نوشته اصلی توسط
maryam123
سلام به شما
این جمله ای رو که همسرت گفت و شما پررنگ نوشتی ، میتونستی بزرگتر و پررنگ تر از این هم بنویسی ....انقدر بزرگ و پر رنگش کنی که دیگه همه صفحه رو بگیره ....
خیلی وقتها خوده ما هم در به وجود امدن یکسری حساسیتها نقش داریم...
من چیزهایی رو که در نوشته های شما دیدم رو برات میگم:
اینکه مثلا توی خونه تکانی شما باید خواهرهای شما بیان و کمک کنن.دلیل این کار چیه؟چرا باید یه کاری صورت بگیره و شما با دانستن حساسیت همسرت زمینه ناراحتی و کدورت رو فراهم میکنی؟
نکته بعدی اینکه وقتی پول من و پول تو کردن بیاد بین زن و شوهر مشکلات سر به فلک میذارن....شما یه مدتی همسرت رو عادت دادی به اینکه خودت خریدهات رو بکنی.حالا خیلی سخته که بخوای یکباره این عادتش رو ترک بدی....
وقتی با حالت تحکم به همسرت میگی خودت باید هزینه اش رو بدی تا بریم مسافرت..داشتیم میریم نداشتیم نمیریم....به نظرت این جملات شما رو بهم بیشتر نزدیک میکنه یا بیشتر دور میکنه؟
بیشتر همسرت رو به پولش وابسته میکنه یا بیشتر اونو از پول دوستیش دور میکنه؟
دوست خوبم..خواهر عزیزم...
باید زنانه حرف زدن رو یاد بگیری...شما بیشتر رفتارت با همسرت مردانه است.به خاطر همین اونم با شما مردانه برخورد میکنه و دچار مشکل میشید.خیلی وقتها ما زنها میتونیم یا کمی ناز کردن و لوس کردنمون خواسته هامونو از همسرامون بخوایم.اکثر مواقع جواب میده.اما اگر بخواهیم مثل خودشون باهاشون برخورد کنیم اوضاع بهم میریزه.
بررسی کن و ببین اگر کلا اخلاق همسرت اینطوریه اگر امکانش هست سرکار نرو.بذار خودش رو پای خودش بایسته تا حس مردانیگ و مسئولیت پذیری در اون تقویت بشه
همسرت ناراحت بوده و حالا یه حرفی هم زده.همیشه میگن حرف باد هواست.مهم نباشه.شاید یه زمانی شما هم یه چیزی در مورد خانواده اون گفتی که اونو ناراحت کردی.(فحش نه، اما یه چیز ناراحت کننده شاید گفته باشی)
زن و شوهرید.این چیزها مهم نیست.اصل زندگی رو بذارید به گذشت.
خودت بگو:
فرض کن بهش بگی بهت علاقه ندارم و ....
چه اتفاقی میفته؟چه چیزی درست میشه؟چه چیزی خراب میشه؟
مشکلات گمتر میشن یا بیشتر؟
درگیریتون کمتر میشه یا بیشتر؟
فاصله تون از هم بیشتر میشه یا کمتر؟
من فکر میکنم مشکل اصلی شما اینه که دقیقا رو به روی همسرتی همیشه نه کنارش.و همین میشه استارت مشکلات شما
آخه دختر خوب !
همسرت معلومه ادم پاکیه که میخواد تو هم باهاش باشی.اگر ادم بدی بود و با دوستش میرفت و 4 تا کار غلط هم میکرد ....اونوقت چی؟
اینجور مواقع شما باید زودتر از همسرت پیش قدم بشی برای همراهی کردنش...
به خدا من نمیفهمم چرا بعضی از خانومهای ما انقدر به شغلشون بها میدن.....زندگیشون رو فدای شغلشون میکنن.....
میبینی خانومی؟
اخرش هم مجبور میشی بری....اما این رفتن کجا و اون رفتن کجا...میتونستی همون موقع که بهت میگه بریم میرفتی و چه بسا بهتون خوش هم میگذشت...اما شما تو این حالت از هر دو طرف بازنده شدی !
هم دیروقت برگشتی و خستگیت موند و هم مجبور شدی بری و هم اعصاب جفتتون خورد شد !
دوستان عزیزی هم که قصد راهنمایی دارن لطفا کاسه داغ تر از آش نشن.خود خانوم تنهایی کم مقصر نیست.
دوست خوبم
از خودت شروع کن
اول خودت رو اصلاح کن
همه این فکرهای منفی و بد در مورد همسرت رو بریز دور....تا تو نخواهی هیچی درست نمیشه
علاقه مندی ها (Bookmarks)