به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 71
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    پلیسه به یارو میگه :

    گواهینامه داری؟

    میگه :

    بزار داشبورد رو ببینم

    شانس بیاری که داشته باشم ، کارت راه بیفته !

  2. 18 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), فکور (شنبه 30 دی 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  3. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 اردیبهشت 98 [ 09:11]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    939
    امتیاز
    15,687
    سطح
    80
    Points: 15,687, Level: 80
    Level completed: 68%, Points required for next Level: 163
    Overall activity: 5.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,262

    تشکرشده 5,821 در 1,048 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    139
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    قرار ملاقاتی با مدیر عامل بانک برای آن خانم ترتیب داده شد . پیرزن در روز تعیین شده به ساختمان مرکزی بانک رفت و به دفتر مدیر عامل راهنمائی شد . مدیر عامل به گرمی به او خوشامد گفت و دیری نگذشت که آن دو سرگرم گپ زدن پیرامون موضوعات متنوعی شدند . تا آنکه صحبت به حساب بانکی پیرزن رسید و مدیر عامل با کنجکاوی پرسید راستی این پول زیاد داستانش چیست یا به تازگی به شما ارث رسیده است . زن در پاسخ گفت خیر ، این پول را با پرداختن به سرگرمی مورد علاقه ام که همانا شرط بندی است ، پس انداز کرده ام . پیرزن ادامه داد و از آنجائی که این کار برای من به عادت بدل شده است ، مایلم از این فرصت استفاده کنم و شرط ببندم که شما شکم دارید !
    مرد مدیر عامل که اندامی لاغر و نحیف داشت با شنیدن آن پیشنهاد بی اختیار به خنده افتاد و مشتاقانه پرسید مثلاً سر چه مقدار پول . زن پاسخ داد ۲۰ هزار دلار و اگر موافق هستید ، من فردا ساعت ۱۰ صبح با وکیلم در دفتر شما حاضر خواهم شد تا در حضور او شرط بندی مان را رسمی کنیم و سپس ببینیم چه کسی برنده است . مرد مدیر عامل پذیرفت و از منشی خود خواست تا برای فردا ساعت ۱۰ صبح برنامه ای برایش نگذارد .
    روز بعد درست سر ساعت ۱۰ صبح آن خانم به همراه مردی که ظاهراً وکیلش بود در محل دفتر مدیر عامل حضور یافت . پیرزن بسیار محترمانه از مرد مدیر عامل خواست کرد که در صورت امکان پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن به درآورد . مرد مدیر عامل که مشتاق بود ببیند سرانجام آن جریان به کجا ختم می شود ، با لبخندی که بر لب داشت به درخواست پیرزن عمل کرد .
    وکیل پیرزن با دیدن آن صحنه عصبانی و آشفته حال شد . مرد مدیر عامل که پریشانی او را دید ، با تعجب از پیر زن علت را جویا شد . پیرزن پاسخ داد من با این مرد سر ۱۰۰ هزار دلار شرط بسته بودم که کاری خواهم کرد تا مدیر عامل بزرگترین بانک کانادا در پیش چشمان ما پیراهن و زیر پیراهن خود را از تن بیرون کند !

  4. 11 کاربر از پست مفید نادیا-7777 تشکرکرده اند .

    نادیا-7777 (سه شنبه 12 دی 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  5. #13
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    دیگه کم کم هوا داره سرد میشه....

    از دست دعوا با بابامون سر کولر راحت میشیم...

    اما باید خودمونو واسه مسابقات کم و زیاد کردن بخاری آماده کنیم !!!!

  6. 22 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), ویدا@ (شنبه 30 دی 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  7. #14
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 مرداد 94 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1387-6-12
    محل سکونت
    همدردی
    نوشته ها
    2,295
    امتیاز
    31,060
    سطح
    100
    Points: 31,060, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 10.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    11,614

    تشکرشده 12,542 در 2,269 پست

    Rep Power
    256
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    به يارو مي‌گم:
    از اينجا چطوري ميشه برم ميدون خراسون ؟؟!!!
    ميگه: بايد بپرسي !!!
    بهش گفتم :
    پس به نظرت من الان دارم نقاشی! می کنم ؟!!!!



    میدونین چرا مردا عینک آفتابی میزنن ؟
    .
    .
    .
    .
    .
    7% : بخاطر نور خورشید
    23% : بخاطر اینکه ظاهر باحالی داشته باشن
    70% : نمیخوان بقیه بدوونن دارن به کجا نگاه میکنن!!!


    خیلی دوست دارم یکی بهم بگه: “قدر این روزاتونو بدونید”
    بعد بزنم پس گردنش و بگم دقیقا کدوم روزا..؟
    نشون بده با دست!


    اینجا ؛ همه ی نسل ها ؛ نسل سوخته هستند ...
    فقط درصد سوختگی فرق می کند و محــلّ سوختگی ...


    هربار از بيرون ميام بابام ميپرسه كجا بودي،
    منم هربار ميگم: بيرون بودم.
    بعدش ديگه هيچي نمي پرسه.
    دوست داره فقط مطمئن شه خونه نبودم!!



    روایت هست که توماس ادیسون تا 12 سالگی خِنگ بوده اما مادرش همیشه بهش می گفته که روزی تو مرد بزرگی میشی و همینطور هم شد!!!
    اما ما از بچگی اگه اّنیشتین هم باشیم از بس پدرو مادرمون میگن: "تو هیچ پُخی نمیشی"
    آخرش با کلی ترفیعِ درجه میشیم همون پُـــــــخ :-))))

  8. 23 کاربر از پست مفید baby تشکرکرده اند .

    baby (پنجشنبه 05 بهمن 91), roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  9. #15
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    شباهت زندگی من و انیشتین در اینه که
    ...
    هر دو بچگی هامون خنگ بودیم
    ...
    ولی خب از وسطهای بیوگرافیمون به بعد یه کم متفاوت میشه...! :)

  10. 19 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (سه شنبه 12 دی 91), roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  11. #16
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    دیشب پشت چراغ قرمز میدون بودیم

    دیدم افسر داره یکیو جریمه میکنه که از چراغ قرمز قبلی رد شده...

    یارو گفت سرکار ننویس ندیدمت !



  12. 13 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), ویدا@ (پنجشنبه 05 بهمن 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  13. #17
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 16 اردیبهشت 94 [ 09:58]
    تاریخ عضویت
    1389-9-28
    محل سکونت
    ایران_شیراز
    نوشته ها
    3,166
    امتیاز
    21,370
    سطح
    92
    Points: 21,370, Level: 92
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 980
    Overall activity: 9.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdrive1000 Experience Points10000 Experience Points
    تشکرها
    14,388

    تشکرشده 15,106 در 3,401 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    338
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    پزشک و مهندس

    یک پزشک و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند



    پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید.

    پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم کننده اى است. من از شما یک سوال می پرسم و اگر شما جوابش را نمی دانستید 5 دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می کنید و اگر من جوابش را نمی دانستم من 5 دلار به شما می دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد.

    این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید 5 دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 5٠ دلار به شما می دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند. پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به پزشک داد.

    حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می رود 3 پا دارد و وقتى پائین می آید 4 پا؟»

    پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز به درد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از 3 ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و دلار به او داد. مهندس مؤدبانه 5٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد.

    پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه اى بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و 5 دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید.


  14. 10 کاربر از پست مفید ویدا@ تشکرکرده اند .

    roze sepid (شنبه 18 خرداد 92), ویدا@ (شنبه 30 دی 91), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  15. #18
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 22 مرداد 92 [ 22:10]
    تاریخ عضویت
    1391-7-11
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    1,131
    سطح
    18
    Points: 1,131, Level: 18
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    764

    تشکرشده 717 در 175 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    استاد:دانشجویان عزیزوقتی که شما سر کلاس اس ام اس بازی می کنید من می فهمم
    چون هیچ آدم عاقلی به شلوار خودش زل نمیزنه و لبخند بزنه ᵎ

    ................................
    هر کس به طریقی دل ما میشکند.
    اما تو خیلی خلاقیت به خرج دادیᵎ
    آفرینᵎ

    ................................
    نگاهم کرد.پنداشتم دوستم دارد.
    نگاهم در نگاهش هزاران عشق خواند.
    نگاهم کرد دل به او بستم.
    باز نگاهم کرد و ....
    تازه فهمیدم یارو خله .فقط نگاه میکنهᵎ

  16. 12 کاربر از پست مفید yaaldaa تشکرکرده اند .

    ویدا@ (شنبه 31 فروردین 92), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92), yaaldaa (شنبه 30 دی 91)

  17. #19
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 خرداد 02 [ 12:14]
    تاریخ عضویت
    1388-7-01
    محل سکونت
    همین حوالی
    نوشته ها
    2,572
    امتیاز
    64,442
    سطح
    100
    Points: 64,442, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 25.0%
    دستاوردها:
    VeteranSocialRecommendation Second ClassTagger First Class50000 Experience Points
    تشکرها
    13,197

    تشکرشده 14,121 در 2,560 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    305
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    دیگه از عشق به آدما نا امید شدم؛ الان چند وقته عاشق خوراکیها شدم
    خیلی هم راضیم



  18. 9 کاربر از پست مفید بالهای صداقت تشکرکرده اند .

    ویدا@ (شنبه 31 فروردین 92), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 17 بهمن 91 [ 23:11]
    تاریخ عضویت
    1389-3-20
    نوشته ها
    7
    امتیاز
    1,987
    سطح
    26
    Points: 1,987, Level: 26
    Level completed: 87%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    25

    تشکرشده 27 در 6 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: زنگ تفریح (خنده و نشاط .... ) 2

    يه استاد بود هر دفعه مي آمد سر کلاس به دخترا تيکه مي انداخت يه بار دخترها تصميم گرفتند با اولين تيکه اي که انداخت از کلاس برن بيرون. قضيه به گوش استاد


    مي رسه. جلسه بعد يه کم دير مياد سر کلاس، مي گه از آزادی داشتم مي آمدم ديدم يه صف طولاني از دخترها تشکيل شده رفتم جلو پرسيدم، گفتن با کارت


    !دانشجويي شوهر مي دن!دخترها پا مي شن برن بيرون، استاده مي گه کجا ميريد؟ وقتش تموم شد، تا ساعت ۸ بود

  20. 5 کاربر از پست مفید عقیق تشکرکرده اند .

    ویدا@ (شنبه 31 فروردین 92), مریم85 (سه شنبه 31 اردیبهشت 92), عقیق (پنجشنبه 05 بهمن 91)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:00 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.