به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 13 , از مجموع 13
  1. #11
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام دوستان خوبم.

    تو خط به خط نوشته هاتون چیزهایی هست که هم قبلا بهشون فکر کردم و هم لازمه که بیشتر بهشون فکر کنم. متشکرم. به پست های ریحانه عزیزم و خانوم مهربونم فردا پاسخ می دم. اما پست فرشته مهربان:

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها

    علت اعتیاد >>> محوریت احساس در زندگی شما

    راه حل >>> عقلانیت را محور کنید

    گذشته از مسئله اعتیاد، حرکت از احساس مداری، به منطق مداری، یکی از دغدغه های اصلی زندگی من بوده و هست.

    من در یک فضای کاملا احساس مدار به دنیا اومدم. و قبل از اینکه بفهمم احساس چیه و منطق چیه، یا اصلا زندگی چیه، یه آدم احساس مدار بودم. من مثل نوزادی هستم که با ایدز به دنیا میاد، در یه زمانی با تعریف ایدز آشنا می شه، و در همون لحظه متوجه میشه که خودش در اون تعریف صدق می کنه. و از همون لحظه به بعد یکی از بزرگترین آرزوهاش میشه اینکه: دیگه ایدزی نباشه!

    مسیر نسبتا طولانی ای رو در جهت رسیدن به این تمایل قلبی طی کردم. و نتیجه این شده که امروز تا حدود زیادی، احساس مدار به حساب نمیام. یعنی کلیت زندگیم رنگ احساس مداری نداره. و اغلب اطرافیان و دوستانم من رو یه آدم معقول میشناسن و براشون الگوی عقلانیت هستم.

    این به این معنا نیست که هیچوقت احساسی برخورد نمی کنم. من هم بصورت نقطه ای و هم بصورت بازه ای، حاکمیت احساس رو تجربه می کنم. نقطه ای: یه وقتایی یه برخورد احساس مدار دارم، اما زود متوجه میشم و به هر طریقی که شده تلاش می کنم موتور منطقم رو روشن کنم و راهش بندازم. یه وقتایی هم بصورت دوره ای، احساس مداری رو در مورد یک موضوع خاص تجربه می کنم. مثل همون دوره هایی که در روز چند ساعتم صرف اعتیاد به بازی یا هرچی می شه. اما در اون دوره هم اون حالت به همه ابعاد زندگیم سایه نمی ندازه. و بازه ها هم رفته رفته دارن کوتاه تر میشن.

    این ها برای آدمی مثل من خییلی خوب به حساب میاد. اما هنوز هم دلم برای منطق مداری کامل پر می کشه.

    برای همین یه سوال از شما دارم، که خیلی سوال جدی ایه. اینکه شما چه پیشنهادهایی برای من دارید؟ چه راهکارهایی برای کمک به تسلط عقلانیت وجود داره؟

    شما نوشتید راه حل: عقلانیت را محور کن.

    من خیلی ساله که دارم تلاش می کنم اینکار رو انجام بدم. موفقیت های نسبتا خوبی (نسبت به خودم) داشتم، اما به رضایت کامل نرسیدم و جاداره عملکردم رو ارتقا بدم. بنابراین حالا که به کارشناسی برخوردم که همین رو از من میخواد، طبیعتا اصلی ترین درخواست (خواهش) من اینه که: برای چگونگی انجام اینکار من رو بیشتر راهنمایی کنید.

    شاید راهکارهایی که می دید چیزهایی باشن که خودم قبلا کشفشون کردم، و از همون راه کارها استفاده کردم. شاید راهکارهاتون جدید باشن و قبلا به فکرم نرسیده باشن. اما در هر دو حالت، شنیدن اون راهکارها از شما، برای من بسیار مفید خواهد بود. مثل همون چیزی که ویدا به من گفت و من قبلا می دونستم اما الان که دوباره بکار بستم، دیدم داره خیلی بهتر از قبل جواب میده.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها

    دلیل تکرار و جایگزینی مواد اعتیاد >>> عدم ترک به صورت شناختی و عقلایی . یعنی شما فقط کمی و هیجانی ترک اعتیاد می کنی . یکباره سر یه زمانی و

    ضربتی یعنی اقدام هیجانی


    راه حل >>> ترک اعتیاد را با دلیل شناختی و عقلایی داشته باشید نه صرفاً هیجانی
    بله تشخیصتون کاملا درسته. همونطور که قبلا گفتم اغلب اقدامات من در مورد اعتیاد، ضربتی بودند. و در این تاپیک دقیقا به دنبال همین چیزی هستم که شما توضیح دادید. همونطور که در پست های قبلی گفتم، من در حال حاضر اعتیاد به چیزی ندارم، اما در پی این هستم که شناختم رو از اون ویژگی هایی از روانم که باعث بروز این حالت شدن، بیشتر کنم. تا بتونم بصورت کامل برطرفش کنم.

    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته مهربان نمایش پست ها


    علت اعتیاد >>> نداشتن هدف اصولی و مشخص و برنامه سازنده

    راه حل >>> هدف و برنامه مشخص برای زندگیتون داشته باشید .
    این قسمت در کل درست نیست. من توی زندگیم یه آدم کاملا هدفمند هستم. و حرکت *نسبتا* خوبی به سمت اهدافم دارم. نسبت به نرمال منظورمه، نه اینکه آدم تاپی باشم.

    اما

    این روند کاملا پیوسته نیست و هر از گاهی دچار شکستگی های مقطعی می شه. یعنی اگه کسی از بالا نگاه کنه و کلیت زندگی من رو ببینه، میگه در کل داره نسبتا خوب برنامه هاش رو اجرا می کنه. اما اگه وارد جزئیات بشه، متوجه میشه که یه بریدگی هایی در حرکت من دیده میشه.

    مثل یه انسان سالم که هر از گاهی به کما میره!

    وقتاییکه تو کما نیست نسبتا خوب عمل می کنه. و به همین خاطر در کل به اهدافش می رسه، اما میتونه خیلی زودتر هم برسه!

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  2. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    reihane_b (یکشنبه 25 فروردین 92)

  3. #12
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام ریحان


    1* قبول دارم، تایم گذاشتن یه راه حل ریشه ای نیست. اما یه تمرینه. یه جور مکمل.


    وقتی میخوایم یه معضل رو ریشه کن کنیم، از دو جهت باید بهش حمله کنیم. یکی فضایی که اون معضل تونسته درش به دنیا بیاد و رشد کنه رو بهتر بشناسیم. و سعی کنیم اون دسته از ویژگی هایی که اون فضا رو مستعد برای تولید و رشد یه معضل بخصوص کردن رو شناسایی کنیم.


    اینجا من باید بفهمم روان من چه ویژگی هایی داره که اون رو برای پرورش فرضا اعتیاد مساعد کرده.


    این به راه حل های ریشه ای منتهی می شه.


    دوم:


    اما هر معضلی یه عاداتی رو هم با خودش میاره. روی اون عادات هم باید کار کرد. این تمرین ها روی اون عادات کار می کنن. و کمک می کنن که عادات نامطلوب، با عادات مطلوب جایگزین بشن.


    به همین خاطر من تمرین کردن رو دوست دارم. البته چیزی که تو می گی کاملا درسته. و اگه این تمرین ها با تلاش برای شناخت، و برطرف کردن ریشه های یک مشکل همراه نباشن، مقطعی اثر می گذارن، نه دائمی.


    2* در مورد ارتباط اعتیاد با فرار از آگاهی، فعلا دارم فکر می کنم، به نتیجه قطعی که رسیدم برات می نویسم.


    3*
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    ولی یه چیزی درمورد خودم میگم،نمیدونم مرتبطه یا نه(تو بهم بگو)
    مثلا من به کتاب خوندن علاقه دارم خب؟ولی مثلا میگم تا برم تلوزیون نگاه کنم بعد تابرم سایت...بعد....
    وخیلی وقتا آخرشم کتابه رو نمی خونم!!
    در مورد به تاخیر انداختن کاری که دوست داریم انجام بدیم (مثل کتاب خوندن) من فکر می کنم علتش فضای اشغال شده ذهن هست. در واقع در بعضی مواقع ما بیشتر جذب چیزهایی می شیم که در موردش زیاد فکر می کنیم، نه چیزهایی که عمیقا دوست داریم.


    اولین روزی که من این تمرین یک ساعته رو شروع کردم، بعد از اینکه یکساعتم تموم شد، به این فکر می کردم که درسته که یک ساعت اومدم اینجا، اما قبل از اومدن ذهنم درگیرش بود. و همون پرداختن ذهن، باعث میشه جذابیت بیشتر بشه.


    از فردای اون روز به ذهنم اجازه ندادم در مورد اینجا فکر کنه و هر موقع طبق سررسیدم باید بیام، میام، و قبل و بعدش دیگه چیزی از اینجا توی ذهنم نیست (من هرشب برنامه فردام رو توی سررسیدم می نویسم). در چند مورد دیگه هم که قبلا گفتم دارم کار می کنم، هم همینکارو کردم.

    و نتیجه این شد که جذابیت چیزهاییکه فضای ذهنی بیشتری براشون باز کردم، بیشتر شدن. مثل یه مبحث خاص که در حال مطالعه اش هستم. یا یه سری کارهای دیگه که دارم انجام می دم.


    در واقع ما باید روی فضای ذهنیمون برنامه ریزی کنیم. و نذاریم به سمت هرچیزی کشیده بشه. اگه بتونیم اینکار رو انجام بدیم، تمرکزمون بیشتر روی چیزهایی نگهداشته می شه که واقعا دوستشون داریم، نه چیزهاییکه جذابیت کاذب برامون پیدا کردن.


    این چیزهایی که نوشتم تا حدودی خام هستن و لازمه نظام مند ترشون کنم. ولی تا اینجای فکرامو برات نوشتم.


    =======================================

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانوم نمایش پست ها
    اعتیاد از خلا روحی میاد


    سلام عزیزم.

    وقتی زمانم رو با نت یا موسیقی پر می کردم، کاملا این حس رو داشتم که دارم *زمان* رو پر می کنم. اما هیچوقت این حس رو نداشتم که یه خلاء روحی رو دارم پر می کنم.

    *در کل* شرایط روانیم مطلوب به نظر می رسه، و به نظر نمیاد که خلاء خاصی وجود داشته باشه (البته کاستی هایی هست)، اما بیشتر بهش فکر می کنم. این هم می تونه یه سرنخ باشه. مرسی

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  4. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    meinoush (یکشنبه 13 اردیبهشت 94), reihane_b (یکشنبه 25 فروردین 92)

  5. #13
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    یافتم

    چیزیکه روان من رو برای اعتیاد مستعد کرده، خلا تفریح و استراحت روحی و جسمیه.

    ذهن من همیشه پره از افکار جدی. کارهایی که باید انجام بدم، تغییراتی که باید در خودم ایجاد کنم. اهداف اخلاقی و شخصیتی و رفتاری و اجتماعی، بعلاوه اهداف تحصیلی و غیره.

    زندگی من خیلی جدی و سنگین گذشته. و همین باعث شده روانم یه خستگی مضمن داشته باشه.

    قبلا گفتم که دارم یک کتاب می خونم راجع به حرمت نفس. نویسنده معتقد به نقش احترام به آگاهی در حرمت نفس انسانه.

    همش فکر می کنم من که از اوائل نوجوانی زندگی آگاهانه تر رو انتخاب کردم، چرا در عین حال درونم یه چیزی هست که از آگاهی فرار می کنه؟ (یکی از نمودهای این فرار از آگاهی اون دوره هاییه که خودم رو در بازی و نت و ... غرق کردم) چطور هردوشون با هم وجود دارن؟

    جوابش همینه. این تلاش ها وقتی مداوم باشن و بدون وقفه، خستگی میارن. خستگی روانی.

    نه اینکه من بدون وقفه در جهت رسیدن به اهدافم تلاش کردم، اما زندگی من تقریبا در سه حالت بوده.

    الف) وقتایی که حالم خوب بوده و با همه قدرت کار کردم.

    ب) وقتایی که یه دفعه ناک اوت شدم و رفتم تو کما.

    ج) وقتایی که کار کردم، اما در عین حال حس کردم که تمایل به فرار دارم. منظورم همین موضوع این تاپیک هست. یعنی استعداد و فضای اعتیاد رو حس کردم، اما در مقابلش مقاومت کردم.

    این روزها همش از خودم می پرسم، چرا اخیرا دیگه اون فضا رو حس نمی کنم؟ این احساس سبکی از چیه؟

    الان حاضرم شرط ببندم بخاطر همین تمرین های تعادلیه. منظورم این یکساعت نت اومدن نیستا!! همونطور که قبلا گفتم من کارهای دیگه ای هم در این جهت انجام دادم. توی این روزها من نه توی حالت الف بودم، نه ب و نه جیم. یه جایی بودم بین الف و ب.

    پس راه حل یه چیزی همین نزدیکی هاست، اگه همین روند رو جدی تر انجام بدم، پیداش می کنم.

    باید همونطور که برای کارهام برنامه ریزی می کنم، برای تفریحاتم هم برنامه ریزی داشته باشم. سررسیدم نباید فقط شامل ساعت هایی باشه که باید کارهای اصلیم رو انجام بدم.

    می خوام جدی تر از این حدود یک هفته گذشته برنامه ریزی تفریحی داشته باشم. باید در شروع یک هفته، بدونم که در اون هفته چطور و طبق چه برنامه ای قراره روانم رو از این جهت تغذیه کنم.

    کارهایی که الان تو ذهنمه اینهان (که توی روزهای اخیر تقریبا انجامشون دادم):


    1* هفته ای یک یا دو بار پیک نیک با خواهرم. با اون که هستم، با خودم هستم. ذهنم هم نفس می کشه و هم استراحت می کنه.

    2* باشگاه.

    3* هفته ای چند ساعت برای آموزش یه زبان مرده دنیا! صرفا چون ازش لذت می برم. (اسمش رو نمیارم که خندتون نگیره)

    4* هفته ای یک بار ملاقات چند تا از دوستای کله پوکم. ملاقات اونها این لطف رو داره که گره های ذهنم باز میشن. البته احتمالش هست باشگاه رو با اونها برم، در اون صورت دیگه نیازی نیست وقتم رو برای ملاقاتشون تلف کنم.

    5* دو هفته یکبار ملاقات دوستای اصلیم.

    6* هفته ای دو تا فیلم. نه بیشتر نه کمتر! (فیلم هم یکی از چیزاییه که من چندین بار اعتیادش رو تجربه کردم برای همین ممنوعش کردم)

    7* آشپزی. خیلی برام لذت بخشه. هفته ای دو روز آشپزی با من. اینجوری از خوشحال شدن مامان هم خوشحال می شم.

    8* روزی یکساعت هم برای اینجا و فیسبوک. این تفریح به حساب نمیاد، ولی تنوع خوبیه.

    9* هفته ای یا دو هفته یکبار برای خرید.

    10* روزی یکساعت مطالعه آزاد. کتاب های تاریخی و روانشناسی جزء علایق من هستن، اما چون خیلی سختمه که فقط یکساعت بخونم و مثلا یه دفعه نگاه نکنم ببینم صبح شد و من هنوز نخوابیدم، کتاب های تاریخی و کلا چیزهایی که برام جذابیت دارن رو ممنوع کردم. ولی امروز امروزه، و با همه روزهای گذشته فرق می کنه. اگه من تونستم فقط یکساعت تو یه تالار گفتگو باشم، نه بیشتر نه کمتر، پس می تونم در موارد دیگه هم انجامش بدم!

    11* روزی نیم ساعت نشستن کنار پدر و مادرم. و نفس کشیدن تو فضایی که اونها نفس می کشن.

    12* تفریحات هیجانی. یکی از دلایل این مشکل من اینه که هیجاناتم انباشته می شن.

    =================================

    بیشتر فکر می کنم، مطمئنا خیلی چیزای دیگه پیدا می کنم. و یه نکته مهم دیگه:

    *روزی چند دقیقه تمرینات تمرکزی که بتونم یه برنامه متنوع رو هندل کنم. وقتی کار می کنم حواسم فقط روی کار متمرکز باشه و در غیر زمان کار، از دغدغه کار آزاد باشم.

    یکی از تمرین های تمرکزی که من بلدم، اینه که یک دقیقه، یا اگه شد بیشتر، فقط به صداها گوش بدی. صدای تنفست یا هر صدای دیگه ای که توی محیط هست. بدون اینکه به چیزی فکر کنی.

    شما تمرین دیگه ای برای افزایش تمرکز بلدید؟

    ================================================== ===

    یه احساس خوب دارم. فکر کنم دارم یه زندگی قشنگ تر رو شروع می کنم.
    هدف من همیشه *عالی* بودن بوده. (نه اینکه الان عالی شده باشم!! این هدفم بوده) اما *متعادل* بودن هدف قشنگ تریه. احساس خوبی دارم. حس می کنم موفق می شم که متعادل بشم.

    از همتون متشکرم که با من بودید. وقتی این تاپیک رو ایجاد می کردم، می دونستم سوالم خیلی سخته و امیدی نداشتم که اینقدر همراه های خوبی بشید.






    اگه این سه ماه بگذره و من به برنامه هایی که گفتم عمل کنم، و حس کنم اثر کرده، این تاپیک رو خاتمه یافته اعلام می کنم. اما تا اون زمان، ممکنه بازم بیام و یه چیزایی رو ازتون بپرسم. پس این تاپیک فعلا در جریانه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  6. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    reihane_b (یکشنبه 25 فروردین 92)


 
صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. استعدادمو چگونه کشف کنم
    توسط REZABAGHE در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 18 آذر 96, 21:29
  2. داشتن کودکی شاد وبا استعداد با این 50 کار
    توسط بی نهایت در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 دی 90, 13:25
  3. استعدادهای فرزندانمان را چگونه شکوفا کنیم
    توسط هاله نو در انجمن مقالات آموزشی روانشناسی کودک
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 05 آذر 90, 01:45
  4. 55 راه برای پیدا کردن استعدادهای پنهان
    توسط Niloo55 در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 17 بهمن 88, 18:23
  5. چرا بعضی زنان مستعد نگرانی و اضطرابند؟
    توسط آرمان 26 در انجمن اضطراب و استرس
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 15 فروردین 88, 21:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:29 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.