به انجمن خوش آمدید

لینک پیشنهادی مدیران تالار همدردی:

 

"گلچین لینکهای خانواده، ازدواج و مهارتها(به روز شد)"

دانلود موسیقی و آرامش
دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 53
  1. #31
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    91
    Array
    دیشب دعوای وحشتناکی داشتیم. دوباره حالت حمله به خودش گرفت و آماده بود که منو بزنه. حرف هایی زد که بیشتر از قبل ازش متنفر شدم. هر چیزی از خانواده من می تونست بگه گفت. جالبه که به زحمت می تونست چیزی پیدا کنه. گفت که سه ساله تو هیچ کاری توی این زندگی نکردی. من هیچ توقعی از تو ندارم. وامی که با بدبختی جور کردم (5 میلیون وام 5 ساله بدون سود!) که تحت شرایط خاصی گرفتم گفت خدا اونو جور کرده. گفت خانواده من همه کارشون درسته ولی تو بد فکر می کنی. تو مشکل داری. من دارم از صب تا شب جون می کنم تو اعصاب منو بهم میریزی. باز هم گفت ت ووظیفه داری هر وقت رفتی شهرستان اول بری به خانواده من سر بزنی....
    .
    به خاطر همه ی این سه سال بدهکارم کرد به بدترین شکل.
    .
    منم گفتم فردا تکلیفم رو یکسره می کنم. گفتم نیا خونه برو تا تکلیفمونو روشن کنیم. گفتم ازت متنفرم. اینو از صمیم قلب گفتم. ازش متنفرم.
    .
    یکم خودش رو جمع کرد. دو هفته دیگه عروسی خواهرشه. خواهرش رو می سپارم به خدا. امیدوارم یک هزارم آزار و اذیت هاشونو ببینن تا بفهمن زندگی دیگران رو بهم ریختن چطوریه.
    .
    ازش متنفرم. وقتی کارهایی که پدر و مادرم براش کردن رو به یاد میارم و حرفاشو و توقعاتش رو ازش متنفر میشم. وقتی کارهایی که این سه سال براش کردم رو به یاد میارم. حتی بلد نبود رزومه بنویسه.
    .
    اون پررو ترین آدمیه که تا حالا تو عمرم دیدم. پررو، دروغگو، حراف، سیاست مدار، عوضی، بی سواد، عصبی و پرخاشگر، طلبکار.
    .
    نمی خوام باهاش بحث و بگو مگو کنم. اینبار هم تقریبن یک ساعت ساکت بودم ولی اونقدر مزخرف گفت که بالاخره صدامو دراورد.
    .
    نمی تونم اونقدر به خودم تسلط داشته باشم که نتونه منو بهم بریزه. معمولا شب ها رو انتخاب می کنه وقتی من می خوام بخوابم. از گریه کردن من لذت می بره. مطمئنم که مریضه.
    .
    نه حیا داره، نه ...... با یه مریض دارم زندگی می کنم. با خانواده ای از خودش مریض تر.
    .
    مریضی ای که روز ه روز داره شدیدتر میشه.
    .
    چطوری کنارشون زندگی کنم و از آسیب هاشون در امان باشم؟ چرا رفتارهای من اونو روز به روز پر توقع تر می کنه؟
    .
    اون فقط یه چیز از من می خواد برده ی خودش باشم و مدیون خانواده اش!!!!!!!!!!!
    .
    هرگز تو عمرم آدمی نفرت انگیزتر از اون ندیدم.

  2. 2 کاربر از پست مفید she تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 25 خرداد 92), meinoush (شنبه 25 خرداد 92)

  3. #32
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 تیر 93 [ 22:29]
    تاریخ عضویت
    1392-2-17
    نوشته ها
    187
    امتیاز
    1,506
    سطح
    22
    Points: 1,506, Level: 22
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    123

    تشکرشده 232 در 92 پست

    Rep Power
    31
    Array
    sheعزیز تو تایپیکای اولت گفتی که شوهرت خیلی بهتر شده چی شد یه دفعه اینجوری شد بازم احساس نمیکنی باز روندت را خودت تغییر دادی و باعث رفتارای شوهرت شدی ببین منم شهرستانم تهران که میرم اولش میرم خونه پدر شوهرم تازه میرم براش شام و ناهارم میزارم بعد میرم خونه مادربزرگ و داییم تازه خودش میبرتم شوهر من اصلا از خانوادش دل خوشی نداره با هم اختلاف زیاد دارن اما دیشب گفتم که از خانونده ات خیری ندیدم با اینکهخ پدرشورمو واقعا دوست دارم شوهرم سریع گارد گرفت که واقعا خیری ندیدی متوجه شدم که اینم حساسه سریعا گفتم چرا برام خیلی قابل احتراما منم یه بار رفتم خونشون وسایلای شوهرم و جمع کنم پدرشوهرم هی میگفت تموم شد آخر لباسارو خیس جمع کردم گفتم تموم شد من زنگ بزنم آژانس برم ناراحت شدم اما بروز ندادم و به شوهرمم اصلا چیزی نگفتم که ناراحت نشه یا بحثمون نشه بعدا متوجه شدم بنده خدا خوابش میومده نمیخواسته بخوابه و من تنها برم چرا زندگی را واسه خودت تلخ میکنی اونا که شهرستانن تو هم نهایت ماهی یکبار میری مادر من همیشه بهم میگفت اول شوهرت بعد پدرشوهر و مادرشوهرت بعد خانواده شوهرت بعد ما چون میگفت تو باید یه عمر با اونا زندگی کنی و آرامش زندگیت بستگی به شوهرت و خانواده اش داره عزیز من بخاطر شوهرت برو احترام بزار و تنه هم که میری برو یه ناهار یا شام بمون بعد برو خونه پدرت فکر کن یه روز دیر رفتی دیدن خانواده ات وقتی مشکلت با این حل میشه وقتی شوهرت نمیخواد قبول کنه زور که نمیشه کردش تو وقتی ضعف خانواده اش را میگی خوب اونم یه جوری خانواده تورو کوچیک میکنه تا خانواده خودش بره بالا و جلوت کم نیاره

  4. 3 کاربر از پست مفید nosh nosh تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 25 خرداد 92), meinoush (شنبه 25 خرداد 92), she (شنبه 25 خرداد 92)

  5. #33
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    113
    Array
    she ، عزیزم : تو الان عصبانی هستی و به خودت تسلط نداری . واقعا ناراحت شدم که اینارو شنیدم. نمی دونم چه کمکی می تونم برات بکنم به جز همدردی . فقط خواهش می کنم یه تاپیک جدید باز کن. بذار توجه کارشناسا به تاپیکت جلب بشه . تو الان در موقعیت بحرانی ای هستی . عزیز دلم چقدر ناراحت شدم :(:(:(
    she من مطمئنم می تونی زندگیت رو دوباره شاد کنی . برش گردونی به روزای اول. خواهش می کنم راهش رو پیدا کن .
    دوستانی که دسترسی به کارشناسا دارن خواهش می کنم این تاپیک رو معرفی کنن. ممنون

  6. 2 کاربر از پست مفید asemani تشکرکرده اند .

    meinoush (شنبه 25 خرداد 92), she (شنبه 25 خرداد 92)

  7. #34
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    91
    Array
    نمی دونم باید چه کار کنم با آدمی که همه زندگیش خانوادشه. خانواده ای که اونو دوست ندارن! حتی روز تولدش رو نمی دونن! ازش متنفرم ولی دلم هم براش می سوزه. وقتی داد می زد مادرم پسرش رو از خونه بیرون نمی کنه دلم براش می سوخت. چقدر سخته آدم همچین مادر و پدری داشته باشه.

    - - - Updated - - -

    بی اعتنایی تنها راه حل منه. ولی نمی تونم. نمی تونم خودم رو کنترل کنم. وقتی شروع می کنه به پرت و پلا گفتن.
    .
    بی اعتنایی به یه آدمی که مریضه برای خورد کردن اعصاب من و حرف نزدن با آدمی که حرف هاش مزخرف و داغون کننده است تنها راه حله.
    .
    ساکت و بی اعتنا می مونم. دو سه روز تونستم. بازم سعی می کنم. برای همیشه. وقتی هیچ حرف مشترکی با این ادم ندارم.
    .
    چطور میشه در مقابل یه ادم که از حرف هاش سم می باره زندگی کرد؟ چطور می تونم با مهربونی پرروتر از اینش نکنم؟

    .
    وقتی می خواد از غذام تعریف کنه می گه فلان غذات بد بود بعد می گه فلان غذا خوب بود. اونم وقتی اومده بود منت کشی. مثلا داشت ناز می کشید!! تعریف می کرد! منم گفتم آره خب اون خوب نشده بود... خاک تو سر من. به جای اینکه بگم از سرت هم زیادی بود. وقتی بشقاب جلوت رو هم برنمی داری!!!!!
    .
    دلم میخواد خفه اش کنم. از صمیم قلب آرزوی مرگش رو می کنم. اینکه بخوابه و صب بیدار نشه. بهترین راهی که می تونم از دستش خلاص بشم.

    - - - Updated - - -

    من عوض نمیشم. به جای "شما" نمی تونم بگم "تو". نمی تونم جواب خانواده اش رو بدم. نمی تونم خودم رو براش بگیرم.... نمی تونم سیاست داشته باشم. نمی تونم.

  8. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    meinoush (شنبه 25 خرداد 92)

  9. #35
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    تاپیکتو گذاشتم توی نیازمندی به کارشناسان. امیدوارم زودتر کارشناسان بیان راهنماییت کنن.

  10. کاربر روبرو از پست مفید meinoush تشکرکرده است .

    she (شنبه 25 خرداد 92)

  11. #36
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 26 شهریور 02 [ 15:46]
    تاریخ عضویت
    1391-3-28
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    206
    امتیاز
    10,451
    سطح
    68
    Points: 10,451, Level: 68
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 399
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    340

    تشکرشده 500 در 154 پست

    Rep Power
    38
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط she نمایش پست ها
    نمی دونم باید چه کار کنم

    بی اعتنایی تنها راه حل منه. ولی نمی تونم. نمی تونم خودم رو کنترل کنم.

    من عوض نمیشم. نمی تونم سیاست داشته باشم. نمی تونم.
    خانم شی، منم تو یه زمینه ای مثل شما بودم، می گفتم نمی تونم، نمیشه، با خودم گفتم کسی که جو میکاره گندم برداشت نمی کنه، هرگز با تکرار کارهای گذشته نتیجه متفاوت نمی گیرم، هرگز
    تا اینکه رفتم تحقیق کردم که رفتار درست تو موقعیتی که من هستم چیه؟ مشورت کردم مطالعه کردم تا اول آگاه بشم کجام، میخام کجا برم، چه جوری باید برم
    بعد از کسب آکاهی، یاد گرفتم برای تغییر هم باید درونم رو عوض کنم هم بیرونم رو، تو سینما یه بازیگر خوب کسی که هم بتونه افکار نقش موردنظرش رو تو ذهنش خوب شبیه سازی کنه (درونی) و هم رفتارها، ژست ها و... کاراکتر موردنظر رو خوب انجام بده، مثلامن اگه بخام یه آدم مذهبی شم علاوه بر اینکه مطالعه می کنم، باورم و فکرم رو معطوف به خد.ا می کنم (درونی)، میرم عبادتگاه، جاهایی متضاد با عقایدم که قبلا میرفتم نمیرم، دکمه بالای لباسم رو می بندم (بیرونی) چون باعث میشم این تیپم که بعضی از رفتارای گذشته رو نکنم
    امیدوارم که تجربم به دردتون بخوره
    موفق باشید

  12. 2 کاربر از پست مفید باران13 تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 25 خرداد 92), she (شنبه 25 خرداد 92)

  13. #37
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    91
    Array
    الان بهم اس ام اس داد که از کارش اخراجش کردن. این یعنی آخر ماجرا. یعنی تموم. گفت دعوام شده گفتم استعفا می دم اونا هم خداخواسته اخراجش می کنن.
    .
    باور کنید براش مهم نیست. اینقدر بی عاره که واقعن براش مهم نیست.
    ..
    من هم مقصرم اگر دعوا نمی کردیم. شاید امروز اون هم اخراج نشده بود...

    - - - Updated - - -

    بهش گفتم اگر کارت رو هم از دست دادی دیگه نیا خونه!

  14. #38
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 آبان 95 [ 15:15]
    تاریخ عضویت
    1391-2-26
    نوشته ها
    2,672
    امتیاز
    25,995
    سطح
    96
    Points: 25,995, Level: 96
    Level completed: 65%, Points required for next Level: 355
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveSocialVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,844

    تشکرشده 7,555 در 2,378 پست

    Rep Power
    353
    Array
    شی جان انقدرم بی عار نیست. وگرنه که با دعوای تو اعصابش اینهمه خورد نمیشد که بره دعوا کنه و استعفا بده.
    امیدوارم کارشناسا بیان راهنماییت کنن. اما الان که خیلی عصبانی هستی چیزی نگو یا کاری نکن چون ممکنه بعدا پشیون شی. ادم وقتی خیلی عصبانیه یه سری چیزا دیگه براش مهم نیست. ولی عصبانیتش که تموم شه (حتی ممکنه چند ماه بعد تموم شه یا ممکنه چند روز بعد) میبینه که درست تصمیم نگرفته. الان یه مقداری صبر کن تا یکی راهنمایی درست کنه بهت. نمی دونم این مشاورا که رفتی پیششون چیزی نگفتن که به دردت بخوره؟
    بیچاره چیکار کنه خوب بیکار شده. نگو نیاد خونه. اصلا حرفی نزن که بعدا پشیمون شی. به خودت وقت بده که اروم بشی. بعدش توی ارامش تصمیم بگیر و دنبال راه حل باش.
    یادته می گفتی انقدر می گردی تا یه راهکار پیدا کنی تا زندگی مشترکت خوب خوب شه؟ الان تصمیم های مهم نگیر عزیز. بذار اروم شی بعدا فکر کن.
    ویرایش توسط meinoush : شنبه 25 خرداد 92 در ساعت 17:12

  15. 2 کاربر از پست مفید meinoush تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 25 خرداد 92), she (یکشنبه 26 خرداد 92)

  16. #39
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    91
    Array
    اومد خونه و من هیچی بهش نگفتم. اومد حرف بزنه گفتم یک کلمه حرف بزنی زنگ میزنم 110.
    نذاشتم حرف بزنه چون میدونستم هر حرفش مث زخم به تن و قلب منه و می دونستم آخرش چی میشه. گفتم همسایه ها هم شاهد هستند.(سر و صدا رو میشنون خب) گفتم حرف بزنی زنگ میزنم 110 بیان ببرنت. این شد که دیروز با آرامش گذشت.
    .
    نمی دونم کارش چی شده. دونستن یا ندونستن من هم چیزی رو تغییر نمی ده.
    .
    فعلن نمی خوام بهش فکر کن. نمی تونم. فقط میخوام آروم باشم.
    .

    - - - Updated - - -

    مینوش جان بعید می دونم استعفا داده باشه ، به احتمال زیاد اخراجش کردند.

  17. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    meinoush (یکشنبه 26 خرداد 92)

  18. #40
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    791
    Array
    شی عزیز،

    اون کارش را از دست داده، می دونی برای یک مرد یکی از بزرگترین فاجعه ها همینه؟؟؟؟؟؟
    بجای همدردی یا حداقل سکوت، بهش می گی دیگه خونه نیا، چون کارت را از دست دادی؟

    من یک مشکل عمده در شما می بینم. زیادی در نقش مرد رفتار کردنتون هست.
    مشکلی که خیلی از دخترهای امروزی دارند. دخالت بیش از حد در مسائل مردانه زندگی و بعد کوبوندن همونها تو سر همسرشون.


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چگونه شخص مورد علاقه خود را یافت؟
    توسط reza0263 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 13 اردیبهشت 93, 02:56
  2. مراجعه به روانکاو - دقیقا چه انتظاری باید داشت؟
    توسط Tina64_000 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 09 مهر 92, 14:16
  3. طلاق، تنها چاره‌ی خیانت؟
    توسط del در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 03 شهریور 92, 16:25
  4. چطور میشه با شوهر شوخ یه زندگی نرمال داشت؟
    توسط ساناز1160 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 بهمن 91, 00:47
  5. چه آسان، چه سخت؟!
    توسط مدیرهمدردی در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 17
    آخرين نوشته: شنبه 12 آذر 90, 23:22

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1404 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:28 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.