سلام:
یکم : قبول دارم به علت این باب شدن ،فرهنگ ازدواج به صورت کنونی (از سن بلوغ تا سن ازدواج فاصله ی زیادی ایجاد شده )
، فشارهای روانی زیادی را متحمل شوند.من نیز سوال دارم که چه باید بکنیم؟یا چه کاری از دست تک تک ما بر می اید؟ایا با اه و ناله وفغان مشکلی حل می شود ؟ ایا با شکوه گشایش صورت می پذیرد؟برای این چند سال فاصله چه باید کرد؟
از طرفی باید تلاش کرد که فاصله بلوغ تا ازدواج را کاهش داد.که یه بخش ان به عهده ی دولت و حمایتهای دولت است و بخش دیگر به من و تو که با ید توقعات را کاهش دهیم.
واز طرفی دیگر:برای این چند سال ذهن را ازخواسته ها و نیازها برگرداند.که باز دولت و بزرگترها و خانواده باید او را یاری کنند.
.اگر جوان متمرکز براین نیاز گردد و چه بسا شعله ان را با مجاورت و هم صحبتی با قصد لذتوفیلم ها مستحجن و.....شعله ور تر کند برایش تحمل ان سخت تر و مشکل ترمی شود ولی اگر ذهن را تهذیب کند و به خواهشهای درونی تا مدتی که نا گزیر است «نه»بگویدو ارههای تعدیل(عبادت –تفریح سالم _محبت به والدین-ورزش ) را درپیش بگیرد گذر از این گذرگاه سخت و صعب العبور برایش قابل تحمل تر می شود.رشد می کند و بارور می گردد.
شاید از راههای تعدیل «عبادت»مختص متدینین باشد.بقیه می توانند به ورزش –تفریحات سالم –محبت و توجه والدین متوسل شوند.چرا جوانی که سخت مشغول رشد در زمینه تحصیل است . توجه و تایید رااز ناحیه معلمین و والدین و هم سن وسالهایش دریافت می کند .معمولا با وقارتر –صبورتر –ساده تر به نظر می اید .ایا او این نیاز و گرسنگی را ندارد؟
یااو یاد گرفته ،؛حال که چاره ای جز این ندارد و باید تا براورده شدن خواسته اش به وقت و موقعیت مناسب صبوری کندصبر می کند و راههای تعدیل را در پیش می گیرد .او ذهن خود را متمرکز تحصیل می کندتا به وقتی مناسب به نیازش پاسخ دهد.اما جوانی که روی خواسته و براوردن نیاز تمر کز می کند ممکن است هدف خود را گم کند جوانی که تحصیل می کرده و نیازش را نیمه کاره و به صورت نا مشروع پاسخ می گفته به یکباره تاب و تحمل را از دست می دهد و درس و تحصیل را کنار می گذارد و سرگردان تر ملتهب تر از قبل با نیاز و خواسته های سر گشته........
دوم: به نظر من نمی تواناین را علت شکست انان نامید.زیرا ممکن است نا اگاهی و نداشتن تجربه نداشتن مهارت در ارتباط بین زوجین با عث این شکست شده باشد .لازم نیست این اگاهیها و مهارتها از راه حرام باشد.الهی شکر !اگر بخواهیم اکنون به راحتی منابع در دسترس همگان است.البته من فکر می کنم(البته اگاهی کامل ندارم)بیشترین امار طلاق را اگر ریشه یابی کنیم در بی بند و باری است.
سوم:کسانی که غیرت را با حسادت اشتباه می گیرند و براساس قضاوت و خشم نا بجا که خود از گناهان کبیره است ونیز خودخواهی فعل حرام را با حرام می خواهند اصلاح کنند.پس به خاطر باز هم عدم اگاهی و ندانستن احکام و دین که برای بعضی به ان صورتی که بوده جا نیفتاده نمی شود در سطح جامعه حرام را حلال کرد.نمی شود برای یک نفر بی نماز در مسجد را بست.
ودر مورد مقایسه لیوانها:
این حس تنوع بخشیدن در دو حالت لیوان خالی و لیوان پر وجود دارد.
در مورد لیوان خالی:اگر کسی کنترل کنندگی ضعیفی داشته باشد یا قبل از ازدواج به خاطر ترس از ابرو و ترس ا زوالدین و..... ملاحظاتی داشته شاید بعد از ازدواج احساس ازادی بیشتری می کندوبه علت احساس نیاز و براورده نشدن ان از ناحیه همسرش و یا حس تنوع طلبی...به ازدواج دوباره ویا موقت رو بیاوردکه باز خود این امر (حلال)محدودیتها ومسئولیتهایی که باید وناگزیر است انها را بپذیرد.(عدالت بین همسران-نفقه-مسکن –تهیه پوشاک)و اگرواگر واگرانچه دین مشخص کرده عمل کند نباید از برای ارضاءنیاز خودش باشد بلکه برای رفع نیاز جامعه و...باشد.)
واما در مورد لیوان پر:
مسلما اگر احساس نیاز بکند و به زندگی نچسبد با زمینه قبلی که دارد (فعل حرام)بین حلال و حرام مرزی قائل نیست و برای خود محدودیتی نمی شناسد .مسئولیتی را نمی پذیرد . به طبع اثری را که بر جامعه می گذارد خیلی بد تر و سخت تر از لیوان خالی ها (ازدواج دوباره و موقت)خواهد بود.(ایدز-خیانت زنان شوهر دار- فرزندان نا مشروع – افسردگی و خودکشی و.....)
حال می خواهم مثالی در مورد لیوان خالی ها و لیوان پرهابزنم:
لیوان خالی ها انهایی که نامحرمی را ندیده و لمس نکرده وفعل حرامی انجام نداده والودگی را دامن نزده.
لیوان پرها که سرریز شدند .انواع و اقسام از همه نوع و.... دیده و نیازمند تر و حریص ترو گفتن شاید موردی بهتر.
مثال:
پدر ی وارد منزل می شود و توپ های متنوعی با خود می اورد و در اختیار کودک قرار می دهد.کودک گیج ومتحیر هر هنگام متمایل به یک توپ است در انتخاب متحیر مانده گاه با این توپ گاه با ان توپ اخر سر از پدر ناراضی که چرا توپهای بیشتری برایم نیاوردی من قشنگتراز اینها می خواهم کودک معنا و مفهوم بازی را گم می کند.حیران بین اینها ناراضی غر می زند و اخر سر ممکن است براثر عدم مراقبت و بی حوصلگی و دقت پایش بر روی یکی از ان توپها برود و محکم زمین بخورد و تقصیر را گردن هر چیزی بیاندازدبلند می شود در پی توپی دیگر............
پدر دیگری وارد منزل می شود و یک توپ را به کودکش هدیه می کند .کودک که تابه حال توپی نداشته و ارزوی بازی با توپ را در سر داشته از این هدیه خوشحال می شود و سپاسگزار توپ را عزیز می دارد و در حفظ ان کوشاست کودک معننای با زی را یافته و راضیست .و در بیرون منزل می گوید خودم یه توپ قلقلی سرخ و سفید و ابی دارم و احتیاجی به توپها ی دیگه ندارم.اون توپ رو پدر نازنینم به من هدیه داده و دوستش دارم.
دو جنس متفاوت مانند دو قطب مثبت و منفی اگر در مدار مغنا طیسی قرار بگیرند قاعدتا همدیگر را جذب می کنند.حال اگر به این حدو اندازه ی مدار توجه نشود و با چاشنی محبت امیخته شود و از طرفی هنوز مو قعیت و زمان ازدواج فرا نرسیده باشد اجبارا دست به فعل حرام برده می یشود. چگونه می شود این امر طبیعی و غیر انکار که این دو جنس جاذبه هایی نسبت به هم دارند را به صورت عادی درا ورد؟.ایا ازغرب فقط به به! و چه چه !ها و پیشرفت ها یشان را می بینیم و بقیه چیزها دیده نمی شود ؟ایا انها که رد پی براوردن نیاز به هر شکل بودن مشکلاتسان حل شد؟چه قدر بچه های نا مشروع که دولت موظف به نگهداری انهاست ؟چه قدر ایدز و ادم کشی و......تجاوزهای خیابانی تجاوزهایی که حتی بین پلیس انهاست ایا به این امارها که در غرب وجود دارد نیز توجه می شود؟ایا روح انها ارام گرفت ؟ایا نیازشان اشباع گشت؟ارضاءشدن ؟نیازشان پایان یافت؟پس چرا من و تو تک تک ما خوب، انها را (رشد و پیشرفتهایشان) را نگیریم و بدانها را(تهاجم فرهنگی- روابط ازاد زن ومرد) کنارنگذاریم ؟ چرا به جای اینکه توجه کنیم انها سخت کوش و با تلاش ...وده .فقط دم از بدی های انها (که بر اثر تبلیغات با جاذبه ای کاذب)که از نظر خود انها هم ناپسنداست می زنیم و راه حل رافقط در ان می بینیم؟چرا؟؟؟؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)