نوشته اصلی توسط
roozaneh
همیشه و هنوز انگار یه چیزی کم دارم فکر میکردم ارشد اون چیزیه که کم دارم و اگه بهش برسم دنیا رو دارم بهترین دانشگاه ارشد هم قبول شدم اما بازم اون چیزی که کم دارم رو پیدا نکردم یعنی ارضا نشدم روزهام گاهی با خیالات میگذره گاهی فکر میکنم این زندگی من نیست و من لیاقت بیشتر از اینو داشتم چون همکلاسیهای تنبلم توی زندگیشون هم از لحاظ شغل و درآمد و جایگاه بیشتر رشد کردن و من هنوز یه خونه واسه خودم ندارم حتی نمیتونم با هزینه های الان اجاره بدم و خونه پدرم زندگی میکنم و شاید همین موضوع باعث شده مادرم دائم توی زندگی ما باشه و من از دخالتاش یا نظراتش طاقتم طاق بشه . هنوزم وقتی پدرم باهام صحبت میکنه تمام حرفاش موج منفی داره و یک جمله مثبت توش پیدا نمیشه . شاید باید مشکلاتم رو بیشتر باز کنم .
علاقه مندی ها (Bookmarks)