پژمان عزیز. با خوندن آخرین پستت دچار هنگ شدگی 100 در صد شدم. فکر کنم الان قیافم این شکلی.
کد:
کسی نمیدونه من واقعا چی کشیدم و تو این سن چه باری رو دوشم هست.
متاسفانه پژمان جان این اتفاقات نه تنها برای شما و چند سال پیش که الان هم در حال رخ دادن هستش. من معلمم. شاگردایی دارم که تو سن کم چیزایی تجربه کردن که فقط خدا از دلشون خبر داره. میدونی دو تا ازکمترین تفاوهاشون با شما چی؟ این است که دخترن. جای فراری ندارن. کم کم شما لااقل می تونستی شب رو بیرون باشی.شدیدا هم نیاز مالی دارن.اونها هم مثل شما تنها راهی که در جلویشون می تونن متصور بشن ازدواج. نه تو سنی ان که توقعاتشون رو بشناسن فقط می خان از تو چاه درآن. همین. و متاسفانه من هم نمی تونم براشون کاری بکنم( ونیز برای شما و بسیار بسیااااااار بابت این قضیه متاسفم). من حرف زیاد دارم برا زدن( هر چند کاری نمی کنم ..) شاید براتون وبلاگی ساختم و حرفهام رو اونجا زدم. شایدم تو فورشر جایی براتون آپلود کردم. اگه نمی خام اینجا چیزی بنویسم علتش این که صلاحیت لازم رو ندارم و شاید حرفهایی بزنم که درست نباشه. اگه تو جاهای دیگه می نویسم علتش این که اختیار خوندنش با خودت و در ثانی نمی تونم نسبت به این قضیه بی تفاوت باشم.
برای زندگیت تلاش مثبت زیاد کن. سعی کن انرژی جوانیت ( که متاسفانه محدود) سر این مسایل هدر نره( واقعا سعی کن به جای غصه خوردن و رو اوردن به تنهایی راههای دیگه رو انتخاب کنی. ) گوش دادن به اهنگهای غمگین. مدام بیان پرسشهایی مثل این"چرا فلان شد" چرا اینطوری شد" متاسفانه فقط باعث وقت تلف کردن آدم و عملا آدم رو به جایی نمی رسونه( البته اینها فرضهای من. شاید شما اینجوری نباشی). از قرار معلوم تا الان هم روشت جواب نداده پس حتما باید سطح تفکرت عوض شه
چیزی که آدم عاشقانه و حریصانه با تمام وجودش می خاد بی شک بهش خواهد رسید. با شروع یه تلاش بلندمدت ایشالله در سی سالگیت یا حتی کمتر دیگه گریبانگیر این چیزها نخواهی بود. برا رسیدن به اون ارامش تمام تلاشت رو بکن و خسته هم نشو. در پناه حق.
راستی چند سال دوباره بیلیارد بازی نکردی!!! این دفعه هر وقت هوس غصه و... به سرتون زد بیلیارد بازی کنین;)
- - - Updated - - -
- - - Updated - - -
نوشته اصلی توسط
پژمان
چنار
چاره اش یه چک یا کف گرگیه که یکی از من بخوره سه تا از دیوار اما نمیزنم. اون همین رو میخواد که من دست بلند کنم تا دنیا رو روی سرم خراب کنه نمیزنم که روزی که نبودم حسرت بخوره چه کسی رو از دست میده.
من مثل برادرم نیستم که زن حامله اش رو جوری زد که از پله های ساختمون پایین افتاد الان هم خانمش بعد از ده سال نشسته زندگیش رو میکنه جیکش هم درنمیاد .برا یه عمر خودش رو راحت کرد.
این تیکهش خ پژمان بدی بودیهاااااااا. کف گرگی چیه آخه !!!!!! در ضمن شما گشتی تو دنیا داداشتو گیر آوردی خودتو با اون مقایسه می کنی. اینها رفتار های لازم برای رفتن به میدووووو ن جنگ نه ...
علاقه مندی ها (Bookmarks)