به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 60
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhai نمایش پست ها
    علاقه مو نسبت بهش از دست دادم و حس میکنم زیاد دوستش دیگه ندارم و میخوام بهش بگم که دیگه علاقه بهش ندارم
    سلام دوست عزیز

    انگیزه شما از گفتن "بهت علاقه ندارم" اینه که همسرتون یه سری از رفتارهایی که باعث آزار شما هست رو تغییر بده. اما پیامی که اون از این جمله می گیره، این نیست که "باید تغییر کنم" !

    اون با شنیدن این جمله، فاتحه رابطتون رو میخونه!

    علاقش به شما کمتر و کمتر میشه (چون نمی تونه کسی رو دوست داشته باشه که اون دوستش نداره)، و در نتیجه رفتارهایی که شما دوست ندارید، بیشتر و بیشتر می شن.

    شما واقع بهش علاقه دارید، ولی ازش دلخور هستید. اصلا همین دلخوری شما به نشونه اینه که همسرتون براتون مهم هست. وگرنه اگه مهم نبود و بهش علاقه نداشتی، رفتارش اینقدر ناراحتتون نمی کرد.

    بنابراین به جای اینکه بگی بهت علاقه ندارم، به شکل های مختلف بهش نشون بده که دوستش داری. ببین چقدر رابطتون قشنگ تر می شه. ببین چه کارهایی که الان مقاومت میکنه رو برات انجام می ده. البته با صبر میتونی رابطت رو ترمیم کنی، یه دفعه ای نمی شه!

    برای رسیدن به هدفت، که بهتر شدن رفتارهای همسرت هست، بهش کمک کن که احساس بهتری نسبت به زندگی داشته باشه.

    اول از همه همینطور که هست دوستش داشته باش. پیش خودت تصور کن که خدای نکرده، الان ایشون از دنیا برن. ببین بودن این شخص چه حسن هایی برای تو داره، چه ضرر هایی داره، و در نبودش چه نفع هایی میبری! مثلا در مورد خرید، اگه نباشه باز هم به هرحال خودت باید خرید کنی.

    پس اول به چیزی که داری قانع باش، تا داشته هات بیشتر و بیشتر بشن.

    به خدا و به همسرت نشون بده که قدر همین چیزهایی که داری رو می دونی. تا تصمیم بگیرن بیشتر بهت بدن.

    یعنی از کوچیکترین کارهای همسرت هم شاد باش. از اینکه زنده هست و نفس می کشه. از اینکه مثلا یه چای برات می ریزه. و غیره.

    این شادی ها رو از خودت نگیر. نسبت به خودت بخیل نباش عزیزم.

    اگه همسرت یه لباس رو برات نخره، در عوض هزاران چیز داره به تو میده. دقت کن تا ببینیشون و ازشون لذت ببری. شاید فردایی نباشه عزیزم، واقعا شاید فردایی در کار نباشه.

  2. 2 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    masom (جمعه 25 اسفند 91), rozaneh (جمعه 25 اسفند 91)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    راستی شادی هات رو وابسته به رفتارهای همسرت نکن.

    مثلا ببین چقدر زیباست که همسری داری که میتونی براش یه چایی بریزی و به چشماش نگاه کنی تا چاییش رو بخوره؟ ببین چقدر نعمت بزرگیه که میتونی موهاش رو لمس کنی؟

    خیلی ها هستن که همه کسشون یه پرنده هست، یا یه سگ. و با همه وجود از داشتن همون هم خوشحال هستن.

    چی از این قشنگ تر که کسی هست که بهش محبت کنی؟ اون هم یه *انسان*.

    عزیزم چرا اسم رو "تنهایی" گذاشتی در حالیکه واقعا تنها نیستی؟؟

    تو یه "همسر" داری که دلش می خواد وقتی به دیدن دوستش میره هم تو رو با خودش ببره. همسری داری که هر شب میاد پیش تو...

    این زیبایی ها رو از خودت دریغ نکن. با همه وجودت حسشون کن. بذار ازشون سرمست بشی.

    خوشبختی نزدیکه، اون دورا دنبالش نگرد.

    همه چی دست خودته. به شرطی که بخوای.

  4. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    rozaneh (جمعه 25 اسفند 91)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    سلام تنهایی عزیز.
    من هم یک مردم و گاهی از این رفتارها داشتم پس به دنبال علت رفتارهمسرتون باشید نه جدایی! علت رو پیدا کنید من توی این موضوع سعی میکنم راهنمایی تون کنم چون خودم گاهی از این رفتارا داشتم و الان میدونم رفتارام کاملاً اشتباه بوده. اما مهمترین دلیل رفتار شوهرتون! زبان شماست! یعنی شما دائم حرفهای تکراری و آزار دهنده اونو به زبان میارید و ایشون هم در مقابل مثل یک بچه حرفهای تکراری و بد و بیراه هایی که عادت کردن در مقابل اون حرفها و رفتارای شما بزنن به زبون میارن دنبال چاره باشید چاره اینه که 180 درجه طریق حرف زدن و برخوردتون رو باهاش عوض کنید تا توی شوک تغییر رفتار شما رفتارهاش تعدیل بشه نگید برو اینو بخر اونو بخر وقتی میدونید میگه نمی خرم نمی خورم بگذارید مرغتون تمام شه بعد تحمل کنید و چیزی درست نکنید اگر پرسید با لحنی خوب و زنانه بگید خوب تو یخچال مرغ نداشتیم یا خوب برنجمون تموم شده. در ادامه بیشتر میگم. فعلا تحمل داشته باشید و صبر پیشه کنید.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  6. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    masom (جمعه 25 اسفند 91), میشل (جمعه 25 اسفند 91)

  7. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 11 بهمن 98 [ 21:22]
    تاریخ عضویت
    1390-1-21
    محل سکونت
    یه جای دور دور دور
    نوشته ها
    662
    امتیاز
    12,717
    سطح
    73
    Points: 12,717, Level: 73
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 133
    Overall activity: 19.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,167

    تشکرشده 2,912 در 637 پست

    Rep Power
    86
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها
    سلام به شما

    این جمله ای رو که همسرت گفت و شما پررنگ نوشتی ، میتونستی بزرگتر و پررنگ تر از این هم بنویسی ....انقدر بزرگ و پر رنگش کنی که دیگه همه صفحه رو بگیره ....

    خیلی وقتها خوده ما هم در به وجود امدن یکسری حساسیتها نقش داریم...

    من چیزهایی رو که در نوشته های شما دیدم رو برات میگم:

    اینکه مثلا توی خونه تکانی شما باید خواهرهای شما بیان و کمک کنن.دلیل این کار چیه؟چرا باید یه کاری صورت بگیره و شما با دانستن حساسیت همسرت زمینه ناراحتی و کدورت رو فراهم میکنی؟

    نکته بعدی اینکه وقتی پول من و پول تو کردن بیاد بین زن و شوهر مشکلات سر به فلک میذارن....شما یه مدتی همسرت رو عادت دادی به اینکه خودت خریدهات رو بکنی.حالا خیلی سخته که بخوای یکباره این عادتش رو ترک بدی....

    وقتی با حالت تحکم به همسرت میگی خودت باید هزینه اش رو بدی تا بریم مسافرت..داشتیم میریم نداشتیم نمیریم....به نظرت این جملات شما رو بهم بیشتر نزدیک میکنه یا بیشتر دور میکنه؟

    بیشتر همسرت رو به پولش وابسته میکنه یا بیشتر اونو از پول دوستیش دور میکنه؟

    دوست خوبم..خواهر عزیزم...

    باید زنانه حرف زدن رو یاد بگیری...شما بیشتر رفتارت با همسرت مردانه است.به خاطر همین اونم با شما مردانه برخورد میکنه و دچار مشکل میشید.خیلی وقتها ما زنها میتونیم یا کمی ناز کردن و لوس کردنمون خواسته هامونو از همسرامون بخوایم.اکثر مواقع جواب میده.اما اگر بخواهیم مثل خودشون باهاشون برخورد کنیم اوضاع بهم میریزه.

    بررسی کن و ببین اگر کلا اخلاق همسرت اینطوریه اگر امکانش هست سرکار نرو.بذار خودش رو پای خودش بایسته تا حس مردانیگ و مسئولیت پذیری در اون تقویت بشه

    همسرت ناراحت بوده و حالا یه حرفی هم زده.همیشه میگن حرف باد هواست.مهم نباشه.شاید یه زمانی شما هم یه چیزی در مورد خانواده اون گفتی که اونو ناراحت کردی.(فحش نه، اما یه چیز ناراحت کننده شاید گفته باشی)

    زن و شوهرید.این چیزها مهم نیست.اصل زندگی رو بذارید به گذشت.

    خودت بگو:
    فرض کن بهش بگی بهت علاقه ندارم و ....

    چه اتفاقی میفته؟چه چیزی درست میشه؟چه چیزی خراب میشه؟
    مشکلات گمتر میشن یا بیشتر؟
    درگیریتون کمتر میشه یا بیشتر؟

    فاصله تون از هم بیشتر میشه یا کمتر؟

    من فکر میکنم مشکل اصلی شما اینه که دقیقا رو به روی همسرتی همیشه نه کنارش.و همین میشه استارت مشکلات شما

    آخه دختر خوب !
    همسرت معلومه ادم پاکیه که میخواد تو هم باهاش باشی.اگر ادم بدی بود و با دوستش میرفت و 4 تا کار غلط هم میکرد ....اونوقت چی؟
    اینجور مواقع شما باید زودتر از همسرت پیش قدم بشی برای همراهی کردنش...

    به خدا من نمیفهمم چرا بعضی از خانومهای ما انقدر به شغلشون بها میدن.....زندگیشون رو فدای شغلشون میکنن.....

    میبینی خانومی؟

    اخرش هم مجبور میشی بری....اما این رفتن کجا و اون رفتن کجا...میتونستی همون موقع که بهت میگه بریم میرفتی و چه بسا بهتون خوش هم میگذشت...اما شما تو این حالت از هر دو طرف بازنده شدی !

    هم دیروقت برگشتی و خستگیت موند و هم مجبور شدی بری و هم اعصاب جفتتون خورد شد !

    دوستان عزیزی هم که قصد راهنمایی دارن لطفا کاسه داغ تر از آش نشن.خود خانوم تنهایی کم مقصر نیست.

    دوست خوبم

    از خودت شروع کن
    اول خودت رو اصلاح کن

    همه این فکرهای منفی و بد در مورد همسرت رو بریز دور....تا تو نخواهی هیچی درست نمیشه
    سعی کن روزی چند بار این جمله ها رو بخونی بله مشکل اینه که از بس مردونه رفتار کردی حالا مردونه جواب همسرتو میدی ما مردها وقتی یه مرد بخواد بهممون بریزه بهمش میریزیم! اما یه زن رو میذاریم به حساب زن بودنش و نرمتر برخورد میکنیم دریاب حرفای مریم 123 رو. نه لازمه بری پیش روانپزشک(به قول بعضی دوستان) و نه لازمه جدا بشی . سعی کن تغییر رفتار داشته باشی همسرت قلباً دوست داره اما زبانت زبانش رو در جهت مخالف تقویت میکنه بله حرف باد هواست پس بهش فکر نکن.درست میشه.
    نمی دانم چه کرده ام
    اما
    می دانم به تو نیاز مندم


  8. 2 کاربر از پست مفید rozaneh تشکرکرده اند .

    she (شنبه 26 اسفند 91), میشل (جمعه 25 اسفند 91)

  9. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array
    از همه شما ممنونم من بعضی از حرفها رو قبول دارم

    همیشه سعی کردم توی دعوا چیزی نگم و بخوردی نکنم که تا ابد باقی بمونه
    شما درست میگید من نباید خیلی حرفهارو بزنم

    ولی بعضی از موارد اشاره میکنم ببینید که من چقدر مقصر هستم

    یک روز همسرم برای عیادت پدر بزرگه من رفته بود بعد از برگشتن مادرم بهش میگه اگر لطف کنی خواهرم یعنی خاله منو و یکی از زندایی همو سر راه برسونی و همسرم هم با کمال میل پذیرفته بود و برده بود این همین جا بماند چند وقت بعد همسرم توی یک جر وبحث میدونید چی گفت اصلا بطی به موضوع نداشت گفت مگه من نوکرم که خاله وزنداییتو ببرم برسونم و اون توی شغال آباد که کی چاله چوله داشت پدرم درآومد ماشینو شستم گفتم مگه من گفتم اگر مادرم هم بهت گفت دوست نداشتی نمی بردی چطور مادرم بعضی مواقع قسط ماشینو میده تا ما دیرکرد ندیم و بعد میبریم پولشو میدم به این فکر نمی کنی حالا یک کلمه مادر بهت گفت بردی اشکال داشت چرا پدرت میاد میگه میرم فلان چیز بخرم من چیزی بهت میگم که تو اینا رو به من میگی

  10. #26
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array
    یا همون خونه تکونی اینقدر بد برخورد کرد اول رفت غذا بخره یکی کم خرید بعد گفت اشتباه کردم و چون به خودش غذا نرسید آمده روی مبل با اخم نشسته بعد من و خواهرام وسط خونه تکونی و شلوغ پلوغی برگشته میگه برو زنگ بزن غذا آمده کنه رستوران برم بیارم منم گفتم توی میبینی سر من شلوغه خوب برو زنگ بزن و بگیر بیار خواهرام هم مشاهده میکرد و چیزی نمی گفتن اینقدر نسبت به وسایل ها حساسیت میده و یا ماشین که خانواده هم ازش متفنر شدن میگن خودت بیا اونو نیار چون ما نمی تونیم برای پذیرایی از ایشون اینقدر استرس بهمون وارد بشه


    یک بار بهش گفتم چرا وقتی کارت جور نبود و میدونستی که نمیتونی مغازه بزنی آدمی خواستگاری من براساس حرف تو و پدرت حساب کرده بود میدونید چی میگه میگه چرا پدرت تو معتاد بود به من نگفتی میگم مگه من پدرمو مخفی کردم همه روزهایی که آمدین خونه مون پدرمو حضور داشت

    در ضمن پدر من اگر اعتیاد داره توی زندگی من و تو هیچ نقشی نداره و ربطی نداره ولی کارت تو به زندگی من ربط داره

    باز میگیم من مقصرم

    من باید عوض بشم ........
    خدا نکنه یک بحثی بشه بین من و اون شروع میکنه پدرت معتاده تریاکیه ............ خدامیدونه توی اینهمه توهینی که به پدرم کرده تا حالا یکبار هم به پدرش فحش ندادم فقط گفتم پدرت با دروغی که روز خواستگاری گفت زندگی منو خراب کرده همین

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 اردیبهشت 94 [ 11:20]
    تاریخ عضویت
    1391-8-27
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    3,582
    سطح
    37
    Points: 3,582, Level: 37
    Level completed: 55%, Points required for next Level: 68
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    5

    تشکرشده 94 در 53 پست

    Rep Power
    31
    Array
    دیروز رفته خرید کرده برای من روسری و لباس و کلی خرید .... میگم منکه خرید کرده بودم چرا رفتی دوباره خرید بیجا انجام دادی میگه تو توی ذوقم میزنی آخه میگم خوب چی بهت بگم تو بگو ........ تو که میدونستی من خرید عید انجام دادم تو که میدونی میخواهیم بریم مسافرت پول نیاز داری چرا پس این کارا می کنی

    الان میگه کل سیزده روز میخوام بریم مسافرت میگم دوست دارم دو روز بمونم خونه مهمون بیاد مهمونی بریم میگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟

  12. #28
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    یعنی من دیوونه ی این تاپیک زدنتم!!! پدر بدبخت رو درآوردی که!

    اگه تا حالا فکر میکردم تو 70 درصد مقصری با این توضیحاتت فهمیدم 100 مقصری!
    آخه این چه طرز حرف زدنه! چه طرز برخورده!
    اگه شوهر من بود که دو روزه طلاقم داده بود! حساس ندیدی که به این بنده خدا میگی حساس!

  13. کاربر روبرو از پست مفید she تشکرکرده است .

    میشل (شنبه 26 اسفند 91)

  14. #29
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhai نمایش پست ها
    از همه شما ممنونم من بعضی از حرفها رو قبول دارم

    همیشه سعی کردم توی دعوا چیزی نگم و بخوردی نکنم که تا ابد باقی بمونه
    شما درست میگید من نباید خیلی حرفهارو بزنم

    ولی بعضی از موارد اشاره میکنم ببینید که من چقدر مقصر هستم

    یک روز همسرم برای عیادت پدر بزرگه من رفته بود بعد از برگشتن مادرم بهش میگه اگر لطف کنی خواهرم یعنی خاله منو و یکی از زندایی همو سر راه برسونی و همسرم هم با کمال میل پذیرفته بود و برده بود این همین جا بماند چند وقت بعد همسرم توی یک جر وبحث میدونید چی گفت اصلا بطی به موضوع نداشت گفت مگه من نوکرم که خاله وزنداییتو ببرم برسونم و اون توی شغال آباد که کی چاله چوله داشت پدرم درآومد ماشینو شستم گفتم مگه من گفتم اگر مادرم هم بهت گفت دوست نداشتی نمی بردی چطور مادرم بعضی مواقع قسط ماشینو میده تا ما دیرکرد ندیم و بعد میبریم پولشو میدم به این فکر نمی کنی حالا یک کلمه مادر بهت گفت بردی اشکال داشت چرا پدرت میاد میگه میرم فلان چیز بخرم من چیزی بهت میگم که تو اینا رو به من میگی
    عزیز دلم، سهم تو خیییلی زیاد تر از چیزیه که فکرشو می کنی.

    حرفی که شوهرت زده، معنیش ابراز رنجش و دلخوری بوده. اما جوابی که شما دادی، کاملا طلبکارانه بوده.

    شما می گی در شرایطی که هیچ ربطی نداشت، شوهرم موضوع رسوندن خالم رو مطرح کرد. میشه بپرسم موضوع پرداخت قسط ها چه ارتباطی به موضوع داشت؟

    غیر از اینه که شما با به رخ کشیدن و منت گذاشتن، هم ارزش و اعتبار لطف مادرت رو از بین بردی، هم ابراز رنجش شوهرت رو بی جواب گذاشتی (در حالیکه اون انتظار دلجویی داشت)، و تازه بخاطر کارهای پدرش بهش سرکوفت زدی؟

    عزیزم چه ایرادی داشت که وقتی گفت ماشین خیلی کثیف شده بود و غیره، یه نگاه مهربون بهش می کردی، و می گفتی آخی چقدر برای شستن ماشین به زحمت افتادی. یا بعدا که اون مشاجره تموم شد و آروم شدید، تو بغلش می نشستی نازش می کردی و میگفتی عزیزم تو چقدر خوبی که بخاطر احترام به حرف مامان اون همه زحمت ماشین رو کشیدی و هیچی هم بروز ندادی. بعد یه نیشگونش می گرفتی میگفتی ای ناقلا همین کارا رو می کنی مامان اینقدر دوستت داره.

    من نمی دونم اون روز شما سر چی بحث می کردید، اما همین حرفی که همسرت زده یه راه گریز از مشاجره بوده، تو میتونستی با همین دست آویز یه صحنه مشاجره رو تبدیل به یه همدلی کنی و اون مشاجره فرار کنی. بعدا با رفتارهای حاشیه ای میتونستی عاقبت قشنگ تری برای موضوع مورد اختلافتون هم پیدا کنی.

    عزیزم گفتی رفتارهای زنانه بلد نیستی، خب کم کم تمرین کن که یاد بگیری. چطور یه وقتی نمی تونستی بنویسی، بعد یاد گرفتی؟ یه وقتی نمی تونستی راه بری، اونقدر تلاش کردی که یاد گرفتی؟ خب اینم یه مهارته دیگه، اینم باید تمرین کنی تا یاد بگیری.

    این حرف روزنه رو باید با طلا نوشت:

    نقل قول نوشته اصلی توسط roozaneh نمایش پست ها
    ما مردها وقتی یه مرد بخواد بهممون بریزه بهمش میریزیم! اما یه زن رو میذاریم به حساب زن بودنش و نرمتر برخورد میکنیم
    عزیزم ما دوستهات هستیم که داریم اینها رو بهت می گیم، وقتی ما این همه دلمون میخواد زندگی تو رنگ قشنگی به خودش بگیره، خواهش می کنم خودت هم همکاری کن.

    راستی اصلا مهم نیست که کی مقصره. اصلا اصلا اصلا مهم نیست. مهم اینه که زندگیتون گرم و قشنگ باشه.

  15. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    she (شنبه 26 اسفند 91)

  16. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 اردیبهشت 99 [ 02:11]
    تاریخ عضویت
    1391-11-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    719
    امتیاز
    12,958
    سطح
    74
    Points: 12,958, Level: 74
    Level completed: 27%, Points required for next Level: 292
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,329

    تشکرشده 1,605 در 532 پست

    Rep Power
    90
    Array
    نوشته ی مریم123 رو صدهزار بار بخون شاید روت اثر کرد!
    به علاوه اینکه تشکر کردن از همسرت رو یاد بگیر!

    یه دستبند یا دامن یا انگشتر ... گل گلی بپوش که یادت بندازه تو یه زن هستی! نه یه مرد!


 
صفحه 3 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:01 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.