به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 25 , از مجموع 25
  1. #21
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array
    سلام

    بازم ميگم با همسرتون صحبت كنيد و ازشون بخواين بهتون كمك كنند در مهار عصبانيتتون به تعادل برسيد. ازشون بخواين بهتون يادآوري كنند كه صحيح ترين رفتار تو موقعيت هاي مختلف چيه. ازشون بخواين باهاتون پيش مشاور بيان و در تكميل حرف هاي شما به تشخيص مشاور كمك كنند.

    همسرتون وقتي ببينند شما پيگير رفع مشكلتون هستين. دلشون باهاتون صاف ميشه و مي بخشند.

    محبت كردن و كمك كردن به همسرتون رو فراموش نكنيد. اگه ميتونيد بين روز مرخصي ساعتي بگيريد و به ايشون و فرزندتون سر بزنيد. سعي كنيد بعضي روزا از بيرون غذا بگيرين كه آشپزي وقتشون رو نگيره و فرصت استراحت داشته باشند.
    اگه هواي شهرتون مناسب هست وقتي رو براي پياده روي با همسر و فرزندتون بگذاريد.
    يادتون باشه محبت كردن فقط با خريد كردن نيست.

  2. 2 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    del (پنجشنبه 22 فروردین 92), rozaneh (چهارشنبه 23 اسفند 91)

  3. #22
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط roozaneh نمایش پست ها
    همیشه و هنوز انگار یه چیزی کم دارم فکر میکردم ارشد اون چیزیه که کم دارم و اگه بهش برسم دنیا رو دارم بهترین دانشگاه ارشد هم قبول شدم اما بازم اون چیزی که کم دارم رو پیدا نکردم یعنی ارضا نشدم روزهام گاهی با خیالات میگذره گاهی فکر میکنم این زندگی من نیست و من لیاقت بیشتر از اینو داشتم چون همکلاسیهای تنبلم توی زندگیشون هم از لحاظ شغل و درآمد و جایگاه بیشتر رشد کردن و من هنوز یه خونه واسه خودم ندارم حتی نمیتونم با هزینه های الان اجاره بدم و خونه پدرم زندگی میکنم و شاید همین موضوع باعث شده مادرم دائم توی زندگی ما باشه و من از دخالتاش یا نظراتش طاقتم طاق بشه . هنوزم وقتی پدرم باهام صحبت میکنه تمام حرفاش موج منفی داره و یک جمله مثبت توش پیدا نمیشه . شاید باید مشکلاتم رو بیشتر باز کنم .
    نقل قول نوشته اصلی توسط roozaneh نمایش پست ها
    اینکه سر چی دعوامون شد هم باید بگم. پدر و مادر همسر من چند سال پیش از هم جدا شدن همسرم یک خواهر کوچکتر داره که با مادرش زندگی میکرد اما چون مادرش یعنی مادرزنم صبح ها برای کار از خونه میزد بیرون و شب خسته از کار توی خونه مردم برمیگشت دخترش تنها بود و دوستان خوبی هم نداشت اینو هم بگم که اونا توی تهران زندگی میکردن یکی دوبار که ما اومدیم تهران من متوجه رفتارها و اس ام اس بازی ها و بی اجازه بیرون رفتن خواهر زنم که تازه سال دوم راهنمایی بود شدم و خلاصه بعد از اینکه سه بار دستش برای مادرزنم رو شد مادرزنم دید نمره های دخترش و معدلش واقعا کم شده و رکود درسی داره ضمن اینکه حریفش هم نمیشد و خواهرزنم حرفشو گوش نمیداد و هر روز با دوستاش بیرون میرفت و دیر برمیگشت خلاصه من به مادرزنم هشدار دادم که آینده خوبی برای دخترش نمیبینم بهتره برشگردونه پیش پدرش اما خوب پدرش هم معتاد بود و نمیتونست ازش نگهداری کنه به پیشنهاد همسرم قرار شد به خاطر اینکه از کارای گذشته اش و روابطش با پسرها تنبیه بشه بیاریمش با من و همسرم زندگی کنه و از اون محیط و دوستای بدش دورش کنیم من قبلش از مادرزنم قول گرفتم که توی یک سالی که اول دبیرستانشو آزمایشی قراره زیر نظر من و همسرم و توی شهر ما بخونه به هیچ وجه توی مسائلش و تربیتش دخالت نکنه . مادرزنم هم قبول کرد خلاصه بچه ای که سال سوم راهنمایی معدلش پایین و نمره ریاضیش 12 بود ظرف چند ماه گذشته با تدریس خودم تمام نمرات نوبت اول دبیرستانشو مثل ریاضی فیزیک شیمی عربی بیست گرفت و معدلش به نوزده و هشتاد رسید . البته دریغ از یک تشکر خشک و خالی از طرف مادر زنم.

    به جای اینکه کمک همسرم باشه با دخترش به بازار و استخر و تفریح میرفتن و دوباره از درس دورش کرد تا جایی که من مجدد سر این قضیه باهاش دعوام شد و گفتم هردوتون از خونم برید بیرون چون آدمای قدرنشناسی هستین . هرچی به مادرزنم یادآوری کردم روزهایی که از دست کارای دخترش گریه میکرد فایده ای نداشت حتی نمیذاشت من با دخترش حرف بزنم میگفت خودم هستم و تا درسش این یک سال تموم شه اینجا میمونمو و مسئولیتش با منه منم که طاقت به هم خوردن آرامش خونمو نداشتم و از طرفی خونم به خاطر اونا به کاروانسرای رفت و آمد فامیلا تبدیل شده بود ازشون با عصبانیت و داد و فریاد خواستم برن حتی بلیط هم گرفتم و اونا بالاخره رفتن.

    حالا از یک طرف میگم شاید کار درستی کردم از یک طرف تنهایی همسرم و قهر کردنش با من عذابم میده من نتونستم فرهنگ و رفتارهای اونا رو تحمل کنم چون قبلن هم گفته بودم باید بذارن من روش خودمو جلو ببرم تا اون بچه به لحاظ درسی رشد کنه اما بازم نذاشتن حتی مادرم هم دائم با دخالتاش نمیذاشت و میگفت به تو مربوط نیست و مادرش میدونه منم گفتم حالا که به من دیگه ربطی نداره نمیخوام ببینموتون احساسی بهم دست داد که این همه زحمت برای رشد دخترش رو مادرزنم نادیده گرفته و فقط با چند بار داد زدن من خیال کرده بود
    نقل قول نوشته اصلی توسط roozaneh نمایش پست ها
    سلام
    انگار شما پست های من رو به دقت نخوندید من خواهرزنم رو از مادرش جدا نکردم مادرش درآمد و توان نگهداری ازش رو نداشت و من به اصرار همسرم و مادرزنم قبول کردم . ضمن اینکه من تو هیچ پستی نگفتم مشکل مالی دارم و خداروشکر اوضاع متوسطی دارم و مشکلم بیشتر روحیه تا مادی. شما هم که تازه یک روزه عضو شدید سعی کنید ابتدا مشکل خودتون رو حل کنید بعد به راهنمایی دیگران بپردازید .
    ببخشید من متنهای فوق را خونده بودم. انگار شما جای دیگه هم پست گذاشتید که من ندیدم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    میشل (پنجشنبه 24 اسفند 91)

  5. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام آقای روزنه، حالتون خوبه؟

    تازه چه خبر؟ به کجاها رسیدید؟

    چیزیکه از پست هاتون دستگیرم شد اینه که از کودکی و نوجوانیتون تا حالا، ذهنتون پر شده از چیزای منفی. چیزایی که قشنگ نیستن. تا یه زمانی پدرتون زندگی شما رو سخت کرده، بعد از اون خودتون یه چیزی درون خودتون ساختید که فکر کنم بهش می گن منتقد درونی قوی و سختگیر! و اون باعث شده نتونید یه راحت و آسوده از زندگی لذت ببرید.

    هر لذتی روح انسان رو قوی می کنه، و هر غصه ای یه گره ایجاد می کنه. فکر می کنم گره های زیادی در روان شما ایجاد شدن که باید یکی یکی بازشون کنید. و علاوه بر این باید یاد بگیرید و تمرین کنید که ارتباط صمیمانه و دوستانه ای با خودتون داشته باشید. خودتون رو شاد کنید. شادی های کوچیک و بزرگ.

    من فکر می کنم پست زیر می تونست با یه تغییرات جزئی، خطاب به شما نوشته بشه. نظرتون چیه که شما هم با عسل شروع کنید و این دوره رو بگذرونید؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط sci نمایش پست ها
    بانو عسل،
    اميدوارم واقعا تصميم جدي گرفته باشيد كه اين مشكل رو بطور كامل از سر راه برداريد
    در مورد سوال اول شما كه به سه موضوع اساسي اشاره مي كند
    1. آيا بايد همه چيز را فراموش كنيد؟ جواب خير است! اصلا لازم نيست همه چيز را فراموش كنيد چون اين كار اصلا براي شما مقدور نيست! هرگز هيچ كس نمي تواند حوادث تلخ رو فراموش كند!
    اما شما بايد بپذيريد كه در دوراني از زندگي شما اين اتفاق براي شما رخ داده است و شما حق نداريد و البته هيچ كس حق ندارد بابت اين اتفاقات شما را سرزنش كند. پس در گام اول شما اصراري براي فراموشي موضوع نداريد اما سعي مي كنيد از طريقي كه خواهم گفت اين موضوع را بپذيريد! پس شما مي پذيريد كه تجربه اي هر چند تلخ، در دوراني از زندگي خود داشته ايد.

    2. آيا بايد آنها را ببخشم؟
    واقعيت اين است كه جواب اين سوال رو اصلا دوست نداريد! اما جواب صراحتا بله است! و البته جواب قطعا، الزاما بله است! شما حتما، لطفا، آنها رو ببخشيد اما آيا بخشش كافي است؟! خير! ببخشيد و رها كنيد... بگذاريد رها شوند و بروند! فكرهاي منفي كه شما رو پوشش داده اند رها شوند!
    اما اين فكر ها چيستند؟ متاسفانه اين فكرها كه توسط ذهن سطحي شما تكرار مي شوند از تمامي آزارهاي جنسي كه شما در سنين كودكي شده ايد بدتر و دردناك است... چون شما آن افراد را هرگز نبخشيده ايد،‌ فكر ها شما را راحت نگذاشته اند! ذهن سطحي شما به شدت درگير است و اين موجب تكراري ابدي در ذهن شما شده است... درسته كه حقيقت آزار جنسي شما بسيار دردناك بوده است! اما واقعيت اين است كه آنچه شما بواسطه ذهن سطحي خودتون با خودتون كرده ايد به مراتب وحشتناك تر از هر گونه آزار جنسي در كمال بي رحمي است!!! پس ما در تمريناتي كه به شما مي دهيم سعي مي كنيم ذهن سطحي شما رو خاموش كنيم! البته گام به گام!

    3. چرا بايد ببخشيد؟

    شما بايد ببخشيد چون براي سلامتي روانيتون ارزش قائل هستيد! اما يك نكته ظريف در اين عبارت نهفته است! چرا بايد ببخشم!؟ چه كسي رو؟ من مي گم عسل اول بايد خودش رو ببخشه! چون همانطوري كه گفتم عسل در اين استرسها و نابهنجاريها اون افراد رو تنها نگذاشته و با تكرار غم و اندوه، رنج بسياري رو بخودش روا داشته تا جائيكه از مردان نا اميد و آزرده خاطره! پس عسل بايد اول خودش رو ببخشه... بعد اون افراد رو بايد ببخشه... چون اگر نبخشه، رها نخواهد شد!

    اما سوالي كه در پست بعدي شما نوشته شده:
    نه الزاما اين موضوع بصورت مستقيم نمي تونه رفتارهاي شما رو تحت تاثير قرار بده،‌ اما بطور غير مستقيم مي تونه ذهن شما رو درگير كنه و با سركوب كردن تمايلات شما،‌ اعتماد به نفس شما و عزت نفس شما،‌ زندگي معمولي شما بطور عادي دگرگون كنه و شما رو از كسب مهارتهاي صحيح بازداره! و اين اصلا خوب نيست
    ترس از ازدواج، عملا ناشي از ترس از برقراري و حفظ روابط جنسي با يك مرد، ناشي مي شه‌! البته اين مي تونه به اون وقايع ارتباط داشته باشه اما همانطوريكه در بالا گفتم.. آنچه شما با خودتون كرده ايد،‌ بمراتب دردناك از آنچيزي است كه در حقيقت تجربه كرده ايد! و اين بدترين قسمت ماجرا است!

    حالا چه كنيم:

    كارهايي كه بايد انجام دهيد رو در زير مي نويسم و شما با دقت انجام مي دهيد،‌ در همين اول مي گويم كه هيچ تخفيفي در كار نيست! چونه نزنيد! گزارش كارهاي شما هفتگي است! پس در شروع هفته جديد شما گزارش كارهايي كه انجام داده ايد را مي آوريد

    1. در دو هفته اول هر روز بعد از ظهر، مراقبه بخشش انجام مي دهيد.
    در اتاقي نيمه تاريك قرار مي گيريد. يك موسيقي ملايم بي كلام پخش مي كنيد روي ولوم متوسط بطوريكه صداي اطراف را نشنويد
    روي زمين، الزاما زمين و نه تخت يا مبل و امثالهم، دراز مي كشيد...
    چشمانتان را مي بنديد و 5 بار نفس عميق مي كشيد 2- 4 - 1 : دو شماره دم/ 4 شماره نگهداشتن نفس/ 1 شماره بازدم / بين هر بار تنفس 5 ثانيه در همان حال استراحت مي كنيد
    حالا يك صندلي چوبي را مقابل خودتون تجسم مي كنيد. همه اجزاي صندلي را خوب تماشا كنيد
    فردي كه از او ناراحتيد را تجسم كنيد و بگذاريد رو صندلي بنشيند
    بخوبي به او نگاه كنيد و سعي كنيد تمام جزئيات او را ببينيد مدل مو،‌ رنگ مو،‌ لباس، حركتها و ...
    شما حداكثر دو دقيقه فرصت داريد هر چه دوست داريد به او بگوييد!
    بعد از دو دقيقه بگوييد: من تو را در اين لحظه مي بخشم و رها مي كنم! ( 3 بار تكرار كنيد)
    بگذاريد تصوير او محو شود
    سپس تصوير خودتون رو تجسم كنيد و روي صندلي بنشانيد/ تمام جزئيات بدن خود را تجسم كنيد... تمام جزئيات صورت و ...
    حداكثر دو دقيقه فرصت داريد هر آنچه مي خواهيد به خودتون بگوييد و در نهايت:
    من تو را در اين لحظه مي بخشم و رها مي كنم! ( 3 بار تكرار كنيد)
    سپس بگذاريد تصويرتان محو شود...
    سه بار تمرين تنفس كنيد / چشمانتان را باز كنيد / آرام برخيزيد و فورا موسيقي را قطع كنيد/
    به اتاق ديگري برويد كه كاملا روشن باشد و كاري را فورا شروع كنيد

    2. روزانه 3 نوبت،‌ بويژه زماني كه مورد تهاجم افكار و سرزنش ذهن سطحي قرار ميگيريد. تمرينات تنفسي به شيوه اي كه در مراقبه بخشش گفته شد هر بار 5 نفس/ انجام دهيد

    3. پياده روي سريع بهاري به مدت 10 دقيقه هر روز در يك مكان جديد و الزاما فضاي باز/ به هيچ وجه ندويد / در 3 روز آخر هفته چهارم پريود و 3 روز آغاز پريود لازم نيست/

    4. تمرين پذيرش و ربرويي:
    اول توضيح دهم كه پذيرش را با تسليم در برابر مشكلات و كمبودهاتون يكي نكنيد! پذيرش نوعي آگاهي كامل است كه با علاقه، شادي و اميد همراه است. اين درحاليست كه تسليم پذيرشي همراه با شكست، احساس ضعف و ناتواني در ايجاد تغييرات مثبت مي باشد! حالا كه دقت مي كنيد مي بينيد كه تاكنون شما تسليم شده ايد! نه؟ اينطور نيست؟
    - هر روز يك نوبت بين ساعات 11 الي 12 ظهر، در محيطي آسوده و ساكت بنشينيد/
    بر خلاف تمرين تنفس كه بوسيله آن سعي مي كرديد افكار شما را رها كنند... بگذاريد افكار بيايند و بروند و به هيچ وجه در مقابل آنها مقاومتي نگذاريد...
    مثل كانالهاي تلويزيون آنها را عوض كنيد و روي هيچ تصوير ذهني درنگ نكنيد...
    سپس بدترين فكري كه شما را آزرده كرده در نظر آوريدو با آن روبرو شود... تصور كنيد و به آن فكر كنيد! اين فكر بيش از يك دقيقه ممنوع است
    حالا فكر را رها كنيد... و تمرين تنفس كنيد تا به آرامش برسيد....شايد در ابتدا بسيار استرس به شما بدهد! اما بمرور زمان خوب خواهد شد
    نكته: در مورد يك فكر اين كار را هر بار انجام دهيد و فكر را در تمرينها تغيير ندهيد....
    مثال: مثلا شخصي فكر مي كند كه اگر بميرد چه اتفاقي خواهد افتاد و اين افكار او را به شدت مضطرب مي كند... به اين فرد توصيه مي شود كه هر بار فكر كند كه مرده است و با همه اتفاقات روبرو شود!

    مثلا شما مي توانيد همين فكر را در مورد ازدواج و ارتباط زناشويي داشته باشيد.... اما فقط يك فكر در همه تمرينها داشته باشد. در هفته دوم با فكر نگران كننده ديگري كه شما را مضطرب كرده است تمرين كنيد

    5. هر روز صبح وقتي بر مي خيزيد، نه مطالعه مي كنيد، نه تلفن همراهتون رو نگاه مي كنيد و نه .... ( ضمنا : تلفن همراه شما من بعد هنگام خواب اجازه ورود به اتاق شما را ندارد، اگر بايد ساعت بگذاريد و با زنگ آن بيدار شويد،‌ يك ساعت زنگدار بخريد، تلفن همراه كارش اين نيست)
    پس وقتي برخواستيد، اول يك دوش سبك، بگيريد و صورت و بدن خود را با آب و صابون رقيق بشوييد...(موها را بر حسب ضرورت بشوريد، الزامي نيست) سپس خودتون رو خشك كرده و صبحانه بخوريد... بعد از صرف صبحانه در يك دفتر يادداشت كوچك، مطالب زير را بنويسيد:
    - من دختر........ هستم و خودم را اينگونه كه هستم دوست دارم
    ك ويژگي شخصيت خودتون رو يادداشت كنيد)
    سپس چند بار اين جمله را با صدايي كه بشنويد بخوانيد! لازم نيست فرياد بزنيد!

    - امروز مي خواهم :
    (5 كار مهمي كه امروز مي خواهيد انجام دهيد را بنويسيد) حداقل سه كار الزامي است
    مهم نيست كه مي رسيد اين كارها را انجام دهيد يا خير...

    6. چند تا كار و فكر براي شما ممنوع است:
    - مقايسه خودتون با ديگران تحت هر شرايطي
    - ذهن خواني
    - سرزنش خودتون تحت هر شرايطي ممنوع است.


    سوالي بود بپرسيد
    موفق باشيد!


    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  6. #24
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 18 آذر 95 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1392-3-03
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    5,830
    سطح
    49
    Points: 5,830, Level: 49
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 120
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    158

    تشکرشده 390 در 142 پست

    Rep Power
    42
    Array
    roozaneh
    سلام خوبی؟نمیدونم مشکلی نداره تایپیک رو بالا میارم یا خیر.چون قوانین این سایت عجیب غریبه.
    الان دیگه بهتر شدی ؟من هم برا درس خوندن خیلی با کمربند کتک خوردم .بابای منم مدرک مهندسی رو یدک میکشن.
    تازه هروقت به پدرم میگم با من بدرفتار میکردین قیافه حق به جانب میگیرن به خودشون حق میدن.اثرات این رفتارها هیچوقت از روح و روان پاک نمیشه.

  7. کاربر روبرو از پست مفید پژمان تشکرکرده است .

    هم صحبت (چهارشنبه 08 خرداد 92)

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 16 تیر 93 [ 19:29]
    تاریخ عضویت
    1392-3-08
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    811
    سطح
    15
    Points: 811, Level: 15
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    500 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    فک کنم خیلی وقته ک این تاپیکو گذاشتین منم مث همه چند ماهیه عضو این سایت شدم
    شاید نظرم خیلی مفید نباشه ولی واسه خودم جواب داده بهتون میگم
    من زندگی خوبی دارم ولی ی حس نارضایتی همیشه تو وجوم هس بخاطر همین از همه چی ایراد میگیرم و این باعث میشه لحظات خوبو نبینم و از کنارشون بدون اینکه ازشون لذت ببرم میگذرم چند وقتی صبحا یا هر وقتی ک حسش باشه معمولا هر روز صبح وقت صورت شستن شکر گزاری میکنم و ب یاد میارم ک چیزایی ک دارم کم یا زیاد واسم کافیه بعضیا همینو ندارن و سپاس گازری میکنم از خدا ی حس قانع بودن بهم میده ی حس اینکه همه چی خوبه راضی باش و دارم منظورمو امیدوارم متوجه بشید امیدوارم از وجود ی موچولوی ناز نازی خوشگل(بچتون)بیشترین لذتو ببرید و زندگی خوبی داشته باشید.


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. سردی نسبت به همدیگر و دعواهای گاه و بیگاه (آقای sci منو یادتون میاد؟؟)
    توسط رایحه عشق در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 21 خرداد 97, 04:15
  2. همه فامیل و خانواده شوهرم ااز ما توقعات بی جا دارند و دخالت میکنند و شوهرم هیچ کار جز دعوا با من نمیکند.
    توسط sidni در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 خرداد 93, 23:48
  3. دعوا با خواهر شوهر به خاطر دخالت و توهین های بیش از حد اون به من
    توسط maria_smile در انجمن سایر مشکلات خانواده
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 خرداد 92, 20:36
  4. نامزدم و خواهرش دعواشون شد، اما خواهرش بی دلیل به من توهین کرد،حس بدی دارم ، چه کنم؟
    توسط sara1367 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 40
    آخرين نوشته: جمعه 17 آذر 91, 23:40
  5. دعوا با خانواده زنم بر سر توقعاتشون از من
    توسط mehrdad399 در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: پنجشنبه 02 شهریور 91, 00:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 23:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.