به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 24
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    نقل قول نوشته اصلی توسط malakeh
    مهرو جان ازت یه خواهش میکنم از این به بعد نه به خانواده ات بگو همسرت این توقع رو داره که شما انجام بدید و یا این کار را برای همسرم انجام بدید و نه به همسرت بگو که خانواده ات ازش چه انتظار دارند و یا این کار را برای خانواده ات انجام بده ... فکر کنم اشتباه شما این بوده که هی خواستی خانواده همسرت را ببینند و بهش احترام بذارند و بهش توجه کنند و هی ازشون خواستی خواستی خواستی و از اون طرف به همسرت یه فشارهای دیگه اوردی که باعث شده دو طرف نسبت به هم حساس و پر توقع بشن دیگه به مامانت نگو همسرت گفته بابا اگه خودش این کار رو بکنه من فلان میکنم به همسرت نگو خانواده ات گفتن اگه تو فلان کار رو بکنی ما ... مامانت رو تو فشار قرار نده نذار که فشارهائی که خودت متحمل شدی مادرت هم تو همون فشارها قرار بگیره نذار این استرسها به مادرت انتقال بشه دیگه بسه... به نکته خیلی قشنگی اشاره کردی که مهروئی که تو اجتماع انقدر پیشرفت کرده چرا با مردهای عزیز اطرافش به مشکل خورده (پدر، همسر، برادر) عزیزم ولشون کن

    [size=large]من هیچ راه مطمئنی را به سوی کامیابی نمیشناسم، اما راهی را می شناسم که به ناکامی میرسد: گرایش به خشنود ساختن همگان

    افلاطون

    [/size]
    ملکه جان از اینکه اینقدر پیگیر مشکل منی خوشحالم. دلم میخواهد بدانم اگر تو در شرایط الان من بودی چه می کردی.منظورت دقیقا از رها کردن این مردهای دور و برم چیست؟
    میدانید من از وقتی ازدواج کردم چون فرزند بزرگتر بودم و قبل تر از آن دختر حرف گوش کن مامان و بابا.خواسته یا ناخواسته جوری بار آمده بودم که هم خودم باید دقیقا مطابق سلیقه و توقعات خانواده ام رفتار می کردم و بعدترش همسرم هم باید جوری رفتار می کرد که توقعات پدرم را برآورده کند.
    پدرم میگفت تو باید روز اول آشناییت با همسرت برایش مشخص می کردی پدر من دوست دارد دامادش چطور رفتار کند. کجاها چکار کند. مسئولیت هایش چه باشد و....مثلا پدر من اصلا دوست ندارد همسرم با مسج به او اعیاد را تبریک بگوید. اصلا تماس تلفنی را هم قبول ندارد. فقط حضوری و رو در رو. کلا توقع هم دارد که حتما این مناسبات اجرا شود. اگر انجام نشود در دل پدرم می ماند و بصورت گلایه یک روزی مطرح می شود. من البته این توقعات پدرم را برای همسرم گفته بودم ولی همسرم خیلی از این کارها را غیر ضروری می داند. مثلا در خانواده همسرم این مدلی نیست که بخواهند تولدهای مادر و پدر و کلا اعضا فامیل را بگیرند یا حتی تبریک بگویند. از طرفی پدر و مادرمن هم اصلا تولد همسرم را نه به او تبریک می گویند و نه برایش کادو میخرند ولی حداقل پدرم انتظار دارد همسرم به او تبریک تولدش را بگوید. همین توقعات ریز ریز پدرم در تمام امور و گوشزد کردن های مستقیم خودش و یا غیر مستقیم مادرم که باید تو به همسرت یاد می دادی این آداب خانوادگی ما را، ناخواسته باعث شد من برخی از توقعات دو طرف را انتقال بدهم. همین اختلاف ها در برآورده شدن توقعات بود که باعث ایجاد حساسیت ها شد.وگرنه اگر می گذاشتم همه چیز به روال طبیعی برخورد همسرم پیش برود اصلا مشکل یپیش نمی آمد.

    مثلا امشب ما به دلیل اینکه دختر برادرم بیمار بود و ما می ترسیدیم دخترماهم از او بیماری بگیرد به منزل پدرم نرفتیم ولی من عذرخواهی هم کردم و دلیلش را گفتم و مادرم پذیرفت. اما یکساعت قبل خواهرم مسج زد که اگر بشود همسرت به بابا تلفن بزند و تولدش را تبریک بگوید (همسرم کلا از تلفن یحرف زدن با پدرم واهمه دارد.میگوید انرژی منفی میگیرم!!!!)
    . می دانید من به خواهرم گفتم نمیخواهم بیشتر از این نزدیک مراسم معارفه تو ایجاد حساسیت کنم و ما خودمان یک شب دیگر می آییم و تبریک می گوییم. اما می خواستم بدانید کلا در مورد ارتباط همسر و پدرم از کوچک تا بزرگ خانواده ما نظر می دهد.شاید من مقصرم که اجازه این اظهار نظرها را می دهم.

    باز هم از شما ممنونم. دوست دارم کمکم کنید از الان به بعد یکجور بهتری برخورد کنم که دیگر اوضاع خرابتر از این نشود.

    ممنونم

  2. کاربر روبرو از پست مفید مهرو تشکرکرده است .

    مهرو (یکشنبه 24 دی 91)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    سلام مهرو جان

    شايدم نظرم صحيح نباشه ولي ديگه نتونستم نگم.

    عذر مي خواهي مي كنم و اصلا قصد جسارت ندارم. ولي توقعات پدرتتون بسيــــــــــــــــــار بالا و در اكثر موارد هم نابجاست .
    خانواده شما و پدر شما هر رسمي و آدابي كه داريد واسه خودتون محترم هست و ديگران هم فقط بايد به اين اداب احترام بگذارند و مجبور كردن اونها به انجام عادات و روال خانواده شما توهين به آزادي و منطق افراد هست.
    من واقعا همسرتون رو درك ميكنم و واقعا بهشون حق ميدم كه نخوان با پدرتتون در ارتباط باشند.
    خواهشا اين سيكل معيوب چون پدرم گفته ، چون پدرم خواسته ، چون تو خونه ما اينطور هست را بشكنيد
    خانواده درجه يك شما و محل آرامش شما فعلا خونه اي هست كه با همسرتون و فرزندتون توش زندگي ميكنيد. پدر و مادر يه حقي به گردن فرزند دارند ولي اين حق موجب نميشه آسايش و آرامش خانواده اونا رو بر هم بزنند.

    چيزي كه من تو رفتار شما مكررا ميبينم عدم جرات مندي و ترس از واكنش هاي خانوادتون هست.(انفعال شديد) همش نگران واكنش هاي پدرتون هستين. بالاتر از سياهي كه رنگي نيست. ديگه بدتر از نيست كه پدرتون اونجور به مادرتون اهانت كنند. به هر قيمتي كه قرار نيست كه شما دختر خوبه باشيد.
    خواهر يا برادر شما حق ندارن واسه شوهرتون تصميم بگيرند و اين ضعف از سمت شما نشون داده شده كه به خودشون اجازه ميدن كه به شما بگن شوهر شما بايد چي كار كنه و چي كار نكنه. مرد اول زندگي شما همسرتون هست . متاسفانه شما خودتون اين رو نپذيرفتين و به خانوادتون هم القا كردين كه ايشون نفر آخر زندگي شماست و هر كسي حق اظهار نظر داره.

    پرسيده بودين چرا مردهاي زندگيتون اينجورين؟ چون زيادي خواستين لي لي به لالاشون بگذارين.
    همسرتون از رسم و رسوم خانواده شما مطلعه و پدر شما رو هم مي شناسه اينقدر هم بالغ هست كه بدونه بايد به بزرگتر احترام گذاشت و تا جايي كه فرهنگ و توانش اجازه ميده طبق اداب شما رفتار ميكنه بقيه ش به خودش مربوطه. حتي اگه نخواد با خانواده شما رفت و امد كنه يا حتي ببينتشون (براي حفظ آرامش خودش و دوري از تحقير شدن) اين حق رو داره. حتي براي حفظ زندگيش و آرامشش حق داره نگذاره شما خانوادتون رو ببينيد.

    اين وسط ميانجگري شما و طرفداري از خانوادتون و رفتارهاي شديدا غلط پدرتون، فقط پدر و ساير اعضاي خانوادتون رو پرتوقع تر ميكنه و همسرتون رو از شما دور ميكنه.

    بازم عذر ميخوام اگه تند نوشتم.

  4. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (یکشنبه 24 دی 91)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جانم خواهش میکنم ، اگه بتونم کمکت کنم خیلی خوشحال میشم ، امیدوارم که کارشناسای عزیز بیان راهنمائی های بهتر و مناسبتری بکنن... ولی اگه من در شرایط تو بودم یه مدت بیخیال همه میشدم بدون اینکه به کسی بگم با همسرو بچه ام یک هفته میرفتم مسافرت، حتی نمیگفتم که کجا هم رفتم فقط به خاطر اینکه نگران نشن یه اطلاع کوچک میدادم ، تماس های تلفنیم رو یه مدت خیلی خیلی خیلی کم میکردم ... مثلا اگه هر روز به مادرتون و پدرتون زنگ میزندی سه روز در میونش کنید نذارید همسرتون از این تغییر و تحولات خبر دار بشه یه جاهائی لازم نیست اصلا همسرتون بدونه شما با خانوده اتون ارتباطتون چطوره ... و در زمانی که تماس تلفنی دارید فقط در حد سلام و احوال پرسی و به یه بهانه ای زود تلفن رو قطع کنید اگه مثلا هر هفته به خونه مادرتون میرید بکنید هر 15 روز یه بهونه بیارید که مثلا مهمون دارید مهمونی دعوت شدید و با توجه به شغل و وضعیت اجتماعیتون میتونید یه بهانه هائی بیارید که وقت نمیکنید برید و بگید که خیلی دوست دارید برید دلتون واسشون تنگ شده ولی متاسفانه نمیشه بگید که حتما در اولین فرصت میرید بهشون سر میزنید... این از این ... در مورد انتظارات و توقعات خانواده شما از همسرتون باید بهتون بگم خانوداه شما شاید خیلی سنتی فکر میکنن و انتظارات خیلی زیادی دارن که من هم به همسرتون یه جورائی حق میدم ... باید به خانواده اتان با رفتارهایتان نه با حرف و ایراد گرفتن از شون و یا بی احترامی بلکه فقط با رفتار و عملتان این خواسته را کمتر کنید ... سعی کنید برای آخر هفته های خانواده خودتان (خودتان همسرتان و فرزند عزیزتان، سه نفره) برنامه ریزی کنید بروید مسافرت، سینما، با دوستانتان رفت و آمد کنید یه مقدار از خاله بازی های فامیلی دور شید (ببخشید که از لفظ خاله بازی استفاده کردم) نه از خانواده اتان ایراد بگیرید نه از همسرتان در مورد برخوردها و انتظاراتشان نه از همسرتان بخواهید فلان مناسبت شخصا و مستقیم با پدرتان ارتباط داشته باشد نه نظری بدید و نه حرفی ... ول کنید هر کسی هم بهتون گفت که بهمسرت بگی فلان کار رو انجام بده فقط بگو چشم ولی هیچی به همسرت انتقال نده ... و برعکس اگه همسرت گفت این رو به خانواده ات بگو، بگو چشم ولی انتقال نده یه مدت از این سیسات مردانه پیروی کن، اکثر آقایون نه همه اونها خودشون اعتراف میکنن که ما چشم را میگوئیم ولی کار خودمان را انجام میدیم . بعد از یه مدت شاید بتونی انتظارات و توقعات طرفین رو کم کنی و چه بسا همسرت پیشقدم بشه واسه ارتباطات صمیمی تر و ...
    مهرو جان شاید این راهی که من بهت گفتم برای شما جواب نده، نمیدونم ولی فکر کنم اگه یه بار امتحان کنی حالا شدت کم کردن ارتباط اون دیگه بستگی به شرایط و جو خانوادگی شما داره ولی من با بیخیالی این مرحله رو گذروندم اولش خیلی داغون شدم خیلی سخت بود ولی یواش یواش رهاش کردم و نتیجه داد اگه یه جا دعوت میشدیم و همسرم میگفت دلیلی نداره ما بریم ما که بیکار نیستیم و ... حتی اگه من باهاش قهر میکردم و گریه میکردم اصلا به خانواده خودم نمیگفتم که همسرم راضی نیست که این مهمانی بیاد بهونه میاوردم یا برنامه مریرختیم میرفتیم مسافرت یا مهمون دعوت میکردیم یا میرفتیم مهمونی یا خونه بودیم ولی هیچوقت به خانواده ام نگفتم که همسرم نمیاد ... تو هم این راه رو برو شاید به نتیجه رسیدی، امیدوارم راه های بهتر و سریعتری واسه حل مسئله زندگیت پیدا کنی عزیزم
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  6. 3 کاربر از پست مفید malakeh تشکرکرده اند .

    malakeh (یکشنبه 24 دی 91)

  7. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    دوستاي گلم مرسي

    صبا جان اصلا از حرفهايت ناراحت نشدم. شايد خودم هم به اين نتيجه رسيده ام كه رفتار هاي عصبي همسرم ناشي از برخوردهاي بي تجربه و خام پدرم است.در خانواده ما هميشه تلاش شده جوري با پدرم صحبت شود كه هرگز ناراحتش نكنيم. اگر هر يك از ما عصبي اش كرديم مستقيما با مادرمان تند شده و اورا اذيت كرده. ما هم براي اينكه فشار روي مادرمان نيايد خيلي جاها از بيان خواسته هايمان جلوگيري كرديم.
    ملكه جان ، يكي از همكاران روانپزشكم مي گويد پدرم نياز به درمان دارويي دارد. او در ابتداي پروسه افسردگي است. اين حساسيت ها، بدبيني ها و عصبانيت ها و انزواي افراطي اش نشانه هاي بيماري است اما هرگز جرات بيان اين نكته را به او ندارم!ولي خوب با علم به همه اين موارد و با توجه به اينكه مي دانم علي رغم ايرادات همسرم و گاها رفتارهاي هيجاني اش در مقابل پدرم، هنوز نتوانسته ام بيخيال رابطه اين دو نفر بشوم. چون اطرافيانم خيلي به حضور من وابسته هستند. الانم بيشتر از همه در اين رابطه مريض و كسينوسي من و مادرم ضربه خورده ايم. باورت مي شود از اينكه همزمان با همسرم به منزل پدرم برويم واهمه دارم؟!

    مرسي از دوستان خوبم

  8. 2 کاربر از پست مفید مهرو تشکرکرده اند .

    مهرو (یکشنبه 24 دی 91)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان

    از مادرتون شروع كنيد.
    مادرتون هميشه نقش يه مادر فداكار رو داشته كه حاضر بوده بيشترين آسيب رو ببينه تا كانون شايد گرم خانوادتون آسيب نبينه بي حرمتي ديده كه همسرش بي حرمت نشه، درسته؟
    و تو همه ي اين جريان ها هم بي سياست و شايد منفعل عمل كرده، آيا واقعا اينطوري هست؟

    آينده زندگي مهرو هم اگه به اين شكل ادامه بده، شبيه مادرت ميشه عزيزم. فقط چون شما تحصيل كرده اي و همسرت هم همينطور نوع آسيب هاي كه شما مي بيني يه مقدار سطح بالاتر از مادرتون هست و از اونطرف بخاطر درك بيشتر شما اين آسيب ها در شما عميق تر هم ميشه.

    سعي كنيد مادرتون رو از مداخله در رابطه شما و همسر و پدرتون منع كنيد.
    رفتاراشون رو هدايت كنيد.
    ازشون بخواين قبل از هر درخواستي كه از پدرتون دارند با شما مشورت كنند.
    شايد اصلا شما صلاح ندونين كه همسرتون رو كسي دعوت كنه يا درخواستي ازش بشه.

    اين روند رو هم به خواهر و برادرتون هم منتقل كنيد.
    همسر شما از خواهر وبرادر شما بزرگتره. احتمالا از نظر موقعيت اجتماعي هم جايگاه بالاتري از اونها داره. اين وظيفه شماست كه شاٌن همسرتون رو واسه اونا جا بندازين.
    من اگه جاي شما بودم اجازه نميدادم در حضور من به فردي مشابه همسر شما از طرف يه كوچكتر(البته من به بزرگتر هم اين اجازه رو نميدم) ايراد گرفته بشه و حتما تذكر مي دادم و اگر تكرار شد قاطعيت بيشتري به خرج مي دادم.
    مهرو جان بايد ياد بگيري قاطعيت به خرج بدي. همين.
    پدرتون شما رو دوست داره ولي متاسفانه نقش يه دوست نادان رو بازي مي كنند كه اگه دشمن بود و دانا حل اين مساله صدالبته آسون تر بود.

    به عنوان حرف آخر ميگم: آرامش شما و همسرتون ارزشش خيلي زياده. شما فرزند كوچكي دارين كه از ظريفترين رفتارهاي شما الگو برداري ميكنه و استرس و انفعال و ترس شما رو درك ميكنه و در موقعيت هاي مشابه تو زندگيش رفتار شما رو تكرار مي كنه. حفظ اين آرامش تا حد زيادي دست شماست حتي اگه به قيمت قطع رابطه با خانواده پدري تون باشه. كه البته اميدوارم با درايت شما كار به اونجا نكشه ولي حتي اگه مجبور به اين كار هم شدي نترس و درستترين تصميم رو براي خودت ، همسرت و فرزندت بگير.

    ببخشيد خيلي طولاني شد.

  10. 3 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    صبا_2009 (دوشنبه 25 دی 91)

  11. #16
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    دقيقا مادرم همينطوريه.خيلي فداكار. سپر بلا و منفعل... متاسفانه من هم شدم مثل خودش. با اين تفاوت كه 14 سال بيشتر از اون درس خوندم!!!
    الان كه مي بينم دقيقا مشابه مشكلاتي كه پدرم با همسرم داره. پدرم با پدربزرگم داشت!!! مادرم هم هميشه بين خانواده اش و پدرم قرار گرفته بود. مثلا ده سال پدر و دايي من با هم قهر بودند.اين اواخر سه سال پدرم منزل پدربزرگم نمي رفت تا اينكه رسما دعوتش كردند (آنها در شهر ديگري هستند). در جريان عروسي من پدر بزرگم بخاطر اختلاف با پدرم اصلا در عروسي شركت نكرد. وقتي پاي صحبت تمام فاميل مادرم مي نشينيم آنها ميگويند پدر تو خيلي خودش متوقع است! خدا به فرياد دامادش برسد.
    هنوز هنوز مادربزرگم پشت پدرم حرف مي زند. هنوز هنوزه دايي هاي من رابطه شان با پدرم كجدار مريض است و فقط سالي يكبار يا در مناسبتهايي مثل عيد هم را مي بينند هرچند يك ياز دايي هايم دوست صميمي جواني پدرم هست و خودش باعث ازدواج پدرم شده ولي الان با هم خيلي اختلاف فكري دارند . در خانواده خود پدرم هم هيچكدام از شوهر عمه هايم با پدرم رابطه ندارند و پدرم براي هر قطع رابطه اي يك دليل دارد ! حتي رابطه پدرم با خواهر و برادرهاي خودش هم خيلي بي مشكل و تنش نيست.

    وقتي تمام اينها را كنار هم ميگذارم متوجه ميشوم مشكل بيشتر از سمت پدرم است. پدرم خيلي راحت تر مي توانست دامادش را با رفتارهاي پخته و پدرانه به سمت خودش جذب كند.

  12. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آبان 98 [ 00:18]
    تاریخ عضویت
    1391-9-15
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    7,732
    سطح
    58
    Points: 7,732, Level: 58
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 52.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    626

    تشکرشده 656 در 231 پست

    Rep Power
    46
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    خوب عزیز دلم با این توضیحاتی که دادی، دیگه چه اسراری داری همسرت حتما به خواسته پدرت باید عمل کنه ... به خانواده ات هم باید بگی کسی که از بیرون وارد خانواده شما میشه نمیتونه، در توانش نیست، در مغزش نمیگنجه، درک نمیکنه، نمیخواد زیر حرف زور بره، فردا که خواهرتون ازدواج کرد ، برادرتون ازدواج کرد داماد و عروس جدید خانواده شما نمیتونن خودشون رو با تمام خواسته های پدر شما مطابقت بدن باید پدرتون رو به این دیدگاه ببرید که هرکس برای خودش یه زندگی مجزا داره هرکس مختاره که خودش انتخاب کنه که مثلا یه مناسبت رو با اس ام اس تبریک بگه یه تلفن بزنه یا حضوری یا اصلا به روی پدر شما نیاره اگه هر کدوم از سه راه اول رو رفت لطف کرده و احترام گذاشته، وظیفه اش نبوده ... حالا عزیزم تو که اخلاق پدرت رو میشناسی پس خواهشا یه راهی رو برو که خواهر و برادرت هم که در آینده ازدواج میکنن دچار مشکلات تو نشن
    همه را دوست میدارم و همه دوستم میدارند

    او که به ظاهر دشمن است، از در دوستی در می آید، بسان حلقه ای طلائی در زنجیر خیر و صلاح من


    فلورانس اسکاول شین

  13. کاربر روبرو از پست مفید malakeh تشکرکرده است .

    malakeh (یکشنبه 24 دی 91)

  14. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    برادرم ازدواج كرده ولي خواهرم تازه در شرف ازدواجه. يكي از مشكلاتي كه همسرم و پدرم داشته دقيقا بر ميگرده به رفتار تقريبا متفاوت پدرم با قضيه ازدواج برادرم. در زمان ازدواج ما پدرم خيلي به خيال خودش همه چيز رو كنترل كرد. از مراسم آشنايي بگير تا خود عروسي و نظراتش را مو به مو مطرح كرد. جوري كه حتي در مورد آرايش عروس من هم نظر مي داد كه چطور باشد. غذاي تالار و تعداد مهمانها و .... اينكه عروسي مختلط نباشد و.... خلاصه در مورد برادرم كلا حريف نشد!!! يعني برادرم در ظاهر چشم ميگفت اما آخرش كار خودش را مي كرد. پدرم هم فقط حرصش را سر مادرم خالي ميكرد اما ظاهر قضيه اين بود كه برادرم آزادانه با نامزدش مي رفت و مي آمد در صورتيكه در مورد من خيلي كنترل شديد بود.... اين تفاوت ها و برخوردهاي متناقض پدرم در شب عروسي برادرم بالا گرفت كه مراسم كاملا مختلط شد و شام دادن دير شده بود و پدرم علي رغم (حرف خودش كه مي گويد اينطور نبوده و شوهرت بدبين است و من خيلي بهشون احترام گذاشتم) خيلي به خانواده همسرم در مراسم سر نزده بوده جز يك خوش آمد گويي و نهايتا همسرم احساس كرده پدرم آنها را نديده و بهشون بي توجهي كرده. و همان شب برادر همسرم مراسم را ساعت 12 شب بدون اينكه هنوز شام سرو شود ترك كرد و همسرم از اين قضيه عصبي شد و يك بحث بوجود آمد(البته بين منو خودش كه بهم گفت ور دار بريم خونه بابات خوب احترام داماد و خانوادشو نگه داشت جلو همه!!!) و نهايتا شب عروسي برادرم زهر مار شد!

    حالا حدود دو سال گذشته از آن روز. خواهرم در شرف ازدواج است. من از الان نگران اين هستم كه پدرم رفتار هاي غير عادي ديگري در پيش بگيرد. كلا آدم كينه اي است هرچند خودش قبول ندارد ولي با قبافه گرفتن و تكه انداختن آخر نشان ميدهد كه ناراحت است. خواهرم مي گويد نگذار همسرت مراسم مرا هم خراب كند ما كه حريف بابا نمي شويم!!!

    من نگراني ام يكي دو تا نيست بخدا. خانواده خودم كلي پز من و همسرم را مي دهند و نمي شود مراسمي را بدون حضور ما بگيرند.يعني برايشان افت دارد كه بدون حضور ما در ظاهر مراسمي صورت بگيرد(مثل همين معارفه) چون نمي دانند جواب فاميل را چه بدهند. در فاميل همسرم خييل فرد مقبولي است اما پدرم حواسش به رفتارهاي اشتباه خودش نيست. من هم چقدر همسرم را راضي كنم نهايتا تنش بوجود مي آيد.همان رفتار هاي اشتباه پدرم در عروسي برادرم باعث شد تصوير بدي از همسرم در ذهن زن برادرم شكل بگيرد. نمي خواهم براي همسر خواهرم هم چنين مساله رخ دهد.

    برادرم مثل من منفعل نيست. او بارها در مقابل پدرم ايستاده و كارشان به جاهاي باريك كشيده. اما من و خواهرم مثل بره هستيم در مقابل پدر. من البته از خواهرم به مراتب زبان دار ترم. وضعيت خواهرم به مراتب انفعالي تر از من است و اميدوارم مرا الگوي خودش قرار ندهد و سعي كند زندگيش را بهتر از من شروع كند.

  15. #19
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    274
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    مهرو جان

    نمي خواستم ديگه تو تاپيكت پست بگذارم

    ولي :
    بيشترين ترست از چيه؟
    چي باعث ميشه كه


    من و خواهرم مثل بره هستيم در مقابل پدر
    اينجوري باشين؟

    شواهدي كه جمع كردي و روابط گذشته و حال پدرت نشون دهنده وضعيت ايشون هست.
    ولي آيا كسي هم بين اقوام و فاميل هست كه رابطه خوبي با پدرت داشته باشه؟ نه فقط ظاهر بلكه پشت سر پدرتون هم حرف نزنه؟
    اگر جوابتون مثبت هست، شيوه ي رفتار اون فرد با پدرتون چطوريه؟

    تا حالا شده شما شيوه ي برخوردت رو با پدرت تغيير بدي؟
    واكنش هاي پدرت چطور بوده؟

    تو اين 5 سالي كه ازدواج كردي شيوه ي برخورد با همسرت رو چقدر تعويض و تعديل كردي؟
    واكنش هاي همسرت چطور بوده؟

  16. کاربر روبرو از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده است .

    صبا_2009 (یکشنبه 24 دی 91)

  17. #20
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 09:17]
    تاریخ عضویت
    1391-5-22
    نوشته ها
    143
    امتیاز
    923
    سطح
    16
    Points: 923, Level: 16
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    307

    تشکرشده 305 در 107 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: آیا من مقصرم؟!

    خودمم نمي دونم چرا ما جراتمندانه رفتار نمي كنيم. شايد چون هميشه مي ترسيديم پدرم بخاطر ما با مادرمان درگير شود و حال مادرمان داغون . شايد بخاطر مادرمان بوده كه منفعل شديم. برادرم هم البته تا همين دو سه سال قبل وقتي با پدرم بحثش مي شد دقيقا در سن 25 سالگي اش گريه مي كرد و نمي توانست جواب پدرم را بدهد. اما در نهايت همه ما يكجورايي مثل آدم هاي معتاد در مقابل پدرمان هستيم و نمي توانيم كاري كنيم كه ناراحتي خودش و بعد مادرمان راببينيم. حس بد بودن بهمان دست مي دهد. يعني دوست داريم هميشه راضي نگهش داريم. (در مورد مادرم اصلا اينطور نيست.)
    كسي را نمي شناسم كه با پدرم واقعا بدون مشكل باشد. مگر افرادي كه ارتباطشان با پدرم خيلي كم و در حد نيمه رسمي است. تمام نزديكان ما قبول دارند كه اخلاق پدرم خاص و توقعاتش بعضا زياد است.

    من در مورد همسرم اين سالهاي اخير(سه سال اخير) سعي كردم جوري رفتار كنم كه او احساس كند كاملا به او تكيه كردم. يعني همه جا پشت او هستم. او هم هميشه مي گويد من با تو مشكلي ندارم فقط اين فشارهاي خانواده بويژه پدرت مرا اذيت كرده بعضي وقتها ديوانه مي شوم!

    در مورد پدرم هر زمان كه تغيير رفتار دادم فكر كرده به تحريك همسرم بوده و در مقابل براي همسرم گارد گرفته. هميشه ترسيده او را رها كنم و به همسرم پناه ببرم. هميشه مي گويد توهم مثل همسرت شده اي (وقتي كه تغيير رفتار مي دهم و جرات مندانه عمل ميكنم) باورتان مي شود عين نه ماهي كه در اروپا بودم. پدرم از صبح ساعت 8 آنلاين ميشد تا با من چت كند و حدود سه 4 ساعت هم طول مي كشيد! يعني خارج هم كه بودم فرقي به حالم نمي كرد (متاسفانه وابستگي عجيبي به من دارد!)

    صبا جان ممنونم كه برايم نظر مي دهي. اميدوارم بتواني كمكم كني تا كمي جراتمندانه تر عمل كنم.

  18. کاربر روبرو از پست مفید مهرو تشکرکرده است .

    مهرو (یکشنبه 24 دی 91)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:57 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.