حمیده جان، شما که خودت دختری و روحیه دخترها رو خوب میدونی...
به شدت وابسته و دلبسته شده. همه زندگیش رو هم گذاشته پای رابطه ای که اول بهش گفته بوده مجرده و عاشق و ....
تشکرشده 601 در 179 پست
حمیده جان، شما که خودت دختری و روحیه دخترها رو خوب میدونی...
به شدت وابسته و دلبسته شده. همه زندگیش رو هم گذاشته پای رابطه ای که اول بهش گفته بوده مجرده و عاشق و ....
تشکرشده 1,864 در 493 پست
هر چند خیلی دیر است و هر چند خیلی اشتباه کردی، ولی خب بالاخره فهمیدی که باید جدا بشی. این فکرت درسته و باید انجامش بدی.
بعد صیغه خوندیم یعنی چی؟ اول همه کار کردید حتی بکارت دختر هم از بین رفت، بعد یادتون افتاد که برید یه مرجع تقلید پیدا کنید که با کارهای کرده و نکرده شما هماهنگ باشه؟
چون دختر برای عقد احتیاج به اجازه پدر داشت، شما گفتید حالا با هم باشیم و بعد دیدید که می شه بدون اجازه صیغه کرد صیغه کردید؟ این صیغه الان دقیقا نقشش این وسط چی هست؟ شما که قبلش هم با هم بودید، اجازه و صیغه لازم نداشتید که ؟
در فرهنگ ما دو زن در اقلیمی نگنجند و ... فکر عقد و همسر دوم را از سر خودت و اون خانم کاملا بیرون بیار.
مساله اول این است که شما حتما حتما حتما بروید مشاوره. مشاوره واجب تر از ماماست. ترمیم روح و روان دختر مهم تر از ترمیم بکارتشه. اون دختر خانم را هم ببرید. حتی اگر خودش نمی خواد بیاد یا هزینه اش را نمی تونه پرداخت کنه، مجبورش کنید و هزینه اش را هم خودتون بدید. بگید که برای تصمیم عقد لازم هست برید مشاور.
به مشاور هم از قبل موضوع را بگید و بگید که می خواهید یواش یواش خانم را برای جدایی آماده کنه. انتظار نداشته باشید یک هفته ای همه چیز تموم بشه.
خودت را برای عصبانیت یا لجبازی یا ... از طرف دختر آماده کن. همسرت، دخترت و زندگی اولت الان شدیدا در خطره. اگر اون دختر بهش بگه، یک نفر دیگه هم به لیست "مشاور لازمها" اضافه می شه و اون را هم باید ببرید مشاوره. دخترت هم از جوی که تو خونه ایجاد خواهد شد شدید ضربه می خوره. چون هفت سالشه و کاملا می فهمه که چی شده. اگر بحث به اینجا کشید اولین کاری که می کنید این است که بچه را به مادربزرگی کسی بسپارید که شاهد داد و بیدادها و دعواها و حرف هایی که نباید بشنوه نباشه.
فکر نکن که این دختر به خاطر آبروی خودش یا ترس از خانواده اش و ... به کسی نمی گه. احتمالش را بده و آماده باش.
ازدواج با این دختر اصلا کار درستی نیست و به ضرر خودش هم هست.. هستند پسرهایی که با دختر بدون بکارت ازدواج می کنند و روابط قبلی دختر براشون مهم نیست. اما مهر طلاق در شناسنامه چیز دیگری است. خانواده ها برای ازدواج با دختر مطلقه سخت می گیرند. اما بکارت دختر یک مساله شخصی بین خودش و همسرش است و به خانواده ها ربطی نداره، اگر پسر مشکلی نداشته باشه.
با ازدواج با این دختر آینده اش را پیچیده تر نکنید. هر چند امکان ازدواج هم نیست. اجازه همسر اول و اجازه پدر دختر و مراحل قانونی اش ...
این خانم چند سالشه؟ ظاهرا کم سن نیستند که وارد این وادی شدند.
تشکرشده 14 در 9 پست
سلام دوست عزيز
نمي دونم چي بگم...
31 سالتونه و 10 سال از من بزرگترين...
يكي از اقوام دور ما در خفا زنش رفته بود يك دختري رو صيغه كرد و بعدش هم جدا شد...2 ماه نگذشت كه كارمند رسمي بود ولي اخراج شد و الان بدبخته...
موفق باشيد
تشکرشده 12,256 در 2,217 پست
سلام،
از دوستان باز هم تقاضا داریم که مراجعین رو به خاطر اشتباهاتشون محکوم نکنند. کسی کار abadanveh رو تایید نمی کند! ولی اینجا دادگاه نیست! و ما هم قاضی بی طرف نیستیم! و حق قضاوت در مورد کسی رو نداریم. ممنونم.
abadanveh گرامی،
شما مرتکب اشتباهی شدی که خودت قبول داری. در این اشتباه 2 نفر سهیم بودند. شما و اون دختر خانم. این که سهم هر شخص چقدر بوده رو نمی دانم.
دوستان به چند نکته مهم اشاره کردند. اول از همه این که شما باید اشتباه خودت رو بپذیری و مسئولیتش رو به عهده بگیری. به نظرم الآن وقت این نیست که دلیلش رو پیدا کنی. باید بپذیری که این شما و اون دختر خانم بودید که این اعمال رو انجام دادید، با خواست و اراده خودتون. و حالا مسئولیت گردن شما هست.
عنوان تاپیک رو گذاشتید:
جدا شدن مرد متاهل از دختر مجرد عاشق - دنبال اسونترین راهم
به نظرم در مرحله دوم باید بپذیرید که هر اشتباهی تبعاتی دارد و به قول یکی از دوستان نمی توانیم یک شبه همه این مشکلات رو حل کنیم. شما اشتباهت رو بپذیر و توبه کن، و از خدا بخواه که بهترین راه رو برای حل این مشکل به شما نشان دهد. حواست باشد که در ادامه راه، به قصد شانه خالی کردن و فرار کردن، دست به اشتباهی دیگر نزنی و بیشتر از این پشیمان نشوی.
اینکه بخواهی از دختر خانم جدا شوی تا به زندگی قبلی ات برگردی، و اینکه ایشون عمل کند تا دوباره باکره بشود، این به نظر من راهش نیست! این یعنی دختر خانم با دروغ وارد زندگی بعدیش بشود و مطمئن باشید احتمالش بسیار بسیار زیاد است که روزی شوهرش همه چیز رو متوجه شود و یا خودش از عذاب وجدان زندگی رو به کامش زهر کند. این دختر می تواند خوشبخت شود، به شرط اینکه با صداقت وارد زندگی بعدیش بشود. و فراموش نکن که شما هم به همسرت خیانت کردی...
برای همین می گویم این راهی که فکر می کنی شاید در دید اول آسان باشد، ولی هیچ تضمینی برای جبران اشتباهات شما ندارد.
و در آخر فکر می کنم راه حل دوستان برای مراجع حضوری شما به یک مشاور مجرب بهترین کاری هست که در حال حاضر می توانید بکنید. شما و دختر خانم نیاز به مشاوره حضوری دارید. نیاز هست هر دو به مشاور مراجعه کنید و دنبال بهترین راه برای حل مشکلتون باشید.
شما اشتباهاتتون رو بپذیرید و توبه کنید و از خداوند بخواهید بهتون کمک کند. خدا بنده پشیمان رو می بخشد و یاری می کند. ولی شاید نیاز باشد یک سری سختی ها رو تحمل کنید...
در این ماه رمضان از خدا می خواهم که شما رو به بهترین مسیر هدایت کند.
جهت اطلاع: این تاپیک به انجمن زیر منتقل شد:
مشاوره خانواده » طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران » تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
موفق باشید.
hamed65 (شنبه 07 بهمن 91), roze sepid (چهارشنبه 07 فروردین 92)
تشکرشده 24 در 15 پست
سلام
من نمی خوام سرزنشتون کنم ولی شما زندگی یک آدم رو با هوس و فقط هوس نابود کردین و مطمین باشین دست طبیعت یک روزی توی روی شما بر می گرده. 90% دوست دخترها و پسرها رابطه جنسی کامل برقرار نمی کنن شما با این سنتون؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
هیچ راه حلی نمی تونم بگم چون پای زندگی یک انسان در میونه.
خیلی متاسفم
roze sepid (چهارشنبه 07 فروردین 92), سلاله1360 (یکشنبه 08 مرداد 91)
تشکرشده 17 در 8 پست
سلام
به نظر من هر دوی شما مقصرید و این وسط این آینده اون دختر بیچاره ست که تباه می شه چند سال پیش یه دختر 15 ساله رو می شناختم که همین شکل بکارتش رو از دست داد و چون پسره نخواست مسئولیتش رو قبول کنه و اونم نمی دونست جواب پدر متعصبش رو چی بده مجبور به فرار از خونه شد با یه سرنوشت نامعلوم هر چند اون دختر هم بی تقصیر نبود ولی آینده ش به تباهی کشید
roze sepid (چهارشنبه 07 فروردین 92)
تشکرشده 0 در 0 پست
سلام دوست عزیز و 31 ساله. به نظر من شما اشتباهی نکردی جز اینکه خواستی رابطتو با اون دختر معصوم قطع کنی. حالا که بکارتشو گرفتی خب بگیرش. خدا میدونه. من یه مرد 23 /24 سالم چند سالیه ازدواج کردم. همیشه دنبال این بودم کسی دیگه ای هم تو زندگیم. باشه . آدم مقیدیم. و تقریبا مذهبی. ولی کمبود یه خانم که منو درک کنه و من مردونه باهاش ازدواج کنم رو تو زندگیم شدیدا حس میکنم. اگه من جای شما بودم با هر دوتاشون میموندم. و اون بیچجاره رو هم عقد دائم میکردم. و باهاش زندگی میکردم و در حد توانم نیازاشو رفع میکردم. این کمال نامردیه ولش کنی. حالا که عشقتو کردی میخوایی بندازیش دور؟
تشکرشده 22 در 15 پست
از همدردی و همفکری همه دوستان ممنونم. در این مدت اتفاقات خیلی بدی برام افتاده و زندگیم مثل جهنم شده. من اون دختر 27 ساله رو بردم پیش ماما و اون معاینه اش کرد و گفت پرده اش ارتجاعی بوده و پاره نشده و فقط خراشیده شده که از آثار نزدیکیه و چون سالمه ترمیمش معنی نداره و فقط موقع ازدواجش اگر خونریزی خواست که اصولا اینطور پرده ها خونریزی نمیکنن میتونه بیاد و بخیه اش کنه. فرداش با هم رفتیم پیش مشاور و اون هرچی با دختره صحبت کرد گفت خیلی پریشونه و الان مشاوره فایده نداره و باید مدتی با هم باشید و یواش یواش ازش جدا شی. بعدش من رفتم سرکار و اون هی باهام تماس میگرفت که من میخوام به خونوادت بگم، خودت میگی یا خودم بگم. منم که از دستش کلافه شده بودم چون مثل کنه 24 ساعت چسبیده بود بهم و یه لحظه آروم نداشتم گفتم میزنم به سیم آخر هر چه باداباد. شماره بابامو بهش دادم اونم زنگ زده بود بهشو خودشو یکی از همسفریهاش معرفی کرده بود. اخه بابام مدیر کاروان عتباته. بعد الکی گفته بود که با یه مرد دیگه این مشکلو داره و از بابام خواسته بود راهنماییش کنه. بابای ساده من هم بهش گفته بود حتما به پدرش بگو تا اون کمکت کنه. اون روز اون عوضی بعد از اداره منو کشوند پیش خودش غافل از اینکه بابام یواشکی با رییسم صحبت کرده بودو فهمیده بود که من تا دیر وقت اداره نمیمونم و جای دیگه ای هستم. وقتی از پیش دختره اومدم خونه لز رفتارشون متوجه شدم که بو بردن. بعد دختره کچلم کرد که بیا بیرون من روبروی خونتونمو اگه نیای من میام در خونتون. اومدم بیرون بابام اومد دنبالم پیچوندمشو رفتم پیش دختره. اونم تا منو دید حالش بد شدو مثل غشیها شده بود. ترسیدم به بابام زنگ زدمو گفتم بیاد دم در خونه. اونم اومدو وقتی منو با دختره دیدو فهمید این همون دختریه که صبح بهش زنگ زده و اون مرد بد پسرشه حالش خیلی بد شد و داغون شد. به بابام گفتم حال دختره بده بابام بهم گفت تو سلده ای داره فیلم بازی میکنه و به دختره گفت یا مثل آدم حرف میزنی یا میزارم میرمو خودت میدونیو این پسر که دیگه پسر منم نیست. تازه فهمیدم که این پدر سوخته داشته فیلم بازی میکرده و میخواسته من به خونوادم بگم. تازه فهمیدم که خیلی از حرفها و کاراشم فیلم بوده و من ساده ام تا حالا داشتم گولشو میخردم. بعد از کارم که رفتم پیشش خواستم موبایلشو بگیرم با چنگ و دندون از دستم درآورد. حدس زدم که با کس دیگه ای هم بجز من رابطه داره. خلاصه اون شب جهنم شد زندگیم همه خونواده از جمله زنم ماجرا رو فهمیدنو تا صبح فحش بود که نثارم میشد.
فردای اون روز رفتم سر کار و از صبح تا ظهر من فرار میکردمو دختره با یه تیغ دنبالم بود که میخوام جلوی تو رگمو بزنم. از دستش نه خونه میتونستم برم نه سرکار. خانمم دلش به حالم سوختو با ماشین اومد دنبالمو سوارم کرد. اون موقع فهمیدم که عاشق واقعیم کیه. به موبایل خانومم هم دختره زنگ زده بود و خواهر خانمم جواب داده بودو اونم همه چی رو گفته بود. خلاصه همه جا رو برام جهنم کرده بود و بابام فرداش برامون بلیط گرفت که یه مدت کل خانواده بریم شهرستانو اونجا نباشیم. قبل از سفرمون دوباره دختره به خانمم زنگ زد و خانمم هرچی لایقش بود بهش گفتو اونم راه افتاد بیاد در خونمون. گفت آبروتونو میریزم. رفتیم سفر یه 10 روزی بعدش تصمیم خونواده بر این شد که ما کلا از این شهر بریم تهرانو اونجا زندگی کنیمو از صفر شروع کنیم. با خانمم چند جلسه مشاوره رفتیم تا کم کم حالش بهتر شد ولی الانم بعضی وقتها میزنه زیر گریه یهو. بابام موند و با دختره به توافق رسیدن که 5 میلیون بهش بدن و رضاین محضری بده و دنبالم نیاد. ولی الان بعد از یه ماه دوباره داره بهم مسیج میده که بی تو میمیرمو اون پولو دادم به سرای سالمندان میدونم داره دروغ میگه و دوباره میخواد منو تلکه کنه. خلاصه زندگیم داغون شده. دیروز عصبانی شدمو زنگ زدم رئ تلفن خونشون که به خونواده اش بگم ولی خودش گوشی رو برداشت. ولی هنوز از رو نرفته و هی اس ام اس میده. مجبور شدم خطمو خاموش کنم. خیلی دوست دارم ازش انتقام بگیرم ولی نمیدونم چطوری که درگیزش نشم دوباره. کارم زندگیم اطرفیانم همکارام و اعتمادشون همه رو از دست دادم بخاطر اون فاسد.
تشکرشده 4,954 در 1,249 پست
سلام
من توی این تالار سعی میکنم نظر ندم چون خیلی از جند همسری و این جور روابط بدم میاد.
ولی در رابطه با مورد شما نظرمو میگم
شما توقع دارید از وسط رودخانه رد بشید بعدا اصلا خیس نشید.
آیا شما از اول نمیدونستید آخرش اینجوری میشه؟
اون خانم خیلی مقصره ولی شما تقصیرتون بیشتر اگه نباشه کمتر نیست چون اولا متاهلید ثانبا از اولش به اون بیچاره دروغ گفتید بعد وابسته کردن اون بدبخت و رابطه داشتن تازه فهمید شما متاهلید و این رابطه به ازدواج منتهی نمیشه.
الان باید شجاعانه عواقب کارتون رو بپذیرید و درس عبرت بگیرید و از دیگران هم بخواید از این اتفاق درس بگیرن.
شما آبروتون برای کار نکرده نرفته فقط واقعیت رو همه فهمیدن پس چرا احساس مظلومیت میکنید.
منظور اون دختر از ارتباط مجدد چیست؟چه خواسته ای داشت؟
توبه کنید توبه واقعی نه مقطعی
نظر آقای shreader رو هم دیدم واقعا جای تاسف داره چنین نظراتی از یک مرد بالغ اگر همسرت رو دوست نداری مردانه جدا شو و با کسی ازدواج کن که مطابق میلت باشه
roze sepid (چهارشنبه 07 فروردین 92), فکور (دوشنبه 06 شهریور 91), yaaldaa (چهارشنبه 07 فروردین 92)
تشکرشده 980 در 243 پست
سلام دوست محترم
اول از همه خیلی براتون خوشحالم که فهمیدین عاشق واقعیتون همسرتونه و دیگه شاید حسرت و افسوسه جوونی نکردن را نخورین چون 10 ساله دارین با عشقتون زندگی میکنین، اما واقعن ناراحت شدم که بهای خیلی سنگینی پرداخت کردین ، گاهی وقتها برای دیدن و درک داشته هامون بهای سنگین میدیم، این درسه روزگاره!
این واقعا خوبه که همسرتون تونسته ببخشدتون و کنار اومده البته خوب این زلزله براشون پس لرزه هایی به دنبال داره که وظیفه شما رو سنگینتر میکنه، باید بیش از پیش محبت کنین و مراقبشون باشین تا لطمه ای را که وارد کردین جبران کنین،
حالا که همه خانواده، همکاراتون متوجه شدند، دیگه چیزی برای پنهان کاری و از دست دادن ندارین و به قولی توپ توی زمینه شماست، اون دختر را رها کنین و فقط تحدیدش کنین در صورت مزاحمت مجدد میتونین شکایت کنین ازش و نتیجش هم میتونه ابروریزی و فهمیدن پدرش باشه، این را بهش بفهمونین که علاقه ای بهش ندارین و با ابروریزیش فرصت زندگی را در آینده از خودش میگیره!
من به نظرم اون دختر بیش از مشاور یه روانپزشک احتیاج داره تا خدای نکرده بلایی ا زسر لجبازی به خودش وارد نیاره چون امکان داره دردسر جدیدی درست شه، من پیشنهاد میکنم بدون اتلاف وقت یه مشاور و یه روانپزشک دیگه ببرین ایشون را،
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)