تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
asemani (یکشنبه 15 اردیبهشت 92), فرهنگ 27 (یکشنبه 15 اردیبهشت 92), فرانک بانو (پنجشنبه 19 اردیبهشت 92), کامران (یکشنبه 15 اردیبهشت 92), هلیا66 (یکشنبه 15 اردیبهشت 92)
تشکرشده 23 در 12 پست
پناه بی پناهانپتروس فداکار:confused::confused: ایثار
هرچه میکشیم ازین عجول بازی و خل بازیشه! بهتره بگی خل وساده تشریف داره شازده!
کلا گفتم که بسی ساده و خل هست و منم چون تمام عیبهاشو از روی سادگیش میگشتم که از روی ناپختگیشه1 اما الان که فکر میکنم با خودم میگم تا کی میتوانم خنگ بازیهاشو تحمل کنم!
تشکرشده 23 در 12 پست
خوب دوستان من چندروز دیگه برای آخرین بار باید به دلیلی با ایشون روبرو بشوم . نوع برخوردی که صلاح میدونید بگید؟
تشکرشده 14,732 در 3,979 پست
برخورد بسته به اون دلایل متفاوت است.
اگر داری می ری وسایلت را بگیری و ... بیشتر از اون که به فکر این باشی که حالا چه مدلی باهاش برخورد کنی، به این فکر کن که چیزی جا نمونه و مشکلی برای بعدهات پیش نیاد.
عکس و ای میل و فیلم و ... تا جایی که می شه این موارد را باهاش حل کن.
برخورد خاصی لازم نیست. نهایت سردی و ادب و دقت در انجام این کار نهایی.
کامران (جمعه 20 اردیبهشت 92)
تشکرشده 23 در 12 پست
خوب ایکاش شرایط را میدونستید و اوضاع و نوع دیدار را امیدوارم از این نوع دیدارها برای کسی پیش نیاید :(. بدونید تنها دلیل سنگینی این دیدار ماجرای اون دختر نیست در واقع نه برای آنکه الان به دیگری هم فکر میکند! دیدار ما جدا از بودن یا نبودن کس دیگری یا جدا از بحثهای پیش آمده بین ما بسیارسخت خواهد بود و بسیار مهم است هرچند یک دلیل این رفتارش (فکر به دیگری) را برای فرار از ترس از اوضاع کنونی باشه اما توجیهی برای رفتارش بهیچ عنوان نیست دوستان دعا فرمایید اشتباه نکنم در این دیدار آخر!روزهای بسیار سختی را میگذرانم (اونم اوضاعش تعریفی نداره که ب1دلیلش باری فرار از اوضاعشه)
تشکرشده 23 در 12 پست
چرا این انجمن پیغام خصوصی را نداره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟
- - - Updated - - -
قبل از آخرین دیدار، من یک سوالی از آقایان انجمن ازدواج کرده و نکرده داشتم؟ من هنوز در رفتار ایشان مانده امچرا به سمت کسی رفته که میدونه بهش نمیخوره؟ و از همه مهمتر؟؟؟؟؟. الف: آیا این نوع رفتار برای این است که محبت من را با هر زوری از دلش بیرون کند؟(چرا؟؟؟)(ببینید این آدم همیشه اعتراف میکند به اشتباهاتش اما میگوید تحربی گرا هستم و باید همیشه خودم به نتیجه برسم و امتحان کنم(این حس میدونم خیلی خطرناکه) !!!همیشه اعتراف میکند و همیشه گفته و اثبات کرده که تا تو حتی 1 حضور ضعیف داشته باشی من نمیتوانم به کس دیگری فکر کنم و همش فکرم درگیر تو میشه؟ (واقعا در این جند سال اینگونه بود جز این مشکل اخیر که ماحراهایی پشت آن بود ) حالا این رفتار یعنی
1- عذاب وجدان میگیرم برم با کسی آشنا بشم؟ یا 2-حسم به تو آنقدر قوی هست که دچار کلنجار رفتن با خودم میشوم و حس تو از بقیه قویتره و من میخواهم ببینم میتوانم بر آن غلبه کنم یا نه (حالا بماند به چه دلیل)؟ به عبارتی یک نوع مبارزه با حسش نسبت به من در او دیدم این مدت، چرا؟
من واقعا در نوع رفتار ایشان مانده ام.
ببینید اینکه یکی میل تجربه کردن داشته باشه خطرناکه! اینو میدونم!
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟
اما دوست دارم جواب این سوالها را بدونم؟
ویرایش توسط sarasara : جمعه 20 اردیبهشت 92 در ساعت 01:28 دلیل: کامل شدن
تشکرشده 22 در 15 پست
اگه قصدت ازدواجه که ولش کن پسره داره چرت و پرت میگه، بره با یه چشم رنگی ازدواج کنه
نه اگه برای دوستی هست نظری ندارم
ازدواج یه امر حساس وسرنوشت سازه اولش این جوری باشه وای به حال آخرش
اونایی که با شوق و ذوق ازدواج میکنند و با عشق و عقل و علاقه تو فراز و نشیب های زندگی انقدر بهشون فشار میاد که از خودشون می پرسند چرا ازدواج کردم وای به حال بقیه!
aranbarkhuan (جمعه 20 اردیبهشت 92), کامران (جمعه 20 اردیبهشت 92)
تشکرشده 23 در 12 پست
من مسلما قصدم ازدواج کردنه و چرت بودن حرفاشو مطمینم خودشم میدونه داره چرت میگه . اعترافم میکنه اما چی تو وجودش باعث این کار میشه سواله؟
من قصد داشتم جواب اون دو سوالی که پرسیدم بدانم و بس
همیشه اعتراف میکند و همیشه گفته و اثبات کرده که تا تو حتی 1 حضور ضعیف داشته باشی من نمیتوانم به کس دیگری فکر کنم و همش فکرم درگیر تو میشه؟ (واقعا در این جند سال اینگونه بود جز این مشکل اخیر که ماحراهایی پشت آن بود ) حالا این رفتار یعنی
1- عذاب وجدان میگیرم برم با کسی آشنا بشم؟ یا 2-حسم به تو آنقدر قوی هست که دچار کلنجار رفتن با خودم میشوم و حس تو از بقیه قویتره و من میخواهم ببینم میتوانم بر آن غلبه کنم یا نه (حالا بماند به چه دلیل)؟ به عبارتی یک نوع مبارزه با حسش نسبت به من در او دیدم این مدت، چرا؟
من واقعا در نوع رفتار ایشان مانده ام.
کامران (جمعه 20 اردیبهشت 92)
تشکرشده 2,440 در 754 پست
ایشون شاید کلا تو امر ازدواج مستاصل مونده (به هر دلیلی که بر ما پوشیدس) و کلا میخواد با برون فکنی و دلیل بیخود تراشی تمرکزشو از این موضوع و بلاخص شما برداره! میخواد بتونه رها باشه و درگیر کسی نشه چون آقایون نمیتونن مدام به یکی فکر کنن و ازدواج نکنن! اون به هر دلیل (مثل بهانه رنگ چشم و ...) میخواسته خودشو راضی کنه که دلش کمتر بسوزه!
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
sanjab (جمعه 20 اردیبهشت 92)
تشکرشده 23 در 12 پست
آقای کامروا اینکه الان مستاصل است (کلا هم در تصمیم گیری کند و بسیار دیر حرکت کننده است و خیلی سخت تصمیم میگیرد شکی نیست)(خصوصا اینکه در شرایطی خاص تا چندروز آینده قرار میگرد که برایش این شرط سخت است ، کسی نمیتونه همفکر و کمکش باشه و تنها کسی که میتونه تا حدی باشه میتونم من باشم که من با توجه به کاری که کرده اگه احساسم هم میگه کمکش کن عقلم میگه نه دیدی باهات چه کرد)و دلیلی دیگر که من دلیلش را تا حد زیادی میدونم!!! اما چرا رفت سراغ آشنایی با یک دختر چشم رنگی که باهاش چندان سنخیتی جز آشنابودن و رنگ چشم نداشت؟ کسی که میدونه اوضاعش چیه و شرایط زندگیش چیه؟اینو نمیدونم؟آیا برای فرار از اصل قضیه بود؟یا فرار از شرایط خاص خودش؟ یا برای به قول خودش احساس سبکی کردن از اینکه این کار را انجام نداده است و توی ذهنش بوده است؟(گفتم تجربی گرا است)
جالبه بسی به قسمت معتقده و میگه هر چیزی بشه ما قسمت هم باشیم مال همیم!!!
شما که خودتان با این نوع درگیریها آشنا هستید چه توصیه ای برای من و در برخورد آخر با ایشان دارید؟و تا چه حد دلیل این ؟؟؟ ذهن منو میدانید
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)