به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اسفند 92 [ 09:57]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    1,090
    سطح
    17
    Points: 1,090, Level: 17
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 158 در 82 پست

    Rep Power
    25
    Array
    عزیزم این حست عادیه واسه هر کسی بعد از پایان دادن به رابطه پیش میاد این احساسا با گذشت زمان کم کم. برطرف میشه الان سعی کن بری دنبال کارایی که بهت حس نشاط و سرزندگی میده سر خودتو با این کارا گرم کن مثلا کلاس ورزش کلاس نقاشی سعی کن دنبال کار بگردی از طریق آگهی استخدام یا هر کاری که خودت بهش علاقه داری همینا باعث میشه کم کم اون انگیزه ای که دنبالشی برات به وجود میاد هر چی هم بیشتر تو اجتماع باشی کیسهای بهتری واسه ازدواج برات پیش میاد

  2. کاربر روبرو از پست مفید هلیا66 تشکرکرده است .

    من مریمم (شنبه 04 خرداد 92)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 08 خرداد 92 [ 08:08]
    تاریخ عضویت
    1392-2-16
    نوشته ها
    31
    امتیاز
    152
    سطح
    3
    Points: 152, Level: 3
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 26 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزم. من اصولا زیاد نظر نمیدم ولی وقتی تاپیک شما رو خوندم خودمو موظف دونستم نظر بدم میدونی چرا؟
    چون با خوندن کلمه به کلمه حرفات انگار گذشته خودم اومد جلو چشام من قبل از ازدواجم 3سال با یه نفر رابطه داشتم که انقدر شبیه نامزد شما بود که یه لحظه فکر کردم خودمم. بعد 2سال اومد خواستگاری و خانواده م مخالفت کردن ولی رابطه ما ادامه پیدا کرد و یکسال بعد تمام شد. شروع و پایان رابطه ما هم دقیقا به همین شکل بود با دروغ مصلحتی که من به خاطر ترس از جدال و جدایی به ایشون گفتم و عکس العمل ایشون و به بدترین شکل ترک کردن من و بعد از اون آغاز دوران افسردگی من. شاید بهتر از هرکس دیگه ای بتونم درکت کنم تمام لحظه هاتو تمام مراحلی که گذروندی منم گذروندم یه جورایی تکرار تاریخ بود. من مدت 8 ماه افسرده بودم بعد ازون دوباره خودمو گرفتم شروع کردم یه کار خوب پیدا کردم 1.5 سال بعدشم ازدواج کردم با مردی که به معنای واقعی کلمه مرد هستش. زمانی که من ازون جدا شدم مثل تو فکر میکردم دیگه نمیتونم کسی رو به اون اندازه دوست داشته باشم ولی الان روزی ساعتی ثانیه ای هزاران بار خدا رو شکر میکنم که با اون ازدواج نکردم. میدونی من و شما چون تجربه اولمون بوده فکر میکردیم آسمون سوراخ شده و اون افتاده پایین غافل ازینکه بزرگترین اشتباه زندگی ازدواج با چنین آدمیه. وقتی که شوهرمو با اون مقایسه میکنم همه ش با خودم میگم من چه ثوابی کردم که خدا مانع ازدواجم با اون شد و به جاش شوهرمو سر راهم گذاشت. با خودم میگم من چطور یه آدم بددهن شکاک سیگاری و.... دوست داشتم تازه میفهمم اون رابطه اصلا دوست داشتن نبوده حتی عشق هم نبوده فقط یه اشتباه بوده فقط همین. مطمئن باش این لحظه های سخت میگذره و اگه درست تصمیم بگیری خدا به موقع یه طوری کارها رو درست میکنه که خودتم باورت نشه مطمئنم کار خوب همسر خوب و زندگی خوب پیدا میکنی و ازت میخوام همین امشب سجده شکر بذاری کاری که من بعد ازون همیشه انجام میدم. چون حالا میفهم زندگی یه روز دو روز نیست و آدم باید با کسی ازدواج کنه که قبل ازینکه دوسش داشته باشه
    1- بهش اعتماد داشته باشه
    2- بهش احترام بذاره
    که ایشون حتی تو دوران دوستی و نامزدی اینطور نبوده و همه حرمتها شکسته شده. قبول کن که زندگی با چنین کسی فقط جهنمه تو باید با ازدواج به تکامل برسی باید کنار همسرت رشد کنی نه اینکه مجبور بشی گناه کنی و دروغ بگی عذاب بکشی توهین و تحقیر و کتک و.... نه شما لیاقت زندگی بهتر ازینا رو داری که مطمئنم بهش میرسی محکم باش و تحمل کن میگذره فقط همین میگذره
    ویرایش توسط اشک یخی : شنبه 04 خرداد 92 در ساعت 14:36 دلیل: تکراری

  4. 5 کاربر از پست مفید اشک یخی تشکرکرده اند .

    tati (شنبه 11 خرداد 92), هلیا66 (شنبه 04 خرداد 92), همراز (شنبه 04 خرداد 92), من مریمم (شنبه 04 خرداد 92), دلنشین (شنبه 04 خرداد 92)

  5. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 10 شهریور 93 [ 10:51]
    تاریخ عضویت
    1392-2-20
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    1,301
    سطح
    20
    Points: 1,301, Level: 20
    Level completed: 1%, Points required for next Level: 99
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    118

    تشکرشده 160 در 70 پست

    Rep Power
    22
    Array
    اشک یخی خدا چقد دوست داشته ، چقد خوشحال شدم چنین تایپیکی رو خوندم ، بهت تبریک میگم


    مریم خانم مشکل اینجاست که ما وقتی گیر ی آدم بد می افتیم ، دلمون می خواد انقدر قضیه ادامه پیدا کنه که طرف خودش بزاره بره و وقتی خودمون کوچکترین حرکتی برای نجات زندگیمون با اون فرد می کنیم ، احساس پشیمونی می کنیم .شاید اعتماد به نفسمون پایینه

  6. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 92 [ 05:21]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 34 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اشک یخی عزیزم مرسی واقعا... همینکه آدم وقتی مشکلی داره میبینه تنها نیست و کس دیگه ای هم این مشکل رو داشته و خوشبخت شده کلی روحیه و انگیزه زندگی آدم بالا میره...
    از همه دوستای عزیزم که با نظرای مفیدشون به من کمک کردن واقعا ممنونم... خدا رو شکر می کنم که با این مجموعه که همدردی میکنن صادقانه آشنا شدم...
    تاپیکهای این سایت خیلی تو روحیم موثر بودن.. :)

    دلنشین عزیزم دقیقا درست میگی وقتی خودمون میتونیم با سرافرازی بریم و خوشبخت شیم انقد کش میدیم داستانو که با احساس بازندگی مجبور شیم بریم... اما در نهایت خوب اگه میموندیم بازنده که هیچی تباه میشدیم...

    از دیروز تا الان خیلی خیلی حالم خوبه با حرفای اشک یخی که انگیزه زندگیم ده برابر شده

  7. 2 کاربر از پست مفید من مریمم تشکرکرده اند .

    هلیا66 (شنبه 04 خرداد 92), دلنشین (شنبه 04 خرداد 92)

  8. #15
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 خرداد 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    55
    سطح
    1
    Points: 55, Level: 1
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط من مریمم نمایش پست ها
    دلایل مخالفتشون: 1- اخلاقش تند بود و با پدر مادرش خیلی بد حرف می زد گاهی . 2- تا الان به صورت جدی کار نکرده بود و تازه الان در 29 سالگی در شرکت پدرش مشغول به کار بود. 3- در گذشتش ارتباطات نامشروع داشته که من می گفتم گذشتش مهم نیست اما برادرهام میگن آدمی که تو روتبطش حد و مرز نداره به درد نمیخوره چون با زنی که شوهر داشت رابطه داشته 4- همیشه به من شک داشت و خیلی پیگیری میکرد و سرسخت بود....
    1- برای همه پیش میاد که گاهی عصبی بشن اما بد حرف زدن با پدر و مادر جلوی کسی نشونه خوبی نیست تا حالا این بد حرف زدن چی باشه !
    2- زیاد نشونه خوبی نیست
    3- کسی که به خودش اجازه میده با یه زن شوهر دار ارتباط داشته باشه واقعا آدم خطرناکی هست ایشون از نظر روانی مشکل داره که تونسته همچین کاری کنه و آدم منسجم و پخته ای نیست ، البته خوب یه موقع آدم متوجهه این اشتباه شده و قبول می کنه تکرار نکنه خوب جای بحث داره اما خوب خیلیا فقط میگن اشتباه کردن تا به چیزی که می خوان برسن اما خط فکریشون تغییری نمی کنه
    4- آدما دنیارو از دریچه دید خودشون نگاه میکنن قطعا اگر اینقدر شکاک بودن ایشون چون خودشون از این افکار تو سر داشتن همون ضرب المثل معروف که میگه کافر همه را به کیش خود پندارد !

    با شرح حالی که دادین با عرض معذرت ایشون بیشتر به یه مریض شباهت دارند تا نامزد ! که سر یه موضوع کوچیک شمارو کتک بزنن ! جدایی از ایشون بهترین تصمیم ممکن بوده برای شما و این احساسات هم برای هر کس بعد جدایی پیش میاد و چون تجربه اولتون بوده همونطور که دوستان گفتند فکر کردید چه خبره و ایشون از آسمون یهو افتادن زمین برای شما !
    اما برید خدارو شکر کنید که جدا شدید و از شر همچین آدم ناهماهنگی راحت شدید
    من جای شما بودم جای ناراحتی پارتی می گرفتم والا به خدا d:

    شما هیچ اشتباهی نکردی دروغ گفتی چون یه نوشته کوچیکی هست که میگه ای تو ! سعی کن جرات بیان را در من بسازی - این آقا جرات بیان که در شما نساخته بلکه از شما گرفته بودش ...
    ویرایش توسط همراز : شنبه 04 خرداد 92 در ساعت 16:38

  9. کاربر روبرو از پست مفید همراز تشکرکرده است .

    من مریمم (شنبه 04 خرداد 92)

  10. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 92 [ 05:21]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 34 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنونم همراز عزیزم

    درست میگی اون مریض بود و من رو هم داشت مریض میکرد... اما خوب من هم بی تقصیر نبودم و با دروغ آخر باعث شدم فکر کنه شکهایی که همیشه داشته واقعی بوده...

    این تنها چیزی هست که اذیتم میکنه که بعد از یه عمر پاک زندگی کردن همچین تهمتهایی بهم بچسبه ... حتی به برادرهام هم گفت چیزایی که فکر میکرد...

    اما خوب به قول دوستان عزیز همدردی چیزی که مهمه آینده من هست و هر چی بوده تموم شده...
    دعا میکنم خدا خودش حمایت کنه از پاکی من ...

  11. کاربر روبرو از پست مفید من مریمم تشکرکرده است .

    همراز (یکشنبه 05 خرداد 92)

  12. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 خرداد 92 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1392-3-04
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    55
    سطح
    1
    Points: 55, Level: 1
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered
    تشکرها
    6

    تشکرشده 6 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    شاد باشی و زیبا در پناه حق خانم مریم
    برات آرزوری بهروزی دارم

  13. کاربر روبرو از پست مفید همراز تشکرکرده است .

    من مریمم (یکشنبه 05 خرداد 92)

  14. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 01 مرداد 92 [ 05:21]
    تاریخ عضویت
    1392-3-01
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    142
    سطح
    2
    Points: 142, Level: 2
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 8
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    48

    تشکرشده 34 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام دوستان کمکم کنید..

    نامزد سابقم که ماجراشو تعریف کردم چند روزه به خودم و خانوادم زنگ میزنه که پشیمونه و نمیتونه زندگی کنه... اون آدم مغرور که وقتی با هم بودیم میمرد مهربون حرف بزنه یه
    اس ام اس هایی میده که دل سنگ آب میشه... از یه طرف میترسم گول بخورم،، تلفناشو جواب نمیدم به خانوادم گفتم بهش بگن بره.. اما یه چیزایی میگه میترسم خودکشی کنه

    چه کار کنم احساساتی نشم و قبول نکنم حرفاشو... یا اینکه قبول کنم؟؟ به نظرتون اینکه میگه عوض میشه و همه زندگیشو میده خوشبختم کنه قابل اعتماد هست؟؟؟ ظاهرا خیلی پشیمونه از رفتاراش

  15. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 25 تیر 99 [ 18:51]
    تاریخ عضویت
    1391-9-02
    نوشته ها
    68
    امتیاز
    7,727
    سطح
    58
    Points: 7,727, Level: 58
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    53

    تشکرشده 100 در 40 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نه عزیزم مواظب باش گولشو نخوری آدمی با این ویژگی ها هیچ وقت عوض نمیشه. تازه اگه بخوادم عوض بشه مگه عوض شدن به این راحتیاست؟
    به نظرم آزموده را آزمودن خطاست. تازه طرف تو که فقط یک مشکل نداره اون 5 تا عیب بزرگ داره که عوض کردن حتی یکیش کار هر آدمی نیست.

  16. 2 کاربر از پست مفید tati تشکرکرده اند .

    tamanaye man (شنبه 11 خرداد 92), من مریمم (یکشنبه 12 خرداد 92)

  17. #20
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببین مریم جان ، خیلی از پسر ها بودن که سرشون به سنگ خورده و خواستن برگردن ولی دیگه دختره راضی نشده .و پسره هزار تا قسم خوردم که خودکشی میکنه ولیییییییی هیچ کدومشون خود کشی نکردن .
    مطمئن باش نامزد تو هم از این دسته خارج نیست . اون هیچ وقت جرات همچین کاری رو نداره ، فقط می خواد دل تو رو به رحم بیاره . تازه اگر هم خودکشی کنه باعثش شما نیستی .شما که نباید به خاطر هر کسی که گفت من تو رو میخوام برای اینکه خودکشی نکنه شما زندگیت رو تباه کنی .

    ذات آدما هیچ وقت تغییر نمیکنه .اون الان ناراحته و برای همین داره این همه بهت قول خوشبختی میده ، به محضی که به دستت بیاره همه رو فراموش می کنه و مثل قبلنش میشه .

  18. کاربر روبرو از پست مفید tamanaye man تشکرکرده است .

    من مریمم (یکشنبه 12 خرداد 92)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. نیازفوری به راهنمایی دارم .چی بایدپرسید؟
    توسط roseflower در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 03 مرداد 92, 22:02
  3. چگونه آسیب های جدایی رو کم کنم؟
    توسط تارا 87 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 فروردین 90, 10:35

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 04:36 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.