به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان
    باز اومدم اما با یه مطلبی که زیاد به عنوان این تاپیک مربوط نیست
    دیشب شنیدم داییم دخترشو از ادامه تحصیل منع کرده و اجازه ی ادامه تحصیل بهش نمیده یعنی امسال دیپلم رو بگیره دیگه نمیذاره ادامه بده....البته فقط شنیدم حالا نمیدونم چقد صحت داره.
    هر وقت با پدرم حرف میزنم یه چیزایی میگه که من زیاد توجه نداشتم..البته تقریبا حس میکنم راست میگه ولی نمیشه مطمئن بود
    دختر داییم تا قبل از این زیاد پیش ما لباس خوشگل نمیپوشید و همیشه چادر سرش میکرد ولی جدیدا از عید به اینور خیلی خوشگل لباس میپوشه...و اصلا چادر نمیذاره...اونموقعهایی که من به دختر داییم نگاه نمیکنم بابام میگه اون نگات میکنه
    دوستان گفتن چون ویدونه دوستش داری میخواد ببینه چیکار میکنی و روی حرکاتت حساسه..ولی بنظر من اگه اینطور بود تا من نگاهش میکردم باید نگاهشو برمیگردوند تا من متوجه این رفتارش نباشم ولی برعکس بارها شده زل زده به چشمام.برق نگاهش خیلی باهام حرف میزنه
    ولی نه گفتنش

    هر کی میخواد ازدواج کنه تو مراحل ازدواج متوجه یک سری مسائل میشه...تو این اقدام خواستگاری و حرف و حدیثهایی که تا بحال پیش اومده من متوجه حس بد زنداییم به مادرم شدم..گویا مخالفه....البته همش حدسیاته که میشه احتمال زیادی داد...دلیلشم اینه که زنداییم 13 سال خونه پدر شوهرش زندگی میکرده تو خونه اونا به پدر و مادر شوهر خدمت میکرده و همونجا هم غذا میخورده و فقط واسه خواب میرفته واحد خودش....گویا اونموقع از خانواده مادرم خیلی عذاب دیده حالا به اصطلاح نمیخواد دخترش عروس این خانواده بشه...10 سال یکی از داییام معتاد بود دوستاش واسه طلب پول به خاطر مواد میومدن در خونه داد و بیداد...خالم اونموقع نوجوون بود بد اخلاقی و بی ادبی میکرد و......چند وقتی هم با مادرم(دلیلشو نمیدونم)قهر بوده..
    اینا همش مایه استرس و عذاب زنداییم میشده...حتما بهش تیکه هایی هم مینداختن....خب حق داره...مشکل از خانواده مادرمه....الان زنداییم زیاد دل خوشی از مادرم و خانوادش نداره
    من میخواستم طبقه پایین خونمونو درست کنم اونجا بشینم با این چیزهایی که اخیرا فهمیدم میدونم عمرا دختر داییمو مادرم با هم جور نمیاین...الان خوبن ولی اونطور که مادرمو میشناسم میدونم جنگ بدی راه میوفتاد بینشون اگه تو خونه خودمون زندگی میکردم..چون خانوادتن زبونشون تلخه مادرم اینا...
    ببخشید سرتونو درد اوردم...یکم از خودم ناراحتم چون دارم خودمو دستی دستی نابود میکنم..درس خوندنو تعطیل کردم اونقدریم که میخونم میرم سر امتحان از روی اعصاب خوردم همه چی رو فراموش کرده از جلسه میام بیرون...
    از 4 تا امتحان 3تاشو کامل خراب کردم...فقط امیدوارم صحبتم با دختر داییم نتیجه اش مثبت باشه تا حداقل منم یه انرزی بگیرم
    ممنون بای

  2. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط lover_24 نمایش پست ها

    هر وقت با پدرم حرف میزنم یه چیزایی میگه که من زیاد توجه نداشتم..البته تقریبا حس میکنم راست میگه ولی نمیشه مطمئن بود
    دختر داییم تا قبل از این زیاد پیش ما لباس خوشگل نمیپوشید و همیشه چادر سرش میکرد ولی جدیدا از عید به اینور خیلی خوشگل لباس میپوشه...و اصلا چادر نمیذاره...اونموقعهایی که من به دختر داییم نگاه نمیکنم بابام میگه اون نگات میکنه
    بهتره که دیگه در این مورد با هیچ کس صحبت نکنید.
    پدر شما به جای این که شما را به سمت مسیر درست هدایت کنه، از نگاه کردن دخترداییتون می گه و لباس عوض کردنش!

    این صحبتها باعث می شه این فکرها توی ذهنتون تثبیت بشه و کنترل ذهن مشکل تر.

    تمرین کن.
    تمرن کن.
    تمرین کن که برای مدتی این دخترداییت برات مثل دختر عمو یا ... باشه. همونقدر جویای احوالش باشی و بهش توجه کنی و در موردش صحبت کنی که در مورد بقیه می کنی.
    دیگه با پدرت در این مورد صحبت نکن. پدرت هم دقیقا همان جزیی نگریها و ... را داره که شما دارید.

    رها کن دختر داییت را و فکرش را.
    بعد از یه مدت می بینی که چقدر آرامش داری.

  3. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    lover_24 (یکشنبه 19 خرداد 92), sanjab (شنبه 18 خرداد 92), saraamini (شنبه 18 خرداد 92), فرشته مهربان (یکشنبه 19 خرداد 92)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مرداد 01 [ 19:21]
    تاریخ عضویت
    1392-3-18
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    7,573
    سطح
    58
    Points: 7,573, Level: 58
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 177
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    10

    تشکرشده 30 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ب نظر من
    اگه واقعا شمار رو میخواست بنابر هر دلیلی هم که شده ردت نمیکرد.

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 21 مهر 94 [ 14:14]
    تاریخ عضویت
    1392-3-19
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    1,718
    سطح
    24
    Points: 1,718, Level: 24
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    14

    تشکرشده 28 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    راستش من فقط پست اول رو خوندم و خواستم بگم :
    من هميشه روي حسم زيادي مطمن بودم و خيلي ازش ضربه خوردم چرا دقت نميكني حس فقط يك حسسسسسه زيادي تحويلش گرفتي
    اگه اون خانم شما رو دوست داشته باشه و براش مهم باشي حتي اگه خانوادش راضي نباشند راضيشون ميكنه پس تقصيرارو گردن زن دايي ندازيد
    و اون نگاهها هم ...
    اينو يادت باشه اول لزدواج تفاوت از زمين تا اسمون زن و مرد
    ببخشيد تند حرف زدم

  6. 3 کاربر از پست مفید mylife تشکرکرده اند .

    toojih (یکشنبه 19 خرداد 92), فرهنگ 27 (یکشنبه 19 خرداد 92), فرشته مهربان (یکشنبه 19 خرداد 92)

  7. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 24 شهریور 92 [ 22:14]
    تاریخ عضویت
    1392-2-06
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    575
    سطح
    11
    Points: 575, Level: 11
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 25
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    63

    تشکرشده 164 در 76 پست

    Rep Power
    23
    Array
    آقاى lover_24 چرا با أعصاب خودت بازى ميكنى به حدس و گمانات خودت انقدر بها نده اينها فقط يه حدس اگه بشينى عاقلانه فكر كنى ميفهمى اگه واقعاً دختر داييتون مثل خودت عاشق بود به حرف هيچكس كارى نداشت و كارى ميكرد كه به عشقش برسه يه چيز ديگه دخترا خيلى خوششون نمياد كسى بهشون گير بده بدتر زده ميشند وقتى كسى را نخوان رودربايستى كه ندارند جواب رد ميدن اصلاً اگه اين چيزا نباشه هم شايد اصلاً به ازدواج فكر نميكنه يا ملاكهاش براى ازدواج چيز ديگه اى باشه كه شما نداريد دليلى نداره براتون توضيح بده به نظر من بچسب به زندگيت و به فكر ترقى باش كه يه روزى حسرتتو بخورند نه اينكه با باختن زندگيت فكر كنند كه خيلى ضعيفى ميدونم سخته ولى سعيتو بكن حتماً موفق ميشى اصلاً يه مدت از فكر اينكار بيا بيرون و به كاراى خودت و امتحانات فكر كن حالا چه اصراريه زود ازدواج كنى اونم كه خاستگارا دم خونشون صف نبستند چون سنشم كمه اول شرايط ازدواجتو به بهترين شكل جور كن بعد به ازدواج فكر كن فقط براى عاشقى كه تصميم به ازدواج نميگيرند. به فكر خودت باش كه دير نشه و يه روز نشه كه بخاطر اين روز ها حسرت بخورى وپشيمون باشى

    - - - Updated - - -

    آقاى lover_24 چرا با أعصاب خودت بازى ميكنى به حدس و گمانات خودت انقدر بها نده اينها فقط يه حدس اگه بشينى عاقلانه فكر كنى ميفهمى اگه واقعاً دختر داييتون مثل خودت عاشق بود به حرف هيچكس كارى نداشت و كارى ميكرد كه به عشقش برسه يه چيز ديگه دخترا خيلى خوششون نمياد كسى بهشون گير بده بدتر زده ميشند وقتى كسى را نخوان رودربايستى كه ندارند جواب رد ميدن اصلاً اگه اين چيزا نباشه هم شايد اصلاً به ازدواج فكر نميكنه يا ملاكهاش براى ازدواج چيز ديگه اى باشه كه شما نداريد دليلى نداره براتون توضيح بده به نظر من بچسب به زندگيت و به فكر ترقى باش كه يه روزى حسرتتو بخورند نه اينكه با باختن زندگيت فكر كنند كه خيلى ضعيفى ميدونم سخته ولى سعيتو بكن حتماً موفق ميشى اصلاً يه مدت از فكر اينكار بيا بيرون و به كاراى خودت و امتحانات فكر كن حالا چه اصراريه زود ازدواج كنى اونم كه خاستگارا دم خونشون صف نبستند چون سنشم كمه اول شرايط ازدواجتو به بهترين شكل جور كن بعد به ازدواج فكر كن فقط براى عاشقى كه تصميم به ازدواج نميگيرند. به فكر خودت باش كه دير نشه و يه روز نشه كه بخاطر اين روز ها حسرت بخورى وپشيمون باشى

  8. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    دوستان این پست اخرمه و دیگه پست نمیذارم.
    عذر میخوام اینو میگم ولی من ادم کله شقی هستم همش خودمو گول زدم که دوستم داره ..
    اگر هم تو نگاهش و حرفاش حسی بود تو کلامش خیلی تلخ شخصا به خودم گفت نه...ازت خوشم نمیاد...
    پریروزا مادرم و خواهرم و اون رفته بودن گردش..مادرم چند بار ازش خواست تا با من تلفنی حرف بزنه تا بالاخره با کلی حرف راضی شد تا باهام حرف بزنه....
    تو اون حرفاش خیلی چیزا بهم گفت دیگه حوصله گفتنشو ندارم..ولی خودش تو مخم کرد که
    دوستم نداره و از من خوشش نمیاد....خیلی ناراحت شدم از اون روز واقعا داغون شدم.....
    فردا قرار مشاوره حضوری دارم.....کارم از این حرفا گذشته ....عذر میخوام که اینو میگم این چرت و پرتا که برو ورزش کن ،برنامه داشته باش ،برو کوه، گردش ،تفریح، با دوستات باش و به درست برس و این حرفا رو واسش یه دوهزاری ارزش قائل نیستم پس خواهش میکنم اصلا نگید...اینارو که شما میگید هیچکدوم عملی نمیشه....این مشاوره های اینجا همش دیکته ی کتابهای روانشناسیه همه علمیه و خیلیاشون اصلا عملی نیست...درس اصلا بدرد من نمیخوره خودمو الکی چند سال سر کار گذاشتم.ایکاش میرفتم سربازی...الان حداقل یه چیزی میشدم.الانم دیر نشده کاردانیمو میگیرم میرم خدمت گور پدر همه چیز....
    فقط اومدم بگم این تاپیک ادامه پیدا نمیکنه و نیاز به راهنمایی ندارم....ممنون از همتون که این تاپیکو دنبال کردید...لطف کردید واقعا....بای
    ویرایش توسط lover_24 : چهارشنبه 29 خرداد 92 در ساعت 23:05

  9. 2 کاربر از پست مفید lover_24 تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 30 خرداد 92), میشل (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  10. #17
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    سلام.

    نمیتونم بگم خوشحالم که اینجوری شده
    اما از اینکه میبینم از بلاتکلیفی در اومدی خوشحالم.

    دوست عزیز، زیاد حرف نمیزنم.
    فقط بگم که اینجور وقتا خلوت کردن با خود آدم و بررسی اشتباهات احساسی و... و یه قول مردونه به خود آدم بابت اشتباه نکردن، و قول دادن بابت بهتر کردن شرایط، خیلی توی روحیه آدم تاثیر میذاره
    خیلی خوب کردی که وقت مشاوره گرفتی.

    امیدوارم زودتر به زندگی عادیت برسی.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟

  11. 3 کاربر از پست مفید دختر مهربون تشکرکرده اند .

    faghat-KHODA (چهارشنبه 29 خرداد 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 30 خرداد 92), میشل (چهارشنبه 29 خرداد 92)

  12. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام.

    چند وقت پیش یه جمله قشنگ تو این انجمن دیدم:

    "عشق آدمو داغ می کنه، دوست داشتن آدمو پخته می کنه.

    هر داغی یه روز سرد می شه، اما هیچ پخته ای دیگه خام نمی شه."

    نمی دونم چیزیکه تجربه کردی، عشق بوده یا دوست داشتن.

    اگه عشق بوده باشه، که نگران نباش، سرد می شی و یادت می ره.

    اگرم دوست داشتن بوده باشه، که تو رو پخته کرده و از این پختگی تو سالهای بعدی زندگیت بهره می بری. یعنی در واقع این اتفاق باعث شده زندگی بهتری داشته باشی.

    پس در هر دوحالت، جای نگرانی نیست دوست من... یه مدت سختی می کشی، اما بالاخره درست می شه...

    موفق باشی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  13. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 13 اردیبهشت 94), sanjab (پنجشنبه 30 خرداد 92), فرهنگ 27 (پنجشنبه 30 خرداد 92)

  14. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 1

    سلام دوستان من زده به سرم ازتون خواهش میکنم بس کنید دلداری نمیخوام....داغونم به سرحد مرگ رسیدم شما حال منو هیچ وقت نمیفهمید وقتی ببینید یکی که دو سال دوسش داشتید چند وقت دیگه(حالا که خبری نیست) با یکی دیگه تو یه اتاق تنها بخوابه میمیرید دوسال بهم نگاه کرد نگاه هایی که برق داشت...اونوقت میشه اینو فراموش کرد؟خودش میگفت هردومون انقد تابلو بهم نگاه میکردیم بابام فهمید ببینید خودش متوجه عمق نگاهش شده...حالا من به این نگاه با این چشم گیرا دل نبندم؟....خدا منو ببخشه...اصلا تا حالا به هیکلش نگاه نکردم ولی از اینکه واسه کسی دیگه لباس خواب بپوشه داغونم.... عمرا اگه بتونید منو بفهمید تورو خدا دلداری ندید راهنمایی هم نمیخوام.میگید بخاطر هوس میخواستم،نه ولی شما میتونید اینطوری فکر کنید..
    حدودا یک ماه پیش عروسیه یکی از دخترای خوشگل فامیل بود با یه پسر سیاه زشت..واقعا فقط نظر من نبود همه میگفتند اه اه حیفه ساناز.....اکثر دخترای فامیل ما با همچین کسایی ازدواج کردند....حالا کاری به اونا ندارم..ولی میسوزم از اینکه اونم انتخابش چنین کسی باشه....میگید ارزشهای اخلاقی مهمتره باور کنید انقد اقام ولی نمیدونم از چیه من خوشش نمیاد....فقط خدا کنه فردا مشاوره بتونه کمکم کنه وگر نه داغون میشم
    دلداریم ندید ممنون...
    ویرایش توسط lover_24 : پنجشنبه 30 خرداد 92 در ساعت 00:36

  15. 2 کاربر از پست مفید lover_24 تشکرکرده اند .

    میشل (پنجشنبه 30 خرداد 92), دختر مهربون (پنجشنبه 30 خرداد 92)

  16. #20
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 08 تیر 98 [ 05:40]
    تاریخ عضویت
    1389-9-30
    نوشته ها
    1,362
    امتیاز
    19,687
    سطح
    88
    Points: 19,687, Level: 88
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger Second Class1000 Experience PointsVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    7,910

    تشکرشده 7,657 در 1,487 پست

    Rep Power
    151
    Array
    ببخشید دوست عزیز.
    من معذرت میخوام که حالت رو نفهمیدم و صحبت کردم.

    برات دعا میکنم فقط.
    از زندگی چه می خواهی که در خدایی ِخدا، آنرا نمیابی؟


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تو سایت همسر یابی اشنا شدیم به دوستم گفته خیلی دوستم داره نمی دونم دوستم داره یا نه
    توسط arshida در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: شنبه 16 دی 96, 21:27
  2. چی کار کنم که شوهرم دوستم داشته باشه
    توسط نازنین 2 در انجمن نامزدی و عقد
    پاسخ ها: 21
    آخرين نوشته: دوشنبه 25 خرداد 94, 10:22
  3. شوهر دوستم فوت کرده...خودکشی...چه کمکی میتونم به دوستم بکنم؟
    توسط یک زن در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: سه شنبه 05 خرداد 94, 16:40
  4. پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: سه شنبه 31 اردیبهشت 92, 09:09
  5. چطور از عشقم دل بکنم ؟ (به خاطر دوستم)
    توسط Hamdardi2 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 32
    آخرين نوشته: شنبه 04 آذر 91, 13:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.