سلام
هستم ولي نه تنها خستم بلكه بي حوصله و دلتنگم
دلم براي خانوادم تنگ شده...تنها عضو خانوادم هم كه پيشمه رو هم يك ماهه نديدم...دلم واسه خواهرم دعوا كردناش هم تنگ شده ولي چه كنم خواهر كه نمي تونم ببينمت ...بچت يك ماهشه و من هنوز بغلش نكردم...
شوهرم نمي ذاره يك هفته اي بيام پيشت...چقدر دوست داشتم پيشت باشم واست غذا درست كنم تا بخيت خوب بشه...ولي شوهرم اين رو وظيفم نمي دونه...
بودن در كنارت رو در اين روزا وظيفم نمي دونه ولي بودن پيشش در حاليكه خودش نيست خونه وظيفمه....شايدم اين درسته و من زيادي دلتنگم...
اين نيز بگذرد...خدايا شكرت
خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)