آقا پژمان فعلا دنبال خانمتون نرید بزارید بدونن تو چه موقعیتی هستن و زندگیش در خطره!بدونن که باید مشاوره بیاد...امیدوارم که در این مورد قاطع باشید تا الان که اول راه هست به مشاور برید و اوضاع را درست کنید نه بعد که خدایی نکرده کار از کار گذشته
تشکرشده 3 در 2 پست
آقا پژمان فعلا دنبال خانمتون نرید بزارید بدونن تو چه موقعیتی هستن و زندگیش در خطره!بدونن که باید مشاوره بیاد...امیدوارم که در این مورد قاطع باشید تا الان که اول راه هست به مشاور برید و اوضاع را درست کنید نه بعد که خدایی نکرده کار از کار گذشته
تشکرشده 699 در 298 پست
پژمان جان!
برادر عزیز و گرامی و زودرنج :D اینجا همه دوستت دارن همه میخوان مشکلت حل بشه نیت همه خیره، هیچکی هم نمیشناسدت.
فقط مزه لحن ها فرق داره... ترش، شیرین ... من به گفته شما از نوع تلخشم!
اما ماها مهم نیستیم. تو این سایت نه تاج سر کسی میذارن نه از سرش برمیدارن :)
مهم اینه که شما اصل مطلب رو حالا با هر لحنی بگیری و سعی کنی گیر و گور زندگیت رو برطرف کنی. اصل مطلب من و سایر دوستان یکیه ... خوذت هم فهمیدی مشکل کجاست.
مستقل شو و خودت رو به اطرافیانت اثبات کن.
منتها من چون لحنم بده و باعث دلخوری میشم ارائه راهکارهای مستقل شدن رو واگذار میکنم به دوستان شیرین سخن:cool:
امیدوارم تو تمام مراحل زندگیت موفق و مؤید باشی.
تشکرشده 390 در 142 پست
چنار
خانم من اگر یک روز مادرشون رو نبینن روزشون شب نمیشه.
zendegiye movafagh
چقدر بگم. خودم از رو رفتم اون نرفت.
meinoush
دارم همین کار رو میکنم. مادرخانمم صبح ساعت 8 اومدن در خونه مون که چرا دخترم رو از خونه بیرون کردی!!!
گفتم خودش رفت گفتن خودش بره بایست جلوش رو بگیری. گفتم دیگه نمیگیرم کسی که میخواد زندگی کنه خودش بایست بخواد زورکی که نیومده .اون رفته خودش هم برگرده.
گفتن زبونت دراز شده به پدرت میگم. گفتم برو هر کاری دوست داری بکن .
داد میزد طلاق دخترم رو میگیرم. گفتم بگیر دو سال هم بچه ام رو نگه دار شش سالش شد میارمش پیش خودم بعد هم با خودم میبرمش خارج.
جیغ میزد بی حیا بی آبرو . همه رو از تو خونه هاشون بیرون کشید.
من هم ول کردم رفتم بیرون. یک ساعت بعد زن داداشم تلفن زد رو گوشیم پژمان کجایی مادر فولاد زره رفتش بیا.
delaram
دنبالش نمیرم خودش رفته خودش هم برگرده. از صبح پیامک میزنه فحش و بد و بیراه. من فلان میکنم من بهمان میکنم. من هم جواب میدادم مال این حرفها نیستی بدبخت من نمیگرفتمت هیچکس نمیگرفتت.
دوست نداشتم اینها رو بنویسم اما نوشتم تا بفهمه.
عصبانی شدم یه کار دیگه هم کردم. اسم این سایت و تایپیکم رو براش پیامک زدم. نوشتم برو اینجا بخون ببین چی نوشتم با کامپیوتر ذعالی خونه تون برو بخون .
الان پشیمون شدم . اعصابم خورده
گل آرا
اصل مطلب این هست که خاک تو سر من شده. خودم کردم که لعنت بر خودم باد.
تشکرشده 656 در 231 پست
سلام پژمان خان
دو تا راه به ذهنم رسید درست بودن یا نبودنش رو نمیدونم اون اینه که یا یک نفر که خانومت ازش تاثیر پذیره به غیر از خانواده پیدا کنی و بهش یسری راه روش رو تذکر بده مثلا در مورد قهر کردن و از خانه رفتن این یکی از همون روشهائی که تو دوران ما اصلا جواب نمیده ... و یا اینکه
کاری کنی که از خودت تاثیر بگیره و اون فقط فکر کنم در صورتی ایجاد بشه که یه سری تغییرات اساسی رو در شما حس کنه (منظورم بیشتر در جهت مثبت هست) نمیدونم شاید الان که قهر کرد و رفت یه موقعیتی پیش اومده باشه واسه اینکه راضی بشه که به مشاور بیاد شاید (نمیدونم درست باشه یا نه این پیشنهاد) یکی از شرایطت واسه ادامه زندگیتون (فقط بدون این درحد حرفه و در حد یه تهدید یه زنگ خطر واسه همسرت) این باشه که پیش مشاور برید.
من فکر میکنم با ناز و نوازش و قربون صدقه رفتن و حق دادن بیشتر به همسرت در این شرایط و فقط فعلا، این کار رو بکن ولی بعد از آشتی کردن و خونه اومدن همسرت، فعلا یه مقدار به نظر من جذبه مرد بودنت رو نشون بده حتی اگه چند روز طول کشید تو کوتاه نیا بعدش یواش یواش به نرمی و مهربونی باهاش صحبت کن و حرفهای دلت رو بهش بگو.
احساس میکنم که همسرت خیلی مغروره و یا شاید با این کارها و رفتارهاش میخواد یه چیزی رو بهت بفهمونه ولی راه درستش رو بلد نیست. میخواد دیده بشه میخواد نازش رو بکشی احساس میکنه که تو داری به زور باهاش زندگی میکنی و چون تو حرفها و بحثهاتون چندین بار این رو به شکل های مختلف گفتی که از ازدواجت حس خوبی نداری (این حرف رو من که یه زن هستم میفهمم که چقدر واسه ما زنها شکننده است) شاید میترسه از اینکه یک روز بزاری و بری و میخواد یه جورائی تو رو محتاج خودش کنه من نمیگم که اینها درسته فقط حدسیاته منه... میتونی این راه هم امتحان کنی بهش پرو بال بده ازش تعریف کن بگو مطمئنا اگه در هر سنی ازدواج میکردم یکی از کیسهام که بهش فکر میکردم مطئنا تو بودی ببرش بالا ببینش لطفا، تقصیر اون هم نبوده که بزرگترها واسه شما برنامه ریختن هرچقدر که بگی اون قبلا هم تو رو خیلی دوست داشته ولی احتمالا هیچ وقت تو اون سن جسارت این رو نداشته که بخواد بحث ازدواج رو عنوان کنه ....
با خانومت وقتی که میگیریش تو بغلت صحبت کن (از همه مغذرت میخوام) ولی تو بغلت فشارش بده و بهش بگو که دوستش داری و نمیخوای به خاطر یک سری مسائل پیش پا افتاده زندگیتون تباه بشه بگو این خواسته زیادی نیست که با تو به مشاوره بیاد و این به نفع سه تامون هست بگو که من میخوام راه و روش زندگی کردن رو اصولی یاد بگیرم (دقت کن خودت رو مخاطب قرار بده) و از تو که شریک زندگیم هستی میخوام تو همراهم باشی مثل همیشه اینجا هم با من باش بگو من از یه سری مسائل دارم اذیت میشم و نمیخوام باعث بشه که اذیت شدنم تاثیرش تو زندگیمون بیشتر بشه و تو هم اذیت کنم ... بیشتر به نفع اون و پسرت حرف بزن بگو تو هم حق داری در آرامش و آسایش زندگی کنی ... به قول معروف ناز زنت رو بکش بهش بگو که تو به عنوان مرد یه سری خواسته ها داری که انتظار داری زن زندگیت اون خواسته ها رو برات انجام بده و ازش بخواه که اون هم خواسته هاش رو بگه و بگو که من هم به عنوان مرد زندگیت وظیفمه که انجامشون بدم
پسر جون به جرات میخوام بگم شما دو نفر در بهترین شرایط سنی قرار دارید که بتونید یه سری تغییرات تو زندگیتون تو رفتارهاتون تو طرز فکرتون ایجاد کنید فقط تو باید از هر دری که میتونی وارد شی که رگ خواب خانومت رو پیدا کنی
من میگم اگه باز موافقت نکرد که مشاوره بیاد نگران نباش اون کتابها رو بخر و با هم بخونید در کنار هم باید ناز کشیدن خانمت رو یاد بگیری
کتاب 4 اثر از فلورانس اسکاول شین یه کتابیه که تو میتونی از ابتدای هر فصلی که دوست داشتی بخونیش اصلا به حالت تصادفی کتاب رو باز کن بعد برو از اول اون مطلب رو شروع کن به خوندن مثل کتاب حافظ شاید باورت نشه که یه مطلبی تو اون چند صفحه میخونی که دقیقا انگار ابی رو آتش درونت میریزه واسه من که اینطوری بود امتحانش کن.
اما کتاب رازهائی در بار زنان و رازهائی در باره مردان (به اسم های آنچه زنان باید در باره مردان بدانند و آنچه مردان باید در باره زنان بدانند هم هست دوتاش یکیه ) نوشته همون خانم باربارا دی انجلس یه شناخت کامل در مورد نحوه ارتباط برقرار کردن زنان و مردان بهتون میده توضیحی در موردش نمیدم خودت برو بخونش و بعد نظرت رو بهمون بگو
- - - Updated - - -
اوه اوه اوه چیکار کردی تو ..... وقتی عصبانی میشی لطفا خودت رو کنترل کن
تشکرشده 3 در 2 پست
آقا پژمان الان هم میتونی درخواست بدی تاپیک حذف کنن
تشکرشده 390 در 142 پست
malakeh
مرسی از توضیحاتتون
نمیدونم شاید هم بد نشد بگذار بخونه
delaram
نه چرا تایپیکم حذف شه. من کلی چیز از مطالب دوستان یاد گرفتم.اینترنت تو خونه ندارن
malakeh (چهارشنبه 08 خرداد 92)
تشکرشده 527 در 189 پست
پژمان جان نمی دونم کارت درست بود یا نه
اما حالا که شده . یک بار پای حرفات واسا . البته نه اینکه بگی می خوام برم و ازاین حرف ها
اما یک بار برای همیشه ثابت کن که می خواهی مرد خونه باشی از دخالت دیگران بدت میاد احتمال داره بابات بیاد بزنه زیر گوشت اما سر حرف هات واسا . تغییرات رو خواهان باش . عیبی نداره این خواسته های طبیعی هر مردیه . تغییرات رو بخواه و بگو در این صورت تو هم مرد خونه خواهی شد .
- - - Updated - - -
این حرفه شما هم که گفتی خودش رفته هم درسته . بابا زن که با هر دعوایی نباید از خونه قهر کنه
اینکه جلوش رو نگرفتیکار درستی کردی . بزار متوجه شه شاید متوجه نیست که نباید این کار ها رو بکنه
حالا موقعیتی که می خواستی جور شد تنها شدی . پس بشین و فکر کن حتی اگه لازمه سر کار نرو و فکر کن . فکر کن الان زنت بگه بیا یک اصولی بزاریم برا خونمون . اون اصول رو لیست کن ( و حق رو در نظر داشته باش ) . حالا که تا این جا پیش رفتی تا تهش برو. واسه خونتون خط قرمز هایی رو تعیین کن .
malakeh (چهارشنبه 08 خرداد 92), گل آرا (چهارشنبه 08 خرداد 92), zendegiye movafagh (چهارشنبه 08 خرداد 92)
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
آقا پژمان
شما می خواهید مشکلتون حل شه . پس لطفا حاشیه بهش اضافه نکنید و نذارید اصل مسئله فراموش شه .. خب چرا بهش گفتید اگه من تو رو نمی گرفتم کسی نی گرفت ؟ برادر من تو دعوا به خودت مسلط باش . حرفایی رو نزن که دل کسی رو بشکنی . شما می خواهید موضوع حل شه اینکه جلوشو نگرفتید خوبه اما با حرفها و کارهای بد خرابش نکنید و آتو دست کسی ندید.
سعی کنید آرامشتونو حفظ کنید . همه خواسته هاتونو توی یه برگه بنویسید . چون دیر یا زود باید راجع بهش صحبت کنید
بازهم می گم حتی اگر سعی کردند عصبانیتون کنند شما به خودت مسلط باش و به هیچ کس توهین نکن.
تشکرشده 231 در 92 پست
مادر خانمم رو زندگی همه بچه هاشون دوماداشون عروسهاشون تسلط دارن میخوان رو زندگی من هم داشته باشن .من نمیخوام .دوست دارم خودم حد و حدود زندگیم رو معلوم کنم.تا حالا این و به همسرتون جدی گفتید
تشکرشده 390 در 142 پست
بهار.زندگی
سلام. تایپیک بازی ها رو خواندم.قبولش دارم.
الان میفهمم همسر من یک بازیگره که بازی پنهان میکنه.مادرشون هم کارگردان این نمایشنامه.
وقتی فکر میکنم میبینم که همه حرفها و کارها حساب شده است. الان میفهمم وقتی الم شنگه راه مینداخت یه کم میگذشت به روی خودش نمیاورد یا میخندید یعنی چی. واقعا بازی میکرده.
منم یه بازیگرم اما متاسفانه یا خوشبختانه همیشه رو بازی کردم.
همسرم همیشه نقش اون آدم الکلی تو بازی رو داشته که برا کارهاش همه رو مقصر میدونه و من هم نقش اون نجات دهنده رو داشتم. همه کم و کاستی های عاطفی و مادی خونه پدرش رو من بایست جبران میکردم. وضعیت مالی خونواده پدرخانمم خوبه اما اهمیتی به بچه هاشون نمیدادن.
همیشه هم همسرم میگفتش من برا تو این کار رو کردم من دوستت داشتم که ازدواج کردم.
از من میخواست همه چیز رو باهم به اون بدم غافل از اینکه عقده های درونی از وجود آدم میاد کسی نمیتونه درون کسی رو درست کنه جز خود آدم.من همیشه این وسط نقش قربانی بودم.
عجب !
- - - Updated - - -
sare joon
هر چی شد بگذار بشه. من دیگه کوتاه نمیام.
پدرم تلفن زدن گفتن برو دنبال زن و بچه ات گفتم نمیرم هر کی رفته خودش بیاد.
دیگه کوتاه نمیام. بخوان سر به سرم بگذارن تا تهش میرم پای همه چیزهم وا میستم.
zendegiye movafagh
وقتی اون به من توهین میکنه من نمیتونم چیزی نگم .اون از حد خودش فراتر میره
nosh nosh
هزارمرتبه گفتم.میگن مادرم دخالت نمیکنه راهنمایی میکنه دلش میسوزه.
راهنمایی کردن وقتی تبدیل به اجبار بشه اسمش دخالته دیگه اسمش چیه. یکی بیاد به اینها حالی کنه
ویرایش توسط پژمان : چهارشنبه 08 خرداد 92 در ساعت 14:40
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)