شیدا جان حامد از همون روزهای اول مدام شوخیهای بی مورد میکرد. همیشه جوری وانمود میکرد که من شک کنم و استرس بگیرم. مثلا میگفت دوست دارم لپ فلانی رو بکشم. این خیلی با نمکه. این خیلی تخسه (همیشه هم از دخترای کم سن و سال بیست و یکی دوساله که شیطون هستند تعریف میکرد) ، من اوایل زندگی موضع منفی میگرفتم و دعوامون میشد. تا این که اینقدر گفت که منم رگ بیخیالی گرفتم. دیگه وقتی شروع میکرد به زدن این حرفا میگفتم باشه؛ خودمو میزدم به نشنیدن؛ حرفشم که زدیم گفتم ببین برو اگه بهتر از من پیدا کردی من حرفی ندارم، ولی وای به حالت اگه طرف از من بدتر باشه. بعد هم گفت اگه از تو بدتر بود چی؟ گفتم پس برو دعا کن که نفهمم (این حرفا جنبه شوخی داشت و فکر نمیکردم واقعیت پیدا کنه) همیشه با دوستانش هم از این شوخیا دارند. مثلا یکی از دوستاش کارت یه خانومی رو داده بود برای ماساژ که میومد خونه. حتی آورد کارت زنه رو بهم نشون داد گفت این میاد خونه ماساژ میده. من کارتو ازش گرفتم گفتم مرسی از کجا میدونستی من ماساژ میخوام؟ که گفت نه واسه خودم گرفتم، بعد که سر همین موضوع بحثمون شد گفت این خانومه اگه مرد متاهل باشه در حضور خانومش ماساژ میده، هی چرت و پرت گفت و شوخی کرد. آخرشم اومد عذرخواهی کرد... من دیگه مجبور شدم بعد از دو سال چشممو ببندم و بگم من از این حرفات و شوخیات ناراحت نمیشم.
در مورد عزت نفس گفتین... من اعتماد به نفسم در شرایط نرمال زندگی خوبه ولی اینقدر شوهرم منو اذیت کرده باور کنید هر چقدر به خودم میرسم بازم حس میکنم جذاب نیستم براش. (با این که نسبت به خانومای دیگه خدا رو شکر از ظاهر خوبی برخوردارم و جزو زنان زیبا محسوبم میکنند.) اما دیگه این دل خیلی وقته شکسته و داغون شده. شوهرمم نسبت به دخترای تین ایجر خیلی حساسیت نشون میده. دیگه هر چقدر هم خوب و عالی باشم سن و سالم اجازه نمیده بعضی لباسارو بپوشم یا مثلا بینی و ابرومو سوراخ کنم. (باورتون میشه این چیزا براش جذابه؟) یه مدت گیر داده بود تو چرا تتو نمیکنی بدنتو!
علاقه مندی ها (Bookmarks)