به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678
نمایش نتایج: از شماره 71 تا 77 , از مجموع 77
  1. #71
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    سوالات خوبیه، کمک میکنه تا خودم هم بفهمم الان بیشتر چی میخوام. اما با توجه به اطلاعیه مدیریت انجمن اگر اجازه بدید من 48 ساعت دیگه جواب ها رو می دم و تو این مدت در مورد پست های دوستان هم فکر می کنم.

    با سپاس

  2. کاربر روبرو از پست مفید arash1348 تشکرکرده است .

    alireza198 (سه شنبه 22 اردیبهشت 94)

  3. #72
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    خب همانطور که در انجمن اعلام شده بود همه پستهای بعد از پست 71 حذف شدند.

    نتیجه آخر این شد که من آخرین تلاشم رو برای برقراری ارتباط با خانمم انجام بدم، اما اینبار حساب شده و اصولی و مقتدرانه و آشنی جویانه.
    روشش هم ارسال چند عنوان کتاب به همراه یک نامه بود که خانم نگین ایران پیشنهادش رو دادند.
    اما قرار شد قبلش پیش یک مشاور برم تا مشاوره حضوری هم داشته باشم.
    فعلا دنبال یک مشاور قوی و مسلط می گردم، هزینه اش هم مهم نیست، فقط حرفاش و راهنمایی هاش کارساز باشه، یعنی مشکل رو خوب تشخیص بده و یک راه حل درست ارائه کنه.
    فعلا دارم می گردم.

  4. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (پنجشنبه 29 تیر 91)

  5. #73
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 شهریور 92 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    236
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    662

    تشکرشده 659 در 208 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    سلام آقا آرش

    بنده خدا مدیر سایت همش میگفت پست نذارید حذف میشه هاااااااااااااا ما باورمون نمیشد

    من خودم چند تا جواب تایپک ها رو گذاشته بودم ولی زمان برگشته به ظهر شنبه و بعضی از مشکلات مراجعین که

    تاره گذاشته بودن از صفحه این سایت حذف شد کاشکی میشد در واقعیت هم زمان برمیگشت به عقب و ما که

    آینده رو دیده بودیم بهتر میتونستیم تصمیم بگیریم

    آقا آرش من پست قبلی تون رو که خوندم خیلی خوشحال شده بودم که اینطور منصفانه هم رفتار خودت رو دیده

    بودی و هم همسرت رو

    یه نکته ای رو که خوب متوجه شدی این بود که خانم شما ذات خرابی نداشته و نداره بلکه فقط تو برهه ای از زمان

    دچار اشتباه شده بود


    انشالله خدا کمک کنه تا بتونی بهترین تصمیم رو بگیرید



  6. 2 کاربر از پست مفید سارا@ تشکرکرده اند .

    سارا@ (پنجشنبه 29 تیر 91)

  7. #74
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    راست میگید، الان هم انگار من برگشتم به ظهر شنبه و منتظرم خبر مراجعه اون خانم به دادگاه برای ارائه دادخواست صدور حکم جلبم رو بشنوم.
    طبعا حالا دیگه مثل اون موقع پست نمی ذارم، همه چیز یک مسیر دیگه ایی طی می کرد.

  8. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (پنجشنبه 29 تیر 91)

  9. #75
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 11 بهمن 91 [ 02:46]
    تاریخ عضویت
    1391-4-07
    نوشته ها
    487
    امتیاز
    1,771
    سطح
    24
    Points: 1,771, Level: 24
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 29
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    3,685

    تشکرشده 3,700 در 587 پست

    Rep Power
    60
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده


    ازونجا كه من دختر اينده نگري هستم يه كپي از پستم نگه داشته بودم,

    خواهران و برادران كپي موجوده ها خواستيد ارسال ميكنم ها!!!!


    راستش ترسيدم تاپيكتون بسته بشه و من حرفم رو نتونم بزنم

    يه كم كلنجار رفتم با خودم اما اين حرفهاي اخرتون خيلي مصمم كرد كه من هم حسمو بگم, و فقط حسمو نه نظرم يا عقيده منطقيم

    بااين حرفهاي اخرتون باورم شد كه همسرتون خيلي شبيه منه, مغرور و امروز با غروري زخم خورده, ادمي كه بخاطر غرورش حاضره زندگيشم از دست بده حتا اگه خودش مرتكب اشتباه بشه
    اينو ميگم شايد شباهتها كمكتون كنه و دريچه جديدي به روتون باز كنه, زماني خواستگاري داشتم مشابه شما, دوستش داشتم قبولش داشتم هم سطح و هم فكر خودم ميدونستمش اما خونواده اش وضعيت مالي بهتري داشتند و از نظرفرهنگي با ما متفاوت بودند ما تا حدودي مذهبي(بجز خود من كه متعادلتر بودم)و اونها برعكس, ويكسري تفاتهاي ديگه كه براي من و حتا خواستگارم قابل هضم بود ولي نميشد انكارش كرد و من گفتم نه
    بخاطر غروري كه ميدونستم يك روز خرد ميشه يا زخم ميخوره, مخالفت خونواده اون حتا اگه منو ميپذيرفتند و مسلما محترمانه و اصيل هم برخورد ميكردند باز هم براي من حكم يك زخم بود, من نبايد كوچيك ميشدم چون احساس بدي نسبت به امكاناتم نداشتم و اين مخالفت يعني من اوني كه فكر ميكنم نيستم(ازديد اونها)
    ميدونيد مسلما يك روز ازار ميديدم, مسلما روزي احساس ميكردم همسرم از مصاحبت با باجناقش خيلي خوشحال نيست, مسلما دايم حواسم بود به پدرم مادرم و...... خيلي حتا فكرش اذيتم ميكرد و خواسته و ناخواسته از همسرم دورم ميكرد و اگه همسرم اين خلا رو برام پر نميكرد با شخصيتي كه من داشتم افسرده ميشدم اما در پوسته ادمي مقاوم

    من همسرتونو تاييد نميكنم, اما دركش ميكنم, زماني غرور من خرد شد خيلي شديد به حدي كه دوباره زنده شدم و شدم يه ادم ديگه اما اين اتفاق براي همسر شما نيفتاد چون تو شرايط ديگري بود
    حالا هم يك لحظه خودمو گذاشتم جاي اين ادم, اونم با تفكر قبلم
    من اشتباه كردم , خطايي بزرگ و همسرم فهميد, غرورم تو اين زندگي زخمي بود يك عمر احساس پايين بودن رو از شما دريافت كردم حالا ناخواسته اما من دريافتش كردم, حالا هم با اين كارم ثابت كردم پايينم ,كمم, خيلي اشتباه بود , من اين نيستم اما با عملم گفتم كه همينم, در همين حد, من هم جاي خانم شما بودم ميرفتم و باز اشتباه ميكردم شايد زخمهام التيام پيدا كنه
    واسه من اون ادم مهم نبود. من عاشق زندگيم بودم, و همسرم و دخترم, اما نميتونم بپذيرم غرورم بشكنه, باور كنيد من اون مرد ديگه واسم مهم نيست اما ارش هم ديگه منو قبول نداره

    مهم نيست من يك زن خودساخته ام, دخترمم يك زنه مثل خودم, ميتونم بسازمش, بزرگش كنم, اصلا همه مردها و... و...و...

    باور كنيد اينها فكراي من بود, نميگم فكر خانم شماست

    گفتم شايد

    شما از جزييات باخبريد, فقط شما

    اقا ارش مرد بزرگي هستيد اما اگه خانم شما اينه يك چيز ميتونه بيدارش كنه, تشخص و بزرگواري شما اونم نه جوري كه گستاخش كنه يا برگرده و مدام تا اخر عمر غرورش زخم بخوره
    اون ميخواد برگرده با اين اطمينان كه ارش همون ارش اول ازدواجه و خطاش محو شده

    بله شما هم غرور داريد اما غرور شما از جنس غرور خانمتون نيست
    شما فعلا تو جايگاه بالاتريد حالا يا زمان و رفتار شما جوري عمل ميكنن كه خاطره هاي قبل زنده ميشن و اينبار بهتر و يا...
    متاسفم اما با اين كه به شما در ظاهر بد شده اما باز اين شماييد كه سختي انتخاب رو بايد تحمل كنيد و اون زن رو اوني كه واقعا بود ببينيد نه ايني كه امروز شده
    شما بايد همسرتون رو واقعي ببينيدنه زن پراشتباه مغرور زخمي امروز
    از نظر من شما دردرونتون منو نبخشيده بوديد كه رفتم و برنميگردم!
    بزرگترين دعاي من در حقتون اينه كه خدا كمك كنه زيباترين تصميم رو بگيريد

    ببخشيد كه بااينكه صاحبنظر نبودم نظر دادم

    موفق باشيد


  10. 4 کاربر از پست مفید z o h r e h تشکرکرده اند .

    z o h r e h (پنجشنبه 29 تیر 91)

  11. #76
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-2-21
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    1,111
    سطح
    18
    Points: 1,111, Level: 18
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    502

    تشکرشده 522 در 149 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    من از تمام پستهام فقط یک کپی از پست طولانیه این تاپیک گرفته بودم. بچه ها خیلی نظرات خوبی داده بودند و اگر می موند شاید به کار یکی دیگه تو همین شرایط میومد. حیف شد.

    میگم اگر موضوع قفل شد بیاین بهمون خبر بدین نتیجه رو ها ...

    -----------------------------------------------------------------------------------

    وقتی گفتید برگشت ایشون بلاموضوع هست خیلی ناراحت شدم و فکر کردم دیگه تمومه. اما خوشحالم که بیشتر نوشتید تا ابعاد جدیدی باز بشه. پس من هم دوباره برمگردم سر موضع خودم :cool:


    نقل قول نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
    فقط من خواستم در این مورد ازتون بپرسم:
    نقل قول نوشته اصلی توسط negin iran
    من که خودم رو میزارم جای خانمتون اگر حس کنم که درکم کردی، اونجا که بهت گفتم بهت اعتماد ندارم باهام به خاطر این بی اعتمادی غصه خوردی، بهم گفتی که آره راست میگی فلان کار من باعث بوجود آمدن این حس در تو شد و ازم پرسیدی که چه کار کنم دوباره بهم اعتماد کنی،
    من فکر می کنم گاهی بهتره که طرف مقابل زیربار درک یک سری از احساساتی که پیش اومده، نره.
    ممکنه همسر آقا آرش صرفا به این دلیل که در مقابل اشتباه خودشون کم آوردن و نتونستن بپذیرن که "این من بودم که به آرش بد کردم"، این مسئله رو مطرح کردن که من بهت اعتماد ندارم! در واقع شاید خود اون خانم باور نداره که همسرش "حقیقتا" باعث سلب اعتمادش شده. حالا اگه طرف مقابلش بی اعتمادیش رو بپذیره، اون یکباره برمی گرده و دوباره به قضیه نگاه می کنه و اینبار باور می کنه که همچون چیزی رخ داده!
    گاهی بهتره یک سری از احساسات ما کتمان بشن، تا اینکه درک بشن... چون در اون صورت خودمون هم بهشون شک می کنیم و می گیم خب حتما من داشتم اشتباه حس می کردم... به نظر شما اینطور نیست؟
    نقل قول نوشته اصلی توسط آزرمیدخت
    [/align]

    اتفاقا سوال خوبی پرسیدی. چون باعث میشه که منظور من روشن تر بشه. ببین مطممئنا و بی شک خانم آقا آرش هم در این قضیه بی تقصیر نیست. در ایجاد این بی اعتمادی. در خیانتی که کرده (واقعا دلم نمیخواد اسمش رو خیانت بگذارم. چون من هم فکر میکنم خانم آرش اهل این حرفها نبوده) . اون مسؤولیت خودش رو داره. اولین کوتاهی و ضعفش اینه که شجاعت نداشته مشکلش رو بیان کنه. به شدت منفعل بوده. اگر کمبودهاش اونو به ارتباط دیگه ای سوق داده شجاعت نداشته که از کمبودهاش با آرش حرف بزنه. چون دیده که تا بخواد از کمبودهاش حرف بزنه مثلا دعوا میشه بنابراین شروع کرده به ریختن تو خودش و وارد یک انفعال شده (مشکلی که من تو خیلی خانواده های اطرافم دیدم و گاهی خودم هم بهش دچار میشم) به جای حل مشکلاتش لج کرده با بقیه وخودش و برداشت من اینه که فدا کردن خودش تو زندگی (یک زن ایده آل شدن) هم لجی بوده که کاملا ناخودآگاه با خودش کرده. در تأیید حرفم دقت کنید که آرش چی نوشته:

    اون همه کاری می کرد که من راضی باشم، هر وقت چیزی ازش میخواستم ممکن بود با کراهت انجام بده اما انجام میداد.
    ممکن بود نه بیاره و من مجبور بودم توجیهش کنم اما انجام می داد.
    وقتی مسافرت می رفتیم بیشتر وقتش صرف خرید بهترین سوغاتی برای خانواده من بود، در هر کاری سعی می کرد منو خوشحال و راضی کنه،
    حالا خانم آقا آرش افتاده روی دنده لج. باید راه هایی رو انتخاب کنیم که به شکستن دور باطل لج و لجبازی منجر بشه. در حالی که راه های آرش در واقع همش یک جوری به بگرد تا بگردیم کمک کرده. به نظر من اول همراه شدن. اول تمرکز کردن رو جاهایی که اون حق داره. این که ایشون گفتن اعتماد ندارن من نمی دونم به چه دلیلی هست. مثال زدم فقط. خود آقا آرش میدونند. حالا مسأله اعتماد نه، یک چیز دیگه. منم بر اساس تجربه خودم در ارتباط با آدمها (نه فقط با شوهر) می گم که وقتی یکی رو درک میکنی (کاری که شما اینجا در مورد آقا آرش خیلی خوب انجامش دادی و بهش انرژی دادی) از اون موضع سختش میاد پایین. نرم میشه. قابل گفتگو میشه. بهت اعتماد میکنه.

    به نظر من مراحل کار اینه: مرحله اول درک کردن و مسؤولیت اشتباهات خود را پذیرفتن. تا اینجای کار که خیلی هم احتیاج به وجود عشق نداره بینشون. به هر حال آرش پیش خودش که باید اعتراف بکنه به اشتباهاتش حالا این اعتراف رو که یک واقعیت هست پیش خانمش هم بکنه. این نه ابراز عشقی توش هست نه از نظر من شکستن غروری. از نظر من آدم اگر شجاعت داشت که بگه من اشتباه کردم باید به خودش بباله. یعنی اصلا احساس غرور بهت دست میده وقتی این کار رو میکنی. امتحانش کنید ببینید. حتی اگر رابطه تموم هم بشه باز چیزی از آرش کم نشده. این نظر من هست.

    من فکر میکنم اگر مرحله اول درست انجام بشه خانم آرش نرم میشه. به نظر من بعد می تونه از خانمش اجازه بگیره ( وقتی خانمش اجازه بده یعنی به طور ضمنی قبول میکنه و آماده میشه که یک سری حرفهایی رو بشنوه که ممکنه براش ناخوشایند باشه. به آرش اجازه حرف زدن میده این طوری) که حالا در مورد احساسات خودش حرف بزنه. بهش بگه که از این خیانت (این لفظ رو به نظر من هرگز در مقابل خانمتون به کار نبرید) چه حسی بهش دست داده (تآکید میکنم که فقط حسش رو بگه و خانمش رو متهم به چیزی نکنه حتی اگر واقعا خانمش کاری رو کرده باشه. مثلا بگه من بعد از این واقعه ترسیدم که نکنه از اول دوستم نداشتی. نکنه از اول تو فکر اون بودی. من احساس تنهایی کردم. احساس ترس کردم و ... . حالا این بار بهم راست بگو. آیا دوستم داری و دوست داری با من زندگی کنی یا نه ... بعد که مطمئن شد نوبت ابراز عشق میرسه.


    --------------------------------------


    اون زن خودش خونه رو ترک کرده، اونوقت چه انتظاریه که نگران مشکلات مالیش باشم؟
    آقا آرش من و احتمالا بقیه از اولش فکر میکردیم که واقعا خانمتون خونه رو ترک کرده اما ظاهرا پیشنهاد این موضوع از سمت شما بوده و خانمتون در آخرین لحظه از رفتن می ترسیده:


    روز آخر که تنش به اوج رسید بهش گفتم بهتره یکی دو ماه از هم دور باشیم تا بتونیم بدون تنش به همه چیز فکر کنیم، روزی بود که چمدوناشو بسته بود و میخواست بره، وقتی داشتم از خونه خارج میشدم دم در ایستاد و در حالیکه چشماش از گریه قرمز بود و دخترم هق هق میکرد، آروم گفت : می خوای تو بری، من و بچه بمونیم؟مثلا خواستم قاطع باشم، گفتم نه تو برو. و رفت و دیگه نیومد.
    این حرف خانمتون منو به اینکه که کل ماجرا یک لجبازی هست مطمئن تر میکنه. به اینکه مشکل شما قابل حل هست مطمئن تر از قبل میکنه.


    --------------------------------------


    احساس می کرد از رفت و آمد با خانوادش خوشم نمیاد در حالیکه من پدر و مادرش رو واقعا دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم، با باجناقم خیلی دوست بودم و از رفت و آمد با اون و خانوادش لذت می بردم و حتی گاهی من پیشنهاد می دادم که بریم یه سر به خواهرت اینا بزنیم، یا بگو اونا بیان، اما نمیدونم چطور بود که وقتی بعضی مواقع سراغ خانوادش رو می گرفتم می گفت طفلی ها میخواستن بیان به خاطر تو گفتم نه، آخه چرا اینجور در مورد من فکر می کرد؟
    این دقیقا بحثی هست که گاهی بین من و شوهرم هم درمیگیره. اون میگه من دوستشون دارم اما من در رفتارش نمیبینم. وقتی با خانواده خودش هست خیلی خیلی شادتره. یا گاهی یک متلکهایی میگه که نمیفهمم اگر دوستشون داره چرا اینو میگه. بعد که بهش میگم تو اون روز مثلا درباره برادرم اینو گفتی میگه اصلا امکان نداره من این حرفو زده باشم!!! خواستم بگم فکر نکنید فقط خانم شما این طور فکر میکرده. منم دچار همین مسألم و شوهر من هم نمیفهمه که چرا من این طوری فکر میکنم. حالا اینکه من چطوری با این موضوع کنار آمدم بماند چون ربطی به بحث نداره فعلا.


    --------------------------------------


    نفهمیدم از چی داره اذیت میشه، همه چیز فقط پول و رفاه مالی نبود،
    این نتیجه درستی هست. واقعا همه چیز رفاه مالی نیست. استقلال مالی خیلی مهمتر از رفاه مالی هست. اوایل گفته بودین که خانمتون از کمکهای خانوادتون به شما ناراحت بود. این مسأله خیلی برای خانمها مهمه. اینکه شوهرشون استقلال داشته باشه. یکی از دوستای من از عشقش گذشت به خاطر اینکه اون پسر از نظر مالی از خانوادش مستقل نشده بود.


    --------------------------------------


    با حرفهای شازده کوچولو صد در صد موافقم. در واقع من هم همین ها رو می بینم که اینقدر اصرار دارم که خانمتون رو درک کنید تا این چهره زشتی که براش ساخته شده محو بشه و چهره زیبایی که در خیلی از حرفهاتون مثل خاطره وجود داره دوباره خودنمایی کنه. من هم به نوبه خودم لجبازی خانمتون رو درک میکنم. من خودم هم آدم مستعدیم که بیفتم تو دام لجبازی و می تونم یک چهره زشت از خودم نشون بدم در حالی که واقعا اون نیستم. همین دیروز سر یک موضوعی با شوهرم بحثمون شد و من یک آدم غیرمنطقی و لجباز شدم. با اینکه میدونستم اون هیچ تقصیری نداره اما همش متهمش کردم. بعد که تموم شد دیدم همه اینها به خاطر این بود که صبحش من یک چیزی رو خیلی دوستانه بهش گفتم و بعد عصبانی شد و گفت " من از دست تو چه کار کنم؟" این حرفش برام خیلی گرون تموم شد. البته نه صرف این حرف ولی خوب با تمام حواشی و ... من این حس بهم دست داد که من هر کاری بکنم آخرش شوهرم حسش اینه که "من از دست تو چه کارکنم؟". انگار منو تو هیچ کدوم از تلاشهایی که برای حل اون موضوع خاص انجام دادیم ندیده بود. هنوزم از اون حرفش غمگینم با اینکه به خاطر اون لجبازی احمقانه و اون رفتارهای بچه گانه ای که از خودم نشون دادم ازش معذرت خواهی کردم.

    --------------------------------------


    در مورد موضوعی که اسمش خیانته هم یک ماجرای دیگه رو از خودم بگم. من و شوهرم در یک دوره ای روابطمون سخت شده بود. دو سه تا کار کوچولو بود که برای من خیلی مهم بود اما از طرف اون انجام داده نمیشد. تمامش هم مسأله احساسی بود. در همون موقع من از طرف دو تا مرد به شدت مورد توجه بودم. وقت هایی که از دست شوهرم کلافه میشدم به فکر کردن به توجهی که اونا به من میدادند احساس بهتری بهم دست میداد. اونا دوست ما بودند. اما هرگز اونا جرأت نداشتند که به طور مستقیم به من حرفی بزنند. من هم کاری کرده بودم که هر چی میخوان بگن و هر کاری میخوان که بکنند برای من و همسرم باشه. یعنی مثلا من و تنهایی جایی دعوت نکنند. اما در درونم حال بدی داشتم. احساس خیانت داشتم. هی میگفتم چرا من این طوری شدم و ... خلاصه که ماجراهایی بر من و همسرم گذشت تا اینکه روابط خوب شد و همسرم فهمید که من چی میگم و همون کاری رو کرد که من دلم میخواست که خیلی هم کار سختی نبود اتفاقا. باورتون نمیشه که چقدر ذهن من دوباره متمرکز شد روی زندگیم و چقدر راحت تونستم دیگه به اون آدمها فکر نکنم. تا حدی که یکبار به همسرم سربسته گفتم که انجام کارهای کوچیکی که نشونه توجه هست چقدر راحت میتونه طرف مقابل رو از لغزش حفظ کنه. ببینید من نمیگم حال هر کس خیانت کرد این طوری بوده و مشکل عاطفی داشته و تقصیر همسرش بود. هر کس باید در جایگاه خودش بررسی بشه. اما من حس میکنم که مسأله خانم شما یک خیانت واقعی نبوده. رفتار یک به قول آنی کودک آزرده بوده که خواسته خودش رو از اون خلأ عاطفی که هم خودش هم همسرش در بوجود آمدنش مؤثر بودند نجات بده. خواسته توجه بگیره.

    --------------------------------------


    و اما حرف آخر


    اگر خانمتون اونقدر ناراحتتون کرده که برگشتش بلاموضوع هست، مقصر باشه یا نباشه به هر حال این اتفاق افتاده و شما دیگه مطمئن هستید که نمیخواین برگرده. حالا من یک پیشنهاد دیگه هم دارم به عنوان آخرین راه. اگر خانمتون با شما وارد یک بازی شده باشه این کار باعث میشه که شما از بازی خارج بشید و خوب همسرتون هم چون همبازی نداره ممکنه بازی رو متوقف کنه.
    حالا که همسرتون تمام راه های صحبت رو بسته. یک چند تا کتاب با یک نامه براش پست کنید. البته هم زمان خودتون هم این کتابها رو بخونید تا حرفهایی که در نامه مینویسید راست باشند. بسته پستی رو به اسمی که البته اسم شما نباشه بفرستید تا اونها رو باز کنه و بخونه.
    کتابها هم شامل یک سری کتاب روانشناسی باشه که پیشنهاد من اینها هستند:

    تحلیل رفتار متقابل
    بازی ها (اریک برن)
    هوش هیجانی
    راهنمای هوشمندی عاطفی
    چراغ دل مردت را روشن کن (راز دلبسته کردن مرد) ،
    چراغ دل زنت را روشن کن (راز دلبسته کردن زن) ،
    خودتون میتونید به این کتابهای کتابهای زیبای دیگری که روانشناسی نباشند رو هم اضافه کنید. رمانهای عمیق یا کتابهایی که کمی به آدم آرامش بدهند در مواقع سختی (مثل کتاب چهار میثاق، کتاب برای هر مشکلی یک راه حل معنوی وجود دارد (وین دایر) و ... )



    حالا که پست آخرتون رو خوندم پیشنهاد میکنم که این آخرین راه حل ام رو با کمی تغییرات برای شروع ترمیم رابطه امتحان کنید.






  12. 3 کاربر از پست مفید JJ1234 تشکرکرده اند .

    JJ1234 (یکشنبه 08 مرداد 91)

  13. #77
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 09 بهمن 92 [ 23:55]
    تاریخ عضویت
    1389-10-14
    نوشته ها
    2,085
    امتیاز
    11,615
    سطح
    70
    Points: 11,615, Level: 70
    Level completed: 92%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    12,283

    تشکرشده 12,256 در 2,217 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    سلام آقا آرش،

    این تاپیک به علت گذشتن از حد ظرفیت تاپیک های مشاوره ای که 50 پست است قفل می شود.
    لطفاً اگر هنوز نیاز به کمک دارید، یک تاپیک جدید باز کرده، مشکلتون رو شرح بدهید و تقاضای کمک کنید.

    با تشکر.

  14. 2 کاربر از پست مفید hamed65 تشکرکرده اند .

    hamed65 (سه شنبه 17 مرداد 91)


 
صفحه 8 از 8 نخستنخست 12345678

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.