موضوع: بچه نمی خوام

سلام
فکر می کنم یکی بزرگترین مشکلات شما تو زندگیه دو نفرتون اینه که مثل خیلیهای دیگه نمی تونید درست باهم حرف بزنید
مثلا وقتی همسرت بهت میگه بچه می خواد
می تونی بهش بگی که من هم می خوام که بچه داشته باشیم و کلی ارزو برای این قضیه دارم ولی چون شرایط کاریه ثابتی نداری احساس بدی دارم و می ترسم اونطور که باید از پس هزینه هاش بر نیایم ولی در آینده که همه چیز رو روال بیافته و اوضاع کاریت سر و سامان بگیره حتما حتما اینکارو می کنیم

اینطوری هم همسرت برای پیدا کردن یه کار خوب امیدوار میشه و انگیزه پیدا می کنه و همم سر مسائل بیخود مثل موردی رو که گفتی بهونه گیری نمی کنه و دعوا راه نمی ندازه
وقتی شما خیلی راحت می گی بچه نمی خوای اون فکر می کنه که شما اصلا زندگی با اونو نمی خوای و تصمیم نداری تا آخرش باهاش باشی

من باید معذزت خواهی کنم من به اون فحش دادم یا اون

خوب اون باید معذرت خواهی کنه نه من

با این کارهایی که کرده زیاد دلم راضی نیست باهش ادامه بدم

دوست دارم هر چه زودتر ازش جدا بشم چون اونی که میخواستم نبود

این دلیل نمیشه که تا آخر شب بیدار باشه و سره کار نره

پس وقتی الان اینطور عمل کرده بعدها میتونه این طور باشه واقعا چه تضمینی هست ؟؟؟؟؟؟؟

الان قراره مهمون برامون بیاد بهش گفتم من نیستم و درس دارم میرم خونه پدرم هر کاری که تا الان انجام دادی بعد از این هم انجام بده و تصمیم گرفتم ماشین را هم بفروشم
چون اجازه استفاده به من نمی ده ؟

واقعا کلافه هستم و نمی دونم چه کار باید بکنم کلی هم درس دارم و امتحان پایان ترم هر شروع شده نمی دونم چه باید بکنم

مشکل آخه فقط بچه نیست که

مشکل کارشه روزی که آمدن گفتن من میخوام مغازه بزنم نتها مغازه نزد چون نداشت بزنه به امید پدرش بود که اونم نزد

مشکل وسواس هم داره شبها حتی خواب نداره بخوابه تا آخر شب بیداره از اون ور هم صبح زود بیداره ؟؟؟

فکر میکنم نمی تونم باهش کنار بیام؟؟؟؟

ببین تو ،توی هر پستت چندین بار کلمه طلاق و جدایی را به زبون می اری تو اول باید تکلیفتو با خودت روشن کنی که بلاخره می خوای این زندگی را درست کنی و یا نه می خوای جدا بشی

در ضمن کسی نگفت که برو معذرت خواهی کن
حرف سر شیوه درست ارتباطت با همسرته که وضع رو به فحش و بی احترامی نکشونه

و مورد آخر چرا کاری رو می کنی که بعدا هوار شه رو سرت (ماشینی که خریدی رو می گم) وقتی می خوای کاری انجام بدی اول خوب از خودت مطمئن شو بعد انجام بده...........

من تکلیفم مشخصه میخوام جدا بشم و یکبار هم اقدام کرده ام ولی دادگاه گفت نمیتونی طلاق بگیری چون شوهر شما مشکل خاصی نداره فقط کارش و شما موظف به خرج و خوراک هستی و اونم میتونه حالا چه بره سره کار چه نره

دادگاه گفت خونه که داره و از نظر مالی هم در مضیقه نیستسد و مشکل وسواس علت نمیشه و گفتن نه ؟؟؟؟؟

حالا میگید چه کار کنم بد کردم ماشین خریدم که بره سره کار و دستش توی جیب پدرش نباشه و خودش مرد زندگی باشه ؟؟؟؟؟

باید حرفهایی رو بشنوم که اصلا ربطی به دعوا نداره ؟؟؟؟؟؟

یا باید توی این شرایط درسی و کاری پذیرای مهموناش باشم ؟؟؟؟

می دونم خیلی دلخوری
ببین اول باید آرامشی رو که از دست دادی رو به دست بیاری یکم آروم باش دختر
اگه واقعا مشکل تو زندگیه شما مسائل مالیه ،واقعا قابل برطرف شدن برو ببین تو همیت سایت زنا با چه شرایطی با چنگ و دندون چسبیدن به زندگیشون
من نمی گم بد کردی ماشین خریدی ،من می گم که کاری که بعدا بخواد مثل خوره بیافته به جونت و هی توقع ایجاد کنه و احساس بدی بهت بده خوب از اولش انجام نده
تو الان اینجا هم فقط داد می زنی و نمی خوای واقعیت ها رو بپذیری
اگه تو بتونی خودتو تغییر بدی حتما حتما خواهی دید که همسرتم عوض میشه
من می گم چرا به جای این همه دعوا و مرافه براش انگیزه به وجود نمی اری که کار کنه
چرا با دو تا کلمه حرف خوب و آرامش دهنده اعتماد به نفسشو تقویت نمی کنی
چرا اقتدارشو به عنوان مرد خونت تقویت نمی کنی

وقتی همه این کارا رو کردی اونوقت اونم تورو درک می کنه
اونم دورت می گرده و اذیتت نمی کنه و حرفی نمی زنه که اینجوری بریزی بهم

به نظر من زندگی تو مشکل حادی نداره که اینقدر طلاق طلاق می کنی

مشکلات مالی با یکم روحیه دادن تو و ایجاد انگیزه توی شوهرت و پشتیبانی عاطفی تو حل میشه
فقط کافیه که بخوای و ذهنت رو از راه آخر(جدایی ) دور کنی و تمام تلاشتو برای اصلاح زندگیت بکنی

اینقدر ها هم سخت نیست

من خیلی سعی می کنم افکار بد و طلاق از خودم دور کنم

من چندین بار توی آرامش بهش گفتم و قتی با من بحث میکنی حرف خانوده ام مو نزدن یا حرفهای نامربوط بهم نزن چون خیلی دلگیر میشم و نمی تونم فراموش کنم

ولی هر بار که دعوا کردیم اون هر چی میخواد میگه

از اینکه بهم گفته با همکارات لاس میزنی واقعا دلم شکسته نمی تونم دل شکستم مداوا کنم
منم دلم همسرم کاری و با ادب و اخلاق میخواد اینا روز اول گفته بودم خوب دست من بود که بعد از ازدواج اینطوری شد ؟؟؟
نه والله

چقدر توی آرامش بهش گفتم اینوطری باشیم انطوری باشیم
الانم شما انتظار دارید من پا پیش بذارم ؟؟؟؟ بگم ببخش که این حرفها رو بهم زدی ؟؟؟؟ ببخش که سر کار نرفتی آخمه من چطور میتونم این وضعیتو درست کنم با اس ام اس به کسی که به روی خودش نمیاره ؟؟؟؟ سه روز سر کار نرفته ؟؟؟؟
میگم بهش تا آخر شب نشین زودتر بخواب که صبح به موقع بتونیم بریم سر کار خدا شاهده به جز این حرف چیزه دیگه نگفتم میگه عقده مغازه توی دلته اینو میگی ؟؟؟؟
تو بگو الان چه کار کنم با مهمونهایی که در راه هستند و با این وضعیتی که با همسرم دارم ؟؟؟؟ چطور پذیرایی کنم درسهام چی ؟؟؟؟؟

ببین اصلا نمی خوادبرای آشتی پیش قدم شی
فقط عادی برخورد کن انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده بعدم یه مدت هیچ کاری به کارش نداشته باش نگو برو سر کار یا نرو دیر بخواب و یا زود بخواب به کارات و وظایفت خوب برس و به فکر درسات باش
اونم ببینه که برای تو مهم نیست بیخیال می شه

و به همسرتم با آرامش بگو درسام زیاده اگه میشه مهمونی رو بندازش برای بعد امتحانام
اگه گفت نه ،یه غذای ساده درست کن و اصلا خودتو به دردسر ننداز مگه یه شب بیشتر می مونند؟
مهمونا هم که اومدن وضعیت خودتو بگو

اینقدرم خودتو اذیت نکن

بعدم که اوضاعتون عادی شد
با همسرت صحبت کن و بگو که چقدر ناراحت شدی ازش
تنهایی جان همیشه تا بوده همین بوده آدما وقتی عصبانی میشن نمی دونم چی می گن باور کن اون بیشتر از تو ناراحته برای کارش که سر یه چیز مسخره دعوا راه انداخته
مردا اینجور وقتا دوست دارند حمایت شند نه اینکه همش بهشون غر زده بشه

باشه فعلا صبر میکنم ببینم چی میشه

بعد از یک دعوا و جر وب بحث شدید یکم آروم تر شدیم

نمی دونم چه باید بکنم با نگرانی ها و نارضایتی ام از زندگی

ناراضی ام از اینکه چرا همسرم یک کار ثابت نداره که من هم بتونم بگم همسرم چه کارست

از نگاه ها و حرفهایی که به خاطر نداشتن کار همسرم میشنوم

الان که قرار مهمون بیاد دوست ندارم بگم همسرم راننده است
خدای نکرده فکر نکنید میخوام بگم این کار بده نه ولی خوب من دوست ندارم چه کار کنم

با شرایطی هم کار داره نه سابقه کاری نه تحصیلات دانشگاهی و نه شرایط سنی فکر نمیکنم بتونه کار خوبی پیدا کنه

بعد از یک دعوا و جر وب بحث شدید یکم آروم تر شدیم

نمی دونم چه باید بکنم با نگرانی ها و نارضایتی ام از زندگی

ناراضی ام از اینکه چرا همسرم یک کار ثابت نداره که من هم بتونم بگم همسرم چه کارست

از نگاه ها و حرفهایی که به خاطر نداشتن کار همسرم میشنوم

الان که قرار مهمون بیاد دوست ندارم بگم همسرم راننده است
خدای نکرده فکر نکنید میخوام بگم این کار بده نه ولی خوب من دوست ندارم چه کار کنم

با شرایطی هم کار داره نه سابقه کاری نه تحصیلات دانشگاهی و نه شرایط سنی فکر نمیکنم بتونه کار خوبی پیدا کنه