سلام آقای مدیر ممنون که اومدین اینجا...خیلی خوشحال شدم به نظر خودم اینکه نمیتونم گذشته ی تلخ رو از یاد ببرم تو الویت مشکلاتمه. من اعتمادم رو از دست دادم و نمیتونم دیگه برگردونم و بهش اعتماد کنم چون چندین بار گذشت کردم و دوباره اعتماد کردم ولی شوهرم درست نشد. بازم ممنونم ازتون. بهار عزیز من خودم شاغلم واسه همین شوهرم هیچ وقت از نظر مالی بهم رسیدگی نمیکنه و تمام خریدهای خودم بر عهده ی خودمه.اوایل تمام حقوقم تو خونه خرج میشد ولی به خاطر قدرنشناسی شوهرم کمتر شده اون حتی یه سرویس طلایی که برام گرفته بود رو به خاطر وام برادراش فروخت.الآن خونه ی پدرم هستم قهر نیستم ولی آشتی هم نیستیم.البته ما هیچ وقت درست و حسابی باهم حرف نزدیم چون آخرش دعوا میشد واسه همین با مسیج حرفامو میزنم.شوهرم منو دوست نداره و احساس میکنم از اول هم دوست نداشته چون وقتی دخترایی که قبلا میخاسته رو میبینم میفهمم که اون ازم خوشش نمیآد من متفاوتتر از اونی هستم که شوهرم میخاست و به خاطر همین منو مقایسه میکرد اون بیشتر به ظاهر اهمیت میده آرایش آنچنانی و لباس آنچنانی و مخالف حجابه البته اینارو که میگم تو بیرون از خونه بیشتر میخاد در صورتی که تو این دو سال یه لباس واسم نگرفته به غیر از عروسی که مجبور بوده.شوهرم دوستم نداره و اون فقط میخاست مقوله ی ازدواجشو زودتر ببنده و چون از چندنفر جواب رد شنیده بود و میدید من رد نمیدم منو انتخاب کرد و خودش هم میدونه اشتباه کرده ولی نمیخاد این زندگی رو تمومش کنه چون میترسه که همه بگن چرا؟؟ همه که منو یه خانم خوب میدونن به نظرم زندگی که طی دوسال توش عشقی به وجود نیامده باید تموم بشه ولی مجبور به ادامش هستیم.اگه عشقی بود شوهرم با من این کارارو نمیکرد اگه منو میخاست دو ماه بعد عقدم متوجه رابطه اش با دخترای دیگه نمیشدم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)