موضوع: من همسر صیغه ای هستم

خانم کردستانی عزیز

من ازهمه حرفهای شما استفاده میکنم این جزئی از شخصیت منه در مقابل همه بیشتر گوش شنوا هستم
وسعی میکنم ازحرفهای همه استفاده کنم واصلا ازحرفهای شما ناراحت شدم..ملالی نیست ....

اما میبینم واجازه بدید بگم
که همه خانمهای که از مشکلی شبیه به این رنج بردن یا می برن هیچکدوم هیچکدوم ازخودشون اشتباهاتشون کم گذاشتناشون زن سالاری هاشون درک نکردن هاشون همراه نبودن هاشون خواسته های نامعقولشون ناسزا گفتن هاشون چیزی نمیگن
اینکه با دوست پسر دخترت بری شمال وبگی با همسایه رفتیم وبعد معلوم شه .....ویا شب بره خونه دوستاش بگی خونه خالشه یا شب اگه دیر بیاد بگی کارش طول میکشه بعد معلوم شه. که فلان جاست ...... اجازه بدی دخترت همه اینکارهاروبکنه تا فقط فقط تو جبهه ایشون باشه
وهمه اینها قبل از فهمیدن موضوع من بود
بعدش ایشون به اندازه توانشون کم نگذاشت
با حرفهای که به هرکس بزنی اول همه شخصیت خودت زیر سوال میره تا طرفی که مقصره و تهدید به ابروزیری وحتی دنبال کار ومنزل من گشتن پیش رفت که هرچی بود وهنوز هست ..........من بهش حق میدم بخواد بیاد ابروزیری کنه تهدید کنه حرفهای نامربوط خیلی بد وتهمت وانگ زشت بزنه چون زنه من هم زنم اما در مقابل زندگیش هیج کس کمکی نمیتونه بهش بکنه جز خودش
چون داره اشتباه جلو میره و اصلا اصلا قبول نداشت ونداره که اون هم حتی یه کم مقصره

هیچ کدوم ازینها توجیه اشتباه من نیست این رو خوب می دونم اما خواهش میکنم

خانمهای عزیزی که ادمهای بدی مثل من شوهرتون رو از زندگی خوب وشیرین بدون مشکلتون جدا کرده و فقط عشوه گری و افسونگری و جوانی و جسم و شور و..... من وامثال بوده که باعث این مشکلات شده
خواهش میکنم خواهش میکنم به حداقل شما که اینجایید واهل تفکرید یه کم هم به اشتباهای خوتون فکر کنید

الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ
آن هايی كه به سخنان گوش فرا می دهند و از بهترين آن ها پيروی می كنند، اينانند كسانی كه خدا هدايتشان كرده و ايشانند خردمندان

لطفا همه دوستانی که قصد کمک دارن به این توجه کنن که من توی پاسخهای قبلی گفتم که تصمیم به جدایی رو هفته پیش گرفتم و عملی کردم
حرفهای تکراری کمکی به من نمیکنه ممنون

فکر میکنم اینجا دیگه کسی حرفی برای کمک به من نداره احتمالا ازین به بعد باید توی تالارهای دیگه دنبال حرفی برای ادامه صبوری و تحمل دوری بگردم
ممنون ازهمه

نوشته اصلی توسط مانده در راه

اینکه با دوست پسر دخترت بری شمال وبگی با همسایه رفتیم وبعد معلوم شه .....ویا شب بره خونه دوستاش بگی خونه خالشه یا شب اگه دیر بیاد بگی کارش طول میکشه بعد معلوم شه. که فلان جاست ...... اجازه بدی دخترت همه اینکارهاروبکنه تا فقط فقط تو جبهه ایشون باشه
وهمه اینها قبل از فهمیدن موضوع من بود

شما نتیجه گرفتی که این کارها را کرده که دخترش را توی جبهه خودش نگه داره ( با فرض شما که زندگی میدون جنگ است و زن و شوهر دشمن و در جبهه مقابل هم !!! )

من می گم شاید با دوست پسر دخترش رفته شمال، که دخترش یواشکی نره صیغه مرد متاهل بشه!

کارش و راه حلش غلط هست ولی فکر می کنم همراه دخترش بودن بهتر از ...

بهت تبریک می گم بابت تصمیم درست ( هر چند دیر ) ی که گرفتی. امیدوارم بتونی سر تصمیمت بمونی. ولی موقعی که داری فکر می کنی و به سوالهای ذهنی ات جواب می دی و دنبال دلیل هستی، کمی منصفانه تر فضاوت کن.

توی این تالار تاپیک ها و مقالات زیادی در مورد کنار آمدن با مشکلات پایان یاقتن رابطه عاطفی هست. سرچ کنی پیدا می کنی.

سلام خانومی

کم و بیش تاپیک شما رو دنبال میکردم

میتونم تا حد زیادی حال شما رو درک کنم.

داستان زندگی منم تقریبا شبیه شماست منتها با این تفاوت که من اصلا از اول نمیدونستم طرفم زن داره! وقتی

فهمیدم که در اوج دلداگی و عاشقی بودم و ............. نمیخوام از درد و رنج و سختی های اون دورانم بگم چون

میدونم شما هم الان در این شرایط قرار داری و خیلی خوب رنج و عذابش رو درک میکنی

ما خواسته یا نخواسته به اشتباه عاشق مردی شدیم که به ما تعلق نداشت هر چند که خودشون اصرار میکردن هیچ

زندگی بدون ما نخواهند داشت ولی حقیقت این هست : یک زندگی پر از درد و رنج و اختلاف برای خودش و خانواده

اش در پشت سرش قرار داره که ناخوداگاه ما رو وارد بازی خودشون کردن!!! چرا من و تو باید تاوان اختلاف و درگیری

و هزار و یک مشکل آین آقا و خانواده اش رو بدیم!! تازه در جامعه این ما هستیم که همش مقصر و بد جلوه میکنیم!!

حیف روح و جسم ما نیست که بازیچه شر و اختلاف و ناکامی زندگی دیگران باشیم؟؟؟

خانومی دوست عزیزم شما نه بخاطر اون مرد و نه برای زنش و نه برای بچه هاش بلکه فقط و فقط به احترام خودتت از
زندگی اون مرد بیرون بیا

بیشتر از این خودت رو غرق مشکلات دیگران نکن عزیزم.

منتظر خبرهای خوبت هستیم با یک تصمیم بزرگ و عزم جزم شده

"من می گم شاید با دوست پسر دخترش رفته شمال، که دخترش یواشکی نره صیغه مرد متاهل بشه!"

جمله خیلی خوبی بود. منم موافقم

سلام
ببین دعوا تو هر خانواده ای هست . اگر کسی تو زندگی اش گفت من همیشه خوشم دروغ میگه . دعوا زن و شوهری همیشه هست امکان داره یه وقت هایی قهر به 2 ماه هم بکشه . اما دلیل نمیشه که مرد یا زن بره سمت نفر سوم . ببین من الان با شوهرم قهرم امکان داره زبونن نفزینش هم بکنم اما این دلیل نمیشه دوستش نداشته باشم . کار هایی که اون زن در مورد دخترش کرد ربطیبه شما و اینکه بخواد دختر تو موضع مادر باشه نداره .
معمولا مادر ها تو این قضیه دختر ها رو کمی همراهی می کنن که خدایی نکرده اشتباه بدی ازشون سر نزنه . من خدم با شوهرم دوست بودم و مامانم در اطلاع بود.
لطفا خودت رو با این حرف ها گول نزن . رتبطه ات رو قطع کن

ممنون از شب نیلوفری وپیدا

معلومه که قصد شما نه کمک به منه نه به اون خانم و زندگیش
امیدوارم همیشه مثل الان پاک وبدون اشتباه زندگی کنید
ا
من 5 سال کنار اونا دیدم شنیدم وزندگی کردم کاش گفتن زندگی اونا به من کمکی می کرد هرجند سمت وسوق حرفها ی شما فقط همینه وهمه دوستان به نحوی نظر خودشون رو تحمیل می کنن وجوری صحبت می کنن انگار ازهمه جی خبر دارن اما واقعا امیدوارم هیچ کدوم ازشما مثل همسر ایشون زندگی نکنید

سارای عزیز ممنون از همدردیت به امید خدا انشالله من هم این دوران رو سپری می کنم

خانم مانده در راه محترم

هیچ هیچ توجیهی برای خیانت(زن به مرد و یا مرد به زن) وجود نداره و حتی اگه اون خانم به دید شما بدترین زن دنیا هم بود، همسرش اگر آدم موجه و درستی است قبل از ایجاد ارتباط با شما باید تکلیف زندگی شو مشخص می کرد.
تا حالا فکر کردی اگه جای شما و خانم محمدرضا برعکس بود چه حسی داشتی؟

نوشته اصلی توسط مانده در راه

ممنون از شب نیلوفری وپیدا

معلومه که قصد شما نه کمک به منه نه به اون خانم و زندگیش
امیدوارم همیشه مثل الان پاک وبدون اشتباه زندگی کنید
ا

5 سال تو زندگی یه نفر بودی و رس اون زندگی را کشیدی حالا می گی ....
گاهی اوقات فلسفه و دلیل کار پدر و مادرمون را که باهاشون بزرگ شدیم و تربیتمون کردند چند سال بعد می فهمیم، چه برسه به زندگی یه نفر دیگه که شوهرش می اومده واسه شما تعریف می کرده.
انتظار داشتی بگه همسرم عالیه و من هوسران و بی لیاقتم که دارم بهش خیانت می کنم؟

من اتفاقا قصدم کمک به شماست. دارم می گم از ظاهر حرف یک مرد خیانتکار و از ظاهر یک زندگی قضاوت نکن.

اگر عمق اشتباهت را متوجه نشی، اگه با این حرفها خودت را توجیه کنی، اگر نفهمی ضعفت چی بود که گول دروغهای یک مرد متاهل را خوردی و اگر ... اشتباهت را به یک شکل دیگه تکرار می کنی و از یک سوراخ دیگه گزیده می شی.
الان وضعیت شما خیلی حساس تر از 5 سال قبل است. احتمال خطا کردن و اشتباه کردنت هم بیشتر هست اگر به فکر درمان نباشی.
رابطه را تجربه کردی. سنت بالاتر رفته و امکان ازدواجت کمتر شده. تجربه ات زیاد شده. جراتت در پنهان کاری و دروغ گفتن به خانواده بیشتر شده. روحت زخم خورده است. دلت شکسته است. نیاز عاطفی ات زیاد است. دلت می خواد یکی بغلت کنه و بهت آرامش بده. دلت یک سرپناه مطمئن عاطفی می خواد. و ... اگر قوی نباشی یک نفر دیگه از این همه احساس و لطافت و نیاز تو سو استفاده می کنه.
پس قوی باش و به فکر پیدا کردن دلایل کار خودت و راه درست زندگی خودت باش. این که اون زن اشتباهاتش چی بود که شوهرش اومد سمت شما، به من و شما هیچ ربطی نداره. به خودشون مربوطه.

به خودت فکر کن. اشتباهات و ضعف های تو چی بود که رفتی سمت اون مرد. خودت را درمان کن.

در ضمن من خیییییییییییییییییییییییل ی بیشتر از اونی که شما فکرش را بکنی گناه و اشتباه کردم.

اووووووووووووووه چه عصبانی!!!!!!!
چه خبره خانمی!!!
من یکیم مثله خودت فقط 10-11 سال کوچکتر..برات نوشتم که بهم چی گذشت.میتونی بری تایپیکمو بخونی تو همین تالاره اسمش نمیخوام هووی کسی بشم اما دست بردار نیست.چی کارکنم؟
البته من رابطه جنسی نداشتم بود فقط یک بار اون هم رابطه نبود تجاوز بود که به خاطرش شلاق هم خورد و نوش جونش امیدوارم تو زندگیش از خدا شلاق بخوره و ما صیغه نبودم رابطه مون مثله دو تا دوست بود
این روزا حالم خیلی بده ربطی به اون قضیه نداره ها .کلا بده.ولی دلم میخواد واسه تو بنویسم چون درکت میکنم
طرف من هم خونشو فروخت مهر زنشو داد!سند دفتر شرکتشو و ماشینشو زد به نامم تا باور کنم دوستم داره!مادرشو روز و شب میفرستاد خواستگاری!تا دلت بخواد پولدار بود.یک هزارم مشکلات این آقا رو نداشت!بچه نداشت,خانوادش همسر اولشو کاملا طرد کرده بودن و دیگه منو به عنوان عروسشون میشناختن!حتی همسر اولش به من زنگ میزد برام آرزوی خوشبختی میکرد!!قبل از آشنایی با من 1 سال بود جدا از همسرش زندگی میکرد ودر شرف طلاق بودن(حالا الان به لطف حضور من رفتن سرخونه زندگیشون خوش و خرمن خداروشکر که حضورم برای یکی موثر بود)میدونی من تو چه شرایطی زندگی میکردم و میکنم؟هر کاری که تا حالا هیچ کس برام نکرده بود اون برام میکرد.تک تک کمبودهامو جبران میکرد
چه قدر خوبه تو انقدر زود خودت متوجه شدی باید تموم شه چون من 2 ماه طول کشید تا تمومش کنم.اینکارو به خاطر خودمون کردیم.زندگیمون خیلی بیشتر از این می ارزه که همه ی عمرمون مشغول دعوای هوو و عروس و... باشیم.ماها خیلی بیشتر از این می ارزیم که اسیر یه عده مرد هوسباز بشیم که به جای حل مشکلاتشون با همسرشون دنبال دخترا و روابط عاشقانه ی جدید میگردن و میخوان امثال مارو بکنن عروسک خیمه شب بازیشون
میدونی من الان چه قدر مشکل دارم؟میدونی هنوز دارم بابت او اشتباه تقاص پس میدم؟ولی یک ثانیه هم به تصمیمم شک نکردم چون من اینکارو به خاطر کسی نکردم فقط به خاطر خودم اینکارو کردم!فقط به خاطر خودم تمومش کردم و باوجود اون همه حرف عاشقانه به همه چی پشت کردم و گفتم نه.چون من خیلی بیشتر از اینا می ارزم.زندگیم خیلی بیشتر از این حرفا مهمه
خواهر گلم تمومش کردی و شک نکن خیلی کار خوبی کردی ولی مدام اینو با خودت مرور کن که تو واسه خوشبختی و آینده ی خودت رفتی عقب.تو انقدر مهم و باارزشی که که لیاقتت یه زندگی آروم و بی دغدغه است نه یه کوه مشکل!!مگه چند بار میشه زندگی کرد که نصفش هم بخوای با دردسر و دعوا و مشکل و گرفتاری و نفرین این و اون بگذرونی؟
هر یادگاری ازش داری دور بنداز .ارتباطتو کلا باهاش قطع کن نه اس نه تلفن نه ایمیل کاملا تمومش کن.توکلتو به خدا بیشتر کن.شک نکن خدا هواسش به همه هست.

دلم میخواست ماهها وسالهاگذشته بودد...................
ممنون از همه انگار دارم به اینجا معتاد میشم تا میرسم سرکار همدردی رو بازمیکنم
تا میرسم خونه همدردی روبازمیکنم
واقعا چی میخواد پیش بیاد
دلم میخواست ماهها وسالها گذشته بود