موضوع: بهترین برخورد با همسر پرخاشگر ...

سلام دوست عزیز
باید بگم که از نظر من شما به قول خودتون بیش از اندازه صبور و خوب هستین.شما به خاطر ذات مردانه تون باید گاها تو رفتاراتون نشون بدین که مدیر خونه هستین و از حرف شما حساب میبرن.اگه همسرتون به شما اعتماد کافی داشته باشه و بدونه که شما از پس مشکلات به راحتی برمیاین مسلما این رفتارشو تغییر میده.
به احتمال زیاد به علت مشکلات مالی که این اواخر متوجه شما بوده دید همسرتون به شما عوض شده.ولی اگه اداره امور رو بیشتر به دست بگیرین مطمئنا نتایج خوبی میبینین.

دوستان عزیزم با تشکر از همتون که لطف کردید و وقت گذاشتید

ببینید من تمام مواردی که شما می فرمایید رو دیدم و خوندم مشکل من اینه که من به همسرم احترام می زارم هم خودش و هم خانوادش اما مسئله اینه که ایشون کلا دیدشون به همه چیز منفی هست ببینید انسان جایزالخطاست من هم اشتباهاتی دارم این محرز هست و قابل انکار نیست اما من اشتباهاتم رو قبول می کنم و سعی در رفعش دارم شاید زود امکان پذیر نباشه اما به هر حال در حال تغییر هستم .

مسئله اینه که همسر بنده اشتباهاتش رو به هیچ عنوان قبول نداره و همش فکر می کنه که ذهنش درسته اما اینطور نیست .

ببینید من دوست دارم باهاش برم خرید برم گردش یا هرجای دیگه خیلی هم خوشحال می شم اما اینکه شما ساعت 2 بعدازظهر به همسرتون بگید بیا خرید که نمیشه وسط روز و ساعت کاری رفت خرید اونم چی یه روز جنس و ببینه یه روز با خواهراش مشورت کنه یه روز هم بره برا خرید یهو بفرمایید کار رو تعطیل کنم دیگه ...

من قبلن به ایشون اشاره کردم که روزهای تعطیل بنده دربست در خدمت ایشون هستم حالا برای هر کاری .

من به ایشون توجه می کنم حالا متاسفانه مشکل من اینه که من ادم دروغگویی نیستم و خودم الان به این نتیجه رسیدم که چون ایشون ذهنیت خوبی ندارند پس بهتر هست از این به بعد بهش دروغ بگم اینطوری خیلی بهتره مطمئنم چون ایشون درکی از راست گویی نداره و خودش داره داد می زنه بیا دروغ بگو (از لحاظ ذهنی و رفتاری میگم )

در ضمن کلا به این نتیجه رسیدم صداقت و درست رفتاری در کنار ایشون جواب نخواهد داد .

من نمی تونم در مورد کارم با ایشون صحبت کنم چون تا حرف می زنم از تو حرفام یه چیزی می کشه بیرون و مثلا گیر میده به یه موضوع کاملا بی ربط .

مثلا ایندفه که بگه بیا بریم خرید راحت دروغ می گم ه ای وای مثلا ماشینی که بار می برده تصادف کرده من دارم میرم اونجا راحت می شه ادم ها رو پیچوند .

من نمیدونم ماشین خریدم پدرمن چه ربطی به رزندگی من داره یا اصلا چه ربطی به ایشون داره که ناراحت می شه .

یه موردی هم توش دیدم هر راهی فک می کنم درسش کنم نمیشه شدیدا تلافی جویی می کنه مثلا اگه امروز به موردی بهش گیر بدی ظرف یه هفته یه مورد از گیر میاره و تلافی میکنه اینو بهم ثابت کرده .

همیشه میگن میدون دادن و محبت زیاد نتیجه معکوس میده الان دارم نتیجه اش رو می بینم .

ببخشید که کمی رک می نویسم:
راستش اونچه که از نوشته ها تون و عدم توجه به راه حل ها برداشت میشه اینه که بیشتر به دنبال بهانه جویی هستید تا بهبود زندگیتون.
مسائلی که مطرح میکنید جسته و گریخته است و مسلما در تمام زندگیها وجود داره. و البته چشمهای تیز بین منفی اونها رو بزرگ می بینند. خودتون فکر می کنید راه حل اساسی برای رفع مشکلتون چیه؟ لطفا خوب فکر کنید و هر چند راه حل که به نظرتون رسید بنویسید. مهم نیست چقدر قابل اجرا باشه. فقط بنویسید.

راستی دو سوال دیگه:

1- آیا شما مساله ای در زندگیتون هست که از اون ازرده خاطر هستید و قدرت بیانش رو ندارید؟
2- آیا شما انسان کمال گرا یی هستید؟

دوست عزیز خانم امیدوار بسیار خوب شما را راهنمایی کردن لطفا چند بار راهنمایهای ایشون رو بخونید .

یه موردی هم توش دیدم هر راهی فک می کنم درسش کنم نمیشه شدیدا تلافی جویی می کنه مثلا اگه امروز به موردی بهش گیر بدی ظرف یه هفته یه مورد از گیر میاره و تلافی میکنه اینو بهم ثابت کرده .

من فکر می کنم شما خودتون هم خیلی سر به سر ایشون میزارید . به قول خودتون بهش گیر میدید خوب چرا این کار و می کنید که بهتون تلافی کنه پس انقدر هم مهربون نیستید .
هیچ وقت هیچ زنی دلش نیمخواد زندگیش خراب شه همنطور که دوستان گفتند اون از شما حمایت کلی و عمیق می خواید و شما فقط به چیزهای سطحی فکر می کنید لطفا به حرفهای خانم امیدوار عمل کنید .
ببخشید اگر رک صحبت کردم .
یعنی چی میدون دادم مگه اگر یه مردی به زنش محبت کنه میدون داده چرا اینطور فکر می کنید پس محبتهاتون عمیق نیست و یه زن این رو می فهمه و حتما هم تو دعوا بهش گفتین چرا دروغ بگین این که بدتر شد ما باهاتون همصحبت شدیم که درستش کنید نه بدتر .

ایا واقعا می خواید مشکلتون حل شه یا نه ؟ یا می خواید مقابل به مثل کنید ؟

در مورد ربط ماشین خریدن پدرتون هم خانم امیدوار خوب توضیح دادن . موفق باشید .

دوست گرامی میخوام یک راز رو در مورد خانمها بگم.اگر میخواهید غر زدنها و شکابات همسرتون خیلی طول نکشه و به قول خودتون کشش نده وقتی شروع به گله وشکایت می کنه فقط گوش بدید .طوری که احساس نکنه براش ارزش قایل نیستید.وقتی خانمها بتونن راحت گله کنند خیلی زود فراموش میکنند که اصلا چرا شاکی بودنند.در ضمن اگر همسر شما خیلی گریه میکنند پیشنهاد میکنم ایشون یک ازمایش تیرویید و کمخونی انجام بدهند.خواندن کتاب معجزه صمیمیت و کتاب نجات رابطه را به همه دوستان توصیه میکنم.

عزیزم من شما رو درک میکنم چون خودم دقیقا همسرم اینجوریه . همه تقصراتو به گردن من میندازه. فرق نمیکنه من مقصر باشم یا نه. و همیشه در حال تلافی کردنه و خدا نکنه من یه اشتباهی ازم سر بزنه زمین و زمان رو بهم وصل میکنه و مث همسر شما همیشه از من میخات که درباره ناراحتیهام هیچ حرفی نزنم ینی من هر چی دلم بخات میتونم بگم هر کاری دلم میخات میتونم انجام بدم ولی شما این حقو نداری. همیشه تا میام خودمو خالی کنم منو دعوت به خفه شدن میکنه ولی با این وجود من تصمیم گرفتم همیشه حرفامو بزنم حتی اگه درست حرف زدنو بلد نباشم از گذشتن از حق و حقوقم بهتر . از انباشتن خشمم بهتر و البته سعی میکنم کمتر اشتباه کنم. ولی انسان جایزالخاست اصن آقا میگه خودش حق داره اشتباه کنه اما من نه. ولی فک کنم شدتش از خانم شما کمتر. الان رابطمون کمی بهتر شده چون من دیگه خشم انباشته ندارم. سعی خومدو میکنم که با زبون خوش بش میگم اما خوب گاها هم عصبانی میشم. اینجور آدما اگه با زبون خوش باشون حرف نزنی بات لجبازی میکنن. سعی کن خیلی آروم اشتباهاتشو بهش گوشزد کنی. اون چیزی که من یاد گرفتم و اجراش برا خودمم سخت اینه که من و تو نباید از خودمون دفاع کنیم. هیچ وقت نباید مقابله به مث کرد. من کاملا درکتون میکنم چون تو موقعیتتون قرار دارم.

نوشته اصلی توسط baharr

عزیزم من شما رو درک میکنم چون خودم دقیقا همسرم اینجوریه . همه تقصراتو به گردن من میندازه. فرق نمیکنه من مقصر باشم یا نه. و همیشه در حال تلافی کردنه و خدا نکنه من یه اشتباهی ازم سر بزنه زمین و زمان رو بهم وصل میکنه و مث همسر شما همیشه از من میخات که درباره ناراحتیهام هیچ حرفی نزنم ینی من هر چی دلم بخات میتونم بگم هر کاری دلم میخات میتونم انجام بدم ولی شما این حقو نداری. همیشه تا میام خودمو خالی کنم منو دعوت به خفه شدن میکنه ولی با این وجود من تصمیم گرفتم همیشه حرفامو بزنم حتی اگه درست حرف زدنو بلد نباشم از گذشتن از حق و حقوقم بهتر . از انباشتن خشمم بهتر و البته سعی میکنم کمتر اشتباه کنم. ولی انسان جایزالخاست اصن آقا میگه خودش حق داره اشتباه کنه اما من نه. ولی فک کنم شدتش از خانم شما کمتر. الان رابطمون کمی بهتر شده چون من دیگه خشم انباشته ندارم. سعی خومدو میکنم که با زبون خوش بش میگم اما خوب گاها هم عصبانی میشم. اینجور آدما اگه با زبون خوش باشون حرف نزنی بات لجبازی میکنن. سعی کن خیلی آروم اشتباهاتشو بهش گوشزد کنی. اون چیزی که من یاد گرفتم و اجراش برا خودمم سخت اینه که من و تو نباید از خودمون دفاع کنیم. هیچ وقت نباید مقابله به مث کرد. من کاملا درکتون میکنم چون تو موقعیتتون قرار دارم.

بفرما دقیقا زد وسط خال حالا می گین من گیر می دم یا نمی دونم سر به سرش می زارم ...

مسئله جالب تر اینه که این خانم برای رسیدن به اهدافش حالا هر چی باشه مهمونی باشه یا نمی دونی چیزای دیگه به راحتی دروغ می گه حتی دیگران هم بهش می گن بازم قبول نمی کن من خودم دو هفته پیش باهاش شرط کردم که سه تا 5 شنبه قرار مهمونی نزاره چون همیشه اینکارو می کنه بدونه هماهنگی و 24 ساعت مونده به بنده اطلاع رسانی می کنه توجه کنید که گفتم اطلاع رسانی نه هماهنگی !!! ایشون هم قبول کردن با روی گشاده و راحت و خوشحال روز چهارشنبه این هفته به من گفت فردا بعدازظهر ساعت 3 بیا بریم بهشت زهرا گفتم که خانم فردا من کار دارم تا 6:30 نمی تونم بیام خودش گفت باشه من پس با خواهرام برم ؟‌ گفتم بفرمایید شما می تونین برین ...

حالا فردا رو داشته باش ساعت 4 زنگ زدن که اره خواهرام برنامه بهشت زهرا رو کنسل کردن من می خوام بیام خونه گفتم خوب بیا بعد گفت نه اون یکی خواهرم می خواد بره خونه اون یکی دیگه خواهرش تو ساعت چند میایی !!!!!

گفتم که طبق صحبت دیروز ساعت 6:30 یهو قاطی کرد چرا امروز پنچشنبه اس نمی خوای یه ساعت زود بیایی منم با ارامش گفتم اتفاقا اگه ساعت 6:30 بیام زود اومدم نه تو نمی خوای زود بیایی بعد قطع کرد (خیلی جالب بود قشنگ هنگ کردم اینکه دیروز هماهنگ بود) خلاصه ما قید کارو رو زدیم و ساعت 5:30 راه افتادم سمت خونه .

تو راه زنگ زدم با حالت ناراحتی پس از 500 بار بوق خوردن ور داشته می گم کجای دارم با مامانم می رم خونه خواهرم ... منم گفتم خیلی خوب به گفته شما منم زود دارم می رم خونه .

ساعت 7 باجناقم زنگ زده می گه کجایی می گم خونه میگه خانمت اینجا شاکی همه هم از دست تو شاکین ... !!‌منو میگی همین چهارشاخ موندم می گم چرا میگه چرا تو نیومدی پس شام دعوت بودین ... میگم چی می گی من روحمم خبر نداره اصلا کسی من و دعوت نکرد .

آقا اینو می گی دو زاریم افتاد که قرار شام خونه خواهرش بوده این سرو صداهای خانمم هم بخاطر این بوده که شام رو بره اونجا البته با زبون زور و چون سه هفته مداوم ما شام اینور و انور بودیم نمی خواسته بقولی به من رو بندازه ....

زنگ زدم خانمم می گم جریان چیه داد بیداد می کنه که تو من می خوام برم خونه مامانم همیشه برنامه داری نمی دونم نمیایی و فلان (کلیه مکالمات بصورت ظبط شده موجود هست)

خلاصه شما بدونین من با چه تیپ ادمی طرفم که حاضر نیست برای چند دقیقه هم بخاطر اشتباه فاحش و محرز خودش کوتاه بیاد

سلام علی اقا

خوبید؟

ببنیید من احساس میکنم خانوم شما شده مثل کودکی که با داد و بیداد و پرخاشگری به خواسته هاش میرسه (شما به خواسته اش میرسونیدش) و شما تسلیم میشید تا ایشون غر نزنه

اما هم شما تسلیم میشی و هم ایشون غرش رو میزنه.

این کار شما غلطه.من در پست قبلیم هم بهتون گفتم این کار شما مصداق دوستی خاله خرسه هستش.این کار شما فقط زندگیتونو خراب میکنه و مشکلاتتونو بیشتر.

اگر همسر شما بفهمه که با پرخاشگری به هدفش نمیرسه دیگه این کار رو نمیکنه.اما شما غیر مستقیم بهش گفتید:
داد بزن...شلوغ کن تا منم به حرفت گوش بدم!

من فکر میکنم نیازه که شما کمی قاطعانه تر برخورد کنید.(نه داد و بی داد و پرخاشگری متقابل)

در عین مهربانی و محبت اما کمی مصمم تر در رفتار.

شما هم کارهای اشتباه زیاد دارید.

یادتون باشه این شما هستید که دارید به همسرتون برای گسترش دامنه پرخاشگری خط میدید.

و یک سوال (لطفا سربسته جواب بدید به خاط قوانین تالار.در حد اره یا نه)
شما و همسرتون از روابط زناشوییتون راضی هستید یا نه؟

موفق باشید

ببنیید من احساس میکنم خانوم شما شده مثل کودکی که با داد و بیداد و پرخاشگری به خواسته هاش میرسه (شما به خواسته اش میرسونیدش) و شما تسلیم میشید تا ایشون غر نزنه

اما هم شما تسلیم میشی و هم ایشون غرش رو میزنه.

دقیقا شما مستقیم به موضوع اشاره کردید ... اما مسئله اینه که من حس می کنم همسرم نوعی بیماری خاص باید داشته باشه چون ایشون جدای غر زدن چرندیات هم زیاد می گه ایشون فوق العاده هم پررو تشریف دارند بزارید مثال بزنم دیروز با توجه به اینکه من 10 ساعت کاری داشتم و از خستگی و گشنگی داشتم می مردم زنگ زد گفت داری میای حال داری من بیام با ماشین تا یه جایی بریم و بیاییم (جالبه هر وقت کارهای غیر ضروری داره اسم نمی بره کجا) گفتم کجا گفت یه جایی همین ورا گفتم باشه آقا چشمتون روز بد نبینه سر از منطقه پر اوج ترافیک در اوردیم جالبه من همش با خنده و شوخی سر به سرش میذاشتم اونم که مثه همیشه حرف نمی زد . یه جا یه مغازه دید من یه لحظه با توجه به اینکه 80 درصد دقتم رو رانندگی بود چون مردم و ماشین وسط خیابون بود یه زمزمه شنیدم بعد یهو دیدم داره می گه اره چرا واینساتی من می خواستم از این مغازه چیزی ببینم گفتم خانون من نشنیدم .

میگه تو همیشه نمی شنوی میگم خانوم من 90 درصد حواسم به رانندگی هست می گم ا شما ها که همتون ادعا رانندگی دارید ... و غیره منظورش به منو خانوادم بود جالبه که ما اصلا همچین ادعایی نکردیم .



ببنید اینقدر این انسان نفهم هست که نمی دونه من با توجه به همه خستگیم براش کار انجام می دم حداقل طلبکار نباشه .

این کار شما غلطه.من در پست قبلیم هم بهتون گفتم این کار شما مصداق دوستی خاله خرسه هستش.این کار شما فقط زندگیتونو خراب میکنه و مشکلاتتونو بیشتر.

ببنین من می دونم شما درست می گید من به نتیجه رسیدم اما مریم خانوم همسر من حرف نمی فهمه نمی دونم درک می کنید یا نه چه اروم چه تند یعنی کلا نمی فهمه فقط حرفه خودش و می زنه هر جا کم میاره داد و بیداد می کنه و شروع می کنه به فحش دادن به خانوادت .

من برای اصلاح ایشون باید یه مدت قید زندگیمو بزنم و بقوله معروف کاری کنم که ایشون سرش به سنگ بخوره باورت میشه سره بحث سره جابجایی لیوان شک نکن که میره مهریه اش رو میزاره اجرا در این حد ...

البته من صبرم تموم بشه نمیزارم نفس راحت بکشه چون من خیلی صبورم و کاملا ملایم ولی وقتی حوصله ام سر بره دیگه واقعا سر رفته .


سئوال سربسته تون هم من مشکلی ندارم ایشون هم شکایتی نداشته تا بحال .

اینم بگم بعضی چیز ها از نوشتن گذشته من کلا باید با یکی تلفنی یا حضوری مشورت کنم و این شخص باید کاملا واقف باشه چون حس می کنم مشکل همسره من از رفتار و اخلاق گذشته درست کردنش هم کاملا زمان بر هست .