موضوع: نامزدم به خونوادش توجه بیشتری داره تابه من(لطفا آقایون تالار بیشتر کمکم کنید)

دریا جان لازم نیست به همسرت چیزی بگی .بدون اینکه حرفی بزنی وارد عمل شو . بزار محبت و صمیمیت تو رو عملی ببینه ، انوقت خودش هم کم کم راه میاد .
مثلا اگه قراره که بهش زنگ بزنی سر وقت بدون تاخیر زنگ بزن .
اگر بهت میگه فلان کار رو انجام بده سعی کن به بهترین نحو انجامش بدی تا بفهمه که دوستش داری که به خاطرش این کارا رو انجام میدی .
مثلا وقتی میگه برو پیش مامانم که حوصلش سر نره ، بگو باشه میرم ، و سعی کن جلوی همسرت طوری رفتار کنی که ببینه با خانوادش راحت هستی .مثلا در نبود شوهرت با مادر شوهرت آشپزی کن و کمکش کن ، وقتی همسرت برگشت جلوی مادر شوهرت به شوهرت بگو ما آشپزی کردیم ، فلان کار رو کردیم با هم .... تا همسرت ببینه که خانوادش رو دوست داری ، خیلی خوشحال میشه .
وقتی میگه برو پیش مامانم که حوصلش سر نره ، بدون که خیلی دوست داره که مثل یک دختر برای مادرش باشی ، وقتی که اینگونه بودی خیلی خوشحالش میکنی .

وقتی که از بیرون میاد خونه و میره توی اتاق که لباسش رو عوض کنه باهاش برو توی اتاق و 2 تا بوسش هم بکن و با هم بیاید بیرن .یا مثلا برو آب بخور و به همسرت بگو عزیزم تو هم آب می خوای برات بیارم .
یا مثلا خونه مادر شوهرت که هستی میوه که پوست میگیری برای مادر شوهرت و شوهرت هم پوست بگیر . و بزار جلوشون .
یا مثلا اگر میخوای میوه بخورید حتما میوه همسرت رو تو پوست بگیر بدون اینکه چیزی بهش بگی .
وقتی میخواهید غذا بخورید حتما سر سفره کنارش بشین و مثلا وسط غذا بهش ماست یا ترشی تعارف کن .
طوری رفتار کن که ببینه برات مهمه و کارایی که انجام میدی از دوست داشتنه .

- - - Updated - - -

دریا جان لازم نیست به همسرت چیزی بگی .بدون اینکه حرفی بزنی وارد عمل شو . بزار محبت و صمیمیت تو رو عملی ببینه ، انوقت خودش هم کم کم راه میاد .
مثلا اگه قراره که بهش زنگ بزنی سر وقت بدون تاخیر زنگ بزن .
اگر بهت میگه فلان کار رو انجام بده سعی کن به بهترین نحو انجامش بدی تا بفهمه که دوستش داری که به خاطرش این کارا رو انجام میدی .
مثلا وقتی میگه برو پیش مامانم که حوصلش سر نره ، بگو باشه میرم ، و سعی کن جلوی همسرت طوری رفتار کنی که ببینه با خانوادش راحت هستی .مثلا در نبود شوهرت با مادر شوهرت آشپزی کن و کمکش کن ، وقتی همسرت برگشت جلوی مادر شوهرت به شوهرت بگو ما آشپزی کردیم ، فلان کار رو کردیم با هم .... تا همسرت ببینه که خانوادش رو دوست داری ، خیلی خوشحال میشه .
وقتی میگه برو پیش مامانم که حوصلش سر نره ، بدون که خیلی دوست داره که مثل یک دختر برای مادرش باشی ، وقتی که اینگونه بودی خیلی خوشحالش میکنی .

وقتی که از بیرون میاد خونه و میره توی اتاق که لباسش رو عوض کنه باهاش برو توی اتاق و 2 تا بوسش هم بکن و با هم بیاید بیرن .یا مثلا برو آب بخور و به همسرت بگو عزیزم تو هم آب می خوای برات بیارم .
یا مثلا خونه مادر شوهرت که هستی میوه که پوست میگیری برای مادر شوهرت و شوهرت هم پوست بگیر . و بزار جلوشون .
یا مثلا اگر میخوای میوه بخورید حتما میوه همسرت رو تو پوست بگیر بدون اینکه چیزی بهش بگی .
وقتی میخواهید غذا بخورید حتما سر سفره کنارش بشین و مثلا وسط غذا بهش ماست یا ترشی تعارف کن .
طوری رفتار کن که ببینه برات مهمه و کارایی که انجام میدی از دوست داشتنه .

[QUOTE=tamanaye man;271115]دریا جان لازم نیست به همسرت چیزی بگی .بدون اینکه حرفی بزنی وارد عمل شو . بزار محبت و صمیمیت تو رو عملی ببینه ، انوقت خودش هم کم کم راه میاد .
مثلا اگه قراره که بهش زنگ بزنی سر وقت بدون تاخیر زنگ بزن .
اگر بهت میگه فلان کار رو انجام بده سعی کن به بهترین نحو انجامش بدی تا بفهمه که دوستش داری که به خاطرش این کارا رو انجام میدی .
مثلا وقتی میگه برو پیش مامانم که حوصلش سر نره ، بگو باشه میرم ، و سعی کن جلوی همسرت طوری رفتار کنی که ببینه با خانوادش راحت هستی .مثلا در نبود شوهرت با مادر شوهرت آشپزی کن و کمکش کن ، وقتی همسرت برگشت جلوی مادر شوهرت به شوهرت بگو ما آشپزی کردیم ، فلان کار رو کردیم با هم .... تا همسرت ببینه که خانوادش رو دوست داری ، خیلی خوشحال میشه .
وقتی میگه برو پیش مامانم که حوصلش سر نره ، بدون که خیلی دوست داره که مثل یک دختر برای مادرش باشی ، وقتی که اینگونه بودی خیلی خوشحالش میکنی .

وقتی که از بیرون میاد خونه و میره توی اتاق که لباسش رو عوض کنه باهاش برو توی اتاق و 2 تا بوسش هم بکن و با هم بیاید بیرن .یا مثلا برو آب بخور و به همسرت بگو عزیزم تو هم آب می خوای برات بیارم .
یا مثلا خونه مادر شوهرت که هستی میوه که پوست میگیری برای مادر شوهرت و شوهرت هم پوست بگیر . و بزار جلوشون .
یا مثلا اگر میخوای میوه بخورید حتما میوه همسرت رو تو پوست بگیر بدون اینکه چیزی بهش بگی .
وقتی میخواهید غذا بخورید حتما سر سفره کنارش بشین و مثلا وسط غذا بهش ماست یا ترشی تعارف کن .
طوری رفتار کن که ببینه برات مهمه و کارایی که انجام میدی از دوست داشتنه .

- - - Updated - - -

ممنون تمنا جان

فبلا دقیقا همین کارا رو میکردم
اما الان خودم هم قبول دارم که سرد شدم
همیشه هروقت از بیرون میومد واسش شربت درست میکردم (قبل از اینکه بیاد) بعد که لباسشو عوض میکرد بهش میدادم شربتشو

خیلی قبلا هواشو داشتم
اما خب رفته رفته شوهرم مجبورم کرد که دست از این کارام بردارم و الان هم که بدتر شده
خیلی واسم سخت شده که مثل قبل باشم
اما دارم سعی خودمو میکنم
امروز هم دوباره کارای قبلیشو ادامه داد در صورتی که دیشب بهم قول داده بودیم که بیشتر هوای هم و داشته باشیم
ولی خوشبختانه من نشون ندادم که ناراحت شدم
و این اولین باره که عکس العمل نشون ندادم و کنترل کردم خودمو

با اینکه امروز من با مامانش کمک کردم نهار بپزه و سفره پهن کردم اصلا از من تشکر نکرد در صورتی که دو بار از مامانش تشکر کرد(قبلا حداقل یه تشکر آرومی ازم میکرد)
ولی من سعی کردم که به روی خودم نیارم و بیخیال باشم که موفق هم شدم
ولی حتما سعی میکنم که بیشتر به خودم وابسته ش کنم و غر نزنم و این سیاست هایی هم که گفتین حتما انجام میدم

خیلی معلومه که شوهرم هم از دوری عذاب میکشه و از اینکه به من بی محلی میکنه ناراحته ولی انگار که مجبوره این کارا رو بکنه
فقط دعا کنید که دیگه بحثی بینمون پیش نیاد
و زودتر خونوادش واسمون عروسی بگیرن که بریم خونه خودمون اینطوری 90 درصد مشکلاتمون حل میشه

آفرین دریا جان داری خوب پیش میری ، همین روندت رو ادامه بده بدون هیچ توقعی ، تا بلاخره با تغییرات تو همسرت هم تغییر کنه .ناراحت نشو از اینکه همسرت ازت تشکر نکرده ، شاید فکر کرده که مامانش بیشتر کارها رو کرده و باید طبق عادت از اون تشکر کنه ، وقتی برید خونه خودتون دیگه از خودت تشکر میکنه .
همین طور به صبوریت ادامه بده و سعی کن کم توقع باشی ، باور کن که همش برای آرامش خودته . به مرور زمان نتیجش رو میبینی .

امیدوارم زودتر برید خونه خودتون تااین مشکلات هم حل بشه دریاجان. براش نامه بنویس یادداشت بذار که خیلی دوستش داری وهمی
شه خاطرات خوب رو یاد آوری بکن وبهش بگو که چقدر از اینکه اون رو داری خوشحالی. همیشه طوری رفتارکن که بفهمه اگه دنیا ضدش باشه تو پشتشی مثل درمورد یه سری مسایلکه دوست داره بااینکه میدونی ازش سوال کن وبعد که جواب داد جوری رفتارکن که بابت این معلوماتش بهش افتخارمیکنی. هچ وقت خاطرات بد واشتباهاتش رو به روش نیار .شبها بدون یه اس امس عاشقانه خواب یه یه مکالمه کوتاه باهاش نخواب. امیدوارم هرچی زودتررابطه تون پر از مهر ومحبت بشه...

نوشته اصلی توسط پاکان باران

امیدوارم زودتر برید خونه خودتون تااین مشکلات هم حل بشه دریاجان. براش نامه بنویس یادداشت بذار که خیلی دوستش داری وهمی
شه خاطرات خوب رو یاد آوری بکن وبهش بگو که چقدر از اینکه اون رو داری خوشحالی. همیشه طوری رفتارکن که بفهمه اگه دنیا ضدش باشه تو پشتشی مثل درمورد یه سری مسایلکه دوست داره بااینکه میدونی ازش سوال کن وبعد که جواب داد جوری رفتارکن که بابت این معلوماتش بهش افتخارمیکنی. هچ وقت خاطرات بد واشتباهاتش رو به روش نیار .شبها بدون یه اس امس عاشقانه خواب یه یه مکالمه کوتاه باهاش نخواب. امیدوارم هرچی زودتررابطه تون پر از مهر ومحبت بشه...

مرسی عزیزم
براش نامه مینویسم هر از چند گاهی، واسه روز مرد هم کنار کادوی اصلیش یه کادوی عاشقونه هم خریدم ،نامه خوشگل هم نوشتم واسش خیلی خوشش اومد
داره رابطمون بهتر میشه
سعی میکنم خودمو شاد نشون بدم
دیگه واسه کارایی که واسه بقیه میکنه و واسه من نمیکنه بهش غر نمیزنم
روحیه ی خودم هم بهتر شده
روحیه ی شوهرم هم بهتر شده
داره کم کم بیشتر جذبم میشه
خیلیییییییییییی خیلیییییییییییییییی ممنون از راهنمایی هاتون

دوستای خوبم ممنون از راهنمایی های خوبتوون خیلی خوب رووم تاثیر گذاشته خودم دارم
احساس میکنم که صبورتر شدم
رابطمون هم خیلی بهتر شده دوباره شدیم مثل اوایل که همه روزا باهم بودیم ناراحتم که باز باید زیاد برم خونشون اما به خاطر شوهرم مجبورم

ما حالا که داره مشکلاتمون کم کم حل میشه

شوهرم میگه باید بریم شهری که قبلا بوده زندگی کنیم (بوشهر)
خونوادش هم قصد دارن که برن اونجا
چیکار کنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من اصلا نمیتونم یه شهر دیگه دور از خونوادم زندگی کنم
قبل ازدواج هم نگفته بود که بعد که پول دستشون اومد میخوان برن بوشهر
بهم گفته منم قبول نکردم و بهش گفتم باید قبل ازدواج میگفتی نه الان
ولی همچنان اصرار داره و خودشو آماده کرده که بریم اونجا
من اصلا نمیتونم قبول کنم که دور از خونوادم باشم و اونم تووو شهر به اون دوری
کار زمینایی که قبلا گفته بودم درموردش داره کم کم درست میشه و منم ترسم بیشتر شده که نکنه واقعا خونواده شوهرم برن و شوهرم هم بخواد بریم اونجا
آخه پدر شوهرم و خواهر شوهرم که شوهر آیندش کرمانشاهیه خیلی اصرار دارن که برن بوشهر
اما مادر شوهرم میگه من فقط به خاطر آب و هواش دوست ندارم برم ولی ته دلش راضیه(همه خواهر برادرای مادر شوهرم بوشهر هستن)
شوهر من هم که از خداشه
چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خدا رو شکر که مشکل قبلیت حل شد.
برای مشکل جدیدت تاپیک جدا باز کن

خیلیییییییییییییییییییییی ممنونم از همراهی همه شما دوستای خوبم رابطمون خیلی خیلی خوب شده واسه همین هم اومدم ت از همتون واسه لطفتون و وقتی که واسم گذاشتید تشکر کنم خیلی ممنوووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووون