به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 73
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آذر 96 [ 13:21]
    تاریخ عضویت
    1390-10-21
    نوشته ها
    214
    امتیاز
    5,696
    سطح
    48
    Points: 5,696, Level: 48
    Level completed: 73%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 1.0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    108

    تشکرشده 352 در 163 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام پينار عزيز
    اول اينكه فكر نكن فقط تو مشكل داري خيليها مشكلاتي دارن كه بدوني صدقه ميدي تو فرصت داري كه مشكل بزرگتو مديريت كني قدر اينو بدون. چطوري؟
    تصميمت درسته اميد زيادي به بهبودي و ماندن با شوهرت نداشته باش لذا سخت نگير دنبال برنامه خودت باش
    1- سعي كن شغلي كاري در آمدي مستقل پيدا كني
    2- اينكه گفتي اتاقي داري كه دلت دراونجا خوشه فكر كنم چون جاي امنتر از اتاقت فعلاً نداري و حواس دروني انسان كمتر اشتباه ميكند
    3- كلاً احساسات را بزار كنار كارهايي را كه بايد انجام بدي بترتيب يادداشت كن و فقط آنها را عملي كن مثلاً مهريه ات را مطالبه كن در هر حدي كه معقول و منطقي است باهاش بموقع نهاييي كن ولي احساسي نشو كه از همه اش بگذري ولي سخت هم نگير تا وقتي كه پايگاهي برا خودت ايجاد كني 3- نميدونم پيش مادرت مسكن و ماوا داري يا نه اگر هست برنامتو سرعت بده و برا خودت زندگي كن به حرف ديگران اهميت نده تا خودتو باور كنند.ديگران كه بجاي تو زجر نميكشن بلكه خوندل خوردنهاي ما اسباب مزاح و تفريح ديگران ميشه
    4- اصلاً با كسي درگير نشو و دنبال اثبات حقو ناحق با كسايي كه فايده اي برايت ندارند نباش سعي كن از خوشيشون بهره ببري وچون بي خيال بشي با شوهر فعليت هم راحتتر ميموني تا برنامه ات را پيش ببري اون هم اگر سر عقل آمد و خودش اصلاح شد كه موقعيت جديدي ميشود

    - - - Updated - - -

    يادداشت كارايي كه بايد انجام بدي : شغل وكار تفريح وورزش و مطالعه - ونوع رفتارها و بر خوردهاتو عقلاني برنامه بريز براي رسيدن به هدف يا راحتتر بودن تا اونجايي؟

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و تشکر از حسین جان و تمام دوستان دیگر همدردی

    میدونید من قبل از ازدواج با این آقا خیلی صحبت کردم و همه مشکلات و خواسته هامو گفتم ولی حس میکنم ایشون منو قریب داد چطوری بگم ایشون ذاتا آدم بدی نیست سعی میکنه بعضی نیازهامو برآورده کنه ولی انتظار داره که چون سعی میکنه و مجبوره برای اداره ی زندگی سر کار بره من باید از اعتیادش بگذرم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!!!!!!! ایشون خیلی اهل سر کوفت زدنه دست بزن هم داره وقتی عصبانی میشه حرفهای زشتی میزنه که خیلی ناراحت میشم من به ایشون اعتماد کردم و فکر میکردم آدم عاقلیه سنو سالی ازش گذشته ولی هزار افسوس...............................
    دخترشم تو خونه برام شده مصیبت فکر میکنه شده رقیب من عوض اینه با من باشه علیه منه چقدر باهاش حرف میزنم و براش جریانو توضیح میدم اصلا تاثیری نداره موقعی که من خونم با من حرفم نمیزنه ولی باباش که میاد مثل زن خونه رفتار میکنه با باباش میگن میخندن منم فقط تحمل میکنم در صورتی که ار اول ازدواج دخترش با مابود مهر ماه بخاطر درگیری که پیش اومد و اون دست روم بلند کرد ار خونه ی ما رقت خونه ی پدر بزرگش بعدش اونا شاکی شدن که چرا این اومده اینجا ما آرامشمون به هم خورده و.................چون دختر خیلی تنبل پررو و متوقعیه هیچ کاریم نمیکنه حتی کارای شخصی خودش ! من بعد ار 3 ماه دلم براش سوخت رفتم آوردمش خونه گفتم پیش پدرش باشه و بهونه ی شوهرمم کم بشه خودم براش تولدم گرفتم ولی رفتارش از گذشته بدترم شد چون پدرش احتراممو نگه نداشت البته من انتظاری ازش ندارم وقتی پدرش جلوش به من انقدر بی اعتنایی میکنه و سرمو میذاره تو آشغالی و کتکم میزنه از این چه انتظاری باید داشت انگار دخترش هووی :eek:منه
    من قبلا نمیدونستم که مشکل شوهرم چیه همش میخواستم که براش توضیح بدم یا سعی میکردم قانعش کنم آخر سر دعوامون میشد و کتکم میزد نگو که این معتاد بوده و دلیل رفتاراش بخاطر اعتیادشه که انقدر بی حوصله و بی انگیزه و عصبی و خشنه

    خیلی خیلی دلم گرفته شبا انقدر قلبم تند میزنه و خودخوری میکنم که انگار قلبم داره وای میسه


    ویرایش توسط پینار : چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 در ساعت 09:34

  3. کاربر روبرو از پست مفید پینار تشکرکرده است .

    barani (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 04 بهمن 99 [ 17:27]
    تاریخ عضویت
    1391-7-30
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    7,946
    سطح
    59
    Points: 7,946, Level: 59
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 4
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 38 در 24 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام پینار عزیز
    ببین عزیزم این را مطمئن باش اوضاع همسرت روز به روز بدتر میشود من به عنوان کسی که تجربه این موضوع را داشتم بهت می گم.
    چرا نباید بتونی ازادانه و خوشحال زندگی کنی چرا باید کتک بخوری و حرفهای نامربوط بشنوی ما یک بار حق زندگی داریم و حتی المقدور باید آنگونه که آرامش داریم زندگی کنیم. تو در انتخابت اشتباه کردی و تاوانش را هم پرداخت کردی دیگه تا همین جا کافیه.
    تو از یک امتیاز برخورداری و آن نداشتن بچه است از این فرصت استفاده کن. می تونی به راحتی دنبال شغل باشی برای خودت در صورتی که خیلی از افرادی که شرایط تو رو دارن و یک بچه هم دارند همین باعث میشه که نتوانند آزادانه دنبال کار باشند و مشکلات مالی داشته باشند.
    در مورد طلاقت و مهریه هم اگر فکر می کنی که همسرت شرایط پرداخت مهریه را داره و یا شغلی داره که حقوق ثابت داره شاید بتونی قسط بندیش بکنی در غیر این صورت مراقب باش شرایطی ایجاد نکنی که برای گرفتن طلاق دچار مشکل بشی و تو این مسیر اذیت بشی.

  5. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با تشکر از گل یاس عزیز و سایر دوستانم:)

    خیلی دوست دارم سایر دوستانی که تاپیک منو میخونن نظر بدن خدا میدونه تو چه شرایط سختیم تا الان تحمل کردم ولی دیگه دارم مریض میشم نمیتونم ادامه بدم باید شرایطم عوض بشه انگار دارم ذره ذره میمیرم

    دوستون دارم انگاری با دردل دل کردن اینجا آروم میشم آخه شوهرم هیچ وقت به حرفام گوش نمیده
    ویرایش توسط پینار : چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 در ساعت 11:49

  6. #15
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 19 دی 94 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1390-10-12
    نوشته ها
    633
    امتیاز
    6,328
    سطح
    51
    Points: 6,328, Level: 51
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    2,084

    تشکرشده 1,278 در 497 پست

    Rep Power
    0
    Array
    پیناز جان خیلی متاسفم از اتفاقاتی که برات افتاده .
    به نظرم اولا تمام زندگیت رو برسی کن ، بالا پایین کن ، تمام راه حل ها رو پیدا کن ... و در نهایت اگر نشد تصمیم به طلاق بگیر .از اونجایی که میگی همسرت هیچی نداره که مهرت رو بده ، اگر تصمیم طلاقت قطعی شد مهرت رو ببخش و خودت رو خلاص کن ، چون مهریه اجرا گذاشتن هم خودش خیلی زمان میبره و ثانیا میگی که همسرت هیچی نداره پس فقط وقت تلف کردنه .
    پس به نظرم اول بهتره که تمام تلاشت رو کنی که ببینی میتونی زندگیت رو درست کنی ، فعلا به دختر همسرت کاری نداشته نباش ، اگر رابطه تو با همسرت خوب بشه ، خود به خود با دخترش هم خوب میشه .

    دو تا سوال ازت دارم ، یکی اینکه شغل همسرت الان چیه ؟ و درآمدتون از کجاست ؟ درآمدش خوبه ؟
    یکی دیگه اینکه ، قبل از اینکه بفهمی که همسرت معتاده ، سر چه موضوعاتی با هم بحثتون میشد ؟ چطور اون وضعیت رو مدیریت میکردی ؟اگر میشه مثال بزن .

  7. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دو تا سوال ازت دارم ، یکی اینکه شغل همسرت الان چیه ؟ و درآمدتون از کجاست ؟ درآمدش خوبه ؟
    یکی دیگه اینکه ، قبل از اینکه بفهمی که همسرت معتاده ، سر چه موضوعاتی با هم بحثتون میشد ؟ چطور اون وضعیت رو مدیریت میکردی ؟اگر میشه مثال بزن .[/quote]

    با سلام و تشکر از دوست عزیزم

    اگه بره سر کار شغل همسرم کارای ساختمونیه درآمد روزانه داره یعنی هر چی که در میاره همون روز خرج میشه هیچ پس اندازی نداریم ماشین نداریم خونه هم نداریم مستاجریم وسایل خونمم از متوسط به پایینه ولی اعتماد به نفسی شوهرم داره که هیچ کی نداره ولی پدرش پولداره و هیچ چی هم به اسم شوهرم نیست و بهش نداده

    مثلا سر دیر خوابیدن چون تا صبح بیداره- سر کار نرفتن-ار دستختم با اینکه بد نیست همش ایراد میگیره و دعوامون میشه و هیچ وقت ازم تشکر نکرد - سر تنها خوابیدن-همش میگه تنهام بذار باهام زیاد حرف نزن - تو کار خونه نه خودش کمکم میکرد نه دخترش - سر خرید وسایل بزرگ برای خونه میگفت نمیتونم بخرم - سر احترام نذاشتن به من پیش دخترش - سر اینکه میگفت تو باید زن خونه دار باشی هم زیاد بیرون نری و هم بیرون نری کار نکنی - سر کتکاریاش - سر کوفتاش - زیاد اهمیت دادن به دخترش و تبعیض قائل شدن بین ما و بهترینهارو برای اون خواستن - سر اینکه من هیچ تسلطی تو خونه خودم ندارم وسایلام از طرف هر دو دائما در حال وارسیه و هیچ چی واقعا مال من نیست و وسایلای من مشترکه ولی وسایلای دخترش مختصه دخترشه - سر حرفهای بی ربط و کارای عجیبش بعد کشیدنش حراف و فعال میشه - هر موقع ایشون حال داشت باید هر چی گفت انجام بدم وگرنه خون به پا میشه ولی من اگه کاری خواستم و ایشون حال نداشت من باید درکش کنم - سر جیم شدنای یه دفعش - سر معاشرتی نبودنش و کلا حرف حرف شوهره دیگه و سر شکستن وسایلای خونه و .......................
    بیشترین دعوای ما سر شب تنها خوابیدن و بیدار موندن اون تو پذیرایی خونه و خستگی و بی حوصلگی و بی انگیزگی اون و تبعیض بین من و دخترش و سرکوفت زدن زندگی قبلیم بود.
    من همیشه کوتاه میومدم فرداییش انگار نه انگار کارامو انجام میدادم چون میدونست چاره ای بجز موندنو تحمل ندارم
    ویرایش توسط پینار : چهارشنبه 25 اردیبهشت 92 در ساعت 15:40

  8. کاربر روبرو از پست مفید پینار تشکرکرده است .

    tamanaye man (چهارشنبه 25 اردیبهشت 92)

  9. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array
    شما که بالغین و امکان انتخاب دارید. من دلم برای اون دخترک میسوزه ، ممکنه با مادرش تماس بگیرید که بچه رو پیش خودش ببره؟ قانونا بچه میتونه با اون بمونه مگه اینکه خود بچه نخواد.

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط samanis نمایش پست ها
    شما که بالغین و امکان انتخاب دارید. من دلم برای اون دخترک میسوزه ، ممکنه با مادرش تماس بگیرید که بچه رو پیش خودش ببره؟ قانونا بچه میتونه با اون بمونه مگه اینکه خود بچه نخواد.
    ببینید شوهر من آدم بد ذاتی نیست چون اعتیاد داره اخلاقش اینطوری شده اگه اعتیاد نداشت مرد خوبی میشد در ضمن اون دخترش رو دوست داره دخترشم با مادرش در ارتباطن و میبیندش و پیشش میره براش همه چیم میخره دخترش خودش دوست داره که پیش باباش باشه استراتژیش اینه که بابام باید منو نگه داره وظیفشه مامانم تنهاست نمیتونه و در ضمن چون خونواده ی پدریش دارای اسم و رسمه بین اینا مونده تا بهتر زندگی کنه و همه هم بهش میرسن به شرطی که تو خونه ی پدرش باشه چون دختر تنبل و پرتوقعیه و تو سن حساسیه هیچ کی مسئولیتشو قبول نمیکنه

    دوست عزیز زندگی دختر شوهرم بد نیست اون کسی که زندگیش خراب شده منم فردا اون ازدواج میکنه میره اونی که زندگیشو با یه دختری که بهش یاد دادن اونجا بمون تا بابات با زنش راجت نباشن تقسیم کرده منم

  11. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 03 مهر 94 [ 16:31]
    تاریخ عضویت
    1391-10-27
    نوشته ها
    991
    امتیاز
    7,073
    سطح
    55
    Points: 7,073, Level: 55
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    2,771

    تشکرشده 1,881 در 749 پست

    Rep Power
    112
    Array
    مگه نمیگی مرد خوبیه ؟ مگه نمیگی خانواده اسم و رسم داری هستن ؟
    ازشون کمک بگیر برای ترک دادنش.
    یه مدت مشخص برای خودت تعیین کن و تو این مدت تلاشت رو کن تا زندگیت درست بشه . اگه نشد به طلاق فکر کن.

  12. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 18 شهریور 92 [ 18:55]
    تاریخ عضویت
    1392-2-23
    نوشته ها
    26
    امتیاز
    380
    سطح
    7
    Points: 380, Level: 7
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 12 در 8 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و تشکر از همه ی دوستانم تو تالار
    ببینید خونواده شوهرم محترمه دارن برای خودشون زندگی میکنن پدرش که کلا قیدشو زده بخاطر اعتیادش میگه من همچین پسری ندادم کلا ازش سردن شوهرم الان 42 سالشه کسی روش نمیتونه تاثیر بذاره
    شوهرم میگه من کار میکنم خرجی خونه رو در میارم پس اگر هم مصرف میکنم باید باهاش بسازی اگه کاریم نداشته باشی کارت ندارم!!!!!کلا آدم تو دار کم حرف بی حوصله و بی انگیزه ایه و فقط صرفا برای اینکه گشنه نمونه میره سر کار وگرنه ما چیز ارزشمندی نداریم تو خونه و چیر قیمتی نمیخریم

    به هیچ عنوان نه زیر بار مصرف میره ونه حاضره که بپذیره حداقل کمکش کنم

    دیشب همش دنبال بهونه بود که با من دعوا کنه من شام پخته بودم که اومد خونه اصلا محلم نذاشت رفت دنبال دخترش خودم همه کارارو میکنم به دخترش گفتم گاهی غذا که میخوری ظرفتو بشور نمونه زیاد بشه باباش هر چی از دهنش دراومد بهم گفت بهم میگه آره مادر دخترش پشیمونه میخواد برگرده من ازت متنفرم عکس بچمو هم شکست میگه برو ار خونم گمشو کلی هم کتک خوردم طوری که همه جای بدنم کوفتست و وسط پیشونیم زخم شده
    چند روزیه آزمایشی میرم سر کار تو یه موسسه من بهش گفته بودم میخوام برم سر کار دیشب بهم میگه دیگه بهت پول نمیدم داری میری سر کار من دوست ندارم بری سر کارمن که به تو اجازه ندادم!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    سوای اعتیادش ما خیلی با هم فرق داریم اصلا منو نمیفهمه اون تو یه دنیای دیگست من توی یه دنیای دیگه نمی تونیم همدیگه رو درک کنیم

    ولی دوستان من یه بار طلاقو تجربه کردم انگار آدم دچار یه بیماری روحی میشه ولی کم کم خوب میشه دفعه ی اول خیلی سخت بود ولی کم کم عادت کردم و با شرایطم کنار اومدم و حالمم خوب شد ولی الان با اینکه من میدونم این شخص به دردم نمیخوره و این زندگی سرو ته نداره ولی انگار دستو پامو برای طلاق بستن انگار بعد طلاق زندگیم تعطیل میشه انگار توانایی اداره ی خودمو نخواهم داشت انگار قراره بمیرم یا نتونم از پس خودم بر بیام برای بار دوم مطلقه شدن نابودم میکنه

    خدا نگذره ازش که آرامششمو که خودم به دست آورده بودم ازو گرفت

    دوستان خیلی دارم رنج میکشم این همه درس بخون زحمت بکش آخرش با یه تصمیم نادرست آرامش ازت سلب بشه انقدر دوست داشتم شوهرم خوب بود و بهم محبت میکرد دوستان اگه میشه کسایی که به هر دلیلی دوبار طلاق گرفتن متن منو بخونن و راهنماییم کنن





    - - - Updated - - -

    با سلام و تشکر از همه ی دوستانم تو تالار
    ببینید خونواده شوهرم محترمه دارن برای خودشون زندگی میکنن پدرش که کلا قیدشو زده بخاطر اعتیادش میگه من همچین پسری ندادم کلا ازش سردن شوهرم الان 42 سالشه کسی روش نمیتونه تاثیر بذاره
    شوهرم میگه من کار میکنم خرجی خونه رو در میارم پس اگر هم مصرف میکنم باید باهاش بسازی اگه کاریم نداشته باشی کارت ندارم!!!!!کلا آدم تو دار کم حرف بی حوصله و بی انگیزه ایه و فقط صرفا برای اینکه گشنه نمونه میره سر کار وگرنه ما چیز ارزشمندی نداریم تو خونه و چیر قیمتی نمیخریم

    به هیچ عنوان نه زیر بار مصرف میره ونه حاضره که بپذیره حداقل کمکش کنم

    دیشب همش دنبال بهونه بود که با من دعوا کنه من شام پخته بودم که اومد خونه اصلا محلم نذاشت رفت دنبال دخترش خودم همه کارارو میکنم به دخترش گفتم گاهی غذا که میخوری ظرفتو بشور نمونه زیاد بشه باباش هر چی از دهنش دراومد بهم گفت بهم میگه آره مادر دخترش پشیمونه میخواد برگرده من ازت متنفرم عکس بچمو هم شکست میگه برو ار خونم گمشو کلی هم کتک خوردم طوری که همه جای بدنم کوفتست و وسط پیشونیم زخم شده
    چند روزیه آزمایشی میرم سر کار تو یه موسسه من بهش گفته بودم میخوام برم سر کار دیشب بهم میگه دیگه بهت پول نمیدم داری میری سر کار من دوست ندارم بری سر کارمن که به تو اجازه ندادم!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    سوای اعتیادش ما خیلی با هم فرق داریم اصلا منو نمیفهمه اون تو یه دنیای دیگست من توی یه دنیای دیگه نمی تونیم همدیگه رو درک کنیم

    ولی دوستان من یه بار طلاقو تجربه کردم انگار آدم دچار یه بیماری روحی میشه ولی کم کم خوب میشه دفعه ی اول خیلی سخت بود ولی کم کم عادت کردم و با شرایطم کنار اومدم و حالمم خوب شد ولی الان با اینکه من میدونم این شخص به دردم نمیخوره و این زندگی سرو ته نداره ولی انگار دستو پامو برای طلاق بستن انگار بعد طلاق زندگیم تعطیل میشه انگار توانایی اداره ی خودمو نخواهم داشت انگار قراره بمیرم یا نتونم از پس خودم بر بیام برای بار دوم مطلقه شدن نابودم میکنه

    خدا نگذره ازش که آرامششمو که خودم به دست آورده بودم ازو گرفت

    دوستان خیلی دارم رنج میکشم این همه درس بخون زحمت بکش آخرش با یه تصمیم نادرست آرامش ازت سلب بشه انقدر دوست داشتم شوهرم خوب بود و بهم محبت میکرد دوستان اگه میشه کسایی که به هر دلیلی دوبار طلاق گرفتن متن منو بخونن و راهنماییم کنن





 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.