قبول دارم زندگی سخت هست با این شرایط ولی تو عبانیت تصمیم نگیرید
که بعد پشیمون بشید
طلاق راحت نیست
تشکرشده 73 در 40 پست
قبول دارم زندگی سخت هست با این شرایط ولی تو عبانیت تصمیم نگیرید
که بعد پشیمون بشید
طلاق راحت نیست
هلیا66 (دوشنبه 09 اردیبهشت 92)
تشکرشده 119 در 45 پست
دوست عزیزم من در جریان تاپیک های قبلیت بودم
و به خاطره همین ازت خواهش میکنم
یه شانس دیگه به خودت و همسرت بده
اینو بدون توی تنهایی های بعد از طلاق و جدایی هیچ کدوم از آدماهایی که آلان کنارت هستن تو رو درک نمیکنند
شما میمونی و غم و از دست رفتن زندگی و یه عالمی که توش کسی تو رو احساس تو حال تو رو نمیفهمه
امیدوارم تصمیمی بگیری که بعدش جای پیشمونی واست نداشته باشه
هلیا66 (پنجشنبه 12 اردیبهشت 92)
تشکرشده 3,304 در 1,073 پست
سلام
والا این عصبانیت و لحن تند رو که دیدم 100 در 100 به این نتیجه رسیئم که اون بنده خدا یه رفتار خیلی بد و وحشتناک از شما دیده که اون روز در مقابل مادرتون اون کارو کرده
شما پست آخر تاپیک قبلیتون رو خوندید که بی دل چه قدر خوب راهنمایی کرده بود
شما فوق العاده عجول و عصبانی رفتار می کنید
خانوادتون هم اگه یه ذره دلشون به حال این زندگی می سوخت همه چیزو به این واضحی براتون تعریف نمی کردن
و حتی یک درصد هم احتمال نمی دید شاید غلو باشه با وجود اینکه می گید نامزدتون کتمان کرده
شما هنوز توضیح ندادید علت کار نامزدتون چی بوده ؟؟؟
واین که یه عده می گن سوء استفادتو کردی حالا می خوای بذاریش کنار یعنی اونا تو شما یه چیزی یه کار اشتباهی دیدن که اینو می گن یه کم به رفتارات فکر کن
تشکرشده 27 در 18 پست
دوست عزیز زیاد تند نرو
اول اینکه ایشون به خاطر پول با من ازدواج کرد و دوم اینکه داییم از پدرم کینه قدیمی داره که این دختر رو به من داد با هزار تا دوز وکلک اما بعد مدت کوتاهی کلکشون رو فهمیدم ان هم از طریق خودشون. وخدا کارهاشون رو رو کرد
در ضمن در همسایگیمون یک آژانس هست که راننده های اونجا بهم گفتند و خواهرم هم بعد اینکه دید فهمیدم تایید کرد
تشکرشده 2,440 در 754 پست
نظر ایشون در مورد طلاق مثل شماست؟
در ضمن شما که اینقدر عصبانی از دست همسرت و فکر میکنی نقشه داییت واسه انتقامه و .... که نباید فراموش کردن خاطراتشاینقدرا سخت باشه براتون! تازه اول خلاصیت رسیده و خاطره خوبم که میگید فقر رابطه جنسی بوده که اینم با نامزد بعدیتون اتفاق میافته و جای یاد قبلی را پر میکنه!درسته؟
*به جادوی چشم تو شیدا شدم*
*ز خود گم شدم در تو پیدا شدم*
*من آن قطره بودم که با موج عشق*
*در آغوش مهر تو دریا شدم*
تشکرشده 27 در 18 پست
قبلا هم گفتم ایشون خودشون رو به بی عفتی و بی حیایی زدند و میخاد که من طلاقش بدم و مهریشو بگیره اما چون خودم چیزی ندارم .فقط شب و روز به خریت خودم و به شانس بدم لعنت میفرستم و از خدا میخام بهم صبر بده و منو از این فلاکت و بدبختی در بیاره.
دوست عزیزبنده عصبی نیستم مشکلی که سر راهم هست خدا نصیب هیچ کافری هم نکنه دیکه دارم داغون و دیوانه میشم دست خودم نیست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)