به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 19 , از مجموع 19
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 خرداد 92 [ 08:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-08
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟ نمایش پست ها
    بله
    را و رسم همسر داری بلد نیستی
    به این روند ادامه بدی چند وقت دیگه میای یه تاپیک میزنی با این عنوان که همسرم دیگه بم اهمیت نمیده و به اندازه قبل دوسم نداره !
    خوب الان نسبت به قبل یک کم تغییر کرده و همینطوری شده . احساس میکنم مثل اون اوایل دوستم نداره

  2. کاربر روبرو از پست مفید مریم گل تشکرکرده است .

    جوانه؟؟؟ (پنجشنبه 09 خرداد 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 13:36]
    تاریخ عضویت
    1392-3-08
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    228
    سطح
    4
    Points: 228, Level: 4
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    7

    تشکرشده 33 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اگه وقتی که ناراحت و نگرانی بهت گیر می ده که دلیلشو بدونه به این دلیله که عاشقته و خیلی دوستت داره شاید حس میکنه که دلیل ناراحتی تو یکی از رفتار های اونه و وقتی که بهش توضیح دادی خیالش راحت می شه به نظر من شوهرت از بس می خوادت دلیل هر ناراحتی تو رو می ذاره پای اینکه ازش دلخوری و طاقت دیدن ناراحتیت رو نداره تو هم اذیتش نکن این بنده خدا که به هر ساز ت رقصیده نذار ازت دلسرد بشه اینا همه بهانه است که می گه خوبیت نداره کسی که عقد کرده تنها بخوابه !!! طاقت دوریتو نداره ! عزیزم سخت نگیر شوهرت عالیه من تاپیک بعضی از بچه ها رو خوندم مو به تنم سیخ شد یکی از نامزدش س ک س سه نفری خواسته بود و زن بیچاره اشو مجبور به این کار کرده بود !!!

  4. 2 کاربر از پست مفید s7.tahery تشکرکرده اند .

    کامران (دوشنبه 13 خرداد 92), دریا72 (دوشنبه 13 خرداد 92)

  5. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 خرداد 92 [ 08:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-08
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیگه نمیدونم چیکار کنم . اینایی که رفتن خونه خودشون اوضاعشون بهتر شده ؟

  6. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 29 شهریور 96 [ 22:02]
    تاریخ عضویت
    1389-9-06
    نوشته ها
    1,077
    امتیاز
    14,205
    سطح
    77
    Points: 14,205, Level: 77
    Level completed: 39%, Points required for next Level: 245
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,300

    تشکرشده 3,560 در 934 پست

    Rep Power
    121
    Array
    عزیزم خواهر گلم
    من نمونه بارز کسایی که دوبار عقد کردم و جدا شدم
    بفرمایید در خدمتم!
    کاش یه سری به تاپیک های من بزنید و ببینید سر چه مسئله ای جدا شدم و چقدر جدا شدن برای بار دوم واسم سخت بود. تنها و تنها برای این جدا شدم که مشکلم جدی بود و واقعا نشد که حل بشه. واقعا نشد . یه مقایسه ای بکنید بین مشکلات شما و مشکلاتی که من و یا امثال من دارن.
    عزیزم یه سوال : شما واقعا مشکلتون چیه؟ بهونه نه هااااااااااااا مشکل.
    مریم جان به خدا به جون مادرم اینها رو که گفتی من به جای شوهرت شکستم اینجا. یکی به من بگه بیا موهای آرنجت را دکلره کن و بزن و کرم بزن سفید بشی، اینها می دونی چه پیغامی دارند؟ یعنی اینکه زشتی و دوست ندارم لطفا کمی خوشگل شو :eek::eek:
    چطور دلت میاد خداییش؟ طفلک تا 8 سر کار هست میره خسته بر میگرده بعد شما به جای تشکر و قدر دانی و آرامش دادن بهشون ...
    بعد انتظار داری علاقه ایشون به تو بیشتر بشه؟
    با این رفتارها این فید بک را می خوای بگیری؟ این منطقیه؟
    یه جورایی احساس می کنم باید دنبال جواب این سوال در نامزدی قبلی شما بگردیم. میشه خیلی کوتاه بگید چرا جدا شدین؟ سه چهار تا دلیل اصلی را ( البته اگر مایل باشید )
    یادش به خیر یا بد سه سال و نیم جلو چشم اعضای این تالار حسرت کشیدم که نامزدم بره سر کار ، یه کار معمولی و برگرده ، که عروسی کنیم ، که یه زندگی خیلی خیلی خیلی معمولی داشته باشم... یادش به خیر که اینها واسم شده بودند آرزو ... و نامزد منم اصلا به خودش نمی رسید... همیشه در پیت لباس می پوشید ... برعکس من ... ولی باور می کنی یک بار هم یاد این مسئله نیافتادم چه برسه به اینکه برام بشه مشکل؟!
    The Happiness of Your Life Depends on The Quality of Your Thoughts

    [SIGPIC][/SIGPIC]

  7. 5 کاربر از پست مفید نیلا تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 11 خرداد 92), saraamini (شنبه 11 خرداد 92), tamanaye man (شنبه 11 خرداد 92), آویژه (دوشنبه 13 خرداد 92), دریا72 (دوشنبه 13 خرداد 92)

  8. #15
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مریم جان شما خیلی ساده به زندگی نگاه میکنی که چون فلانه پس طلاق ..
    یا خیلی داری سخت میگیری که به خاطر فلان طلاق ؟
    شوهرت نه معتاده ، نه رفیق بازه ، نه بهت خیانت کرده ، نه کتکت زده ، نه به تو و یا خانوادت بی احترامی کرده ...... یا خیلی دلیل های دیگه میشد بگی میخوام طلاق بگیرم . گرچه اگر یکی از این مشکلات رو هم د اشت اول باید تمام سعی خودت رو میکردی تا زندگیت رو روبه راه کنی و اگر نشد آخرین تصمیم طلاق باشه .
    عزیزم شما انگار خوشی زده زیر دلت .
    یکم منطقی به زندگی نگاه کن .
    فکر میکنی اگر با یکی دیگه ازدواج کرده بودی هیچ عیبی نداشت ؟ نه عزیزم گل بی عیب خداست . همه ما و حتی خود شما هم بی عیب نیستیم
    پس فکر نکن که اگر با یکی دیگه ازدواج کرده بودی که نمی خواستی تغییرش بدی خوشبخت میشدی ، نه عزیزم همچین کسی وجود نداره.
    قدر همسرت رو بدون و بچسب به زندگیت .

  9. 2 کاربر از پست مفید tamanaye man تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 11 خرداد 92), دریا72 (دوشنبه 13 خرداد 92)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 25 خرداد 92 [ 08:02]
    تاریخ عضویت
    1392-3-08
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    74
    سطح
    1
    Points: 74, Level: 1
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از راهنمایی همتون . امیدوارم واقعا همینطور باشه که شماها میگین .

    - - - Updated - - -




    مشکل من بیشتر سر طرز لباس پوشیدنشه و ظاهرش . خانواده اش شهرستانن . همش با خودم میگم واسه من موقعیت بهتر از اینم پیدا میشد . من از شوهر قبلیم جدا شدم چون از اول بهم دروغ گفتن . گفتن با عرضه ست ولی فقط بخور و بخواب بود . کلی رو دست من و بابام بدهی گذاشت و بدون اینکه یک ریال بهمون برگردونه انداخت و رفت . بی مسئولیت بود . همه چیز خونه با من بود و اون فقط عشقش ماشینش بود و ضبطش . هزار تومن پول تو جیبی بهم نمیداد که هیچ کلی هم پول ازم میگرفت . خانواده اش بی ابرو بودن . خودشم همینطور . نه کار درست حسابی داشت نه اخلاق نه خانواده . تمام خرج عروسی و وشایل هایی که اونا باید میخریدن من خریدم . همش با وام . حتی سرویس عروسیم من خریدم ولی مادر شوهرم با کمال پررویی گرفت دستش و اعلام کردن یک سرویس طلا از طرف مادر داماد . خیلی بهم بدی کردن .
    شاید فکر کنین خوشی زده زیر دلم ولی همیشه تو ارزوهام یک شوهری میخواستم اقلا هم سطح خودم با یک کار شرکتی ساده که سر یک ساعت بره و برگرده . همیشه تمیز و مرتب باشه . همین . هیچ چی دیگه نمیخواستم . ولی انگار خدا دلش نمیخواد روز خوش تو زندگیم داشته باشم

    - - - Updated - - -

    احتمالا تا قبل ماه رمضون میریم خونه خودمون ولی اصلا هیچ ذوق و شوقی ندارم . چون خانواده اش شهرستانین و با ما تفاوت دارن ( مامانش لهجه داره ) اصلا دلم نمیخواد از طرف خودم کسی رو دعوت کنم که بگن دوباره اشتباه کرده . البته اینم بگم با اینکه خانواده شهرستانی هستن ولی خیلی طرز فکرشون بالاس . منی که یک بار طلاق گرفتم و عروس سومشون هستم هفته قبل که دعوتمون کردن جلو پام گوسفند کشتن و بهم پارچه دادن و 200 تومن پول نقد . در صورتی که اون قبلی هیچ کدوم از این کارهارو برام نکردن . ولی نمیدونم چرا انقدر ظاهر برام مهمه . با خودم میگم میرم خونه خودم همیشه لباس هاشو اماده میکنم و میزارم جلو دستش تا اونی که میخوام بشه ولی احساس میکنم بعد یک مدت خسته میشم و اون میشه همون ادم . وقتایی که به خودش میرسه خیلی دوستش دارم . دوست دارم دائم پیشش باشم . راستش من به داداشم و زن داداشم حسودیم میشه . اخه هم از نظر خانوادگی مثل همن هم داداشم اخلاق و تیپ و ظاهرش خوبه و همیشه به خودش و خانمش میرسه . احساس میکنم تو یک جمع که با اونا هستیم اذیت میشم از ازنکه اونا شوهرم ببینن ( بخاطر رنگ پوستش ) :(

    - - - Updated - - -

  11. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 22 شهریور 93 [ 10:26]
    تاریخ عضویت
    1392-2-09
    نوشته ها
    220
    امتیاز
    1,966
    سطح
    26
    Points: 1,966, Level: 26
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 34
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    201

    تشکرشده 120 در 72 پست

    حالت من
    Narahat
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مریم گل نمایش پست ها
    ممنون از راهنمایی همتون . امیدوارم واقعا همینطور باشه که شماها میگین .

    - - - Updated - - -




    مشکل من بیشتر سر طرز لباس پوشیدنشه و ظاهرش . خانواده اش شهرستانن . همش با خودم میگم واسه من موقعیت بهتر از اینم پیدا میشد . من از شوهر قبلیم جدا شدم چون از اول بهم دروغ گفتن . گفتن با عرضه ست ولی فقط بخور و بخواب بود . کلی رو دست من و بابام بدهی گذاشت و بدون اینکه یک ریال بهمون برگردونه انداخت و رفت . بی مسئولیت بود . همه چیز خونه با من بود و اون فقط عشقش ماشینش بود و ضبطش . هزار تومن پول تو جیبی بهم نمیداد که هیچ کلی هم پول ازم میگرفت . خانواده اش بی ابرو بودن . خودشم همینطور . نه کار درست حسابی داشت نه اخلاق نه خانواده . تمام خرج عروسی و وشایل هایی که اونا باید میخریدن من خریدم . همش با وام . حتی سرویس عروسیم من خریدم ولی مادر شوهرم با کمال پررویی گرفت دستش و اعلام کردن یک سرویس طلا از طرف مادر داماد . خیلی بهم بدی کردن .
    شاید فکر کنین خوشی زده زیر دلم ولی همیشه تو ارزوهام یک شوهری میخواستم اقلا هم سطح خودم با یک کار شرکتی ساده که سر یک ساعت بره و برگرده . همیشه تمیز و مرتب باشه . همین . هیچ چی دیگه نمیخواستم . ولی انگار خدا دلش نمیخواد روز خوش تو زندگیم داشته باشم

    - - - Updated - - -

    احتمالا تا قبل ماه رمضون میریم خونه خودمون ولی اصلا هیچ ذوق و شوقی ندارم . چون خانواده اش شهرستانین و با ما تفاوت دارن ( مامانش لهجه داره ) اصلا دلم نمیخواد از طرف خودم کسی رو دعوت کنم که بگن دوباره اشتباه کرده . البته اینم بگم با اینکه خانواده شهرستانی هستن ولی خیلی طرز فکرشون بالاس . منی که یک بار طلاق گرفتم و عروس سومشون هستم هفته قبل که دعوتمون کردن جلو پام گوسفند کشتن و بهم پارچه دادن و 200 تومن پول نقد . در صورتی که اون قبلی هیچ کدوم از این کارهارو برام نکردن . ولی نمیدونم چرا انقدر ظاهر برام مهمه . با خودم میگم میرم خونه خودم همیشه لباس هاشو اماده میکنم و میزارم جلو دستش تا اونی که میخوام بشه ولی احساس میکنم بعد یک مدت خسته میشم و اون میشه همون ادم . وقتایی که به خودش میرسه خیلی دوستش دارم . دوست دارم دائم پیشش باشم . راستش من به داداشم و زن داداشم حسودیم میشه . اخه هم از نظر خانوادگی مثل همن هم داداشم اخلاق و تیپ و ظاهرش خوبه و همیشه به خودش و خانمش میرسه . احساس میکنم تو یک جمع که با اونا هستیم اذیت میشم از ازنکه اونا شوهرم ببینن ( بخاطر رنگ پوستش ) :(

    - - - Updated - - -
    سلام مریم جان
    واااااااااااای عزیزم خودت داری تفاوت های به این بزرگی رو بین شوهر فبلیت و شوهرت الانت میگی
    این بنده خدا ها که همه چی تمومن واسه تو
    این همه دوستتت دارن
    شوهرت اینقدر بهت توجه داره
    حالا چطور دلت میا که درمورد پوستش بهش اینطوری بگی؟؟
    چطور دلت میاد که دل شوهر به این گلی رو بشکونی؟؟
    حیف نیست واقعا سر مسائل به این کوچیکی اینقدر اذیتش کنی
    یه سری توو سایت بزن ببین بقیه خانوما از چه چیزایی دارن عذاب میکشن بعد خودتو مقایسه کن

    قدر شوهرتو بدون
    خیلی دوستت داره که تحمل یک لحظه ناراحتیتو نداره
    مطمئن باش که لباس پوشیدن و ... تغییر مینه
    اما وقتی که حس نکنه که تو خجالت میکشی و میخوای تغییرش بدی
    کارایی که دوستان گفتن مثل آماده کردن لباسششو اسپری زدن به لباساش بدون اینکه خودش ببینه رو انجام بده حتمت خوش عادت میکنه که اگه یه روز تو هم براش اسپری نزنی خودش یره سمتش
    برید خونه خودتون هم خیی بهتر میشه

    قدر زندگیتو بدون عزیزم
    ویرایش توسط دریا72 : دوشنبه 13 خرداد 92 در ساعت 15:08

  12. کاربر روبرو از پست مفید دریا72 تشکرکرده است .

    آویژه (دوشنبه 13 خرداد 92)

  13. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 خرداد 97 [ 07:57]
    تاریخ عضویت
    1391-2-16
    نوشته ها
    863
    امتیاز
    11,692
    سطح
    71
    Points: 11,692, Level: 71
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 358
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,836

    تشکرشده 2,440 در 754 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ناراحتی از اینکه رنگ پوستشو با دیگران مقایسه میکنی و اونی که میخوای نیست! یا اینکه به تیپ و سر و وضعش نمیرسه؟ یا علت واقعیش پایین تر بودنش از نظر مالیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    روراست باشید با خودتون!
    مشکلاتی که عنوان میکنید هیچکدوم اینقدرا حاد نیست بجز این که شما همش سطحشوتو ضمیر ناخودآگاهتون با خودتون مقایسه مینمایید! و باید رو این قسمتش کار کنید! البته این برداشت من بود شایدم اشتباه باشه!

    *به جادوی چشم تو شیدا شدم*
    *ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
    *من آن قطره بودم که با موج عشق*
    *در آغوش مهر تو دریا شدم
    *

  14. 2 کاربر از پست مفید کامران تشکرکرده اند .

    آویژه (دوشنبه 13 خرداد 92), دریا72 (سه شنبه 14 خرداد 92)

  15. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 07 شهریور 99 [ 23:27]
    تاریخ عضویت
    1389-5-21
    نوشته ها
    679
    امتیاز
    18,628
    سطح
    86
    Points: 18,628, Level: 86
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 222
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial10000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    3,951

    تشکرشده 4,314 در 675 پست

    Rep Power
    115
    Array
    مریم عزیز:
    با چیزهایی که نوشتی گمون کنم، اگر این مشکل رو هم نداشت (تازه اگه بشه اسمش رو گذاشت مشکل!) یه ایراد دیگه پیدا می کردی....
    اگر پوستش سفید بود، می اومدی می گفتی تو خیابون دخترا نگاش می کنن!
    اگر خانواده اش مشکلی داشت این رو بهانه می کردی
    اگر کارش کمتر بود، می گفتی همش تو خونه است
    اگر با تو کوه نمی اومد می گفتی کسی رو می خواستم که علایق مشترک داشته باشیم
    اگر موقع قهر نازت رو نمی کشید یه جور دیگه و ....

    متاسفانه شما فکر می کنی همیشه فرصت این رو داری که انتخاب کنی و اگه دلت رو زد بندازیش دور! فکر می کنی همیشه فرصت داری که مردم عاشقت بشن و خودت رو واسه خودت دقیقا، بخوان.... اما زندگی و دل آدم ها خیلی با ارزش تر از اینه که وسیله آزمون و خطای شما باشه. لطفا کمی خودت رو بذار جای اون و ببین چقدر بزرگواری و عشق می خواد که همسرت اینقدر ازت ایراد بگیره و تحقیرت کنه و باز به روی خودت نیاری؟!
    همه آدم ها یه سری خوبی ها دارن و یه سری اشکالات. برو خدا رو شکر کن که اشکال همسرت فقط در ظاهرشه! ( اونم تازه فقط از نظر تو! خیلی ها همسرشون کچل محضه ولی به نظرشون خوش تیپ ترین مرد دنیاس- یه سری هم بزن تو تالار ببین بقیه هم سن و سالات با چه جور مشکلاتی از سمت همسرشون دارن دست و پنچه نرم می کنن... ) خلاصه که قدر همسر مهربان و بزرگوارت رو بدون و تلاش کن با تغییر نگاه و رویه تمام دلخوری های این مدت رو که بزرگوارانه به روی خودش نیاورده از دلش در بیاری .... از این به بعد مردانگی همسرت رو خط قرمزت بدون و به هیچ وجه اقتدارش رو زیر سوال نبر ....
    در ضمن مطمئنا خونه خودتون شرایط بهتره. می تونی هر روز لباساش رو بسپری به ماشین و حمام رفتنش رو هم که خودت تنظیم می کنی. ;) حتا مشوق های مخفی براش در نظر بگیری:o:p

    موفق باشی
    هر چیز که در جُستن آنی، آنی

    مولانا

  16. 2 کاربر از پست مفید آویژه تشکرکرده اند .

    کامران (شنبه 18 خرداد 92), دریا72 (سه شنبه 14 خرداد 92)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.