عزیزم احساس می کنم شما هم دارای غروری هستی که نمیزاره خیلی از کار ها رو بکنی
نباید پیش خودت بگی دیگه از دستش دادم و هیچ کاری نکنی یا برادر شوهرم این و میگه و تو هم قبول کنی
برو با پدر شوهرن حرف بزن
یک روز که شوهرت خونه نیست پدر شوهرت رو به جای دعوت کن و باهاش تنها حرف بزن از نگرانی هات بگو
اون هم پدره شاید فکر می کنه تو راحتی که کاری نمی کنه
به پدرشوهرت بگو مغازه بزنه و تو پشت شوهرت وا می استی و نمیزاری زمین بخوره
با شوهرت در خلوت صحبت کن در شرایطی که باهات خوبه مثل موقع خواب
بگو اگه پدرت بهت مغازه بده و من کمکت کنم می تونی مغازه رو نگاه داری . به قوا معروف شیرش کن .
من با مهد کودک موافق نیستم اما در این شرایط بگو بچه ها رو میزارم مهد یا بزار پیش مادرت باهاش برو مغازه ( مثلا سوپر بزنید ) کنارش باش بزار به هم تکبه کنبد . راضی نشو گلم به این سرنوشت به بجه هات فکر کن
مطمئن باش آبروتون جلو خانواده شوهرت نمیره پسرشونه اونا هم خیرش رو می خوانند
علاقه مندی ها (Bookmarks)