن 93 [ 13:32]
    تاریخ عضویت
    1392-3-11
    نوشته ها
    37
    امتیاز
    1,786
    سطح
    24
    Points: 1,786, Level: 24
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    20

    تشکرشده 14 در 10 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    چند وقتی بود که دیگه خبری ازم نبود شاید بشه اینو به فال نیک گرفت
    از اون موضوع چند وقتی می گذره و الان تقریبا دیگه همه چی به حالت تقریبا عادی برگشته خواهرم با پدرم آشتی کرده البته مثل قبل نیست اما خوب تقریبا و ظاهرا دیگه مشکلی نیست خواهرم شبا تو اتاق می خوابه و درو قفل میکنه و پدرم هم دیگه پاپیچش نمیشه و دیگه کاری به کارش نداره و گیر نمی ده
    من اما نمی دونم چرا این کابوس و اضطراب رهام نمی کنه
    چند روز پیش رفته بودم خونه پدرم و چون من یه شهر دیگه هستم شب خونه پدرم موندیم
    من و همسرم تو یه اتاق خوابیدیم طبق معمول و پدر و مادرم توی هال
    ما در رو جلو کرده گذاشتیم اما کامل نبستیم حدود ساعت پنج شش صبح بود من خواب بودم یهو نمی دونم چی شد از خواب پریدم به در نگاه کردم دیدم یکی سریع ازاتاق خارج شد به نظرم اومد که پدرمه یعنی اون لحظه ذره ای شک نداشتم که پدرمه کامل حس کردم اونه
    حتی تو اون لحظه خیلی ناراحت شدم با خودم فکر کردم که خدایا من فک می کردم این موضوع تموم شده همسرم یک دقیقه بعدش پاشد رفت دستشویی من پاشدم نگاه کردم چراغ اتاق خواهرم روشنه( خواهرم اون موقع میره دانشگاه) فهمیدم داره حاضر میشه بره دانشگاه
    خیلی ناراحت بودم همش با خودم فک می کردم چطوری موضوع رو صبح به مادرم بگم دلم خیلی براش می سوزه
    یه ساعتی بیدار بودم و فکر و خیال می کردم تا دوباره خوابم برد صبح که بیدار شدم موضوع رو به مادرم گفتم مادرم هم طفلک خیلی ناراحت شد هی می گفت مطمئنی خواب ندیدی منم گفتم نه
    خلاصه زنگ زد به پدرم و گفت تو توی اتاق اینا چی کار می کردی ؟ پدرم گفت من غلط کنم برم اونجا من نرفته بودم اصلا من نبودم گفت از خواهرم بپرسین شاید اون رفته
    مادرم به خواهرم زنگ زد و ازش پرسید اونم گفت اره من رفتم از اتاق اینا آینه برداشتم رفتنی هم دیدم که بابا خوابیده بعدم که از اتاقشون اومدم بیرون چند دقیقه بعدش شوهر آبجی اومده رفته دستشویی
    با این اتفاقات انگار من اشتباه کرده بودم ولی آخه چطور میشه؟ من حتی ذره ای هم شک نداشتم اون لحظه که کسی که دیدم بولیز قرمز پوشیده یعنی اون لحظه مطمئن بودم پدرمه
    اما مادرم و خواهرم میگن تو احتمالا چون از قبل ترس تو دلت بوده بین خواب و بیدار فک کردی اونه
    حالا خیلی بد شده اگه من واقعا اشتباه کرده باشم غرور پدرم بدجور شکسته و بهش تهمت زدیم دلم براش خیلی می سوزه
    اما آیا واقعا من اشتباه کردم؟
    دلم پر از اضطراب و تشویشه
    حالم خیلی بده
    خدایاااااااا
    حس خیلی بدی دارم

  5. #105
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ذهنیت های قبلی شما باعث شده ذهنتون به اونچه میخواد حکم کنه و قطعا اشتباه با شما بوده وبس
    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  6. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 09 اسفند 92), شیدا. (جمعه 09 اسفند 92)

  7. #106
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 36,001 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    سلام

    خوب هستید ؟

    شما نباید به این موضوع دامن بزنید ، گرفتار استرس هستید و وسواس فکری حتی شما را به اشتباه انداخته . اینکه کاری کردید که مادر از پدرتان سئوال کند ضربه بزرگی به اعتبار پدرتان هست . ای کاش کمی تأمل می کردید . در هر حال اوضاع خانه پدری بهتر شده و شما نباید باعث به هم خوردن آن باشید . بهترین کاری که شما می تواندی بکنید این است که مادرتان را تشویق کنید که با کمک یک مشاور رویه و رفتار و رابطه اش با پدرتان را بهبود ببخشه .

    لطفاً برگردید و اولین پست مدیر همدردی را بخوانید که الان بیش از هر موقع دیگر نیاز به مطالعه آن دارید .

    وسواس فکری شما آنقدر زیاد هست که با اینکه معلوم شده اشتباه کرده اید اما آمدیه اید اینجا مطرح می کنید به امید اینکه تأیید شود که اشتباه نکرده اید .

    لطفاً تاپیک زیر را خوب مطالعه کنید و مراقب خود باشید :

    مواظب ظن و گمانها و ذهنیتهای منفی باشیم ، می تواند پارانوئیا شود..


    ضمناً این تاپیک فراتر از ظرفیتش پیش رفته و قفل می شود . لذا شما می توانید تاپیک دیگری باز کنید و از دوستان در جهت غلبه بر وسواس فکری کمک بخواهدی اگر چه کمک مشاوره حضوری را برای شما مناسب تر می دانم

    موفق باشید





  8. 3 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    khaleghezey (جمعه 09 اسفند 92), بی نهایت (شنبه 10 اسفند 92), شیدا. (جمعه 09 اسفند 92)


 
صفحه 11 از 11 نخستنخست ... 234567891011

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: پنجشنبه 05 تیر 93, 07:33
  2. تصور می کنم شایدهمسرم من را نمیخواهد( آیا ممکنه اینطور باشه ؟)
    توسط نفس65 در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 35
    آخرين نوشته: یکشنبه 25 اسفند 92, 10:52
  3. همسرم با اونی که تصور میکردم خیلی فرق داره....
    توسط آسمونی ها در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 07 دی 92, 19:33
  4. تصورات غلط در ابتدای آشنایی و زندگی
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 23 اردیبهشت 88, 15:14
  5. تصورات غلط در ابتدای آشنایی
    توسط erfan25 در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: دوشنبه 08 مهر 87, 12:13

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.