عزیزم خب بین خواستگارات بگرد دنبال یکی مناسب و باهاش ازدواج کن تا کمتر تو اون خونه عذاب بکشی.
همه ی آدما مثل هم نیستن که شاید بین این خواستگارا یکی پیدا شه که بهتر از بقیه باشه و به تو بخوره.
تشکرشده 47 در 26 پست
عزیزم خب بین خواستگارات بگرد دنبال یکی مناسب و باهاش ازدواج کن تا کمتر تو اون خونه عذاب بکشی.
همه ی آدما مثل هم نیستن که شاید بین این خواستگارا یکی پیدا شه که بهتر از بقیه باشه و به تو بخوره.
شیدا. (پنجشنبه 09 خرداد 92)
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
کار درست همینه که دیگه نبینیش و رابطه ات را قطع کنی.
از اول هم خودت حس کرده بودی که یه مشکلی هست. توی اولین پستت معلوم بود که به تاهلش شک داشتی.
به حس هات توجه کن و دقیق باش که توی روابط به خطا نری و مشکلی برات پیش نیاد.
این علاقه مختصـــــــــــــــــــــ ـــــر ایجاد شده بعد از مدت خیلی کوتاه یادت می ره. خودت را اذیت نکن. چیزی نبوده!
کامران (دوشنبه 13 خرداد 92)
تشکرشده 56 در 32 پست
سلام
دوست عزیزم از خوندن سرگذشتت خیلی ناراحت شدم کاش یکم از مشاوره و ... چیز حالیم بود که کمکت میکردم ولی اینو میدونم که :
در ایام کودکی ات کاری برای خوشبختی و شادمانیت نمی توانستی انجام بدی ولی در مدیریت خوشی و ناخوشی حال و آینده ات خودت همه کاره ای .
تشکرشده 303 در 118 پست
سلام خوش اومدی به همدردی.
شاید منم مثل توام.پدرم دست بزن نداشت ولی احساس میکردم دوستم نداره خواهرام از من بزرگتر بودن و همیشه باهم بودن و من رو تو جمعشون راه نمیدادن.با برادرم همیشه دعوا میکردم و مامانم الانشم به فکر من و اینده ام و فردام نیست.
من 22سالمه امن درکت میکنم مثل من تنهایی.دو سال پیش پدرم رو از دست دادم روزی که فوت کرد هیچ حسی نداشتم ولی دوروز بعد فوتش فهمیدم داغ پدر سخت ترین داغ دنیاست.وقتی به بچه گیم فکر میکردم میدیدم در حقش بد کردم با اینکه اونموقع هم سنش بالا بود ولی از پدرهای دیگه مهربونتر بود.اولین بار که دانشگاه قبول شدم با ذوق رفتم بهش گفتم باورت میشه بهم چی گفت ؟ بهم گفت به جهنم که قبول شدی.شکستم داغون شدم.با خودم لج کردم نرفتم دانشگاه.یه سال باهاش قهر بودم و وقتی فوت کرد من هنوز باهاش قهر بودم.الان وقتی فکر میکنم میبینم که اگه یه روزی بخوام ازدواج کنم سر عقدم بگم با اجازه ی کی دارم ازدواج میکنم؟ کی من رو با لباس سفید از خونه اش بدرقه میکنه ؟ روز پدر برای کی کادو بخرم؟امسال روز پدر فقط داشتم بغضم رو قورت میدادم تا کسی نفهمه چه حالی دارم.
شاید برای خانواده ام من مهم نباشم اما در مورد یه چیز مطمینم اونم اینه که خانوادهاتنها دارایی ما تو این دنیاست با وجود اونها ما انقدر تنهاییم وای به حال روزی که اونها نباشن. دیگه به گذشتت فکر نکن به خانواده ات محبت کن به اینده فکر کن به روزی که تو بهترین همسر دنیا و بهترین مادر دنیا شدی.
برای ما تنها راه نجات امیده امید به روزی که یه ادم خوب میاد که با تمام وجودش ما رو دوست داره.
شیدا. (جمعه 10 خرداد 92)
تشکرشده 56 در 32 پست
ستاره خانم خوش به حال کسی که شما مادرش باشید.
تشکرشده 303 در 118 پست
ازت ممنونم mehdihn.ولی ببخشید چرا خوش به حال کسی که من مادرشم؟؟؟؟
پاکان باران (جمعه 10 خرداد 92)
تشکرشده 56 در 32 پست
ستاره خانم ، خواهرم ، به این دلیل گفتم که با وجودیکه در طفولیت از عشق و محبت والدینت بی نصیب بودی ، در این سن و سال که در خیلی ها اوج احساسات و سرکشی و جوانی است ، کاملا با پختگی و تدبیر و عقلانیت و مخصوصا و مخصوصا با عشق و محبت و گذشت از رابطه با والدین صحبت میکنید . و میتوانید به فرزندان خودتان دریایی از عشق و محبت هدیه کنید . البته این نظر من بود . شما ببخشید .
setareh 1390 (دوشنبه 13 خرداد 92)
تشکرشده 303 در 118 پست
mahdihn بابت لطفت ازت ممنونم.
شاید تو بچگیهامون فکر کنیم کسی دوسمون نداره ولی وقتی بزرگ میشیم میبینیم فکرمون اشتباه بوده.پدر مادرهای ما شاید نمیدونستند که یه بچه چقدر به محبت والدینش محتاجه.متاسفانه من این موضوع رو وقتی فهمیدم که دیگه دیر شده بود.همه ی کارهای پدر و مادرهامون دلیل داشته اگه یکم فکر کنیم حتما دلیلش رو میفهمیم.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)