ملکه جان از اینکه اینقدر پیگیر مشکل منی خوشحالم. دلم میخواهد بدانم اگر تو در شرایط الان من بودی چه می کردی.منظورت دقیقا از رها کردن این مردهای دور و برم چیست؟نوشته اصلی توسط malakeh
میدانید من از وقتی ازدواج کردم چون فرزند بزرگتر بودم و قبل تر از آن دختر حرف گوش کن مامان و بابا.خواسته یا ناخواسته جوری بار آمده بودم که هم خودم باید دقیقا مطابق سلیقه و توقعات خانواده ام رفتار می کردم و بعدترش همسرم هم باید جوری رفتار می کرد که توقعات پدرم را برآورده کند.
پدرم میگفت تو باید روز اول آشناییت با همسرت برایش مشخص می کردی پدر من دوست دارد دامادش چطور رفتار کند. کجاها چکار کند. مسئولیت هایش چه باشد و....مثلا پدر من اصلا دوست ندارد همسرم با مسج به او اعیاد را تبریک بگوید. اصلا تماس تلفنی را هم قبول ندارد. فقط حضوری و رو در رو. کلا توقع هم دارد که حتما این مناسبات اجرا شود. اگر انجام نشود در دل پدرم می ماند و بصورت گلایه یک روزی مطرح می شود. من البته این توقعات پدرم را برای همسرم گفته بودم ولی همسرم خیلی از این کارها را غیر ضروری می داند. مثلا در خانواده همسرم این مدلی نیست که بخواهند تولدهای مادر و پدر و کلا اعضا فامیل را بگیرند یا حتی تبریک بگویند. از طرفی پدر و مادرمن هم اصلا تولد همسرم را نه به او تبریک می گویند و نه برایش کادو میخرند ولی حداقل پدرم انتظار دارد همسرم به او تبریک تولدش را بگوید. همین توقعات ریز ریز پدرم در تمام امور و گوشزد کردن های مستقیم خودش و یا غیر مستقیم مادرم که باید تو به همسرت یاد می دادی این آداب خانوادگی ما را، ناخواسته باعث شد من برخی از توقعات دو طرف را انتقال بدهم. همین اختلاف ها در برآورده شدن توقعات بود که باعث ایجاد حساسیت ها شد.وگرنه اگر می گذاشتم همه چیز به روال طبیعی برخورد همسرم پیش برود اصلا مشکل یپیش نمی آمد.
مثلا امشب ما به دلیل اینکه دختر برادرم بیمار بود و ما می ترسیدیم دخترماهم از او بیماری بگیرد به منزل پدرم نرفتیم ولی من عذرخواهی هم کردم و دلیلش را گفتم و مادرم پذیرفت. اما یکساعت قبل خواهرم مسج زد که اگر بشود همسرت به بابا تلفن بزند و تولدش را تبریک بگوید (همسرم کلا از تلفن یحرف زدن با پدرم واهمه دارد.میگوید انرژی منفی میگیرم!!!!)
. می دانید من به خواهرم گفتم نمیخواهم بیشتر از این نزدیک مراسم معارفه تو ایجاد حساسیت کنم و ما خودمان یک شب دیگر می آییم و تبریک می گوییم. اما می خواستم بدانید کلا در مورد ارتباط همسر و پدرم از کوچک تا بزرگ خانواده ما نظر می دهد.شاید من مقصرم که اجازه این اظهار نظرها را می دهم.
باز هم از شما ممنونم. دوست دارم کمکم کنید از الان به بعد یکجور بهتری برخورد کنم که دیگر اوضاع خرابتر از این نشود.
ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)