به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 42
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اسفند 92 [ 09:57]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    1,090
    سطح
    17
    Points: 1,090, Level: 17
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 158 در 82 پست

    Rep Power
    25
    Array
    تا زمانی که مدرکی از ایشون نداشته باشید که. با کس دیگه ای هست نباید بهشون تهمت بزنی اصل رو بذار بر. پاکی ایشون مگه خلافش ثابت بشه

  2. کاربر روبرو از پست مفید هلیا66 تشکرکرده است .

    فرهنگ 27 (چهارشنبه 04 اردیبهشت 92)

  3. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New

    سلام
    با اون صداي ضبط شده خيلي چيزا ثابت شد...حتي ايشون بعد از اينكه فهميد صداش ضبط شده هووول شد وكلي رفت تو فكر و دستپاچه شد.. مونده بود چيكار كنه..تقصير مادرم بود دخالت كرد و رفت بدون اينكه بمن بگه به دخترا گفت كه محمد صداتونو ضبط كرده....اونا هم نيم ساعتي تو اتاق با هم پچ پچ كردن ومن مطمئنم حرفشونو يكي كردن كه به همه بگن داشتيم امتحانش ميكرديم و هماهنگ كردن به هيچ عنوان لووو ندن وگر نه اگه مادرم نميگفت مطمئنم نميتونستن اين موضوع رو هيچ جوره جمعش كنن و يه دروغ ديگه ميگفتن كه بدتر دستشون رو ميشد..مادر منم مثلا اومد عاقلانه رفتار كنه و همه چيزو درست كنه بدتر يه بهونه داد دست دخترا كه در برابر من جبهه بگيرن و طلبكار بشن.متاسفانه مادرم بيسواده و زياد نميتونه منطقي فكر كنه و باهوش نيست واسه اينكه اونا اعصابشون خرد نشه رفت همه چيزو گذاشت كف دستشون.....و الا اصلا روحشونم خبر نداشت كه صداشون ضبط ميشده كه بخوان واسه امتحان من از قصد از پسر حرف بزنن....حالا دختر داييم مثلا با من قهره و ميگه تو بمن تهمت زدي...تو اون مسافرت از اون اول رفتارشون باعث شك شد منم كه نميتونستم بدون سند محكم حرف بزنم مجبور شدم اتفاقاتو ببينم و ناراحتيمو بريزم تو خودم يه بار به ذهنم رسيد يه مدرك ازشون بگيرم و عكس العملشونو ببينم كه مادرم همه چيو خراب كرد وگر نه همون صدا خيلي كارا ميتونست بكنه سند محكمي بود..حالا موندم با اين حرفاي اينا چيكار كنم...دختر داييم ميگه به خاطر تهمتي كه بهم زدي يه شب تا صبح گريه كردم...ولي يكي نيست بگه بخاطر رفتار شما كل مسافرت به من كوفت شد.
    باز ممنون
    ویرایش توسط lover_24 : چهارشنبه 04 اردیبهشت 92 در ساعت 16:59

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 25 اسفند 92 [ 09:57]
    تاریخ عضویت
    1392-1-31
    نوشته ها
    130
    امتیاز
    1,090
    سطح
    17
    Points: 1,090, Level: 17
    Level completed: 90%, Points required for next Level: 10
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    214

    تشکرشده 158 در 82 پست

    Rep Power
    25
    Array

    Tavajoh

    مدرک یعنی اینکه تو خودت علنا صدای پسری رو که این خانم داره باهش صحبت میکنه رو بشنوی
    ویرایش توسط هلیا66 : چهارشنبه 04 اردیبهشت 92 در ساعت 18:58

  5. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 11 خرداد 92 [ 22:52]
    تاریخ عضویت
    1392-1-20
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    77
    سطح
    1
    Points: 77, Level: 1
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 6 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    همون تور که گفتم بهتره مخ اجیحونو بزنی تا امار بده بهت وگرنه دقیق نمیتونی از اصل موضوع خبر دار بشی هیلیام راس میگه قضاوت نباید بکنیم

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    باشه من از شكم ميگذرم...ولي در جواب به گفته دوست عزيزمون بايد بگم خواهرم هيچ جوره راضي نميشه چيزي بگه خيلي باهاش حرف زدم حتي بغضم گرفت موقع حرف زدن ولي اگه حقيقتي بوده هيچي نگفت..در ضمن رفتار دختر داييم با اونم مغرورانست..درسته حرفاي دخترونشونو بهم ميزنن ولي در مورد من هيچي به ابجيم نميگه يا اگه ميگه قسم ميده خواهرمم لام تا كام حرف نميزنه..در مورد عشقمون و فكر كردنش به من هيچي به ابجيم نميگه...يه بنده خدايي بهم گفت ابجيتو از اين رابطه حذف كن و سعي كن خودت باهاش حرف بزني..پنجشنبه اخر سال بعد از رفتن به سر مزار دختر داييم با ماشين ما اومد قرار شد بريم خونشون تا در مورد مسافرت برنامه ريزي كنيم رفتيم خونه ما مادرم اينا كار داشتن ايستاديم دم در..بابا و مامانم چون ميدونستن دوسش دارم تنهامون گذاشتن كه حرف بزنيم ولي ابجيم بود..شروع كرديم حرف زدن جلوي خواهرم باهام مغرورانه حرف زد حرف بجايي كشيد كه خوده دختر داييم به ابجيم گفت پياده شو ميخوام باهاش حرف بزنم يعني جوابي كه ميخواست بحرفم بده فقط مربوط به خودمو خودش بود ولي تا خواهرم خواست بره بيرون مامانم اينا اومدن حرف نصفه موند..
    دختر خوبيه مثل خودم سالمه اگر باكسي بوده رابطه خاصي نبوده.. بياد با من همه چي كات...تو مسافرت به خاطر رفتاره غيرعاديشون اذيت شدم الان خيلي كمه حس شكم يا شايد بگم اصلا شكي ندارم
    بازم ممنون
    شب خوش

  7. #16
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما چرا خانوادگی این موضوع را کردید بچه بازی و پیغام پسغام.
    از شما به عنوان یک پسر 24 ساله که قصد ازدواج داره این بازیها بعیده.

    از اونطرف هم که مادرتون و ...

    اگر قصد ازدواج با این خانم را دارید خیلی جدی با خانواده شون صحبت کنید و خواستگاری کنید و سپس هم با خود خانم به شکل مستقیم مراحل شناخت را طی کنید.
    این که خواهر کوچکتر شما واسطه این بازیها باشد هم برای خودش بد است و هم اگر در آینده شما دو نفر با هم ازدواج کنید، برای زندگی مشترکتان صورت خوشی ندارد.

    ازدواج با اس ام اس بازی با گوشی خواهر و دختردایی و ضبط صدا و ... به سرانجام خوبی نمی رسه.
    مثل یک مرد فکر کن و عمل کن. این بچه بازیها چیه؟

    این دو تا لینک را هم با دقت بخونید و جوابهاش را برای خودتون توی برگه بنویسید و مرحله به مرحله پیش برید.

    (:) نکته های کاربردی عمومی >>> مخصوصا پست شماره 30


    ملاکهای ازدواج از دید دکتر هلاکویی پست شماره 12
    ویرایش توسط شیدا. : پنجشنبه 05 اردیبهشت 92 در ساعت 02:48

  8. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    asemani (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), ویدا@ (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92), هلیا66 (پنجشنبه 05 اردیبهشت 92)

  9. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون
    پست شماره 12 مفيد بود.
    موارد 1...2..4...5..7..13...15...17..19...20..بينمو ن كاملا مشتركه
    براي موارد 16...14...8 ...هم فكر ميكنم حدودا 70% توافق نظر داشته باشيم چون تقريبا ميشناسمش
    17.منم ميخوام همينو بدونم ولي احساس ميكنم دارم دروغ ميشنوم لازم نيست بهم بگه با كيا بوده چند تا بودن اسمشون مدت رابطه با هركدومو اينارو نميخوام بدونم..فقط من ميخوام بدونم بوده يا نبوده و اصلا نميخوام تو اين مورد دروغ بشنوم حالا نميدونم چطوري بهش بگم دونستن كليات گذشته واسم مهمه...ميترسم باز فكر كنه اين سوالو ميپرسم حتما شك دارم
    منم رفيق داشتم ولي پاك بودم...تا حالا شايد با 10 نفر دوست بودم ولي با 5 يا 6 تاشون فقط قرار گذاشتم اونم هر كدوم بيشتر از 3 دقيقه طول نكشيد بقيه رو نديدم...تا حالا حتي دسته يه دخترو نگرفتم..من به تساوي بين زنو مردا اعتقاد دارم هرچقد مرد توقع داره زنش پاك و باحيا باشه خودشم بايد همينطور باشه..اولش فهميدم با كسيه واسم سخت بود الان كنار اومدم..ولي من عاشق قسمت 15 هستم راستگويي و صداقت واسه من اصل مهميه..صداقت بنظر من فقط اين نيست كه ادم راست بگه بنظر من ميتونه معاني ديگه اي هم داشته باشه مثلا وقتي همسرم از من ميخواد يه كاريو اصلا انجام ندم من نبايد انجام بدم و بهش نگم.. شايد ايشون ازم چيزي نپرسه كه من بهش دروغ بگم ولي از نظر من انجام اينكار با وجود اينكه ايشون ازم خواستن انجام ندم باعث عدم صداقته...
    بازم خيلي ممنون ..از مطالب شما چيزهاي زيادي ياد ميگيرم...
    ممنون

    ویرایش توسط lover_24 : پنجشنبه 05 اردیبهشت 92 در ساعت 14:48

  10. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    خواهشن بخونيد ونظر بديد واسم خيلي مهمه خيلي داغونم واسه همين كامل توضيح ميدم
    امشب با داييم اينا رفتيم خونه خالم.من اصلا نميخواستم برم.با اين وجود رفتم.من و داداشم و بابام دير تر از همه رفتيم ديدم مادرمو دختر داييمو خواهرم رفته بودن بيرون ...اونا از بعد از ظهر رفته بودن خونه خالم
    من اركست هستم...يعني تو گروه اركستم...بچه ها زنگ زدن گفتن عروسي داريم بايد بريم...من ديدم اون پولي كه ازش ميگيرم ارزش اينو نداره كه از مهموني بيفتم پشيمون شدم.راستش قبلش مونده بودم چه تصميمي بگيرم برم يا نرم؟؟حتي تا لحظه اي كه دوستم زنگ زد كامل تصميمو نگرفتم وقتي دوستم زنگ زد تو دقيقه ي نود گفتم من نميام جايي دعوتم....ولي ايكاش ميرفتم
    تو خونه خالم اينا نشسته بوديم مادرم اينا اومدن..پشت من به يكي از اتاق خوابا بود..دختر داييم لباساشو برداشت اومد تو اتاقي كه پشت من بود عوض كنه..خيلي طول كشيد..پسر خالم كوچيكه 10 سالشه..رفت تو اتاق

    ببخشيد اينو توضيح ميدم ولي ميخوام تجسم كنيد.اتاقي كه پشت من بود قبلا جزو پذيرايي بود كه توسط يه ديوار چوبي و درب كشويي به اتاق تبديل شده ولي ارتفاع درب به سقف نميرسه و بالاش بازه.
    احساس كردم صداي گريه ميشنوم مطمئن بودم دختر داييم داره گريه ميكنه..از پسر خالم خواست بره ابجيمو صدا كنه..اومد باهاش حرف زد چي گفتو نميدونم ولي ابجيم اومد از خالم قرص سردرد گرفت بعد از چند لحظه اومدن بيرون...رفتن تو اونيكي اتاق خواب..دختر خاله ي دختر داييمم امشب با اينا بود...
    پسر خاله هام كه ميرفتن تو اتاق دخترا ميگفتن درو ببند..خالم عكساي مسافرتو ريخته بود تو سي دي اورد ببينيم..توجه داشتم به عكس من كه ميرسيد دختر داييم سرشو مينداخت پايين نگاه نميكرد...
    باز رفتن تو اتاق..پسر خاله كوچيكم يهو (نميدونم به كدوم يك از دخترا )گفت داري با شوهرت حرف ميزني؟
    بين اون سه تا هيچكدوم از دخترا شوهر ندارن.نميدونم كدومشون داشت با پسر حرف ميزد كه پسر خالم اينو گفت..موقع اومدنم در باز بود ابجيم نميدون داشت راجب چي حرف ميزد ميگفت نفسم عسلم قلبم عشقم...با تلفن نبود احساس ميكنم يا داشت اس ام اس كسي رو ميخوند يا حرف پسري رو كه به يكي از دخترا گفته بودو بازگو ميكرد..ولي چرا انقد واضح؟چرا هيچكي جز من اين صداها رو نميشنوه؟
    داييم كسيه كه اگه ب دخترش چپ نگاه كني پوستتو قلفتي ميكنه حالا يعني براش مهم نيست اين حرفا؟
    داييم به ابجيم هميشه ميگه تو كارت با گوشيت چيه كه يه سره دستته اونوقت دختر خودش يه سره سرش تو گوشيه هيچي به اون نميگه....همش گوشيشو چك ميكنه و انگار داره چيزي رو ميخونه وگاهي اوقات جواب ميده..شما بودين چيكار ميكردين؟؟حق نميدين شك كنم؟؟ اونوقت ابجيه احمق من دست ميذاره رو قران كه اون با كسي نيست....
    بقران دلم تيكه پاره شده..هيچيكي نيست حرفمو بشنوه...به هركي هرچي ميگم ميگن بيخود شك ميكني هيچي نيست...ديگه جرات ندارم به كسي تو خونه حرف بزنم..همه منو زير سوال ميبرن.به من ميگن تو داري اشتباه ميكني اشتباه از توئه..منم مجبورم هيچي نگمو همه غصه هامو بريزم تووو دلم..ميدونم حسم اشتباه نيست ميدونم داره يه اتفاقاتي ميوفته ولي به كي بگم..هيچكي باورم نداره..
    بعضي وقتا از خواب كه بلند ميشم تا خوده شب اعصابم خرده دلو دماغ هيچ كاريو ندارم...شغل اول من ويزيتوريه...نماينده پوشك بچه ام..جاهاي دور از منطقه سكونت خودمم ويزيت ميكنم..چند روز پيش شهر ري رفته بودم ويزيت.سمت حرم شاعبدالعظيم بودم...يه نمونه اش همون روز..از صبح كه بلند شدم تا شب عصبي بودم...تو راه (2.5ساعت)تو ميني بوس همش سرم سمت پنجره بودو داشتم گريه ميكردم..حتي تو حرمم نماز خوندمو كلي گريه كردم ولي باز اروم نشدم تو راهه برگشتم گريه كردم...خب بابا منم ادمم..چرا هيچكي حاضر نيست حرفامو گوش بده..چرا همه منو مقصر ميدونن؟


    حرفام حرف دله..حرفه چيزايي كه ديدم و شنيدمه..شايد خيليا تو جريان خيلي چيزا نباشن ولي گوش كنيدو قبول كنيد واقعا حق دارم با چيزهايي كه ديدم و شنيدم اينطوري فكر كنم...

    عذر ميخوام انقد راحت حرف ميزنم.قبول دارم همه اينطوري نيستن ولي اصلا نميشه كسي رو شناخت.. پس خواهشن به خودتون نگيريد

    1_من ادمي ميشناسم زن داره يه پسر گلم داره ولي اين ادم تو هوس به زن مردم هم رحم نميكنه...اگه زن شوهر داري پيدا شه بگه بيا خونمون ميره..اين چقد انسانه؟
    اونوقت همين ادم يه زن افتاب مهتاب نديده اي گرفته كه حتي از خونه بيرون نمياد بره بقالي چيزي بخره...
    حتي اين اقا كه مدير برنامه ما تو گروهه اركسته يه شب بعد از يه عروسي يكي از دوست دختراش بهش زنگ زد گفت شمالم..اينم اونشب زنشو پيچوند رفت شمال فردا غروبش اومد
    حالا درمقابل زنان شوهر داري ميشناسم كه با همين اقا يه مدتي در ارتباطن (خودم به چشم ديدما)و دقيقا ميشناسم شوهراشون واقعا اقا و با شخصيتن...حالا يكي از همين خانوما به اون ادم گفته اگه قول بدي باهام هميشه باشي از شوهرم طلاق ميگيرم ميام باتوو..
    2_رفتم جايي براي ويزيت گرسنه ام شد رفتم ساندويچ فروشي.يه اقا پسري با برادراش مشغول بودن و مغازه ي اونا بود..يكي از داداشا داشت حرف ميزد ميگفت:دوست دخترم هفته پيش بهم زنگ زده ميگه :"من واسم خواستگار اومده پسره بد نيست پولداره،خونه داره، ماشين زير پاشه و ادم باشخصيتيه.خانوادم و پدربزرگ و مادربزرگم تاييدش كردن.هفته ديگه بله برونمه ..يكم كه آبها از اسياب افتاد زنگ ميزنم دوباره باهم باشيم".
    3_قبل از دختر داييم رفتم خواستگاريه كسي 3سال پيش..گفتن نه بعد از 3ماه از جريان خواستگاريم فهميدم دختره اهل پارتي بوده..مشروب ميخورده و با هركي دوست بوده قهوه خونه ميرفته..حتي يه بار طرفو با دوست پسرش تو يه خونه تنها كلانتري گرفته...باز يه مدت گذشت اين جريان خواستگاري و براي يكي از دوستام با ذكر نام دختره گفتم پسره گفت:ا ا ا ا ا ....تو رفتي خواستگاري فلاني؟اون دو سال با من دوست بود....
    4_سال پيش دانشگاهي بودم.با دوستم از جايي رد ميشديم...متوجه علامت يه دختر به يه پسر شديم ولي جدي نگرفتيم..رفتيم داخل كوچه دوستم.. اون خانومه هم با ما اومد گويا خونشون اونجا بود..سريع اومد از كنارمون رد شد و اون پسره هم دنبالش.با چشم خودم شاهد بودم دختره رفت تو خونه دره خونه رو باز گذاشت پسره رفت توووو....
    5_يكي از دوستام با يه خانومي دو سه سال به قصد ازدواج دوست بود..يه اختلافي بينشون پيش اومد از اونجا كه يكي از پسراي فاميل اون دختره جريانو ميدونست و با اين پسره رفيق بود قبول كرد بين اينرو جوووش بده..ولي بعد از يه مدتي اون دوتا ريختن رو هم و اون بدبختو پيچوندن..

    اگه بخوام بگم راحت ميتونم 100 تا پاراگراف ديگه مثل اينا واستون مثال بزنم كه اكثرا شاهد بودم..ولي چرااااا؟؟
    چرا بايد اينطور باشيم...؟؟؟
    واقعا راهي واسه جلوگيري از اينهمه فساد نيست؟؟
    چرا مرد به زن،زن به مرد،دختره هنوز نامزد نكرده به نامزدش،دوستان چند ساله به هم،يه دختر به اينده اش بايد خيانت كنه؟؟؟ مگه امثال من كه رابطه جنسي با كسي نداشتيم چيزيمون شده؟ يا نكنه چيزيمون از اونا كمتره كه نميتونيم از اينكارا بكنيم؟
    چرا دختري كه هنوز نامزد نكرده و به قول خودش نامزدش همه شرايط يه زندگيه خوبو داره بايد اينكارو كنه؟
    چرا يكي مثل اون ادم توي مورد يك بايد يه زن افتاب مهتاب نديده بگيره اما خودش هزار جور كار كنه؟
    چرا يه دختر يه پسرو به پيشنهاد خودش ببره تو خونش؟
    چطور ميشه به يه ادم اعتماد كرد؟ اون دختري كه رفتم خواستگاريش خودشو تو محل طوري نشون داده بود از هركسي پرسيديم گفتن دختر بهتر از اين پيدا نميكني..خودش كه هيچ سه ماه بعد از اين جريان باباش بخاطر كلاهبرداري يك ميلياردي از ايران به مدت يكسال فرار كرد..خونه اشون ،ماشينشون و همه چيزشو مصادره كردن و هنوز شاكي داره...
    همون رفيق خودم تو مورد يك اگه زنش بفهمه اين همچين كارايي ميكنه بنظر شما چيكار كنه عاقلانه اس؟اونم با يه بچه؟
    شايد هركدوم از شما تجربه هاي اينچنيني را ديده يا شنيده باشيد..با اين جامعه رو به فساد بايد چيكار كرد؟
    بهترين دوستم فيلم برداره، با يه خانوم و اقايي اشنا شده بود كه زنو شوهر بودن...دفتر كارشون تووو خونه بود.گاهي اوقات براي انجام يه سري كارها دوستم ميرفت خونشون و از اونجايي كه اون اقا به دوستم اعتماد زيادي داشت اكثرا اين دوتارو تنها گذاشته و خونه رو به قصد بيرون ترك ميكرد..جالب اينجاست دوست من و اون خانوم عاشق هم شده بودن..رابطشون طوري شده بود كه اگه يه شب دوتا عروسي داشتند اون اقا با يه خانم غريبه ميرفت و خانومش با دوست من..زن و شوهري با هم نميرفتن براي فيلم برداري..حتي اخر شب مرده تو خونه خوابيده دوست من زنشو ميرسوند خونه...
    ديگه باور كنيد مغز من از اين همه غير قابل اعتماد بودن مردم تركيده..حالا من يكم دختر داييمو ميشناسم ميدونم احتمالا اهل اين حرفا (روابط نامشروع_جنسي) نيست ولي اگه اونم بهم نه بگه از كجا بدونم اونيكه بعد از اين ميرم دنبالش واسه زندگيه ايندم كاملا بهم راست بگه؟
    اگه خدايي نكرده مورد نوازشهاي جسمي و بدني قرار گرفته باشه و تجربه ي بوسيدن رو داشته باشه وبمن دروغ بگه من چيكار كنم؟

    شما باشي با اين تفاسير اصلا جرات ميكني دنبال ازدواج بري؟
    اقايي كه داري زن ميگيري و خانومي كه داري از بين خواستگارات يكي رو انتخاب ميكنيد اين يه نصيحت نيست تو رو خداچشماتونو بيشتر باز كنيد..من خودم ياده كاراي دختر داييم ميوفتم با خودم ميگم نكنه اينم بشه مثل اون دختره كه نامزدش همه شرايطو داره اما....اصلانم ربطي به سن نداره كه بگم وايستم 20 سالش شه عقلش بيشتر برسه...يكي هست 18 سالگي ازدواج ميكنه به شريك زندگيش وفاداره يكي هست 25 سالگي هم ازدواج كنه ميره دنبال خوشگذروني..پسر عمه ي من 18 سالگي شروع كرد با دخترا دوست شدن من 19 سالگي من الان 2 ساله گذاشتم رفاقتو كنار اون هنوز ادامه ميده تازه 4 سالم از من بزرگتره..به طرز فكر مردم بستگي داره...حالا من ميتونم بفهمم دختر داييم طرز فكرش چيه؟ از كجا معلوم دروغ نگه؟؟؟همين الانشم از كليات گذشته اش چيزي بخوام بهم دروغ ميگه..فردا اگه با وجود من تو زندگيش اگه بره با دوست پسرش به من ميگه؟ من بعد از اين ميتونم به كسي اعتماد كنم؟؟
    كي ميتونه به سوالات من جواب بده؟


    - - - Updated - - -

    ویرایش توسط lover_24 : جمعه 06 اردیبهشت 92 در ساعت 04:56 دلیل: دوبار ارسال شد بايد پاك ميكردم

  11. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 13 تیر 93 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1392-1-07
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    1,246
    سطح
    19
    Points: 1,246, Level: 19
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 54
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    13

    تشکرشده 298 در 112 پست

    Rep Power
    0
    Array
    بسیار بسیار بسیار ادم جزئی نگری هستی و کوچکترین مسائل پیش پا افتاده که ربطی به زندگی و دوست داشتن و عشق نداره رو مورد بررسی قرار میدی
    قبل از ازدواج حتما یه سر مشاوره برو چون بعد از ازدواج زندگی رو به کام دختر مورد علاقتون تلخ میکنی

  12. 2 کاربر از پست مفید هدف تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 07 اردیبهشت 92), شیدا. (شنبه 07 اردیبهشت 92)

  13. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آذر 94 [ 04:50]
    تاریخ عضویت
    1391-12-25
    نوشته ها
    57
    امتیاز
    2,400
    سطح
    29
    Points: 2,400, Level: 29
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    12

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    ممنون هدف عزيز...حرفتون روم تاثير گذاشت...من تا زمان مسافرت تمام كاراشون واسم عادي بود...خواهرم اينا پچ پچ ميكردن هركاري ميكردن ميگفتم خب شايد دارن درمورد مسائل دخترونه حرف ميزنن و موضوعي ربطي به پسر نداره ولي اون صداي ضبط شده نظرمو عوض كرد..حالا هرجا ممكن باشه گوشمو تيز ميكنم ببينم چي ميگن...منو حساس كردن.از يه طرفم دارن انكار ميكنن..اصلا مريض شدم از لحاظ روحي..شكننده شدم..به خاطر كوچكترين كم محلي چند روزي اعصابم خورد ميشه همش فكر ميكنم كسي تو زندگيشه و بخاطر وفاي به اون بمن كم محلي ميكنه.اين فكر كه سرش جايي گرمه و داره بخاطر اون بمن كم محلي ميكنه دارم اذيتم ميكنه..ميدونم فكرم مريضه بيش از حد حساس شدم و بقول شما جزيي نگر ولي دست خودم نيست...اصلا برفرض كه اينا صحبتهاشون درمورد پسر باشه من با خودم كنار اومده بودم..ولي با اين وجود داغونم..توي شغل من (ويزيتوري)پياده روي زياد هست همش تو خيالم با اون حرف ميزنم..خب با اين چيزهاييي كه ديدم واستون تعريف كردم خب نميشه گفت اصلا حق با من نيست..و نميشه شك داشت.
    بازم دارم واسه روز مادر ميرم خواستگاري.حالا تاببينيم چي ميشه..ولي تصميم گرفتم تا روزي كه با خودش حرف نزدم ديگه هرجايي كه ميدونم اون اونجاست نرم.چون رفتارش فكرمو مسموم ميكنه...باعث ميشه بدتر داغون شم..بيشتر فكرم به سمت منفي بافي بره
    بازم ممنون
    ویرایش توسط lover_24 : شنبه 07 اردیبهشت 92 در ساعت 00:01

  14. 2 کاربر از پست مفید lover_24 تشکرکرده اند .

    asemani (شنبه 07 اردیبهشت 92), هدف (شنبه 07 اردیبهشت 92)


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. همسر سابقم برام داره ايجاد مزاحمت ميكنه چيكار كنم؟؟؟
    توسط sia518 در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: سه شنبه 07 دی 95, 00:05
  2. چيكار كنم تا شوشو پيشنهاد بيرون رفتن بده؟؟؟
    توسط پرينازي در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 تیر 92, 16:49
  3. بى توجهى شوهرم چيكار كنم؟؟؟
    توسط هم صحبت در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: شنبه 28 اردیبهشت 92, 14:40
  4. همسرم بد دهنه ديوونه شدم كمك كنيد!
    توسط ig-darya در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: سه شنبه 29 بهمن 87, 11:52
  5. لطفا كمك فوري چون دارم ديوونه ميشم
    توسط capable در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: شنبه 23 آذر 87, 10:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 07:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.