سلام به همگی
مرسی سای آن عزیز که نظر دادی ولی من هیچ وقت دلم نمیخواد و نخواسته که شوهرم رو به اصطلاح ادب کنم از اینکه جلوم گریه کنه بدم میاد با دیدن اشکاش کنترلم رو از دست میدم ،شاید باور نکنین این دو سه روز واسم اندازه 10 سال گذشت انگار از جهنم برگشتم تصور ناراحتی کسی که عاشقشی وحشتناک سخته چه برسه که همش چشماش از گریه سرخ باشه.
شوهرم میدونه من عاشقشم نیازی به گفتنش نیست .
همون موقع بهش گفتم که فقط فقط به خاطر علاقه ای که بهم داریم میبخشمت .
نمیدونم چرا ولی الان هنوزم گیجم احساساتم قاطی شدن .
و اما مشکل اصلیم اینه که دلم میخواد به اون خانمه زنگ بزنم بد و بیراه بهش بگم ؟
بهش بگم حق نداشته به کسی که مال منه ابراز علاقه کنه ؟
به کسی که واسه رسیدن بهش خیلی سختی کشیدم ؟خیلی حرف شنیدم؟
بهش بگم اگه یه کمی پای عاشقیم میلنگید الان خونه بابام بودم واسه طلاق؟
بهش بگم دیگه اس نده لازم نیست ازش تشکر کنی؟
بهش بگم شانس آورده زودتر نفهمیدم وقتی که اینجا بوده؟
بهش بگم یعنی بهش التماس کنم دیگه هیچ وقت خودش رو وارد یه رابطه دو نفره نکنه؟
بهش بگم شک دارم تو آدم باشی؟شک دارم دل داشته باشی؟
بهش بگم و....
شما چی میگید؟چیکار کنم دوستان؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)