RE: دختر داييمو دوست دارم اما اون قدرت تصميم گيري در مورد منو نداره
اگه بخواي همين طور دست روي دست بذاري و اقدام جدي نكني دختر داييت از دستت مي ره. من تو شرايطي بودم كه هر خال و دايي يكي از پسراشو براي من در نظر گرفته بود. حرف زياد مي شد ولي اقدام جدي نه.
مي دوني اخر چي شد؟ من اخر با كسي ازدواج كردم كه قبلا مي گفتم اگر فقط همين پسر بمونه باهاش عمرا ازدواج كنم ولي قسما شد دقيقا با همون شخص ازدواج كردم.
همه فاميل تو شك بودند. داييم و خالم با حسرت به من نگام مي كردند. حتى مى ديدم پسرخاله هام از اين كه اقدام رسمي نكرده بودند پشيمونند.
دوستش داري برو جلو... جرأت به خودت بده. اگه از الان جرأت انجام كار به اين اسوني رو نداري در اينده چي مي خواي بكني؟!
به خاطر فاميل بودن هم مطمئنا داييت شرايطت رو درك مي كنه اين قدر به خوت سخت نگير
در آخر امىدوارم كه همه عاشقا به هم برسند اگر صلاح باشه
خداي من خداييست كه اگر سرش فرياد كشيدم به جاي اينكه با مشت به دهانم بزند،
با انگشتان مهربانش نوازشم مي كند و مي گويد ميدانم جز من كسي نداري !!!
علاقه مندی ها (Bookmarks)