به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 77
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 شهریور 92 [ 11:36]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    236
    امتیاز
    1,733
    سطح
    24
    Points: 1,733, Level: 24
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    662

    تشکرشده 659 در 208 پست

    Rep Power
    0
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    آرش عزیز درسته که خانم شما اشتباه کرده ولی خودتون هم تعریف کردید در حد توانش برای زندگی شما هم زحمت کشیده (کدبانویی در خانه و فروختن زمین و ....)
    شاید در ارتباط شما که به نظر خودتون کامل بوده ولی برای همسر شما اینجوری نبوده و یه کمبودی رو حس کرده و متاسفانه راه رو اشتباه رفته
    گذشت رو برای این مواقع گذاشتن اگه نخوای فراموش کنی یعنی پای نفر سوم رو داری با دست خودت به زندگیتون باز میکنی!
    دلت میخواد زندگیت رو دو دستی تقدیم یکی دیگه بکنی؟ پس دوست خوب گذشت کن مطمئن باش به مرور زمان فراموش میشه و در اکثر موارد زوجین بیشتر از قبل عاشق هم میشن به شرطی که هر دو طرف قدر زندگیشون رو بدونن.

  2. کاربر روبرو از پست مفید سارا@ تشکرکرده است .

    سارا@ (شنبه 17 تیر 91)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    من هم با شما موافقم، اما در این ماجرا اون هم باید می موند و از خودش دفاع می کرد اینکه بعد از یکماه تمام گذشته ها رو نبش قبر کنه و کار رو به دادگاه بکشونه و مشکل روی مشکل بیاره و حتی حاضر نباشه حرفی بشنوه چه باید می کردم؟
    الان هم که دخترم رو ذهنش رو مسموم کرده و از من دورش کرده.
    من هم میتونم مثل بعضی آقایون در این شرایط بچه رو بردارم و برم جایی که دستش بهش نرسه و حتی از کشور خارج بشیم، اما من مقید به اصولی اخلاقی و انسانی هستم و به خودم اجازه نمی دم دست به هر کاری بزنم تا بخوام خودم رو اثبات کنم.
    من برای آخرین بار ازش خواستم که با هم صحبت کنیم که قبول کرد به شرطی که در حضور دیگری باشه و من هم پذیرفتم، هنوز هم برای این جلسه قراری مشخص نکرده،
    بعد از 12 سال که به ایشون اعتماد کامل داشتم و حتی چند بار بهش توصیه کردم که خودت با دوستات یا خانوادت تنهایی برو سفر خارج از کشور و من و بچه اینجا می مونیم تا آب و هوایی عوض کنی و استراحتی کنی( تا این حد به این خانم اعتماد داشتم) ، شد همچین زنی که در حالیکه شوهرش و فرزندش خانه هستند، ایمیل ها و اس ام اس های آنچنانی رد و بدل می کنه...
    بگذریم.با این حال صادقانه میگم که من برای برگشتش مشکلی ندارم میتونم اطمینان هم بدم که هیچ وقت بهش سرکوفت نخواهم زد اما طبعا هرگز نمی تونم فراموش کنم و باید کلی تلاش کنه تا اعتمادم برگرده.

  4. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (دوشنبه 19 تیر 91)

  5. #13
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    اگه واقعا همسرت را دوست داری و اینده دخترت برات مهمه باید خییییییییلی مایه بزاری نباید از هیچ کاری دریغ کنی تا دوباره خانواده ات دور هم جمع بشوند

    بیشترین کسی که از جدایی شما و همسرت صدمه میخوره اون دختر معصومت هست که این وسط هیچ اشتباهی انجام نداده و خطایی مرتکب نشده پس نذار یه عمر خاطرات و سرگوفت این جدایی همراهش باشه پس به خاطرش همه چیزت را فدا کن تا اون همیشه خوشبخت و سربلند زندگی کنه ( البته از پدر و مادر انتظاری غیر از این نمیره)

    به نظر من

    برو حسابی به سر و وضع خودت برس خوشتیپ کن و یه دست گل و جعبه شیرینی بگیر برو در خونه خانمت در بزن و بهش بگو امدی دنباشون و دوست داری که با هم زندگی کنید بگو از این وضع خسته شدم بهش بگو این مدت که جدا از هم بودید میتونستی هر کس دیگه ای را غیر از اون انتخاب کنی ولی این کار را نکردی و فقط منتظر اون بودی و از بین همه کیسهایی که داشتی فقط اون و دخترت را انتخاب کردی

    سعی کن حرفی از دلخویهای گذشته نزنی و بهش فرصت نده که اونم از دلخوریهاش بگه و اگه خواست چیزی بگه بهش بگو باید از اول شروع کنیم و دوباره بخواهیم که همدیگه را جذب خودمون کنیم بهش بگو تو دنیا کسی پیدا نمیشه که تو را به اندازه ای که من میخوامت بخواد
    بگو منم از گذشته چشم پوشی میکنم تو هم این کار را بکن و برای رسیدن به راحتی و ارامش از گذشته ها بگذریم اگه قبول نکرد که باهات بیاد تو شب همونجا بمون و خیلی راحت میدون را خالی نکن

    به نظرم شاید اگه شما سه نفر تنها باشید و واسطه ای در کار نباشد بهتر بتونید با هم کنار بیایید و تحت تاثیر احساسات هم باشید
    وقتی هم اونجا هستی حرفای شاد و خنده دار بزن شوخی هایی را از قبل اماده داشته باش و با دخترت و خانم شوخی کن و سعی کن محیط عاطفی را اداره کنی به اون سمتی که خودت میخوای(یعنی یه جو شاد که حرفی از دلخوریهای گذشته زده نشه)

    به هر حال این طور که معلومه هر دونفر شما اهشباهاتی داشته اید پس نباید دنبال مقصر بود فقط باید هر دو نفرتون گذشت کنید و به خاطر دخترتون که همه امیدش پدر و مادرش هستند پا بزارید رو غرورتون
    دعا میکنم هیچ اشیانه ای خراب نشه و هیچ دلی ناامید
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  6. 2 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    نازنین2010 (شنبه 17 تیر 91)

  7. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-2-21
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    1,111
    سطح
    18
    Points: 1,111, Level: 18
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    502

    تشکرشده 522 در 149 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    به نظر من اگر خانمتون هم قبول کنند که برگردند و باز زندگیتون رو شروع کنید اگر روشتون رو در زندگی عوض نکنید باز به مشکل بر میخورید. پس در عین حال که باید برای برگردوندن ایشون تلاش کنید (اینکه جواب اس ام اس نمیده و ... که نشد دلیل. از در بیرونت کرد از پنجره بروخوب! ای بسا که خانمتون میخواد مطمئن بشه که آیا اونقدر میخواینش که هر طور هست راه ارتباط باهاش رو پیدا کنید یا نه زود ناامید میشین) باید به فکر حل مشکلات هم باشید.
    در باب موضوع حق به جانبی و درک نکردن خانمتون بزارید مثال بزنم از همین موضوع 10 سال پیش که شده پیراهن عثمان! ببینید حتی اگر موضوع چند صدم ثانیه هم بیشتر نبوده، به هر حال من و خانمتون و خیلی خانمهای دیگه پیش خومون میگیم که به هر حال رفتار شما طوری بوده که اون خانم جرأت کرده بیاد جلو. این هم که بگید که برای حفظ آبروی اون آدم من چیزی به خانمم نگفتم خیلی توجیه خوبی نیست. چون خانمتون منطقی یا غیر منطقی پیش خودش فکر میکنه چرا حفظ آبروی اون خانم براش مهمتر از رابطه من و خودش بوده؟ آیا شما هم اگر با خودتون صادق باشین به این نتیجه نمی رسین که یک ریگ حتی خیلی خیلی خیلی کوچولو هم تو این ماجرا به کفش شما بوده و باید به خاطرش صادقانه و از صمیم قلب از خانمتون معذرت خواهی کنید؟ حتی اگر موضوع مال 10 سال پیش بوده! هدفم این نیست که شما بیاین و جزئیات ماجرا رو توضیح بدین و بی گناهی خودتون رو ثابت کنید. اما پیش خودتون بشینید و فکر کنید. این وسط خانمتون هم کاملا حق داره که ناراحت بشه و این یک نمونه از اینکه شما احساسش رو درک نمیکنید و حاضر نیستید از موضع حق به جانبی پایین بیایید.
    در اکثر صحبتها تون از موضوع تاپیک گرفته (بخشیدم اما ...) تا گزارش هایی که از ماجراهای مختلف میدید من این موضوع رو می بینم. شما آدم خوبه هستید. مظلومه. مهربونه. باگذشت و راحت گیره. اما خانمتون از شما یک دیو ساخته برا خودش. خودش برای خودش یک دنیای سیاه درست کرده.
    از توضیحاتی که دادین معلومه که خانمتون هم آدم منفعلی هست. اینکه گفته من این کار رو میکنم تا بعدا برام شر نشه. یا اینکه گفته از تو می ترسم که نمیرم خونه مامانم اینا. در واقع روش اشتباه اعتراضش بوده. اون هم باید یاد بگیره که به شما بگه که از چی شما می ترسه؟ شاید شما واقعا رفتاری میکنید که باعث ناراحتی اون میشه و خودتون هم ازش بی خبر هستید. یا صرفا به خاطر عادت و تربیت خانوادگی برخوردی دارید که برای خانمتون آزار دهندست و به اعتراض تعبیر میشه در حالی که برای شما اعتراض به حساب نمیاد. پس لازمه که هم شما رفتار جرأت مندانه را یاد بگیرید هم ایشون. لطفا لینکهایی که براتون گذاشتم رو بخونید.
    * اگر دو نفر منفعل باشند،‌ ارتباط بي نشاط ، هر دو بازنده هستند،‌ سطح صميميت روز به روز كاهش خواهد يافت.
    یک جا گفته بودید که خانمتون میگه خودت باید بفهمی من چی می خوام ...
    فكر سمّی 30
    عاشق واقعی توبايد بداند چه نيازی داری
    باور مثبت
    اميال و خواسته هايت را راحت و روشن كن
    چون چنين چيزی لايق عاشق واقعی توست.

    وقتی دوباره با هم دوست شدین اینو بهش بگین. یا همین حالا از در که بیرونتون کرده از پنجره خواستین برین تو اینو روی یک کارت بنویسین و کنار اون دسته گل بهش بدین تا دیگه از این حرفها نزنه.

    من فکر میکنم که خانم شما در حال فریاد زدن بوده که منو ببین! منو بفهم! به من توجه کن! اما شما پیامش رو نگرفتین. تازه این وسط ماجرا یک طوری شد که شما باز احساس قهرمان و بزرگوار بودن کردین و اشتباه اونو بخشیدین!!
    البته احتمال خیلی زیاد همه اینها ناخودآگاه هست و برای خودش هم واضح نیست.
    اون رفته بعد از 12 سال زندگی با یکی دیگه رابطه برقرار کرده. وقتی که شما فهمیدین اگر سرش داد میزدین و عصبانی میشدین و ... درسته که منفی بود اما یک توجه خیلی زیادی بهش داده بودین. اما حتی بعد از دیدن این موضوع هم اون توجه رو بهش ندادین. بخشیدینش! اوضاع تفاوت زیادی نکرد. باز همون سطح توجه قبلی حفظ شد حالا تازه خانم هم متهم بود. بنابراین خانمتون شوکه شد و دیگه نتونست تحمل کنه. حالا هم رفته. اما بعد از یکسال و نیم هنوز جدا نشده! باز هم هر چی خواست که اذیتتون کنه که یک کم بهش توجه کنید توجه نکردید. مهریش رو که نبخشیده حالا تازه داره حرف از برگشت هم میزنه. دیده نه بابا این طوری نمیتونه از شما توجه بگیره. باز هم شما بیشتر به فکر بچه هستید نه اون. خوب خانمتون هم نمیاد بگه که حالا به خاطر خودت برمیگردم. هر چی باشه ناز مال زن و نیاز مال مرد. میگه به خاطر بچه میخوام برگردم.
    اینکه بهش میگین برو باخانوادت خارج، دو سه بار برو خونه مامانت و ... شاید از نظر خانمتون بی توجهی حساب بشه. شاید خانمتون دلش بخواد که بهش بگین نه با خانوادت نرو. میخوام که خودمون با هم بریم سفر. می بینید؟ میشه موضوع رو یک جور دیگه هم دید که همون چیزهایی که از نظر شما مثبت هست از نظر ایشون منفی به حساب بیاد...

    یک کم توجه اساسی به خانمتون بدین ببینید که این پیچیدگی ها چطور آسون و روون میشن.
    مشکلتون قطعا قابل حل هست. چون هم شما مایل به ادامه زندگی هستید هم ایشون.

    لطفا منتظر نشید که در رو باز کنند ... منتظر جواب اون نباشید. این یک فرصت هست که شما بهش ثابت کنید که حتی از پنجره هم می رین تو تا بهش برسید و باهاش صحبت کنید. اگر در رو براتون باز کنه همیشه یادش میمونه که هیچ وقت از پنجره نیامد!

  8. 5 کاربر از پست مفید JJ1234 تشکرکرده اند .

    JJ1234 (شنبه 17 تیر 91)

  9. #15
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 19 تیر 94 [ 19:52]
    تاریخ عضویت
    1390-7-30
    نوشته ها
    1,886
    امتیاز
    17,095
    سطح
    83
    Points: 17,095, Level: 83
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 255
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocial1000 Experience Points10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    9,194

    تشکرشده 9,663 در 1,930 پست

    Rep Power
    212
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    من راهنمایی براتون ندارم.اما حسم رو ،حس شخصیم رو از نوشته هاتون میگم..شاید از رو این احساس شخصی بتونین ریشه مشکلتونو پیدا کنید.فقط لطفا توجیه نکنید و سعی نکنید منو قانع کنید.چون من فقط حسم رو دارم میگم و الزامی نداره درست باشه.

    شما خیلی حق به جانب هستی...من خوبم..من فلانم..من به معیارای فلان اعتقاد دارم.

    من خودم به شخصه دلم میخواد همسر ایندم گاهی از جایگاه من فلان و بهمان بیاد پایین و درک کنه حالم رو و انقد برام فلسفه نبافه که چون نمیخواستم ابروش بره چیزی نگفتم..چون فلان بودم..من خیلی مرد خوبیم.

    نکته دوم اونچه که برای خانومتون انجام دادید الزاما همونی بوده که اون میخواسته؟یا شما خودتون تشخیص دادین محبتتون باید اینجوری باشه؟
    بابای من اگه ازش بپرسی میگه جونش واسه بچه هاش در میره اما به نظر من اون کارای محبت امیز دلخواه منو زیاد انجام نمیده.اما از دید خودش نگاه میکنم خیلی با محبته.
    محبت میکنه اما فقط اون مدلی که خودش میپسنده.

    موفق باشید

  10. 3 کاربر از پست مفید بهار.زندگی تشکرکرده اند .

    بهار.زندگی (شنبه 17 تیر 91)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    باز هم از اظهار نظر دوستان خیلی ممنونم.
    متاسفم که از صحبت های من برداشت کردید که دارم از خودم تعریف می کنم و حق به جانب حرف می زنم.
    سعی کردم برداشت خودم رو از زندگیم و شخصیتم بگم.
    اینو البته میدونم که واقعا آدم بده و دیو نبودم وگرنه خانم من این امکان رو داشت که در دادگاه شلوغش کنه و مطرح کنه، کما اینکه قاضی هم اذعان کرد که هیچی علیه تو نداره بگه فقط نمی دونم چرا داره باهات لج میکنه.
    اما جاهایی هم اشاره کردم که به هیچ عنوان بی تقصیر نبودم. در هر زندگی زناشویی هر بروز مشکلی محصول تقصیرات و ندانم کاری های هر دو نفر هستش، 50 - 50 ، و هیچ شکی در این نیست.
    آدمی نبودم که در کارهای منزل به خانمم کمک کنم، تمام مهمانی ها که واقعا سنگ تمام هم می گذاشت از اول تا آخر به دوش همسرم بود و من فقط وظیفه ی خرید رو انجام می دادم، البته این هم به خاطر خودش بود، چند باری که اوایل ازدواج، سعی کردم بهش کمک کنم دیدم از کار کردن های من ایراد میگیره و فکر کردم شاید دوست داره خودش به تنهایی همه کارش رو انجام بده.
    قبول دارم که رفتارهای مستبدانه ایی داشتم و وقتی حرفی میزدم و یا برنامه ایی داشتم همون باید دقیقا اجرا میشد.
    کما اینکه وقتی خانواده من در اولین مرتبه متوجه شدند مشکلی بین ما پیش اومده فوری من رو محکوم کردند و گفتند خانمت هر چی بگه حقته تو خیلی خودخواهی اصلا به خواسته ای خانمت فکر نمیکنی، البته اونها نمیدونستند که بروز مشکل بابت چی بوده.
    به همسرم گفتم "اگر این مسئله ی ایمیل ها نبود به دست و پات می افتادم تا برگردی، التماست می کردم چون ارزشش رو داشتی، اما حالا اصلا نمی تونم."
    به هر حال قبول بفرمایید غرور من جریحه دار شده، شرافت من لکه دار شده.
    اما من سهم تقصیرات خودم رو پذیرفتم شاید به همین دلیل هم خشن برخورد نکردم می دونستم که حتما در پر کردن خلا عاطفی همسرم موفق نبودم وگرنه اون آدمی نبود که بخواد از این برنامه ها درست کنه.
    اما نه تنها فرصتی نداد تا بتونیم از اول همه چیز رو بسازیم بلکه کار ها رو سختتر کرد و ارتباط رو کلا قطع کرد و تا مدتها من رو مشکوک و سردر گم نگه داشت.
    حتی به صحبت های مشاور هم توجهی نکرد و آینده بچه رو به بازی گرفت.
    اون خانم نباید دست به کارهایی می زد که احساس بشه داره همه پل ها رو خراب می کنه و اگر از روی احساس و عصبانیت این کار رو کرده به نظر من نمیتونه زن زندگی باشه چون فردا هم اگر برگشت با کوچکترین مشکلی باز همین مسیر رو طی خواهد کرد.
    من نمی گم هر کاری کردم دقیقا همونی بود که میخواسته اما واقعا فکر می کردم هر کاری دارم انجام میدم تا خانوادم راحت باشند.
    تنها مسئله ایی که بارها مطرح می کرد این بود که تو خانوادت و برنامه هاشون رو به من ترجیح میدی، من می پذیرم که نتونستم بین مادرم و همسرم اونطور که انتظار داشت تعادل برقرار کنم.
    من میپذیرم که سیاست کافی در این زمینه به خرج ندادم و کاملا اشتباه کردم، و نتیجش هم البته دیدم، دلیلش هم این بود که نذاشتم مشکلاتی که بین مادرم و همسرم هست علنی بشه و شده بودم سپر بلای هر دو طرف.هر مشکلی پیش می اومد سعی میکردم خودم حلش کنم و اجازه ندادم دو طرف مستقیم با هم در مورد سوء تفاهمات حرفی بزنن.بنابراین مجبور بودم در حضور هر کدوم از طرف مقابل دفاع کنم و کارهاشونو توجیه کنم.
    اشتباه بزرگی که الان فهمیدم.
    شاید اگر خودم رو از اول کنار می کشیدم، روز آخر اون حرفها بین عروس و مادر شوهر مطرح نمیشد تا عقده های 12 ساله یهو سر باز کنه و حرفای مگو مطرح بشه.
    من از روز اول تجربه ایی نداشتم، بنابراین 12 سال همچنان با همین روش جلو اومدیم و مشکل جدی هم نداشتیم. محض اطلاع عرض می کنم، سالی که در نام کاربری نوشتم سن واقعی من نیست، من هنوز به 40 نرسیدم.

    با در نظر گرفتن جمیع شرایط با توجه به اینکه زندگی آرام و بی دردسری داشتیم و اگر هم مشکلی بوده چیزی بوده که مبتلابه همه ی خانواده ها هست و حتی نه فقط خانواده های ایرانی شاید یک مشکل جهانی در خانواده ها، خانم من نباید به سمتی می رفت که ساختن دوباره یک زندگی 12 ساله تا این حد سخت و غیر ممکن به نظر برسه.
    با اینحال من نه فقط به خاطر بچه که به خاطر خودش و ارزش های غیر قابل انکاری که داره طبعا خیلی دوست دارم برگرده، اما از اون طرف غرور و غیرت به من اجازه نمی ده به سمت زنی برم که هر بلایی تونست در این دو سال سر من اورد و به من خیانت کرد و حتی آدرس منزل و تلفن منزل رو به اون شخص داد و شوهر و بچش رو در تمام اون لحظات نادیده گرفت.
    من راه برگشتش رو نبستم و هر لحظه بخواد میتونه برگرده اما من هرگز دنبالش نخواهم رفت، ازش چند بار خواستم برگرده، اما دنبالش هرگز نمی رم.
    اگر اون غرور داره من هم دارم، اگر اون آسیب دیده من هم دیدم، اما اون خیانت کرد و من فعلا نه...











  12. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (شنبه 17 تیر 91)

  13. #17
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-2-21
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    1,111
    سطح
    18
    Points: 1,111, Level: 18
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    502

    تشکرشده 522 در 149 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    آقا آرش عزیز
    من کاملا می فهمم که غرور شما جریحه دار شده. موضوع خیانت خیلی سخته هضمش.
    اما شما آمده بودین اینجا که مشکل رو حل کنید. همینکه که شما اینجا هستین و دارین در مورد مشکلتون صحبت میکنید نشون میده که دنبال راه حل هستین. کسی که مطمئن باشه که خودش بر جایگاه حق نشسته اصولا مشکلی نمیبینه که بخواد حلش کنه. درسته؟ برای همین من شخصا به اون مسأله ای که حس کردم راه حل مشکلتون در اون هست اشاره کردم. هنوز هم فکر میکنم که بخشی از مشکلتون به همون مسأله برمیگرده. حق به جانبی لزوما معنیش این نیست که میخواین از خودتون تعریف کنید. من برداشتم لااقل این طور نیست.
    روی اون موضوعی که گفتم خانمتون با همه این کارها میخواسته از جانب شما توجه بیشتری بگیره فکر کنید.
    بعد ها در یک فضای دوستانه و بدور از عصبانیت حتما به همسرتون بگید که این دو سال روی شما فشار بوده و بدون اشاره به کارهای اون از احساسات بدی که این دو سال داشتین بهش بگین (مثلا نگید که تو بی فکر بودی و من و بچه رو به بازی گرفتی. بگید که من احساس تنهایی کردم. احساس کردم که کسی منو ندیده. احساس کردم که حقم ضایع شده یا هر چیزی از این دست). این حرفها اگر در فضای مناسب و با روش درست گفته بشه صمیمیت رو زیاد میکنه و دلخوری ها رو برطرف.

    باز هم اینجا بنویسید. من راستش خیلی دوست دارم که اگر پیشرفتی داشتین خبر دار بشم. می تونید برای کارشناسان هم پیام بدین تا بیان و در مورد موضوع شما نظر بدهند. مخصوصا آقای sci معمولا خیلی نظرات دقیقی میدهند. هر چند خیلی وقته که نیستند. تقریبا از وقتی من عضو شدم نیامدند.
    براتون آرزوی موفقیت میکنم و به حل مشکلتون خوش بین هستم.


  14. 2 کاربر از پست مفید JJ1234 تشکرکرده اند .

    JJ1234 (دوشنبه 19 تیر 91)

  15. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    کاملا واضح هستش که به دنبال راه حلی اومدم.
    در این دو سال با خودم خیلی کلنجار رفتم.هنوز خودم هم تکلیفم با خودم روشن نیست.از یک طرف زندگیم و همسرم رو دوست داشتم و از یک طرف بدجوری ازش ضربه خوردم.
    هنوز احساس دلتنگی میکنم، هنوز نتونستم خودم رو راضی کنم که ازش بگذرم و زندگی جدیدی رو شروع کنم.
    اون همه کاری کرد تا همه ی پل ها شکسته بشه اما من هنوز از نظر خودم راه هایی باز گذاشتم.
    اون اشتباه آخر و بزرگ رو کرد تا زندگی ما در این گرداب بیافته، نتونست اشتباه خودش رو جبران کنه، نمی گم عذر خواهی نکرد، عذر خواهی کرد ابراز شرمندگی کرد، اما نتونست اون اعتماد رو بهم برگردونه، عذر خواهیش بابت این بود که من عصبانی شدم من ناراحت شدم همین، بابت کارش، بابت اون غلطش عذر خواهی نکرد.
    برام مهمه که آیا هنوز با اون شخص در ارتباطه یا نه؟من بهش پیشنهاد دادم که توافقی از هم جدا بشیم و تو برو دنبال زندگیت، می دونه که من این حرف رو جدی زدم، اما میگه تا قرون آخر حق و حقوقم رو بده بعد می رم، من هم این کار رو نمی کنم نمیام یک عمر خودم رو بدهکارش کنم در حالیکه اون برای خودش یک زندگی دیگه ایی داشته باشه
    به قاضی گفتم آقای قاضی اگر من آدم بدی بودم اگر شوهر ظالمی بودم که این خانم مثل هر خانم دیگه ایی می اومد میگفت مهرم حلال جونم آزاد.همینکه میگه تا آخر عمر زنت میمونم اما حقم رو میگیرم یعنی هنوز دلش با این زندگی هست.
    هم خواهرش هم خاله اش و هم قاضی بهم گفتند دسته گل بگیر با یک جعبه شیرینی برو دنبالش، اون زنه، به محبت احتیاج داره، اون داره باهات لج میکنه برو هر چی هست از دلش در بیار، اما من گفتم این کار رو نمی کنم، اون اشتباه کرد من نباید تاوان اشتباه اونو بدم، بچه که نیست، هر چند چندین بار ازش خواستم برگرده؛ قاضی کلی باهاش صحبت کرد که برگرده، جلوی قاضی قبول میکنه میگه بر میگردم اما بعد میگه حق و حقوقم رو بده تا حسن نیتت بهم ثابت بشه بعد در موردش حرف میزنیم
    من هم اینکار رو نمی کنم.
    چه حسن نیتی باید ثابت کنم؟چه اعتمادی باید جلب کنم؟
    از طرف دادگاه حکم دارم که در مورد ارتباطش از طریق نیروی انتظامی تحقیق کنم، برم محل زندگیش و بررسی کنم، اما اینکار رو نکردم، نمی گم مردانگی کردم، شاید ترسیدم از حقیقتی که معلوم میشد.
    ولی از طرفی باید مطمئن بشم که آیا روابطی هست یا نه، قبض موبایلش رو که میگیرم پول اینترنت موبایلش زیاد میاد.اون شخص خارج از ایران زندگی می کنه.
    نمی دونم این لج بازیش بابت قول هایی است که از اونور گرفته یاواقعا منتظره من برم دنبالش و اصرار کنم بهش و یا به قول خودش حسن نیتم رو نشون بدم.
    هیچ کاری نکرده تا به من نشون بده که چی می خواد، به فرض برم دنبالش، اگر بعد بهم ثابت بشه که قول و قرارهایی داره و من اینجا فقط به قول معروف ضایع شدم چی؟
    مشکل من اینه که این خانم چی میخواد از من؟اگر دلش با دیگری هست بره خب، من مشکلی ندارم که، طلاقش می دم، اگر هم نه، پس چی؟خب برگرده سر خونه زندگیش، یکبار دیگه با هم شروع میکنیم، بدون در نظر گرفتن آنچه گذشت،
    دقیقا از چی و کی عصبانیه؟از من؟از خانوادم؟از خودش؟
    اون اوایل برای برگشتش شرط گذاشته بود، گفته بود ارتباطت رو با خانوادت قطع کن و فقط سالی یکبار برای تبریک عید برو، همه مهریه ام رو بده و در مورد اون موضوع هم هیچ وقت حرفی نزن بعد ها یک شرط دیگه اضافه شد، بریم یک جای دیگه و یک خونه دیگه زندگی کنیم، در واقع بریم اجاره نشین بشیم.گفته بود اینجوری باید حسن نیتت رو ثابت کنی.
    واقعا منطقی بود من این شروط رو قبول میکردم؟از قرارداد ترکمنچای هم بدتر بود.
    شاید اگر اشتباه از من بود همش رو می پذیرفتم، می گفتم یک غلطی کردم دندم نرم باید تاوان پس بدم، اما حالا چی؟

    __________________________________________________ _____________________________________________

    راستی خانم نگین ایران گرامی، بابت لینک هایی که گذاشتید ممنونم، مطالب خیلی جالبی بود، سعی می کنم از امروز در زندگیم ازشون استفاده کنم، مخصوصا موضوع مربوط به رفتار های منفعل و جرات مندانه.

  16. 2 کاربر از پست مفید arash1348 تشکرکرده اند .

    arash1348 (یکشنبه 18 تیر 91)

  17. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 25 آذر 91 [ 13:39]
    تاریخ عضویت
    1391-2-21
    نوشته ها
    162
    امتیاز
    1,111
    سطح
    18
    Points: 1,111, Level: 18
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 89
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    502

    تشکرشده 522 در 149 پست

    Rep Power
    28
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    واقعا دلم میخواست که چیز بیشتری بلد بودم یا به ذهنم می رسید و میتونستم کمکتون کنم. من چون شارژ ندارم نتونستم تاپیکتون رو در قسمت پستهایی که احتیاج به مشاوره تخصصی دارن بفرستم. اگر دوستان دیگه صلاح میدونند این کار رو بکنند.

    به نظر من فهمیدن اینکه آیا الان ایشون رابطه با شخص دیگه ای دارند یا نه می تونه به تصمیم گیری شما کمک کنه. لااقل بین دوراهی جدایی یا شروع دوباره می تونید انتخاب کنید. بالاخره در زندگی باید رفت. نمیشه سر یک دوراهی نشست.

    اگر ارتباطی نباشه که امیدوارم این طور باشه، اون وقت شما میدونید که میخواهید خانمتون برگرده و زندگی دوباره شروع بشه. آنجا که تصمیم باشد راهی هم گشوده خواهد شد. مطمئنن این فرآیند باید طوری باشه که شما هم احساس خوبی بهش داشته باشید. یعنی خانمتون 12 سال احتمالا خودش رو نادیده گرفته و کلی خشم برای خودش جمع کرده تا رسیده به امروز. حالا شما هم نباید همین کار رو بکنید. یعنی به خاطر اون از خودتون بگذرید و به جاش خشم رو در درونتون انباشته کنید. اما گاهی فهمیدن اینکه آدمها فقط به خاطر مشکلات عاطفی دارن یک کاری رو انجام میدن (و نه از روی بدجنسی) باعث میشه که راحت تر در برابرشون رفتار کنی و بدون اینکه خشمی رو در دلت جا بدی ببخشیشون و یا برای درست کردن ارتباط به راحتی پیش قدم بشی.

    اما اگر ارتباطی باشه ... امیدوارم نباشه. پس بهتره اصلا الان دربارش صحبت نکنیم. اگر بود بعد دربارش میشه حرف زد. کما اینکه من حدس میزنم نباشه. چون اگر بود یا اگر ارتباط جدی ای بود ایشون بعد از یکسال و نیم نمیگفت که خسته شدم و میخوام برگردم. اگر هم ارتباطی باشه خانمتون فقط برای پر کردن یک خلأ با ایشون در ارتباط بوده نه از روی عشق و علاقه.

    یک چند تا سؤال در مورد خانمتون دارم:
    آیا ایشون در تصمیم گیریهاشون دچار مشکل بودن؟ آیا از اینکه نمیتونستن گاهی تصمیم بگیرن (حتی در موارد کوچیک و روزمره زندگی) دچار کلافگی میشدن؟

    آیا خانمتون با خانواده خودشون مشکل داشتن؟ منظورم از نظر احساسی هست؟ اینکه مثلا از کاری که مادش یا پدرش براش نکردن ناراحت باشه؟ یا از اتفاقی که در بچگی افتاده هنوز ناراحت باشه؟

    آیا دوست صمیمی داشتند؟ آیا در برابر رفتار دوستانشون زودرنج بودند؟








  18. 3 کاربر از پست مفید JJ1234 تشکرکرده اند .

    JJ1234 (یکشنبه 18 تیر 91)

  19. #20
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 تیر 92 [ 23:18]
    تاریخ عضویت
    1389-11-07
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    2,964
    سطح
    33
    Points: 2,964, Level: 33
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    1,263

    تشکرشده 1,270 در 233 پست

    Rep Power
    36
    Array

    RE: اشتباهش رو بخشیدم ولی رفته و برنمی گرده

    در جواب سوالاتتون:
    1- نه من احساس نکردم که در تصمیم گیری ها دچار کلافگی بشه، البته برای اینکه مثلا ناهار چی درست کنه یا شام چی بخوریم همیشه سوال میکرد و من هم معمولا نظر خاصی نداشتم، اصولا آدم شکمویی نیستم ولی سر این مورد بعضی وقتها معلوم بود کلافه میشه.
    اهان یادم اومد برای خرید لباس و هدیه هم خیلی سخگیر بود، ممکن بود چندین روز بره که مثلا مانتویی چیزی بگیره، من اغلب باهاش نمی رفتم خرید چون واقعا خستم می کرد، آخرش هم یا چیزی نمی گرفت یا برمیگشت و اولین انتخابش رو بر می داشت.
    البته عاشق خرید بود و شاید فکر جیب من هم می کرد.
    2- خانواده خانمم بسیار محترم و واقعا بی آزار بودند، یکی از مواردی که منو گیج کرده و اذیت می کنه همینه که چرا این خانواده محترم اجازه میدن دخترشون این کار ها رو بکنه، البته شنیدم که آنها هم باهاش کلی صحبت کردند که برگرد سر خونه زندگیت و خانمم در جوابشون گفته شما طرفدار من هستید یا آرش؟
    خانم من رفت و آمد زیادی با خانوادش نداشت یعنی در هفته حداکثر دو بار به خونشون سر می زد و با خواهراش هر چند خیلی صمیمی بودند اما رفت و آمد آنچنانی نداشتند.اما خب آنقدر وابستگی داشت که با رفتن ما به خارج برای مهاجرت کاملا مخالفت می کرد، حتی چند بار که بهش پیشنهاد دادم از تهران بریم بیرون، بریم یه شهرستان، یه شهر خلوت با آب و هوای خوب زندگی کنیم، ولی همین ایران باشیم، قبول نمی کرد به خاطر همون وابستگی عاطفی.من هم زیاد رفت و آمد نداشتم هر یکی دو هفته می رفتم اونجا. و ارتباط من در همین حد بود.ولی واقعا خانواده خانمم رو دوست داشتم و راستش الان هم دوست دارم و دلم براشون تنگ شده.خیلی ساده و بیآلایش و صمیمی بودند.البته جو زن سالارانه اون خونه یه کم منو اذیت می کرد، جلوی من به عنوان دامادشون در برابر پدرشون می ایستادند البته نه اینکه بی احترامی کنند اما علنا با حرفاش مخالفت میکردن.به خانمم میگفتم لا اقل جلوی من حرمتش رو حفظ کنید، من به جای اون خجالت می کشم.ولی خب میدونم که واقعا عاشق پدرشون بودند چون مرد بسیار محترم و مودبی هستند.ولی اینکه ازشون دلگیر باشه نمی دونم چیزی که در این جریان متوجه شدم اینه که به اون شخص گفته بود به خاطر مخالفت پدر و مادرش با ازدواجشون هیچ وقت اونا رو نمی بخشه.
    پدرش به من گفت اون شخص آدم موجهی نبود واسه همین هم با ازدواجشون مخالفت کردیم، گفت تعجب میکنه دخترش چرا باز رفته سراغش.جالبه بدونید آخرین ارتباط این دو نفر بر میگرده به حدود بیست سال پیش.خانمم اون موقع هنوز دبیرستانش هم تموم نشده بود.اون شخص 10 سال از ما بزرگتره،
    دوست صمیمی ظاهرا داشتند، به نظر نمی رسید خانمم آدم زود رنجی باشه یا لا اقل ناراحتیشو نشون بده، خیلی تو دار بود و همیشه در جمع سعی می کرد شاد و شاداب باشه،
    ببینید رفتارهای خانمم نه فقط برای من برای هیچ کدام از دوستان و آشنایان و خانواده من قابل باور نبود.فقط همینو بگم.یعنی واقعا یک شوک بزرگ بود.
    البته جریان ایمیل ها رو کسی نمی دونه تنها چیزی که ممکنه بدونن اینه که خانم من به خواستگار اولش ایمیل زده و حال و احوالپرسی کرده و من از این موضوع عصبانی شدم و مشکل بینمون پیش اومده اون هم رفته، حتی خیلی از افراد فامیل من این هم باور ندارند و می گن آرش براش حرف در اورده آرش خودش حتما کاری کرده، انقدر این خانم خاطره ی خوبی برای همه گذاشته که البته واقعا شخصیت برازنده ایی داشت.همیشه همه فامیل به من بابت انتخاب این همسر تبریک میگفتند چون انتخاب خود من بود و علیرغم مخالفت خانوادم انقدر جنگیدم تا باهاش ازدواج کردم.

  20. کاربر روبرو از پست مفید arash1348 تشکرکرده است .

    arash1348 (یکشنبه 18 تیر 91)


 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:18 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.