به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 27
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    بهار زندگی گرامی، کدوم خانواده هست که بدون مشکل باشه؟

    یک پیشنهاد دارم، البته هر راهکاری باید با توجه به فرهنگ و شرایط اون خانواده مطرح بشه، اما فکر نمی کنید بهتره شرایطی فراهم کنید تا پدر و مادر شما برای مدتی از هم دور باشند؟

    مثلا یکی از اونا به یک مسافرت طولانی مدت بره؟

    اگر مذهبی هستند به یکی از شهر های زیارتی مثل کربلا و نجف بفرستید و اگر هم قبول میکنند، کلی جاهای توریستی در اطراف ما هست. مسافرت و عوض کردن آب و هوا خیلی تو روحیه تاثیر داره.

    اما تنها باشند. از هم دور باشند، شاید دلتنگ هم بشن و قدر هم رو بدونن.
    شاید هم قبلا این کار رو کرده باشید.

    به هر حال این بود پیشنهاد من.



  2. 3 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (چهارشنبه 01 شهریور 91)

  3. #12
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    4,461
    سطح
    42
    Points: 4,461, Level: 42
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,177

    تشکرشده 2,204 در 465 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    سلام بهار جان. امیدوارم بهار زندگیت هیچگاه رنگ خزان نبینه. منم به چندتا نکته اشاره میکنم. امیدوارم واست مفید باشه.

    پدر من از ابتدا کج خلق بود و مادرم از ابتدا اعصابشو بهم میریخت.تا اونجایی که یادمه همیشه بینشون دعوا و کتک کاری بود..مامانم همیشه قهر بود و یا تو اتاق ما خودشو قایم میکرد یا خونه اقوام میرفت.


    اون که خیلی وقته اعتماد بنفسش رو واسه حل مشکلات موجود از دست داده مادرته، نه پدرت. اینو میشه از قائم شدن تو اتاق شما و قهر کردن تشخیص داد. او امیدی به حل مشکلات نداره، همیشه به حالتی منفعلانه اول ایستادگی و بعد فرار رو بر قرار ترجیح داده، خودش رو پشت بقیه پنهان میکنه تا به شما و اطرافیان ثابت کنه: ببینید مقصر اصلی تمام این ناآرامی ها اوست، نه من!

    ماهی نبود که پای فامیل به خونه ما باز نشه برای اشتی


    وقتی احترام بین زن و شوهر از بین بره، تا وقتی که کسی در جریان نیست این احترام قابل بازیابیه. اما مادامی که همه در جریان قرار گرفتند، برگرداندن این احترام کار دشواریه. به عبارتی آب که از سر گذشت چه یک متر، چه صد متر. بهتره سعی کنید این تصویر اختلاف رو از ذهن اطرافیان کمرنگ کنید و اجازه بدید آب ها از آسیاب بیوفته تا اونها بتونن همدیگرو پیدا کنند. برای وساطت فقط یک فرد امین و مشکل گشا کافیه. ضمن اینکه وقتی پدر و مادرتون از درون خانه درک نشن، سعی میکنند این درک رو با مشکل تراشی از بیرون خانه به همین بهانه ی دعوا به دست بیارن. اگر مدتی این درک رو از بیرون خانه نگیرن، دنبال بهانه هم نمیرن.

    خیلی سخت و بد بود..ضمن اینا پدرم خشونتش بالا بود..کتک کاری زیاد داشت و خیلی هم اصرار داشت همه هر حرفیش رو قبول کنن.وگرنه...:(


    پدر شما دوست داره قدرتش رو به رسمیت بشناسند. به چنین افرادی باید پذیرش داد تا بتوان از اونها پذیرش گرفت. پدر من هم این اخلاق رو داره. قبلا باهاش بحث میکردم. تنبیه میشدم و البته پدرم هم روز به روز بیشتر میشکست. تا زمانی که تغییر روش دادم، اگر حق میگفت هوش و فراست و اقتدارشو تایید میکردم، اگر نا حق میگفت سکوت میکردم و می پذیرفتم. بعد در فرصت مناسب پیشنهادم رو ارائه میدادم. الان واسه خودم فرمانروایی میکنم و پدرم هم همه جوره قبولم داده. فقط به خاطر اینکه با پذیرش و احترامی که بهش دادم تو رودرباستی قرار میگیره. فقط یک جمله: اون لحظه مخالفت نکن. (بهتره اینو از مادرتون هم بخواین)

    خیلی هم مغروره و اصولا زور و غرورشو برای ما داره و گرنه اجازه میده به راحتی اب خوردن سرش کلاه بذارن و نمیدونین چقد بابت این مسائل اذیت شدیم.


    پدرتون خارج از منزل قدرت نداره. واسه همین تو خونه امپراطوری راه انداخته و بدتر اینکه از شما بشنوه اشتباه کرده. برای همین دست پیش میگیره که پس نیوفته یا به عبارتی سرزنش میکنه قبل از اینکه سرزنش بشه.

    ضمنا خیلی هم تعصبی بود..الان دیگه اینطور نیست اما قبلا نه تنها ما بلکه عمه هام و بچه هاشونم از بابام میترسیدن.


    این خیلی خوبه. نشان میده پدر شما مستعد تغییر در رفتارشون هستند.

    زندگی پدر و مادرم چندین بار تا طلاق رفت اما مامانم نذاشت..میترسید.از تنهایی.از اینکه کسی پشت و پناهش نبود.پدرم هم از ابرویی که ممکن بود طلاق ازش ببره ترسید.


    پس اونها نقاط ضعقی هم دارند که شما هنرمندانه ازش بهره ببرید. آبرو، بی پناهی.

    بارها همه بهش گفتن قدر بچه هاتو بدون..اما پدرم فقط زبونی اونم جلوی دیگران تعریف میکنه و تو خودمون...


    پدرتون تظاهر نکرده. پدرتون واقعیتی رو که هیچگاه نتونسته به شما بگه و همیشه پشت چهره ای خشن و مغرور پنهان کرده بروز داده. فقط فرصتی دست داده که بگه چقدر واسش عزیز هستید.

    ضمن اینا خیلی خسیسه خصوصا برای مادرم...


    معمولا افراد خسیس فقط در مسائل مالی خسیس نیستند. ممکنه در مواردی مثل محبت کردن، مثل غرور و... هم خسیس باشند. اما چرا خساست؟ آدم در چیزهایی خسیسه که واسش مهمند، ارزش دارند. نمیخواد اونها رو به راحتی از دست بده. واسه فردی که در پول خرج کردن خسیسه، پول به دست آوردن خیلی مهمه، متعاقبا واسه کسی که محبت اهمیت داره، محبت کسب کردن، غرور مهمه، غرور گرفتن و ... و این نشون میده که چقدر محبت گرفتن واسه پدرتون مهم و حیاتیه.
    و خب این طبیعیه واسه مادرتون خساست بیشتری در هر زمینه ای داشته باشند. ضمن اینکه پول قدرت میاره و ابزار قدرتی برای پدرتونه.


    دو تا موضوع کفر پدرمو در میاره.یکی مامانم.و یکی درخواست پول یا انجام دادن کاری.
    در غیر اینصورت اخلاقش خوبه..


    برای همین هممون دنبال یه راهی هستیم که کمتر خونه باشیم.


    مراقب باشید، شما هم به دنبال توجه ترجیح میدید خونه نمونید،مبادا این توجه رو اشتباهی دریافت کنید.
    حتی یه زمانی خواستم زودتر عروسی کنم و برم اما انقد سنگ جلوی پام انداختن..انقد اذیت کردن..بعضی وقتا حتی فکر خواستگار اعصابمو بهم میریزه.چون میدونم یه موضوع جدیده تا دعواها شروع بشه..بهونه گیریا و ...خساست ها.


    پدرم خیلی دوست داره همه کاراشو ما انجام بدیم.قبضهاشو ما پرداخت کنیم.تو خرج خونه کمک کنیم.تموم مخارج هر کس با خودش باشه.حتی مامانم.هیچ کس هیچ کاری ازش نخواد..همه در خدمتش باشن و ..


    اینم همون بحث قدرته که اشاره کردم. باز هم میگم برای اینکه به دربار امپراطوری پدرتون راه پیدا کنید، برای اینکه بتونید بشید مشاور و وزیر، اول باید طرفدار پر و پا قرصی باشی، بعد فرد قابل و با تدبیری جلوه کنی و بعد اعتماد رو جلب کنی. اونوقت تو اون دربار تو همه کاره ای، نه امپراطور. پس اول پذیرش دادن، بعد پذیرش گرفتن.

  4. 9 کاربر از پست مفید shabe barooni تشکرکرده اند .

    shabe barooni (پنجشنبه 02 شهریور 91)

  5. #13
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    فکور جان ممنونم.
    ارش عزیز ممنونم.
    شب بارونی جان سپاس.

    مثلا یکی از اونا به یک مسافرت طولانی مدت بره؟
    پیش اومده که پدرم سفر بره.و مادرم کاملا دلتنگش شده..بله مادرم پدرمو دوست داره.این کاملا عیان هست.
    اما پدرم نمیدونم...
    اما قدر همو ندونستن..همونروز که پدرم برگشته با هم دعوا کردن..اونا بی مهارتن..خیلی.

    حالا قراره هردوشون برن مکه.امیدوارم اونجا دعوا نکنن:).تو حرم که دعوا کردن.

    اون که خیلی وقته اعتماد بنفسش رو واسه حل مشکلات موجود از دست داده مادرته، نه پدرت. اینو میشه از قائم شدن تو اتاق شما و قهر کردن تشخیص داد. او امیدی به حل مشکلات نداره، همیشه به حالتی منفعلانه اول ایستادگی و بعد فرار رو بر قرار ترجیح داده، خودش رو پشت بقیه پنهان میکنه تا به شما و اطرافیان ثابت کنه: ببینید مقصر اصلی تمام این ناآرامی ها اوست، نه من!
    دقیقا...مادر من اعتماد به نفسش صفره..

    این تصویر اختلاف رو از ذهن اطرافیان کمرنگ کنید و اجازه بدید آب ها از آسیاب بیوفته تا اونها بتونن همدیگرو پیدا کنند. برای وساطت فقط یک فرد امین و مشکل گشا کافیه.
    چطوری کم رنگ کنیم وقتی خودشون جلوی بقیه با هم دعوا میکنن؟؟
    دیگه کیو پیدا کنیم؟؟عمو عمه خاله دایی.
    یه زمانی داییم به پدر و مادرم میگفت چرا طلاق نمیگیرین؟
    یه بارم عموم بهم گفت بهار بعضی کارا با زنه..منم تو خونه عصبانی میشم با بچه ها تندی میکنم اما زن عموت ارومم میکنه..مادر تو هم باید یه سری چیزا رو رعایت کنه.

    الان مشکل بین ما و پدرم نیست..ما تا حد زیادی باش کنار اومدیم..مشکل بین پدر و مادرمه..اتیشی درست میکنن که دامن ما رو هم میگیره..

    اونا از هم دلخورن..هر دوشون بهم زخم زدن..هیچکدوم تلاش نمیکنه تا مشکلشون حل بشه..هیچ کدوم پای حرف اون یکی نمیشینه..هیچ کدوم اون یکی رو نمیبینه..هردوشون فقط به ظلمهایی که طرف مقابل کرده فکر میکنن..هردوشون به بی توجهیای اون یکی فکر میکنن..هر دوشون خاطرات قبل عروسی تا الانشونو مرور میکنن و غصه میخورن..هیچ کدوم باور نکردن گذشته رو باید رها کرد..هنوز نفهمیدن اگه یه روز فقط یه روز از گذشته میکندن و به الانشون فکر میکردن زندگیشون درست میشد..هر دوشون خودشونو قربانی میدونن..هردوشون طرف مقابل رو ظالم میدونه..هیچ کدوم از زندگیشون لذت نبردن..هیچ کدوم یه بار درست و حسابی با هم حرف نزدن..هردوشون تو خودشون ریختن و سر بقیه خالی کردن..هیچ کدوم تلاش نکردن.

    همیشه منتظر بودن خوشبختی پست بشه در خونشون..برای همین حتی یه بار تلاش نکردن..فحش دادن..کتک زدن..کتک خوردن..زندگی زهرماری رو تحمل کردن اما یه بار یه قدم مثبت برنداشتن..طناب بینشون پوسیده و پاره شده..کلمه ای بدون فحاشی و تحقیر حرف نمیزنن..اصلا حرف نمیزنن..فقط توهین بار هم میکنن.:(

    ازتون ممنونم.

    موفق باشید

  6. 3 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (شنبه 21 مرداد 91)

  7. #14
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 03 شهریور 94 [ 14:10]
    تاریخ عضویت
    1390-6-12
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,076
    امتیاز
    13,834
    سطح
    76
    Points: 13,834, Level: 76
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 216
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdrive1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    6,166

    تشکرشده 6,121 در 1,114 پست

    Rep Power
    122
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    سلام بهار زندگی
    به نظرم با این اوضاعی که توصیف کردی بهترین کار اینکه با پدرت مدارا کنید و سعی نکنید ایشون رو تغییر بدید
    چون این جوری آرامش خودتون بیشتره...
    این رو قبول کنید که اخلاقش خوب نیست و باید باهاش مدار کرد...
    فکر نکنید اون برای شما یک دشمنه بدونیدحتما تو ذهن اون تو دوران کودکیش بالاخره ی جایی یک مشکلی هست که باعث شده اخلاق خوبی نداشته باشه پس درکش کنید
    پدر بداخلاق و دیکتاتور و خسیس رو نبینید ...پدر مشکل دار،اذیت شده،کودکی که تو کودکیش سختی کشیده وتو خانواده نا ارامی تربیت شده ...با این دید بهش نگاه کنید...
    هم برای مادرت و هم پدرت سرگرمی ایجاد کنید ..مثلا مادرت برن کلاس ورزش روزانه و پدرت هم همین جور
    یعنی یک مقدار این انرژی شون رو تخلیه کن تا به هم کم تر گیر بدن.....

    در مورد حرف آقا ارش هم فکر کنم مفید باشه ..راستش بهار من هیچ وقت شاید دعوا و بی احترامی پدر و مادرم به هم نبودم و فکر می کنم شاید ی دلیلش اینکه همیشه از هم دور بودن
    پدر من به خاطر شغلش 6 ماه ایران بود و 6 ماه نبود....
    و حتی زمان هایی که با هم باهاش به ماموریت می رفتیم بازم بیشتر روز رو تنها بودیم..
    بهار االان تو صحبت هات گفتی که شماها همتون زیبا هستید و با استعداد هستیدو همه ازتون تعریف می کنند چه اخلاقی و چه ظاهری
    البته زیبایی که به کنار ربطی به اخلاق و رفتار پدر ومادر نداره
    ولی اینکه همه از همتون تعریف می کنند !!!!
    فکر می کنم خانواده متعادل تر از اون چیزی هستند که الان تو ذهن تو نقش بسته
    پد رت اون قدرها هم بد نیست ولی الان تو تمرکزت کاملا رو پدر و مادرته....و فکر می کنی بقیه بدون مشکل هستید و همه مشکلات تو اونها خلاصه میشه...
    چون قبلا هم تاپیکی زده بودی در مورد برادر عصبی و بد دهن
    و خواهر بی انضباط و لجباز!!

    به همین دلیل فکر می کنم بهار تو داری خیلی با دید منفی به پدرت و یکمی به ماردت نگاه می کنی....
    الان همرو خوب می دونی و اونا رو بد
    چون تمرکزت رو پدر ومادرته
    ولی همه شما تو به هم ریختن جو خونه و نا آرامش نقش دارید
    مادرت که کارهای خونه رو انجام نمی ده
    خواهرت که خونه رو به هم میریزه
    برادرت که بددهنی و پرخاش گری می کنه ................

    باید همتون باهم تصمیم بگیرید این وضع رو تغییر بدید
    مشکل از یک نفر نیست..

    البته بهار قبول دارم پدر ومادر نقش خیلی پر رنگ تری نسبت به بقیه دارن .

    راستی بهار پدرت تو سرکارشون و با همسایه ها و فامیل هم مشکل دارن یا فقط با مادرت؟

  8. 4 کاربر از پست مفید نازنین آریایی تشکرکرده اند .

    نازنین آریایی (شنبه 21 مرداد 91)

  9. #15
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    ذهنت را از آنچه آنها هستند و کردند رها کن .


    این رابطه مال آنهاست . خوب و بد . زشت و زیبا . مطمئن باش از این سبک رابطه هر چند به ذائقه ی تو خوش نیاید و خودشان هم متوجه نباشند در حال سود بردن هستند که همدیگر را با این روش نگاه داشته اند .

    تو درس خودت را بگیر و با خودت ببر و در پذیرش آنچه که پدر و مادرت هستند باش .


    یادت باشه تو در این خانه مهمانی . دیر یا زود باید برای زندگی خودت تصمیم بگیری و راهت از آنها جدا می شود . و آنها خیلی زودتر از آنچه فکرش را بکنی و بکنند به خانواده ی درجه ی دو تغییر موقعیت می دهند .

  10. 4 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 21 مرداد 91)

  11. #16
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    نازنین ممنونم.
    انی عزیز ممنونم.

    چندان توقعی ندارم که همه بتونن اونچه که داره اتفاق میفته رو بطور کامل مجسم و باور کنن...مسلما برای کسی مثه نازنین تصویر کردن همچین شرایطی سخته..حق داره.

    من خیلی رو پذیرشم کار کردم.این نقل قول از پست اولمه.

    تو این مدت خیلی روی پذیرش کار کردم..خیلی که میگم یعنی واقعا خیلی..و اون حالت تنفرم کاملا ازبین رفت.و واقعا الان دوسشون دارم اما هر ازگاهی دلخوریایی میاد.
    روزی که من به تالار اومدم ازشون متنفر بودم.

    این از پستهای اولم راجب اوناس..به تاریخ 27 اذر نود.

    احساس میکنم یه جسم سیاه و سنگین در هم پیچیده تو قلبم رسوخ کرده.و من همیشه یه پارچه زیبا روش انداختم.همیشه از دیدنش وحشت داشتم و الان حس میکنم قلب سنگینه.گاهی احساس میکنم دوستتر دارم سینه ام رو باز کنم قلب رو بشکافم و اون جسم سیاه رو بیرون بکشم.
    گفتن از خونواده ام مثل کندن تیکه های تن میمونه.همونقدر زجر اور.همونقدر درداور.
    پنهان کردن لنجزاری دربین گلهای زیبا و درختان سرسبز و نشان دادن به همه که زندگی ما اینه،این درختان سبز.نشان دادن لجنزار مثل تکه تکه کردن تن سخت و دردناک است
    حس بدی دارم.ارامش ندارم.انگار ان پارچه زیبا و ان درختان سبز ارومم نکرده.انگار ان جسم سیاه و ان لجنزار هنوز ازارم میدهم.تا کی برای خودم انکار کنم؟
    انگار انکار و ندیدن و توجه نکردن اثر خود را از دست میدهند و من دنبال مسکن جدیدم.دارویی ارامش بخش
    قلبم درد میکند.گاهی گریه چقدر به درد میخورد اما نمی اید و بغض...
    من با این دید اومدم اینجا..خیلی تلاش کردم..رنج کشیدم تا بپذیرم..اذیت شدم تا ببخشم..بخاطر خودم ببخشمشون..تا اون نفرتها زنجیر نشه به دست و پام و منو نگه نداره.
    من اونموقع به پدرم سلام هم نمیکردم..ازشون متنفر بودم بابت تموم رنجهایی که بهم دادن..خیلی..خیلی..خیلی.

    اذیت شدم تا بخشیدمشون.

    حالا هم پذیرفتمشون..واسه همین گاهی مثه الان حالم بد میشه اما از هم متلاشی نمیشم..

    الان رابطم باهاشون خوبه..فضای خونه رو تا جایی که بشه تغییر میدم اما نمیخوام بیش از حد هم از خودم مایه بذارم.

    اتفاقا انی دارم درس میگیرم از تک تک کاراشون درس میگیرم..تجربه های زیادی.

    از این سبک رابطه هر چند به ذائقه ی تو خوش نیاید و خودشان هم متوجه نباشند در حال سود بردن هستند که همدیگر را با این روش نگاه داشته اند .
    کاملا حق با توئه..حتما این روابط مزیتهایی براشون داره.

    من فقط میخوام بدونم برای ارامش بیشترم راه حل دیگه ایم هست؟؟یا همینا کافیه؟؟

    مثلا وقتی با هم دعواشون میشه و تموم دق دلیشونو میخوان سر ما خالی کنن..مثلا من یه کار فوری دارم..نیاز دارم پدرم کمکم کنه..نمیتونم به یه زمان دیگه بندازمش..کار سختی براش نیست..هیچ زحمتی نداره..اما چون با مامانم حرفش شده تا میخوام بگم فلان کارو میکنی؟؟هنوز حرفم از دهنم درنیومده توپ و تشر میزنه و میره چیکار باید کنم؟؟؟

    ممنونم.

    موفق باشید

  12. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (شنبه 21 مرداد 91)

  13. #17
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 23 آذر 91 [ 09:19]
    تاریخ عضویت
    1387-10-07
    نوشته ها
    4,074
    امتیاز
    23,640
    سطح
    94
    Points: 23,640, Level: 94
    Level completed: 29%, Points required for next Level: 710
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    16,488

    تشکرشده 16,567 در 3,447 پست

    Rep Power
    425
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    تو درخواست خودت رو بکن و مطرح کن .

    به اون هم اجازه بده که حس مسئولیت پذیری یا حالت کودکانه اش رو ببینه و.........

    اون اجازه دار ه تا بی نهایت به تو جواب " نه " بده . تو هم اجازه داری تا بی نهایت به شکل مسئولانه ازش درخواست کنی . اما اگر جواب "نه" داد در خودت فرو نریز .............

    راه استقلال و تجربه ی تصمیم گیری و انتخاب و اجرا در لحظه ی بحران را پیش بگیر و به تنهایی بدون هیچ حس بدی تجربه کن و باور کن که بزرگ شده ای و به تنهایی از پس انجام مسائل و کارها و مشکلات بر می آیی .

  14. 5 کاربر از پست مفید ani تشکرکرده اند .

    ani (شنبه 21 مرداد 91)

  15. #18
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    ممنونم.

    همین کارو میکنم

  16. 2 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (یکشنبه 22 مرداد 91)

  17. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 تیر 93 [ 15:40]
    تاریخ عضویت
    1389-12-03
    نوشته ها
    453
    امتیاز
    4,461
    سطح
    42
    Points: 4,461, Level: 42
    Level completed: 56%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,177

    تشکرشده 2,204 در 465 پست

    Rep Power
    59
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    بهارجان در چنین شرایطی هرگز نباید سخنتون رو مستقیم انتقال بدین و خب این دیگه بستگی به خودتون داره که چه تدبیری با شناختی که دارین در پیش بگیرید. یادمه وقتی جو خونه ناآروم بود، تدبیری که من و خواهرم به کار میبردیم این بود که: مثلا من از شوخی و شیطنت فاصله میگرفت و کم حرف و منزوی میشد، وقتی پدر یا مادرم علت رفتار من رو جویا میشدن، خواهرم میگفت فکر کنم به خاطر دیروز که فلان کارو انجام دادین ناراحته. آخه میگفت ازشون انتظار نداشتم که....

    یا یادمه همیشه پدرم عادت داشت هر وقت میرفتم مدرسه و اتاقم نامرتب بود، اتاقمو مرتب میکرد و این وسط علاوه بر نامرتبی اتاق سوژه های دیگری پیدا میکرد واسه داد و بیداد کردن. مثلا من عادت داشتم آهنگ گوش میدادم و رو کاغذ قلب و گل و بلبل میکشیدم، اونم دنبال ردپایی از معشوق بنده بود و من هم عصبانی میشدم و هربار اعتصاب غذا میکردم.

    دیدم با غذا نخوردن به جایی نمی رسم. یک بار باز هم رو کاغذ عکس قفس و قلب تیر خورده و اینا رو کشیدم، روش خیلی محترمانه حرف های دلمو با یه مقدار چرب زبونی نوشتم: " آخه من چه گناهی کردم که تو این خونه.... چرا همیشه پدرم بهم بدبینه.... خدایا تو که میدونی من چقدر پدرمو دوست دارم، چرا.... چرا خواهرم... چرا مادرم.... و ...." با یه رنگ دیگه بالاش یه شماره سریال نوشتم. مچاله اش کردمو مجددا صافش کردم و قلمی که باهاش شماره سریال نوشته بودم گذاشتم روش. شروع کردم اتاقمو نامرتب کردم. مخصوصا رو میزم. اون موقع ها بس کلافه بودم در اتاقمو قفل میکردم و البته واسش دعوا هم میشدم. اون روز می خواستم نشون بدم دیرم شده و عجله داشتم در رو فراموش کردم قفل کنم. پس صبر کردم و نرفتم دم در تا راننده سرویس زنگ بزنه و من مثلا با عجله رفتم و در رو نبستم.

    مطمئن بودم اتاقم چک میشه، مخصوصا اینکه چند مدتی در اتاقمو می بستم. و مطمئن بودم هرچی رو میزمه خونده میشه و درست حدس زده بودم. وقتی اومدم اتاقم مرتب شده بود و اون کاغذ رو میز بود.
    طبق عادت اومد تو اتاقم. من هم تظاهر کردم هول شدم و اون کاغذ رو مچاله کردم انداختم سطل آشغال. به روم نیاورد که خوندتش، اما از اون روز به بعد خیلی رفتارش تغییر کرد و مرتب مواظب روحیه ام بود.

    خب این یک سیاست بود دیگه. شما هم باید فکر کنید ببینید چطور میتونید غیر مستقیم صحبت هاتونو منتقل کنید.

    مثلا وقتی جلو دایی تون دعوا میکنند، به دایی تون بگید که غیر مستقیم حرف شما رو منتقل کنند. فرضا دایی تون میتونه بگه: لااقل وقتی بچه ها نشستن تو جمع دعوا نکنید، من دیدم بهار چقدر خجالت کشید، من دیدم بچه ها چقدر احساس حقارت کردن وقتی مقابل ما دعوا کردین....

    یا تلویزیون میبینید، تو تلویزیون موارد مشابه زیاده. صحنه های مشابه رو نقد کنید. فرضا تو تلویزیون یه فرد خسیس رو نشون میده، شما خساست رو محکوم کنید. مثلا: یه پولدار مریض نشون میده، اونجا زیرکانه نقش رو نقد میکنید: یه عمر سلامتیشو گذاشته واسه پول، حالا پولشو باید بده واسه سلامتیش!

    اگر همه ی شما سهمتون رو واسه آرامش منزل ادا کنید، پدر مادرتون خود به خود با جو سازگار میشن. اقتضای پارک جیغ زدنه، همه جیغ میزنن، اقتضای بیمارستان سکوته، همه سکوت رو رعایت میکنند. سعی کنید جو آرامش خونه رو خودتون ایجاد کنید.

    جانبداری چه از پدر چه از مادر ممنوع! شنونده ی صحبت هاشون باشید، اما دخالت نکنید.

  18. 8 کاربر از پست مفید shabe barooni تشکرکرده اند .

    shabe barooni (شنبه 21 مرداد 91)

  19. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 92 [ 19:02]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    158
    امتیاز
    898
    سطح
    15
    Points: 898, Level: 15
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    564

    تشکرشده 567 در 144 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: در مقابل مشکلات خونواده کار دیگه ای از دستم برمیاد؟؟

    سلام بهار.زندگی گرامی
    نمی دانم اگر 10 روز از آخرین پست بگذره میشه پست زد یا نه!
    اول از هر چیز بهت تبریک میگم که مطمئنی که یه راه حل می تونی پیدا کنی
    همه دوستان تکه هایی از پازل موقعیت شما رو ترسیم کردند.من هم با خوندن پست شما و تجربه ای که داشتم چند خطی می نویسم
    در اولین پستتون نوشته بودید که پدرتان اکثر اوقات خونه هستن.بعضی از مردها(از جمله پدر من) در اینچنین موقعیتها رفتارهایی که اشاره کردی ازشون سر میزنه.پیله کردن،گیر دادن،بحث و دعوا،و....و البته عدم مهارت کافی مادر برای چگونگی مدیریت این فضا.
    توصیه من اینه که شرایطی رو بتونید فراهم کنید که ایشون بتونه مشغول باشه بیرون خونه.البته اینم نیاز به درایت داره چون مردها غرور دارن و وقتی متوجه بشن که از خونه کسی داره براش کاری انجام میده ممکنه به غرورشون بر بخوره.ما موفق شدیم همین کارو انجام بدیم و موقعی که پدرم سر کار میرفت دیگه از این رفتارهاش کم شد.
    ضمنا با رابطه خوبی که توانستم با هر دو شان برقرار کنم تونستم کمی این دو را به هم نزدیک کنم.ضمنا با کلام درست با مادرم تونستم آگاهش کنم که چطوری بهتر رفتار کنی و صحبت کنی.اما شما اشاره کردی که به مادرم میگم چرا این کارو میکنی؟چرا اینطور حرف میزنی؟چرا؟چرا؟.....که به نظرم اینگونه نمیشه متوجه رفتارش کنید.
    به نظرم همونطور که خود شما گفتی از شما هم کارهایی بر میاد و نمیشه کاملا منفعلانه و بیخیال باشید
    موفق باشید

  20. کاربر روبرو از پست مفید Amiran تشکرکرده است .

    Amiran (چهارشنبه 01 شهریور 91)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. به خواستگار قدیمی ام چه جوابی بدهم؟؟
    توسط arshida در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 دی 96, 00:11
  2. ایا در برخورد باخواستگارانم اشتباه کرده ام؟؟
    توسط SOGAND. در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 24
    آخرين نوشته: یکشنبه 02 آذر 93, 16:38
  3. چه جوری تمومش کنم رابطه ای رو که خودم نمی خواستم واردش بشم؟؟
    توسط mehdiiii در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 13
    آخرين نوشته: یکشنبه 04 اسفند 92, 10:20
  4. انتخاب همسر رو 100% گذاشتم به عهده پدر و مادرم...درسته كارم؟؟
    توسط amiri25 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 شهریور 92, 10:36
  5. رفتارم درسته یا نه ؟؟
    توسط hamishegi در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: شنبه 20 آذر 89, 20:57

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.