به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 26
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1387-2-28
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    4,081
    سطح
    40
    Points: 4,081, Level: 40
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 26 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    خواهر کوچک من پس مشکل کجاسات من که متوجه نشدم
    فقط یک چیز مجتبی رو حتما حتما حتما تشویق کن درس بخونه
    چون چند سال دیگه یک عشقتون فروکش کرد اون موقعه به یاد حرفهای من می افتی
    درست عشق شرط ولی طرز فکر معمولا تحت شرایطی با درس خوندن تغییر می کنه
    شاید اون اونموقعه اون بین دوست و فامیل سرافکنده بشه که چرا از نظر درسی از تو پایین تره
    و مجتبی رو وادار کن با خواهرش حتما دوست بشه چون همین کار اون موجب اختلاف و به وجود اومدن تنفر بشه
    موفق باشی وپیروز

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    دوست عزیز مشکل ما خونواده هامونه و کله شقی مجتبی
    و اینکه خونواده اون من رو قبول نمی کنن بنا به دلایلی مثل میزان تحصیلات و.....
    البته من یکی از شرایط ازدواجم با مجتبی اینه که اون باید درس بخونه و حتما باید بره دانشگاه اون هم قبول کرده .

    مشکل دیگه ما حسادت خواهرش نسبت به منه و اینکه خونواده اون نمی تونن من رو قبول کنن و من هم وقتی فهمیدم که خونواده اش من رو قبول نمی کنن سعی کردم یه حوری از مجتبی جدا بشم ولی علاقه ای که مجتبی به من داره مانع من می شه یعنی خود مجتبی به من اجازه نمی ده که برم دنبال زندگی خودم می گه من خونواده ام رو راضی می کنم حتی اگه جونم رو هم از دست بدم ولی تو مال منی اگر هم این ازدواج سر نگیره واسه همیشه از این شهر می رم ولی مطمئن باش اگر هم برم یه روزی برمی گردم و بهت نشون می دم که من هم دانشجو ام من هم درس خوندم من هم کار دارم من هم سرمایه داره خونه داره ماشین دارم ولی حیف که اون موقع دیگه تو رو ندارم .

    می گه تو حق منی نمی تونم ببینم حقمو یکی دیگه ازم گرفته می گه می خوام مامان بچه ام باشی می گه تو مامان ستایش و سعید منی
    می بینین اون حتی اسم بچه هاش رو هم انتخاب کرده .

    گیج شدم باید این وسط پای عشق مجتبی بمونم یا به خاطر مخالفت حونواده اش از این زندگی صرف نظر کنم.

  3. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 اسفند 87 [ 19:01]
    تاریخ عضویت
    1387-1-27
    نوشته ها
    66
    امتیاز
    4,255
    سطح
    41
    Points: 4,255, Level: 41
    Level completed: 53%, Points required for next Level: 95
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    32

    تشکرشده 32 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    سلام عزيزم
    پدر و مادره پسره چي ؟ اونا چجوري راجبت فکر ميکتنن؟ اگر اونا هم مثل خواهرش فکر ميکنن همين الان تصميم بگير ديگه باهاش کاري نداشته باشي.حالا تو چرا توي اين سن و ساله کم با اينهمه بي تجربگي به فکره ازدواجي ؟ شايد يه فرصت بهتر خدا بهت بده که بيشتر از اينا ارزشتو مشخص کنه.عاقلانه فکر کن که اگر با اين طرز فکر وارد خانوادشون بشي هميشه تحقير ميشي.

  4. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 11:56]
    تاریخ عضویت
    1387-3-23
    نوشته ها
    390
    امتیاز
    6,183
    سطح
    51
    Points: 6,183, Level: 51
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 167
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    202

    تشکرشده 210 در 101 پست

    Rep Power
    55
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    سلام جهانگرد
    عزیزم اگه من بگم این آقا پسر به درد زندگی مشترک نمی خوره حداقل الان و برای شما ناراحت می شی؟
    آخه مرد باید سنش از زن بیشتر باشه تا بتونی جور خودش و خانوادش روبکشه نه این که بچه باز ی در بیاره و قهر کنه و ناز کنه این چیزها شاید الان که دوستش داری و به قولا عاشقشی قابل تحمل باشه ولی بعدا قول می دم که نفرت انگیز بشه و دیگه اینکه عاشق بودن قبل از ازدواج اصلا خوب نیست چون چیزهایی که باید متوجهش بشی نمی شی و انتخابت اشتباه می شه و موقعی می فهمی که خدایی نا کرده آب رفته به جوب برنمی گرده .بعد الان زوده صبر کن سنت هم پایینه چه عجله ای دار ی گلم
    ببخش منو اگه تند و سریح گفتم

    پوزش از همه دوستای گلم

  5. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    سلام دوستان عزیز
    به نظر شما سن من واسه ازدواج کمه؟
    عزیزان من الان 20 سالمه فکر می کنم سن مناسبی برای ازدواج باشه
    البته این حرف شما رو به حساب موقعیت و شهری که توش زندگی می کنین می زارم .
    توی شهر ما (کاشان) سن ازدواج دخترا پایینه و اکثر دوستای من علاوه بر اینکه ازدواج کردن بچه هم دارند.
    قبول دارم که بچه بازی در میاره
    دیروز رفتم و باهاش صحبت کردم بهش گفتم که من توی خونواده شما اگه بیام تحقیر می شم ؟ خواهرت و مادرت من رو قبول می کنن یا نه ؟ من به عنوان تک عروس اون خونواده به نظرشما مورد احترام تموم فامیل شما هستم؟

    اینها رو که ازش پرسیدم هیچی بهم نگفت فقط نگاهم کرد. بغض کرد و گفت من نمی زارم کسی از گل نازکتر به تو بگه. گفتم بچه بازی در نیار من وتو مال همدیگه نیستیم اصلا از کجا معلوم که خونواده من با این ازدواج موافقت کنن . شاید خونواده من هم وقتی مخالفت خونواده تو رو ببینه اونها هم به این ازدواح راضی نشن پس بهتره تا بیشتر از این وابسته نشدی به من تمومش کنیم و هر کدوم بریم سرزندگی خودمون .
    رفت وسط کوچه داد زد من چحوری به تو بفهمونم که دوستت دارم من بدون تو می میرم می خوای بمیرم همین جا بزن منو بکش ولی اینقدر نمک رو زخمم نپاش . اصلا از این شهر می ریم که کسی نتونه تو رو اذیت کنه .
    داد می زد و می گفت مردم ببینید من این رو دوست دارم چجوری بهش بفهمونم شما به من بگین چی کار کنم که بفهمه بدون اون می میرم . آرومش کردم و گفتم باشه هر چی تو بگی داد نزن .

    آخه با این دیونه بازی که در میاره من چجوری بهش بگم نمی تونمم همین جوری ولش کنم به امون خدا چون مطمئنم که می ره بلایی سرخودش میاره اونوقت خونواده اش یقه اولین کسی رو می گیرن من هستم .

  6. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1387-2-28
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    4,081
    سطح
    40
    Points: 4,081, Level: 40
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 26 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    این چوری از صحبت ها شما من فهمیدم
    عشق زیاد از حد شما چشم ایشون رو روی حقایق زندگی بسته
    باید اول حقایق زندگبی رو براش روشن کنی
    زندگی خاله بازی یا خرید و فروش نیست مسله یک عمر زندگی دوست ناری که چند سال بعد از انتخابت پشیمون بشی و یا خدای ناکرده به طلاق بکش
    پس بشین باهاش حسابی صحبت کن و شرط بگذار تا خانواده اش موافق نباشند ازدواج بی ازدواج
    شرمنده که اینقدر رک گفتم اخه دوست ندارم چند سال بعد پشیمون بشی چنک اول به از صلح آخر
    خوب فکر کن و همه چیز رو در نظر بگیر
    و بیخودی به دادو بیدادش بها نده نترس انسان جون عزیز و به این راحتیها بلا سر خودش نمی آره
    اگر مرد بره مشکلشو با خانئاده اش حل کنه
    موفق باشی
    مهم زمان و سن ازدواج نیست مهم شناخت مسولیتی که بعد از اون به دوشت می افتده

  7. کاربر روبرو از پست مفید pad_kay تشکرکرده است .

    pad_kay (یکشنبه 06 مرداد 87)

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    pad-kay عزیز من چجوری می تونم اون رو با حقایق زندگی آشنا کنم
    حرف خودش رو می زنه می گه نمی خوام حتی یه کلمه هم بشنوم که تو مال من نیستی
    روزای اول که با هم بودیم هیچ وقت فکر نمی کردم یه روزی اینقدر به من وابسته بشه .

    توی زندگیم آدم از این کله شق تر و لجباز تر ندیده بودم .
    خواهرش می گه تو بچه ای هنوز آخه تو می فهمی عشق چیه ؟اصلا این دختره چی داره که اینجوری واسش می میری؟ هر چی توی موبایلت اسمش رو گذاشتی اسم این دختره ؟ آخه خودت بشین فکرش رو بکن که این به درد ما می خوره ؟ دختری که تو خیابان پیدا کنی به درد زندگی توی خونه ما نمی خوره ؟

    خواهرش از اون آدمهای فوق العاده مذهبیه از اونها که وقتی چادر می پوشه کسی حتی نمی تونه چشماشو ببینه . اما من یه دختری هستم که خیلی راحتم البته من هم چادر می پوشم و به بیشتر عقاید دینی پایبند هستم اما وقتی می رم بیرون آرایش می کنم و این واسه خواهرش غیر قابل قبوله .

    مشکل خونواده اش نیست مشکل خواهرشه اون خونواده اش رو بر علیه من تحریک می کنه .

    فقط کافیه من یکم ناراحت باشم اون روز مجتبی تا من رو از ناراحتی در نیاره ول کن من نیست منو می بره سینما ، پارک ، کافی شاپ و برام کادو می خره بعدش هم که می خوایم بریم خونه موقع خداحافظی چند بار ازم خواهش می کنه که پیشش بمونم حتی یه بار چنان دستم رو گرفته بود که من نمی تونستم دستم رو از تو دستش بیرون بیارم .

  9. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 خرداد 88 [ 11:45]
    تاریخ عضویت
    1387-2-28
    نوشته ها
    86
    امتیاز
    4,081
    سطح
    40
    Points: 4,081, Level: 40
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 26 در 21 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    بهتر باایشون یک در مورد مثال مادی صحبت کنی و یک در مورد خواسته هات زیاده رو کنی
    تا بفهمه که با هلوا هلوا کردن زندگی شیرن نمی شه
    با خواهرش بشین صحبت کن اصلا حرف حسابش چیه
    یک جور به اون حالی کن که چقدر همدیگر و دوست دارنند و اگر اون جای تو بود چه کار می کرد
    شما دخترخانم ها بهتر حرف هم می فهمید با هاش دوست شو شاید می ترسه برادرشو بدوزدی

  10. کاربر روبرو از پست مفید pad_kay تشکرکرده است .

    pad_kay (یکشنبه 06 مرداد 87)

  11. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 بهمن 90 [ 13:33]
    تاریخ عضویت
    1386-12-05
    نوشته ها
    117
    امتیاز
    4,704
    سطح
    43
    Points: 4,704, Level: 43
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 46
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    39

    تشکرشده 41 در 25 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    همه این چیزایی که شما می گین رو امتحان کردم
    همین جوری بهش گفتم اصلا از این مدل گوشی خودم خوشم نمیاد واسه روز زن که دو روز بعدش بود واسم گوشی موبایل خرید اما من ازش نگرفتم و گفتم من نمی تونم از تو همچین کادویی قبول کنم بر فرض هم قبول کردم خونه بگم این رو از کجا آوردم .

    گفت پس این رو واست نگه می دارم هر وقت عقد کردیم بهت می دم به هر حال این گوشی واسه خودنه هر وفت خواستی بگو بهت بدم .
    رفت واسم یه عطر خوشبو خرید

    خواهرش اگه حرف حساب حالیش بود توی برخورد اول با من اینجوری برخورد نمی کرد . خودم هم دیگه خسته شدم اینکه دوستش دارم قبول ولی داره بچه بازی در میاره و من رو هم بلاتکلیف کرده
    وقتی خونواده اش ناراضی ان چرا من باید خودم رو اسیرش کنم .

  12. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 شهریور 88 [ 04:01]
    تاریخ عضویت
    1387-5-01
    نوشته ها
    72
    امتیاز
    3,822
    سطح
    39
    Points: 3,822, Level: 39
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 128
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    26

    تشکرشده 27 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: من باید چی کار کنم ؟

    خانم............عزیز...
    به نظرمن که باید صبوری کرد....چون ایشون هنوز از وضعیت خوب برای تشکیل زندگی برخوردار نیستند....باید صبرکنید تا ایشون بتونند آمادگی پیداکنند....
    خب اگرایشون سربازیشون تمام شه...وباداشتن کارخوب میتونند حتی به تنهایی به خواستگاریتون بیاند...وشما رو ازخانوادتون خواستگاری کنند...
    یکی ازدوستان نزدیک بنده بدترازاین مشکل شما روداشتند.......خانوادشون ایشون رو تحت فشارگذاشته بودند که حتما با دختری که دوستش نداره ومهریه ی سنگینی هم داشت ازدواج کنه....ایشون هرچی مقاومت کردند..نشد...وازخانواشون کامل جداشدند....ایشون دانشجوهستند ولی ازوضعیت مالی خوبی برخوردارند..خب ایشون به خواستگاری اون دختری که دوستش داشتند رفتند..و..حالاهم ازدواج کردند......پس همسرآینده ی شما باید شجاع تربشوند...ودیگه به خانوادشون تکیه نکنند....


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.