به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 60
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام عزیزانم
    همون کارایی که گفتید دارم انجام میدم. از دیروز تا الان نه من تماس و پیامکی دادم نه اون! حتی حالشو هم نپرسیدم. تا به امروز اینقدر ازش دور نبودم. میترسم در نبود من بیشتر بره سراغ کارای زشتش.
    اون حرفا و حرفای مشابهشو از روی عصبانیت نزده. اخلاقش طوریه که وقتی عصبانیه فرار میکنه و میره یا سکوت میکنه. بعد وقتی نشستیم و داریم حرف میزنیم که به نتیجه برسیم اینارو تحویلم میده. دیگه خسته شدم. بریدم. میگم کاش وقتی برگشت چند روزی به روش نیارم تا اوضاع آروم شه. اینجوری که همه چی بدون خواست من اینقدر سفت و سخت شده خیلی وحشتناکه

  2. #22
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    الناز جان،
    من فکر می کنم شما اعتماد به نفس و عزت نفست کمه.
    اول که خیلی راحت در این مورد مذاکره کردی و گفتی که این کار را بکن، فقط نذار من بفهمم!!!!!!!!!
    بعد هم نشستی خودت را زدن و التماس کردن و ...
    بعد هم که رفت که با تلفن و اس ام اس التماس و طلب بخشش!!!

    حتی توی پست دومی که نقل قول کردم هم مستقیم ننوشتی، اما غیر مستقیم همون حرفها را داری می زنی.


    نقل قول نوشته اصلی توسط Lnaz نمایش پست ها
    من خیلی از طلاق میترسم. همسرم اینو میدونه. الان کسی که مجبوره بگه ببخشید و بگه برگرد منم.
    همه میگن اینقدر خودتو کوچیک نکن. خودش سرش میخوره به سنگ برمیگرده. طاقت ندارم ازش دور باشم
    دارم به خودکشی فکر میکنم

    چند بار هم بهش گفته بودم اگه میخوای شیطونی کنی یه جوری بکن که من نفهمم. نه این که اس‌ام‌اس هاتو نگه داری. 5 تا اس‌ام‌اس تو یه هفته چه جوری پشت سر هم اشتباه میاد؟
    اول می‍گفت شک بیخود کردی. دیگه اینقدر خودمو زدم و جیغ زدم گفت همینه که هست من زن روانی نمیخوام پا شد رفت. حالا هم میگه درست حدس زدی. من بهت خیانت میکنم
    - - - Updated - - -


    نقل قول نوشته اصلی توسط Lnaz نمایش پست ها
    دیگه خسته شدم. بریدم. میگم کاش وقتی برگشت چند روزی به روش نیارم تا اوضاع آروم شه. اینجوری که همه چی بدون خواست من اینقدر سفت و سخت شده خیلی وحشتناکه
    این که تماس نمی گیری خوبه.
    مگه اون حال شما را پرسیده که می گی حالش را نپرسیدم.
    حال خودت را بپرس و به فکر خودت باش. زنی که خودش را دوست نداشته باشه، هیچ مردی دوستش نداره.

  3. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 06 فروردین 92), del (شنبه 17 فروردین 92), fahimeh.a (یکشنبه 23 خرداد 95), Lnaz (دوشنبه 05 فروردین 92), rozaneh (سه شنبه 06 فروردین 92), فرشته مهربان (سه شنبه 06 فروردین 92), میشل (سه شنبه 06 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  4. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    الناز جان،
    من فکر می کنم شما اعتماد به نفس و عزت نفست کمه.
    اول که خیلی راحت در این مورد مذاکره کردی و گفتی که این کار را بکن، فقط نذار من بفهمم!!!!!!!!!
    بعد هم نشستی خودت را زدن و التماس کردن و ...
    بعد هم که رفت که با تلفن و اس ام اس التماس و طلب بخشش!!!

    حتی توی پست دومی که نقل قول کردم هم مستقیم ننوشتی، اما غیر مستقیم همون حرفها را داری می زنی.




    - - - Updated - - -




    این که تماس نمی گیری خوبه.
    مگه اون حال شما را پرسیده که می گی حالش را نپرسیدم.
    حال خودت را بپرس و به فکر خودت باش. زنی که خودش را دوست نداشته باشه، هیچ مردی دوستش نداره.
    شیدا جان حامد از همون روزهای اول مدام شوخیهای بی مورد میکرد. همیشه جوری وانمود میکرد که من شک کنم و استرس بگیرم. مثلا میگفت دوست دارم لپ فلانی رو بکشم. این خیلی با نمکه. این خیلی تخسه (همیشه هم از دخترای کم سن و سال بیست و یکی دوساله که شیطون هستند تعریف میکرد) ، من اوایل زندگی موضع منفی میگرفتم و دعوامون می‌شد. تا این که اینقدر گفت که منم رگ بیخیالی گرفتم. دیگه وقتی شروع میکرد به زدن این حرفا میگفتم باشه؛ خودمو میزدم به نشنیدن؛ حرفشم که زدیم گفتم ببین برو اگه بهتر از من پیدا کردی من حرفی ندارم، ولی وای به حالت اگه طرف از من بدتر باشه. بعد هم گفت اگه از تو بدتر بود چی؟ گفتم پس برو دعا کن که نفهمم (این حرفا جنبه شوخی داشت و فکر نمیکردم واقعیت پیدا کنه) همیشه با دوستانش هم از این شوخیا دارند. مثلا یکی از دوستاش کارت یه خانومی رو داده بود برای ماساژ که میومد خونه. حتی آورد کارت زنه رو بهم نشون داد گفت این میاد خونه ماساژ میده. من کارتو ازش گرفتم گفتم مرسی از کجا میدونستی من ماساژ میخوام؟ که گفت نه واسه خودم گرفتم، بعد که سر همین موضوع بحثمون شد گفت این خانومه اگه مرد متاهل باشه در حضور خانومش ماساژ میده، هی چرت و پرت گفت و شوخی کرد. آخرشم اومد عذرخواهی کرد... من دیگه مجبور شدم بعد از دو سال چشممو ببندم و بگم من از این حرفات و شوخیات ناراحت نمیشم.
    در مورد عزت نفس گفتین... من اعتماد به نفسم در شرایط نرمال زندگی خوبه ولی اینقدر شوهرم منو اذیت کرده باور کنید هر چقدر به خودم میرسم بازم حس میکنم جذاب نیستم براش. (با این که نسبت به خانومای دیگه خدا رو شکر از ظاهر خوبی برخوردارم و جزو زنان زیبا محسوبم میکنند.) اما دیگه این دل خیلی وقته شکسته و داغون شده. شوهرمم نسبت به دخترای تین ایجر خیلی حساسیت نشون میده. دیگه هر چقدر هم خوب و عالی باشم سن و سالم اجازه نمیده بعضی لباسارو بپوشم یا مثلا بینی و ابرومو سوراخ کنم. (باورتون میشه این چیزا براش جذابه؟) یه مدت گیر داده بود تو چرا تتو نمیکنی بدنتو!

  5. 2 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 06 فروردین 92), fahimeh.a (یکشنبه 23 خرداد 95)

  6. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 دی 94 [ 14:29]
    تاریخ عضویت
    1391-12-18
    محل سکونت
    زیر آسمان
    نوشته ها
    171
    امتیاز
    2,829
    سطح
    32
    Points: 2,829, Level: 32
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 71
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    43

    تشکرشده 433 در 151 پست

    Rep Power
    29
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Lnaz نمایش پست ها
    شیدا جان حامد از همون روزهای اول مدام شوخیهای بی مورد میکرد. همیشه جوری وانمود میکرد که من شک کنم و استرس بگیرم. مثلا میگفت دوست دارم لپ فلانی رو بکشم. این خیلی با نمکه. این خیلی تخسه (همیشه هم از دخترای کم سن و سال بیست و یکی دوساله که شیطون هستند تعریف میکرد) ، من اوایل زندگی موضع منفی میگرفتم و دعوامون می‌شد. تا این که اینقدر گفت که منم رگ بیخیالی گرفتم. دیگه وقتی شروع میکرد به زدن این حرفا میگفتم باشه؛ خودمو میزدم به نشنیدن؛ حرفشم که زدیم گفتم ببین برو اگه بهتر از من پیدا کردی من حرفی ندارم، ولی وای به حالت اگه طرف از من بدتر باشه. بعد هم گفت اگه از تو بدتر بود چی؟ گفتم پس برو دعا کن که نفهمم (این حرفا جنبه شوخی داشت و فکر نمیکردم واقعیت پیدا کنه) همیشه با دوستانش هم از این شوخیا دارند. مثلا یکی از دوستاش کارت یه خانومی رو داده بود برای ماساژ که میومد خونه. حتی آورد کارت زنه رو بهم نشون داد گفت این میاد خونه ماساژ میده. من کارتو ازش گرفتم گفتم مرسی از کجا میدونستی من ماساژ میخوام؟ که گفت نه واسه خودم گرفتم، بعد که سر همین موضوع بحثمون شد گفت این خانومه اگه مرد متاهل باشه در حضور خانومش ماساژ میده، هی چرت و پرت گفت و شوخی کرد. آخرشم اومد عذرخواهی کرد... من دیگه مجبور شدم بعد از دو سال چشممو ببندم و بگم من از این حرفات و شوخیات ناراحت نمیشم.
    در مورد عزت نفس گفتین... من اعتماد به نفسم در شرایط نرمال زندگی خوبه ولی اینقدر شوهرم منو اذیت کرده باور کنید هر چقدر به خودم میرسم بازم حس میکنم جذاب نیستم براش. (با این که نسبت به خانومای دیگه خدا رو شکر از ظاهر خوبی برخوردارم و جزو زنان زیبا محسوبم میکنند.) اما دیگه این دل خیلی وقته شکسته و داغون شده. شوهرمم نسبت به دخترای تین ایجر خیلی حساسیت نشون میده. دیگه هر چقدر هم خوب و عالی باشم سن و سالم اجازه نمیده بعضی لباسارو بپوشم یا مثلا بینی و ابرومو سوراخ کنم. (باورتون میشه این چیزا براش جذابه؟) یه مدت گیر داده بود تو چرا تتو نمیکنی بدنتو!
    حال همسرت خوب نیست متاسفانه. این کارها هیچ کدوم نرمال نیستند. تو هم اشتباه کردی اصلا درباره این چیزها باهش صحبت کردی یا اون اجازه نسبی رو بهش دادی (چه جدی یا چه شوخی). یک سری عدم تفاهم درباره این مباحث بین شما دو نفر هست که باعث میشه چیزی که برای ایشون نرماله، مثل اون شوخی ها، برای تو ناراحت کننده باشه ولی وقتی وجود دارند باید با گذشت و فداکاری کاری کرد که تاثیر منفی نگذارند، گذشت رو هم همیشه باید کسی بکنه که قراره لذت ببره (هیچ کس نباید اذیت بشه به خاطر لذت همسرش بلکه همسرش باید از لذت خودش بگذره برای اذیت نشدن شریک زندگیش).

    این حساسیت دختر های تیین، پیرسینگ، تتو و کلا اینطور چیزها برای یک مرد 39 ساله ایرانی خیلی طبیعی نیست. مطمئن باشید ایشون نیاز به کمک روانشناس داره و بدون کمک متاسفانه شرایط تغییر محسوسی به سمت بهتر شدن نمی کنه.
    زندگی خوب یک شکل ثابت ندارد، بلکه یک فرآیند است. یک جهت است، نه یک مقصد.

    کارل راجرز

  7. 6 کاربر از پست مفید Sinéad تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 06 فروردین 92), Lnaz (سه شنبه 06 فروردین 92), shabe niloofari (سه شنبه 06 فروردین 92), میشل (سه شنبه 06 فروردین 92), اثر راشومون (شنبه 10 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  8. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام به الناز مهربون و قوی.

    عزیزم اینکه شوهرت تا شونزدهم نمیاد، یه اتفاق خوبه. این فرصت باعث میشه از شدت هیجاناتت کم بشه، و برخوردت منطقی تر و محکم تر بشه. البته منظورم این نیست که بی خیال این اتفاق بشی و اونطور که گفتی به روش نیاری.

    برای اینکه بفهمی و تمرین کنی که چه برخوردی رو دقیقا باید انجام بدی (چون موضوع خیلی حساسه) نیاز به مشورت و یادگیری داری.

    البته ما اینجا در کنارت هستیم. اینجا کارشناس های خبره ای هم داره، مثلا *فرشته مهربان* جزء کارشناسای این انجمن هستند، هرجا تشکرشون رو دیدی یا اگه احیانا برات پست گذاشتن، خیلی خوب دقت کن و انجام بده. دوستان دیگری هم که دارن بهت کمک میکنن بعضیاشون متخصص هستند، بعضی ها هم متخصص نیستن اما از صحبتشون پیداست پخته و فهیم هستند.

    اینها همه نعمت هایی هستند که به وسیله اونها خدا داره بهت میگه: الناز حواسم بهت هست، تنهات نذاشتم.

    اما

    این انجمن برای کمک به شما کافی نیست. تو نیاز به مشاوره حضوری داری. شرایطت حساسه.

    خودت میدونی یه وقتایی میشه به یه دوست پیشنهادهایی برای بهبود سلامتیش کرد، مثلا وقتی سرماخورده یا سرش درد میکنه.

    اما یه وقتایی دوست آدم نیاز به جراحی داره.

    زندگی شما نیاز به جراحی داره. باید تغییرات ریشه ای در این زندگی صورت بگیره. تغییرات ریشه ای در:

    1* برخورد شما با همسرت. (چگونگی انتقال محبت، چگونگی برجسته کردن خط قرمزهای زندگی، چگونگی برخورد با شوخی های غیراخلاقی، و مهم تر از همه چگونگی واکنش به اتفاقی که اخیرا افتاده. بعلاوه چیزهای دیگه ای که الان به فکر من نرسید و شاید به فکر خودت هم نرسیده باشه اما یه متخصص متوجهش بشه و بهت گوشزد کنه.)

    2* روحیات همسرت.

    3* رابطتون.

    عزیزم الان هیچ چیز برای شما لازم تر و حیاتی تر از مراجعه به مشاور نیست. در انتخاب مشاور هم باید دقت کنی. اما اگه امکان گزینش نداشتی، برای انتخاب خیلی سختگیری نکن.

    بعدش بیا روند مشاوره رو با ما هم در میون بذار که با همدیگه برای پیاده سازی توصیه هاش بهت کمک کنیم.

    و یادت باشه. این روزها هم میگذرن. و ازشون چیزی جز یه خاطره محو و کمرنگ باقی نمی مونه. مهم اینه که شما چطور از این طوفانی بیرون بیای. شاید یه روز از همین اتفاق به نیکی یاد کنی.

    - - - Updated - - -

    راستی بهت تبریک میگم که موفق شدی تماس هات رو قطع کنی. این یعنی تو پتانسیل برخورد قوی در صحنه های سخت زندگی رو داری. مطمئنم اگه بخوای و جدیت به خرج بدی این اتفاق برات ختم به خیر میشه. و میتونی زندگی ای بسازی که از زندگیت قبل از این اتفاق هم، قشنگ تر و آروم تر باشه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  9. 5 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    del (شنبه 17 فروردین 92), fahimeh.a (یکشنبه 23 خرداد 95), Lnaz (سه شنبه 06 فروردین 92), maryam123 (سه شنبه 06 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  10. #26
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    یه چیزی هم الان یادم افتاد.

    همه حرفهایی که تا اینجا زدی اثبات نمیکنه که شوهرت دوست دختر داشته باشه.

    دوستی یه فرایند طولانی مدته. فرق میکنه با کسیکه یه روابطی رو بصورت گذرا برقرار میکنه.

    نمیخوام بگم کدوم بهتره کدوم بدتره. هردو اینها بد هستند، اما با هم متفاوتند. و روش برخورد برای برطرف کردنش متفاوته.

    هرچه تشخیصت درست تر باشه، قدم های بعدیت موثرتر از کار درمیان.

    برای برطرف کردن هر لکه ای باید از حلال مخصوص به خودش استفاده کنی.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  11. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    del (شنبه 17 فروردین 92), fahimeh.a (یکشنبه 23 خرداد 95), Lnaz (سه شنبه 06 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  12. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط میـشل نمایش پست ها
    یه چیزی هم الان یادم افتاد.

    همه حرفهایی که تا اینجا زدی اثبات نمیکنه که شوهرت دوست دختر داشته باشه.

    دوستی یه فرایند طولانی مدته. فرق میکنه با کسیکه یه روابطی رو بصورت گذرا برقرار میکنه.

    نمیخوام بگم کدوم بهتره کدوم بدتره. هردو اینها بد هستند، اما با هم متفاوتند. و روش برخورد برای برطرف کردنش متفاوته.

    هرچه تشخیصت درست تر باشه، قدم های بعدیت موثرتر از کار درمیان.

    برای برطرف کردن هر لکه ای باید از حلال مخصوص به خودش استفاده کنی.
    مرسی میشل جان. واقعا کمک تو و بچه های تالار خیلی در آرامش الان من تاثیر گذاشته. دوستم یک مشاور خوب بهم معرفی کرده امیدوارم بعد از عید برم پیشش و بتونم به کمکش یه کم زخمهای رابطه رو شناسایی و درمان کنم.
    واقعا راست میگی که نبود همسرمو باید الان به فال نیک گرفت. الان اگه خونه بود مطمئنم جر و بحث داشتیم.
    خیلی سخته که تو حالت قهر هستیم و نه میبینمش و نه حرف میزنیم. ولی این باعث شده یه کم تو تنهایی هام فکر کنم و ببینم کجاهای زندگیم کوتاهی کردم. احساس میکنم تو این زندگی زیادی سعی کردم خانوم باشم و حرف حرف شوهرم باشه و خودمو دست کم گرفتم. خیلی جاها از نیازهام صرف نظر کردم. به خاطر مخالفت حامد یه موقعیت کاری فوق العاده که میتونستم درآمد بیشتری داشته باشم و خودمو بهتر ثابت کنم از دست دادم. به خاطر مخالفت حامد خیلی جاها کوتاه اومدم. توی انتخاب خونه و ماشین، توی سرمایه گذاریهای مهم زندگی دخالت نکردم. گفتم بذار حرف حرف شوهرم باشه. پولمو در اختیارش گذاشتم که زندگیمون بهتر بچرخه. وجودمو محدود کردم که به مردونگیش لطمه نزنم. چیزی بودم که همه از یه زن انتظار دارند باشه.
    ولی اون چی؟
    هر چی من بیشتر بهش بها و ارزش دادم خرد ترم کرد. حالا شدم یه زن رقت انگیز که روز عید شوهرش میذاره به حالت قهر میره کرمان مادرش و خاله و دخترخاله هاشو ورمیداره میبره بندر! (یعنی دل خجسته‌ی این مردو کجای دلم بذارم؟) انگار نه انگار یکی اینجا داره واسه حفظ زندگی تلاش میکنه. حرفش فقط اینه که من بعد یه سال کار همین چند روز تعطیلم. انگار اگه این مسافرتو با هم میرفتیم کوفتش میشد. نمیتونم روحیه شو برای خودم تحلیل کنم. از بی خیالیش حرصم میگیره.

  13. 4 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    barani (سه شنبه 06 فروردین 92), fahimeh.a (یکشنبه 23 خرداد 95), میشل (سه شنبه 06 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  14. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 شهریور 92 [ 20:06]
    تاریخ عضویت
    1391-12-17
    نوشته ها
    22
    امتیاز
    429
    سطح
    8
    Points: 429, Level: 8
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 13 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الناز جون فقط خودت تصور کن دیگه مردی که بدون زنش این راهو میره اخرش چی میشه.... این اقا حتی تلاش هم نمیکنه چون علاقه ای به درست شدن اوضاع نداره و یه جورایی حتی از ازدی الانش لذت میبره..
    الناز جون شما خانومی کردی عزیرم.. گفتم که منم همه ی این کارا رو واسه طرفم کردم اما کسی که بخواد بره میره ..
    حق داری که اخرین تلاشت رو هم واسه کسی که دوسش داری بکنی که بعدا خودتو سرزنس نکنی.. اما یادت باشه گریه نکن جلو شوهرت... این و از من بشنو هرچقدر گریه و زاری کنی و خودتو طوری نشون بدی که اون تونسته بدبختت کنه نتیجه معکوس میگیری... فقط قوی باش عزیزم.

  15. 2 کاربر از پست مفید mina1234 تشکرکرده اند .

    Lnaz (چهارشنبه 07 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  16. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 13 بهمن 93 [ 16:56]
    تاریخ عضویت
    1392-1-03
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    2,228
    سطح
    28
    Points: 2,228, Level: 28
    Level completed: 52%, Points required for next Level: 72
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    133

    تشکرشده 132 در 52 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ainazhz نمایش پست ها
    الناز جون فقط خودت تصور کن دیگه مردی که بدون زنش این راهو میره اخرش چی میشه.... این اقا حتی تلاش هم نمیکنه چون علاقه ای به درست شدن اوضاع نداره و یه جورایی حتی از ازدی الانش لذت میبره..
    الناز جون شما خانومی کردی عزیرم.. گفتم که منم همه ی این کارا رو واسه طرفم کردم اما کسی که بخواد بره میره ..
    حق داری که اخرین تلاشت رو هم واسه کسی که دوسش داری بکنی که بعدا خودتو سرزنس نکنی.. اما یادت باشه گریه نکن جلو شوهرت... این و از من بشنو هرچقدر گریه و زاری کنی و خودتو طوری نشون بدی که اون تونسته بدبختت کنه نتیجه معکوس میگیری... فقط قوی باش عزیزم.
    خیلی دلم برای خودم میسوزه آیناز عزیزم. این همه فداکاری و صرف نظر از خواسته های خودم به هیچ جا که نرسید هیچ بزرگترین ضربه رو بهم زد. همه ش از ترس این که بعد از حامد تنها بمونم و نتونم به تنهایی شرایط رو پیش ببرم خودمو در حد یه خدمتکار پایین آوردم. یه خدمتکاری که علاوه بر خوش خدمتی سکوت میکنه و لبخند میزنه. عزت نفسم بدجور جریحه دار شده. اما دیگه تموم شد... واقعا تصمیم دارم بشم همونی که هستم و باید باشم. یه زن قوی از خودم میسازم. من قدر خودمو تو این زندگی ندونستم. دیگه نمیذارم بیشتر از این به روحم و جسمم آسیب بزنه.

  17. 2 کاربر از پست مفید Lnaz تشکرکرده اند .

    barani (چهارشنبه 07 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)

  18. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    الناز عزیز،

    اصلا از این که با خاله و مامان و دخترخاله هاش رفته سفر ناراحت نباش. با اونها هم خیالت راحت تره و هم این که یک کمی فکر می کنه شاید فهمید چه اشتباهی کرده.
    وقتی هم برگشت و حرفش شد، صحبت دخترخاله هاش را نکنی؟ بعد می گه تو به هر مونثی گیر می دی و این را می کنه دستاویز برای پوشوندن خطاش و این که تو شکاکی یا بدبینی.

    حتما با نظر مشاور و دقیق برو جلو. چون همسر شما تا 37 سالگی مجرد بوده و تنها توی شهر شما زندگی می کرده ( اگه اشتباه نکنم )، اینها می تونه عواملی برای این بی قید و بند بودن در روابطش باشه. شاید هنوز درست متوجه مسئولیت و تعهدش در ازدواج نشده و سالها مجردی و خوشگذرونی بد عادتش کرده.

    اگر همسرت با یک دختر دیگه دوست بود یا دوستی عمیق داشت، شاید می شد گفت توی خونه در موردی کمبود داره که -به اشتباه - از طریق اون رابطه می خواد رفع کنه. محبت، سکس یا ... اما این که با دخترهای متعددی رابطه داره، دنبال ایراد رابطه خودتون نباش. با چیزهایی که از شوهرت تعریف کردی مشکل چیز دیگری است.

    یک کم غرور و فاصله گرفتن ازش لازمه. بذار بیشتر به کارهاش فکر کنه و بترسه که شاید شما را از دست بده.
    تماس نگیر.
    مشاوره برو.

  19. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    barani (چهارشنبه 07 فروردین 92), fahimeh.a (یکشنبه 23 خرداد 95), Lnaz (پنجشنبه 08 فروردین 92), sara.s (چهارشنبه 07 فروردین 92), shabe niloofari (چهارشنبه 07 فروردین 92), باران بهاری11 (پنجشنبه 08 فروردین 92)


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 31
    آخرين نوشته: یکشنبه 18 مهر 95, 22:29
  2. منو زن داداشام دوستیم دوست دوست
    توسط ارشیدا در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: شنبه 11 آذر 91, 11:00
  3. دوست داشتن دختری که با پسر دیگری است و می گوید مرا دوست دارد
    توسط mehdi1369 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: شنبه 28 آبان 90, 11:29
  4. من دوست پسر دوست صمیمیم رو دوست دارم
    توسط MisS AviatoR در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 12
    آخرين نوشته: شنبه 28 اسفند 89, 12:00

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.