موضوع: شوهرم روزی4بار به مادرش زنگ می زنه !!!!!!!!

نمیدونم مادر شوهرا چه هیزم تری به عروس ها فروختن که همیشه از 10 تاپیک جدید،چندتاییش به مادر شوهر ربط داره!

شک نکنید اگر به همسرتون بگید،رابطه کم کن،رابطه اش رو 3 برابر میکنه و حتی ممکنه اصلا دیگه نبینیدش!
بهتر یکم با حس مادر و فرزند که بین همسر و مادرشون بر قراره(البته یکم قوی تر از حالت معمول)کنار بیاید و سعی کنید با رفتار خودتون همسرتون رو به خودتون بیشتر از گذشته جذب کنید.

به نظر من محبت مقیاس پذیر نیست و بی کرانه،حالا هر کسی بسته به شرایط یک رابطه به هر میزان می تونه ازش استفاده کنه،پس سعی کنید انقدر به همسرتون نزدیک بشید که از این بیکران محبت بیشترین سهم رو ببرید

ممنونم دوستای خوبم . آخه من یه مدت بااین قضیه کنار اومدم . روابطشون روز به روز بیشتر می شد طوری که تمام تعطیلات با اونا بودیم . یه دفعه به شوهرم گفتم حالا بیا با مامانینای من بریم . قبول نکرد که نکرد . گفت مادرم تنهاست. من اوایل اصلا وابدا جبه نمی گرفتم بلکه تشویقم می کردم .
واسه مادر شوهرم جشن می گیرم سرزده می رم خونشون موقع حرف زدن طرفشو می گیرم اما انگار اوضاع بهتر نمیشه .
نگرانم بعد عروسی بیچارمون کنه .

آهای آقایونی که می گید واقعا به شما ربطی نداره ...........
ما دختریم خدا این حس حسادت رو تو وجودمون قرار داده حتی همون مادرتون که به محرم پسرش زن پسرش حسادت می کنه . واقعا باید به این جور مادرا شک کرد که حاضرن زندگی بچشون بهم بخوره . به نظر من اینا حوو هستند نه مادر عروس رو مثل عقاب میبینن و میگن پسرمونو از چنگمون در اوورد . نمی دونم پس مشکل دارن می رن خواستگاری ؟
خوب پسررو نگه دارن ور دل خودشون .
والا مامان من این جوری نیست . ما رو مستقل بار اوورده .
اصلا خوب نیست یه مرد زندگی به مامانش وابسته باشه مردی که هنوز از پس خودش بر نمیاد و وابستس حق زن گرفتن نداره چون هنوز استقلال عاطفی پیدا نکرده زن باید احساس حمایت کنه که نمیکنه .

[size=medium]هفته پیش عروسی بودیم . من گفته بودم امتحان دارم نمی تونم زودتر بیام مادرشوهرم برگشت گفت ما میریم تو دیرتر با آژانس بیا. اما شوهرم اومد خونمون دنبال من .مادر شوهرم با خواهر شوهرم رفت . باورتون میشه مامانش سر این قضیه باهاش قهر کرد .....!

یعنی حاضره من با آژانس برم با اون همه آرایش اون وقت خانم حاضر نیست با دومادش بره .[/size]
خودتون قضاوت کنید.

خانم مهسایی، من کم مردی رو دیدم بین مادرش و همسرش اونم قبل عقد، همسرش رو انتخاب کنه (اگر بحث انتخاب و حذف یکی از 2 نفر باشه). حالا همه بچه ننه هستند یا نیستند بحث دیگریه، ولی واقعیت رو خدمتتون عرض کردم.

ایشالله که تغییراتی که میخواید حادث بشه. من راهی برای اینکه تماسهای همسرتون با مادرش قطع بشه نمی دونم. چون خود من ممکنه رفت و آمدم رو اونم بعد عروسی محدود کنم(هرچند البته من و خونوادم دو شهر مختلف هستیم) ولی قبل عروسی تماسهای تلفنی رو محدود نمی کنم. فقط انشا لله توجه کنید که ممکنه برعکس جواب بده. پس با دقت هر کاری که می خواید رو انجام بدید.

خانم مهسایی

اینها نظرات من هست

هیچ کس ایده آل نیست هرکسی یه ایرادی داره چه در مقام مادر شوهر باشه چه عروس و چه هر مقام دیگه ای

اصلا نذار همسرت متوجه حساسیت شما بشه در عین حال کار منطقی رو انجام بده یک تعطیلات با خانواده شما یه دونه با خانواده ایشون خوب همه باید به رفتار منطقی شما عادت کنند

اگه خودت توقع غیر منطقی یا حسادت زیاد داری سعی کن کنترلش کنی برای خودت بارها مرور کن که یک مادر خیلی برای بچه اش زحمت کشیده و باز هم تکرار کن هر جور با مادرشوهرم رفتار کنم بعدا عروسم با من رفتار میکنه

حتی اگه نتونستی حسادت رو در وجودت از بین ببری حداقل سعی کن بروز ندی و شوهرت متوجه نشه چون اگه رو لج بیفته شرایطت از این بدتر میشه

گاهی با مادر شوهرت تماس داشته باش و حالش رو بپرس تا هم ایشون نسبت به شما مثبت تر فکر کنه و هم خودت خالی از کینه بشی

در مورد رفتن به عروسی کار همسر شما منطقی بوده اگر مادر ایشون ناراحت شده باشه خودش باید با ناراحتیش کنار بیاد شما که مسئول ناراحتی بی منطق کسی نیستید. برای ناراحتی غیر منطقی هیچ کس فکرتو درگیر نکن

در نظر داشته باش شما هنوز زندگی مستقل نداریدرفتار همسر شما بعد مستقل شدن احتمالا تغییر خواهد کرد

سلام دوست عزیز
این لینک رو ببین
http://www.beytoote.com/psychology/khanevde-m/dependent2-husband-caught.html

عزیزم بالا بری پایین بیای دوران نامزدی همین چیزا رو داره همه ما دیدیم و تجربه اش رو داریم که میگیم. اگه دقت کنی تو همه تاپیکها هم همه دوستان گفتن حساسیت نشون نده و کاری به کار شوهرت نداشته باش. سعی نکن بین خودت و مادرش حق انتخاب براش بذاری. چون صد در صد مادرش رو انتخاب میکنه. تو هم اشتباهی رو که ما کردیم رو تکرار نکن. تو این دوران هر چه قدر به خانواده اش حساستر بشی و این حساسیت رو به همسرت بروز بدی اوضاع بهتر نمیشه هیچ بدتر هم میشه. راستی بعدها که دیگه برات عادی میشه و دیگه بهش گیر نمیدی و کاری به کارش نداری حرف حق هم بزنی میزنه تو سرت که تو از اول اینجوری بودی و با مادر من مشکل داشتی. مگه تو نمیخوای اوضاع اونجور که تو میخوای بشه؟ پس حرف گوش کن و دیگه به تلفن ها گیر نده. کلا بی خیال باش. به همسرت هم نشون بده برات اصلا این چیزا مهم نیست.

سایرکس عزیز بعضی از مادر شوهرا واقعا هیزم تر دارن. به گفته مهسایی عزیز انگار عروس مثل عقابه تو نظرشون که اومده پسر دردانه اشون رو ازشون بگیره

سلام عزيزم
منم دقيقأ مسكل تو رو دارم مادر شوهرم حداقل روزى ٢،٣ بار به موبايلش ميزنه ديگه نميدونم سر كارش چند دفعه زنگ ميزنه
همشم دوست داره موش تو زندگي ما بدونه مثلأ كي مسارفت كجا رفت كي لوازم آرايش خريد انقد ما واسه اين دختر من انقد خريديم و از اين حرفا همش منت تازه من از خانواده مرفه بودم كه دارن منت سرم ميذارن
به خدا منم خسته شدم از بس اينا حرف خاله زنكي ميزنن كي چيكار كرد كي چيكار نكرد
خواهر شوهرمم كه نگو اوايل ١٠٠ دفعه زنگ ميزد غير از اون يه بچه راهنمايي داره اما رو پاي شوهر من ميشست غذا دهنش ميذاشت خودش و رو شوهرم ول ميكرد و ميگفت ماساژم بده لباساي باز ميپرشيد عشوه گري واسه شوهر من در مي آورد
نميدونى چى كشيدم و ميكشم
به خدا دارم مريض ميشم
اما تنها راه حلش اينه كه بسوزى و بسازى و دم نزنى

T.Tعزیزم یکی از مشکل منم همینه شوهرم میگه فلانی خوشگله تو نیستی چاقی هزارچیز به من میگه که هیچ دخترخاهرشم همش بغل می کنه بوس می کنه میگه دایی من تورو به هیچکی نمی دم ببرتت این ینی چی
مثلا من می زنه میگه کی دلش میاد اینو بزنه سفیده کبودمیشه ولی تو پوستت کلفته اینارو جلو دخترخاهرش میزنه و من نمی تونم هیچی بگم میسوزمو میسازم اون دفه دخترخاهرشم می گفت زن دایی تو چقدر زشتی همه میگن تو زشتیمن با هزاررررررررررررر امید شوهر کردم که حالا به خاطر یه بچه سکه یه پولم کنه

عزیزم نباید اجازه بدی شوهرت در مورد زن دیگه ای تعریف بده دیگه چه برسه به اینکه باهات مقایسش کنه. این دوران یعنی بهترین دوران زندگیتونه چرا بهش این جراتو میدی که تورو بزنه؟؟؟؟؟
خودت بهتر اخلاق نامزدتو میشناسی یه جور جلوی این کارو حرفشو بگیر وبرای خودت احترام بیشتری قائل شو. هر کسی قدر وارزش واحترامشو خودش تعیین میکنه. عزیزم سرزنشت نمیکنم ولی یه جای کارو اشتباه کردی که شوهرت این اجازه رو بخودش میده تورو بزنه.

Mahsa1
مهسا جون چيكار كنيم؟
همش زندگيمون شدا غصه و دعوا
مامانم ميگه بايد بسازى با خانواده شوهرت و گرم باهاشون باشى ميگه ظاهرى
اگه نميتونى بايد جدا شى ميگه مگه شوهرت و دوست ندارى

آدم چقدر از خودش بگذره
چقدر منت كشى كنه
چقدر ناز شوهر و بكشه
تا كى؟
پس كى به ما ميرسه
هيچ اميدى به زندگي ندارم

كاش هممون ميرفتيم تو يه خونه زندگى ميكرديم بيخيال اين نامرداى بى وجدان ميشديم
همون بايد پيش مامان و خواهراشون باشن
لياقت ندارن عشق پاك به پاشون بريزيم

ما دختریم خدا این حس حسادت رو تو وجودمون قرار داده حتی همون مادرتون که به محرم پسرش زن پسرش حسادت می کنه . واقعا باید به این جور مادرا شک کرد که حاضرن زندگی بچشون بهم بخوره . به نظر من اینا حوو هستند نه مادر عروس رو مثل عقاب میبینن و میگن پسرمونو از چنگمون در اوورد . نمی دونم پس مشکل دارن می رن خواستگاری ؟
خوب پسررو نگه دارن ور دل خودشون .
والا مامان من این جوری نیست . ما رو مستقل بار اوورده .


دقيقأ اينم شانس ماست به خدا يه مشت عتيقه گيرمون اومده
مرض دارن پسر زن ميدن يه دخترم بدبخت ميكنن خدا ازشون به حق ٥ تن نگذره كه نه دين و ايمون دارن نه وجدان