به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 08:16]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,854
    سطح
    25
    Points: 1,854, Level: 25
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    سلام

    بعداز راهنماييهاي دوستان، خيلي با خودم كلنجار رفتم باهام تلفني سه ساعت صحبت كرديم اولش ميخواست طفره بره سكوت كرد من ازش توضيح خواستم خيلي محكم وايستادم
    گفت خوب حقايقي هست كه بايد بشنوم بعد تصميم بگيرم متاسفانه چيزهاي جالبي نيست گفت اجازه بده كه برات بنويسم گفتم نه فقط رو در رو بهم بگو ميخواهم جوابت را رو در رو بهت بدم قرار شده كه تا يكي دو هفته ديگه بياد
    خب نمي دونم ازش چي بپرسم و فقط بايد بهم توضيح بده اما خب كاريه كه پيش اومده
    اما اصل قضيه اينه كه ايشون يه زن هم داره ولي من كه از چيزي خبر نداشتم كه اگه ميدونستم هرگز هرگز خودم را وارد نمي كردم من حتي با پسرهاي مجرد هم رابطه نداشتم چه برسه كه وارد همچين زندگيي بشم و خودم را در چنين دردسري بندازم
    خيلي وقتها هم به سايت سر زدم و موارد مشابه را خوانده ام
    خيلي دوست دارم دوستاني مثل فرشته مهربان ، آني و الميرا (البته به دوستان ديگر جسارت نمي كنم ) من را را راهنمايي خودشون بي نصيب نذارند
    در واقع بايد بگم كه من ناخواسته زن دوم شده ام در وضعيتي قرار گرفته ام كه راه برگشت ندارم چون آبرو و اعتبار و ... را از دست داده ام
    ا

  2. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 خرداد 92 [ 20:45]
    تاریخ عضویت
    1389-1-02
    نوشته ها
    28
    امتیاز
    2,373
    سطح
    29
    Points: 2,373, Level: 29
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 77
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 22 در 15 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba22
    سلام

    بعداز راهنماييهاي دوستان، خيلي با خودم كلنجار رفتم باهام تلفني سه ساعت صحبت كرديم اولش ميخواست طفره بره سكوت كرد من ازش توضيح خواستم خيلي محكم وايستادم
    گفت خوب حقايقي هست كه بايد بشنوم بعد تصميم بگيرم متاسفانه چيزهاي جالبي نيست گفت اجازه بده كه برات بنويسم گفتم نه فقط رو در رو بهم بگو ميخواهم جوابت را رو در رو بهت بدم قرار شده كه تا يكي دو هفته ديگه بياد
    خب نمي دونم ازش چي بپرسم و فقط بايد بهم توضيح بده اما خب كاريه كه پيش اومده
    اما اصل قضيه اينه كه ايشون يه زن هم داره ولي من كه از چيزي خبر نداشتم كه اگه ميدونستم هرگز هرگز خودم را وارد نمي كردم من حتي با پسرهاي مجرد هم رابطه نداشتم چه برسه كه وارد همچين زندگيي بشم و خودم را در چنين دردسري بندازم
    خيلي وقتها هم به سايت سر زدم و موارد مشابه را خوانده ام
    خيلي دوست دارم دوستاني مثل فرشته مهربان ، آني و الميرا (البته به دوستان ديگر جسارت نمي كنم ) من را را راهنمايي خودشون بي نصيب نذارند
    در واقع بايد بگم كه من ناخواسته زن دوم شده ام در وضعيتي قرار گرفته ام كه راه برگشت ندارم چون آبرو و اعتبار و ... را از دست داده ام
    ا
    سلام
    شما بازیچه دست یه مرد شدید و اگر آلان ازش خدا نشید تا نابودی کامل خودتون و آبروتون پیش خواهید رفت
    اگر خدای نکرده باردار بشید عقد شما کجا ثبت شده که بتونید از حق خودتون دفاع کنید.
    خواهش میکنم با بیرحمی اون وهمه راه ارتباطی به اون رو کنار بزارید.

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 مرداد 92 [ 23:09]
    تاریخ عضویت
    1391-10-18
    نوشته ها
    33
    امتیاز
    358
    سطح
    7
    Points: 358, Level: 7
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 42
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 38 در 20 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    خدا بهت صبر یده صبا جان و بهترین راه رو سر راهت بذاره
    عزیزم من جای شما بودم همین کاری که دوستمون گفت انجام میدادم میرفتم شکایت میکردم ازش و ادعای حقوق.....
    این از الان اینجوری رفتار میکنه چه برسه بع بعدا.............
    ایشون الان شما رو بازیچه خودش قرار داده علنااااا بعد شما دلتون برا همچین آدمی که کلاهبردار از آب در اومده میسوزید....................نفرین برا امثال اینگونه مرد ها نفررررررررررررررررررررررر ررررررررررررررررین

  4. #14
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 08:16]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,854
    سطح
    25
    Points: 1,854, Level: 25
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    با صحبتهايي كه با هم داشتيم ميگه كه قرار نيست زير چيزي بزنه من هم مي خوام اين دفعه كه اومد باهاش قاطعانه صحبت كنم
    اخه اونم آدم معتقديه به حق الناس و غيره ، هر از گاهي هم يه مقدار پول ميده كه بتونيم از بانك وام بگيريم براي خونه ميگه اول برات يه سقف آماده كنم بعد من بهش گفتم كه من كه نميتونم تا خريدن خونه صبر كنم ميگه كه باور كن خودم هم به فكرم
    من كه از اول اعتماد كردم ميخوام بشينم پاي حرفاش ببينم واقعيت چيه؟ اما هميشه ميگه كه بازي دادن منو نداره و نداشته
    اما در مورد اون حرفي كه زديد من ديگه ارتباطي با هم برقرار نكرديم كه خداي ناكرده بي گناهي با آينده نامعلوم پا به اين دنيا بذاره
    من خودم اين روزهاي سختي را پشت سر ميذارم باهم كه حرف مي زنيم سعي ميكنيم كه درباره اين حرفها صحبت نكنيم تا موقعي كه همو ببينيم
    فقط از خدا ميخوام كه كمكم كنه
    هم دوستش دارم و هم اينكه جايي تو خونه مادرم ندارم اگه برگردم و اونم بعد از يه سال و اندي برادرم كه با اين فكر كه من رفتم سر خونه زندگيم آتيش ميگيره يه بلايي سر من مياره و دلم نمي خواد كه دوباره جو خونه متشنج بشه مادرم هم قسمم داده كه هيچوقت با برادرم روبرو نشم گفتم باشه يه زندگي مخفيانه آيا حق من اين بود؟؟‌ ميدونم خيليها ميگن آدم ساده اي بوده ام،
    درسته من به سادگي به ايشون اعتماد كردم اما من ذره ذره عاشقش شدم نه اينكه يه دفه

    نمي دونم شايد همش يه بازي باشه شايد هم راست بگه، بهش اعتماد دارم
    فقط مي دونم كه بايد باهاش حرف بزنم
    سر بسته بهم گفته كه مي خواسته از خانمش جدا شه البته نه به خاطر من، قبل از من نمي دونم مشكلشون چي بوده اما من كه گناهي ندارم من ندونسته به اين زندگي كشيده شدم براي من اصلا آسون نيست
    يه عمر عفت و پاكدامني كردم فكر مي كردم كه خوشبخت ميشم و به يه زندگي سالم و ساده از خدا چيزي نخواسته بودم نمي دونم چرا اين طوري شد نصيب من ؟
    حتي بهم گفت كه به خانمش هم گفته كه ازدواج كرده اول باور نكرده گريه كرده و خنديده طلاق خواسته بعد هيچي نگفته و نميدونم بايد خودش بهم بگه
    من فقط مي خوام واقعيتو بدونم
    خودمم نمي دونم چي درسته چي غلطه
    فقط ميخوام كه يه انتخاب درست بكنم
    براي من شمارش معكوس شروع شده امسال تولدم تا چند روز ديگه چطور خواهد بود؟؟خودم هراس دارم بعضي وقتها مي گم كه كاش هيچ وقت اين ماه به آخر نرسه خيلي هراس دارم هميشه با بي قراري منتظر تولدم بودم اما امسال كاش هيچوقت نمي رسيد

    با صحبتهايي كه با هم داشتيم ميگه كه قرار نيست زير چيزي بزنه من هم مي خوام اين دفعه كه اومد باهاش قاطعانه صحبت كنم
    اخه اونم آدم معتقديه به حق الناس و غيره ، هر از گاهي هم يه مقدار پول ميده كه بتونيم از بانك وام بگيريم براي خونه ميگه اول برات يه سقف آماده كنم بعد من بهش گفتم كه من كه نميتونم تا خريدن خونه صبر كنم ميگه كه باور كن خودم هم به فكرم
    من كه از اول اعتماد كردم ميخوام بشينم پاي حرفاش ببينم واقعيت چيه؟ اما هميشه ميگه كه بازي دادن منو نداره و نداشته
    اما در مورد اون حرفي كه زديد من ديگه ارتباطي با هم برقرار نكرديم كه خداي ناكرده بي گناهي با آينده نامعلوم پا به اين دنيا بذاره
    من خودم اين روزهاي سختي را پشت سر ميذارم باهم كه حرف مي زنيم سعي ميكنيم كه درباره اين حرفها صحبت نكنيم تا موقعي كه همو ببينيم
    فقط از خدا ميخوام كه كمكم كنه
    هم دوستش دارم و هم اينكه جايي تو خونه مادرم ندارم اگه برگردم و اونم بعد از يه سال و اندي برادرم كه با اين فكر كه من رفتم سر خونه زندگيم آتيش ميگيره يه بلايي سر من مياره و دلم نمي خواد كه دوباره جو خونه متشنج بشه مادرم هم قسمم داده كه هيچوقت با برادرم روبرو نشم گفتم باشه يه زندگي مخفيانه آيا حق من اين بود؟؟‌ ميدونم خيليها ميگن آدم ساده اي بوده ام،
    درسته من به سادگي به ايشون اعتماد كردم اما من ذره ذره عاشقش شدم نه اينكه يه دفه

    نمي دونم شايد همش يه بازي باشه شايد هم راست بگه، بهش اعتماد دارم
    فقط مي دونم كه بايد باهاش حرف بزنم
    سر بسته بهم گفته كه مي خواسته از خانمش جدا شه البته نه به خاطر من، قبل از من نمي دونم مشكلشون چي بوده اما من كه گناهي ندارم من ندونسته به اين زندگي كشيده شدم براي من اصلا آسون نيست
    يه عمر عفت و پاكدامني كردم فكر مي كردم كه خوشبخت ميشم و به يه زندگي سالم و ساده از خدا چيزي نخواسته بودم نمي دونم چرا اين طوري شد نصيب من ؟
    حتي بهم گفت كه به خانمش هم گفته كه ازدواج كرده اول باور نكرده گريه كرده و خنديده طلاق خواسته بعد هيچي نگفته و نميدونم بايد خودش بهم بگه
    من فقط مي خوام واقعيتو بدونم
    خودمم نمي دونم چي درسته چي غلطه
    فقط ميخوام كه يه انتخاب درست بكنم
    براي من شمارش معكوس شروع شده امسال تولدم تا چند روز ديگه چطور خواهد بود؟؟خودم هراس دارم بعضي وقتها مي گم كه كاش هيچ وقت اين ماه به آخر نرسه خيلي هراس دارم هميشه با بي قراري منتظر تولدم بودم اما امسال كاش هيچوقت نمي رسيد
    از دوستان عزيز هم خواهش ميكنم بهم راهنمايي كنند

  5. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 08:16]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,854
    سطح
    25
    Points: 1,854, Level: 25
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    من به راهنمايي بيشتري از دوستان نيازمندم ولي چرا جوابي نميديد چرا منو راهنمايي نمي كنيد؟؟ اگه اشتباهه خب من زندگيم چطور ميشه؟؟ ميدونم كه تقصير خودم هم بوده اما الان راه چاره من چيه؟؟
    اگه اومد و براي ازدواج رسمي حاضر شد قبول كنم؟؟ اگه نكنم چطوري زندگي كنم؟؟ مني كه ناخواسته وارد اين بازي شدم من ديگه تو خونه مادرم جايي ندارم

  6. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 12 اردیبهشت 93 [ 15:23]
    تاریخ عضویت
    1389-6-08
    نوشته ها
    231
    امتیاز
    2,981
    سطح
    33
    Points: 2,981, Level: 33
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    227

    تشکرشده 409 در 163 پست

    Rep Power
    37
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    راهنمایی اینه که همین الان از این رابطه خارج بشین. با توجه به اینکه ایشون ازدواج اولشون را پنهان کردند ازدواج شما به خاطر تدلیس میتونه فسخ بشه ، میتونین از مشاورین قوه قضاییه تلفن 139 کمک بگیرید.
    این رابطه به خاطر سوء استفاده از شما بنا شده و برای شما غیر از زجر و خجالت و شرم حاصل دیگه ای نداره.

  7. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    صبا جان سلام

    ما شرایط سخت تورو درک میکنیم.درسته که مقصر اصلی در این ماجرا خودت بودی اما دیگه از این به بعد سعی کن کنترل امور رو بدستت بگیری
    و مهم تر از همه منطقی و درست فکر کنی و به صحبتهای بچه ها گوش بدی

    الان اصلا نیازی نیست ایشون به فکر خونه باشه.بهش بگید اول از همه درست و حسابی با خانوادت بلند شو بیا خواستگاریم.رسمی و محترمانه تا حداقل شما از این برزخ نجات پیدا کنی و دید اطرافیان بهت تا حدودی مثبت بشه

    اومدیم و خونه جور شد...پس فردا ایشون گفت حالا بذار یه ماشینم بخریم....حالا بذار ال کنم...بذار بل کنم....

    چه کسی گفته بدون اینکه بری خواستگاری رسمی بری برای طرف مقابلت سقف تهیه کنی؟

    این اقا داره اشتباه میکنه و شما هم در این اشتباهات بی تقصیر نیستی

    ما به شما میگی ارتباط رو کات کن.کامل تا این اقا به خودش بیاد.اونوقت شما میگی وقتی حرف میزنیم سعی میکنیم درباره فلان چیز صحبت نکنیم و ....

    یکبار برای همیشه بهش بگو اگر قصدت بازی دادن من نبود میامدی خواستگاری.

    مگه تو این وضع و اوضاع خونه خریدن به این اسونیه؟!

    خدا کمکت میکنه اما باید از عقلت هم استفاده کنی.همون عقلی که خدا به آدم داده خودش یه کمکه

    اما توقع نداشته باش با چشمای بسته و با سرعت بالا بری سمت دره و خدا خدا کنی.

    من تازه این قسمت پستم متوجه شدم ایشون زن هم داره !

    خب...ازت سوالی دارم.اینکه چه چیز این اقا رو دوست داری؟

    بازی دادنت رو یا بازی دادن همسرش رو؟

    اگر ادم معتقدی بود و حق ناس میفهمید به نظرت با همسرش که جز همون حق الناس ها حساب میشه این کار رو میکردی؟

    چشمهات رو برای چی بستی؟

    این اقا بسیار زرنگ و باهوشه.هم زن خودش رو داره و هم شما رو.به نظرت این ادم قابل اعتماده؟از کجا معلوم پس فردا شما نشی زن اول و یکی دیگه بشه زن دوم.

    صبا جان

    اگر راهنمایی میخواهی به حرفها گوش کن.

    کی ما به شما گفتیم بشین و 3 ساعت صحبت کن و بعد هم قرار رو در رویی بذار؟!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟

    ما اینهمه برای شما مینویسیم و پست میذاریم اما شما هر بار میای و کار خودت رو میکنی و در نهایت میگی من به راهنمایی نیاز دارم

    صبا جان داری در باتلاق شهوت و هوسرانی یک مرد فرو میری


    اگر خودت رو نجات ندی هم زندگی خودت تباه میشه و هم زندگی اون زن

    مطمئن باش هیچ وقت این اقا نمیگه از وقتی تو امدی توی زندگیم من از زنم متنفر شدم.قصه همیشگی رو میگه و میگه ما از اول مشکل داشتیم....من دوستش نداشتم...منو به زور نشوندن سر سفره عقد ...

    شما فقط یک راه داری.قطع کامل رابطه تا این اقا تصمیمش رو بگیره

    قطع کامل رابطه:
    قطع کردن همه راهای ارتباطی تا جدی شدن تصمیم این اقا و کنار امدن با شرایط خودش


    یک اشتباهی مرتکب شدی و باید تاوان اشتباهت رو بدی.

    تاوان دادن اشتباه خیلی بهتر از این رابطه مخفیانه و این زندگیه.

    خواهش میکنم کمی تامل کن و کمی فکر کن

  8. کاربر روبرو از پست مفید maryam123 تشکرکرده است .

    maryam123 (دوشنبه 25 دی 91)

  9. #18
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 06 خرداد 94 [ 08:16]
    تاریخ عضویت
    1391-10-06
    نوشته ها
    11
    امتیاز
    1,854
    سطح
    25
    Points: 1,854, Level: 25
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 4 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    سلام مريم جان
    خيلي ممنون كه حرفهاي منو خوندي و راهنماييم ميكني، براي خودم هم آسون نبوده اما باور كنيد من دوساله كه ايشون را به عنوان شوهرم ميدونستم هر چند كه از هم دور بوديم اما اونقدر سرم به درسم و كارم سرگرم بوده كه هنوز م باورم نميشه كه دوسال گذشته
    اينو گفتم كه بدونيد اگه مي دونستم كه از اول پاي زني در ميان بوده من هيچ وقت هيچوقت وارد اين رابطه نمي شدم آخه من كه سرم تو زندگي خودم بود به خدا به خوب و بد كسي كاري نداشتم همه آدما را دوست داشتم از زندگيم لذت مي بردم از همه مهمتر آبرو داشتم شان و منزلتي توي خانواده ام داشتم
    الان سه روزه كه دارم موارد زن دوم را ميخونم خيلي سخته اما من چاره ديگه اي ندارم خودم را جلو همه بخصوص مادرم شاد نشون ميدم كه خداي نكرده طوري نشه هرچندكه ميدونه غصه دارم خيلي وقتها هم ميگه اما هميشه منكر ميشم ميگم مامان من كه مشكلي ندارم
    مامانم ميگه آوارگي تو ميبينم نميدونم چه كار كنم تا آخر عمر كه نميشه پشت خونه خواهرت باشي راست هم ميگه من هم تنها تكيه ام به ايشونو جز اينكه حرفهاشو باور كنم راه ديگه اي ندارم دارم ؟؟؟
    به من ميگيد كه چرا قرار گذاشتم ؟ من بايد رو در رو باهاش حرف بزنم حتي اگه دفعه آخرم باشه بايد دلم را خالي كنم نه اينكه توهين كنم من هميجين آدمي نيستم فقط ميخوام باهاش حرف بزنم همين مي خوام با خودش حرف بزنم
    من چه ميخواستم چه نه براي تولدم مياد، حتي دفعه پيش كه منو ول كرد و سه ماه رفت براي تولدم برگشت
    امروز باز باهاش صحبت كردم باز بحثو به خودمون كشوندم گفتم اگه ميخواي حتي اين سه روز ديگه حرفي نزنم گفت نه بايد حرف بزني
    اين روزا فقط به من آرامش مي ده ميگه فكر نكن خدا بزرگه
    در مورد زنش سئوال كردم گفت كه نه از اول خوب بودن انتخاب خودش بوده كم كم از هم دور شدن به خاطر اينكه حرمتها بينشون از بين رفته، مهريه زنش را داده اما خانمش در نهايت طلاق نگرفته
    قبلا هم بهم گفته بود كه در مورد من با خانمش صحبت كرده و بهش گفته هر تصميمي خواست بگيره
    به خدا من هم آدم بدي نبودم با آبروي كسي بازي نكردم كه اينطور بي آبرو شدم
    من حاضرم ايشونو ببينم هرچند اگه نتيجه اش تلخ باشه حاضرم ببينم و حرف بزنم حتي اگه روز تولدم بدترين خاطره عمرم را رقم بزنه اما بايد حرف بزنم حرفهاي دوسال رو دلم سنگيني ميكنه اگه نگم ميميرم اگه نگم ديگه حتي پيش خودم هم آبرو و ارزشي ندارم
    فقط ميخوام حرف بزنم با خودش بگم كه چه بلايي به سرم آورده خودش ميدونه اما بايد بگم تا دلم خالي بشه هميشه ملاحظه غرور شوهرم را ميكردم و بسته حرف مي زدم ميخوام همه چيزو بگم واضح نه تو پرده
    اين چندروز در مورد همسر دوم كمي تو اينترنت مطالعه كردم و درد دلهاشونو خوندم سخته ولي از اينكه يه عمر بي آبرو و آواره باشه بهتره و از خودش هم پرسيدم گفتم كه بدون اجازه از دادگاه نميتونيم باهم ازدواج كنيم گفت من درست مي كنم نگران نباش خودش هم ميگه كه الان آبروي من براش مهمه و اينكه نميتونه فردا تو اون دنيا جواب منو بده
    بازم منتظرم كه دوستان راهنماييهاي بيشتري بهم بدن
    مريم گلم از شما هم خيلي ممنونم كه با متانت و صبوري بهم جواب داديد

  10. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 18 بهمن 91 [ 04:14]
    تاریخ عضویت
    1391-9-02
    نوشته ها
    36
    امتیاز
    279
    سطح
    5
    Points: 279, Level: 5
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 21
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 44 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    صبا جان من با خوندن همون پست اولت فهمیدم این آقا زن داره . احتمالا خودتم باید یه همچین حسی رو قبلا کرده باشی ولی خودتو گول زدی مثل همه آدم هایی که داخل احساسات قرار میگیرن. من نمیتونم بگم باهاش ازدواج کن یا نه چون از یک تو خوانوادت مشکل درست کردی برای خودت و از طرف دیگه هم اون آقا بهت دروغ مهمی گفته فقط بهت میگم که هر تصمیمی میگیری سعی کن منطقی باشی و احساساتت رو که تا حالا کنترل نکردی کنترل کن و تصمیم بگیر.

  11. کاربر روبرو از پست مفید باران27 تشکرکرده است .

    باران27 (سه شنبه 26 دی 91)

  12. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 05 بهمن 91 [ 01:19]
    تاریخ عضویت
    1391-9-14
    نوشته ها
    78
    امتیاز
    406
    سطح
    8
    Points: 406, Level: 8
    Level completed: 12%, Points required for next Level: 44
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    31 days registered250 Experience Points
    تشکرها
    111

    تشکرشده 111 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: لطفا راهنماييم كنيد آينده مبهمي دارم چه كار كنم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط saba22
    سلام مشكل من شايد بارها و بارها توي كتابا و مجلات خوانده باشيد خودم هم قبلا خونده بودم اما هرگز فكر نمي كردم كه به چنين مشكلي گرفتار بشم ازتون ممنون ميشم كه راهنماييم كنيد
    سه سال پيش بر اثر يه بيماري كه برام پيش اومد مجبور شدم خونه نشين بشم توان راه رفتن نداشتم دلم براي دوستام و راه رفتن تنگ شده بود با دنياي چت آشنا شدم و دوستاني كه فقط و فقط يه صحبت مختصر مي كردم گذشت اما يكيشون خيلي مودب بود و هرشب باهم حرف ميزديم من سعي مي كردم كه اطلاعات كامل از خودم ندم اما حدود چهار پنج ماه تقريبا هرشب باهم صحبت ميكرديم همصحبت خوبي بود و گفتگوهاي ما هم به مسائل غيراخلاقي يا حتي تقاضاي عكس و... نكشيد تا اينكه گفت كه در واقع از مريضي اش رنج ميبره (من هم حسابي دوستش داشتم اما او بود كه اول ابراز علاقه كرد) خبر مريضي اش منو به هم ريخت و... تا اينكه برام هديه فرستاد او تهران بود و من 1500كيلومتر دورتر از او، اصرار و من انكار تا اينكه منو راضي كرد هديه اش را از يه مغازه اي كه امانت گذاشته بود بگيرم و شماره اش را هم داد فقط اس دادم و تشكر كردم. اما خودم حس خوبي نداشتم نسبت به اين كاري كه كردم براي تولدم اومد برام يه كادو خريده بود يه ميليون تومان هزينه كرده بود هميشه از اومدنش هراس داشتم و حتي وقتي كه نزديك تولدم بود بهش ميگفتم كه نمي خواد بيايي اما اومد من ديگه جواب زنگ و اس هاش را نمي دادم فقط اسم منو داشت و اسم پدرم را، از اسم پدرم تونست منو پيدا كنه و همو ديديم رفت يه هفته بعد برگشت من اصرار كردم كه ازدواج كنيم چون نمي خواستم آلوده گناه بشم بدون اطلاع خانواده ام با مردي كه هيچ شناختي نداشتم ازدواج كردم نه رسمي كه شرعي، بهم قول داد كه تا شهريور كاري داره كه تمومش كه كنه با خانواده ام صحبت ميكنه، صبر كردم شهريور اومد با خانواده ام آشنا شد اما به عنوان راننده ما را تا شمال رساند حرفي به ميان نيامد در مدتي كه شمال بوديم برادر بزرگم كه خونه بود يادداشتهامو ديد و منو تهديد كرد، هنوز برنگشته به خونه، مادرم منو به خونه خواهرم فرستاد تا امنيت داشته باشم از هم خداحافظي كرديم و قول داد كه يه فكري بكنه از خونه رانده شده بودم بهم زنگ ميزد و دلگرمي ام ميداد چندباري بحث كرديم ديگه ازش خبري نشد من هم بهش زنگ نزدم بعداز سه ماه برگشت شرمنده و عذرخواهي كرد بهم قول داد كه بياد باز دوباره قول و قول اما از عمل خبري نيست يه سال از برگشتنش مي گذره هرماه يه بار مياد ازم خبر ميگيره هميشه صحبت ميكنيم اما از خواستگاري خانوادگي خبري نيست نميدونم بايد چه كار كنم بمونم يا اينكه ديگه همه چي را تموم كنم براي خودم هم سخته قدر و عزتي ندارم برادرم فكر ميكنه كه من و او باهم ازدواج كرديم و رفتيم توي شهر او زندگي ميكنيم اين چيزيه كه مادرم بهش گفته تا آروم شه، خودم خونه خواهرم زندگي ميكنم و از همه فاميل فراري.... دوستان عزير، راهنماييم كنيد اما همين قدر ميگم كه من اصلا آدم بي بندباري نبودم فقط نمي دونم چرا به اين دررسر گرفتار شدم بارها و بارها از خدا ميپرسم كجاي زندگي ام اشتباه بود هميشه سعي كرده بودم پاك زندگي كنم منتظر راهنماييتون هستم
    سلام گلم
    با یه مثال واقعی شروع میکنم:
    یکی از هم دانشگاهی های من(الناز) با یه مرد(هادی) توی یه شهر دیگه(گرگان) از طریق موبایلش آشنا شده بود
    پسره کلی به دوستم محبت میکرد و میومد به دیدنش
    اما اصلا از رابطه ج حرفی نمیزد.دوستم میگفت چه پسره پاکیه!قرار ازدواج داشتن.چندین بار الناز شناسنامه هادی رو ازش تقاضا کرد.اما هادی هربار بهونه اورد
    گذشت و گذشت.رابطه شون جدی شد و کارای زشتی انجام شد
    یه روز بعد خداحافظی پسره از دختره چند ساعت بعد یکی به گوشی دختره زنگ میزنه.میگه من زن هادی ام.ازش خبر نداری؟!
    دختره غش میکنه.بعد به صحت این قضیه پی میبره میفهمه که هادی زن داره بعلاوه یه دختر 3ساله!!!کار از کار گذشته بود
    ......
    صبا جون توی کار این آقایی کخ گفتی یه چیزی هست.احتمال میدم متاهل باشه
    این مرد مرد زندگی نیس.همش میاد و بعد پیداش نمیشه.علاقه ت هم سر تنها بودنته.اصلا ایشون کی هست؟!!!!!!!!!
    خدا رو شکر کن که کار به بچه نکشیده
    هر شماره ای که ازش داری پاک کن.یه خط جدید بگیر.فرض کن وجود نداره
    درسته خطا کردی.اما الان میخوای پاک زندگی کنی.هنوز فرصت داری.هنوز جوانی.از زیبایی های طبیعت پروردگار لذت ببر جانم.حتما حتما برو سرکار.کتاب بخون ذهنتو مشغول کن.تجربه بدی بوده اما دنیا که به آخر نرسیده.از حمایت خانواده ت استفاده کن
    هنوز فرصت ازدواج داری
    فرصت ادامه تحصیل
    فرصت رشد و ترقی
    برگرد پیش خدا.با خدا حرف بزن خود خدا گفته: ای بنده من از رحمت من ناامید نشو

    .................................................. ...................
    حق پناهت


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چرا بايد از هم ترازان خود در زندگي پايين تر باشم‌؟!
    توسط m.h23 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 مرداد 91, 01:12
  2. در مورد مراحل طلاق و مشكلاتش راهنماييم كنيد
    توسط nahid-n در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: دوشنبه 22 خرداد 91, 00:42
  3. لطفا راهنماييم كنيد
    توسط nabitanha در انجمن دو دلی در انتخاب همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: سه شنبه 16 خرداد 91, 16:27
  4. پاسخ ها: 244
    آخرين نوشته: سه شنبه 12 بهمن 89, 08:32
  5. ديگه راه حلي به نظرم نمي رسه،لطفاً راهنماييم کنيد
    توسط sogand_nou در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 اسفند 86, 10:41

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 09:08 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.