اون پسر که 6سال باهاش بودم اومد خواستگاریم تو سال پنجم دوستیمون اما خانوادم قبول نکردن؛خیلی هم پافشاری کرد اما نشد؛مشکل بزرگم اینه که حرفاتون زود یادم میره؛وقتی میخونمشون تا نیم ساعت خوبم اما بعدش باز بهش گیر میدم و تیکه میندازم؛یک موضوع دیگه هم هست اینکه من خیلی وابستم به شوهرم وخیلی خیلی خیلی دوسش دارم واسه همین حتی وقتی میره سرکار دوست ندارم بره و دلخورمیشم؛صبح تا عصر که سرکاره هزاربار باهان قهرو آشتی میکنم پیش خودم؛بخاطر همین وابستگی شدیدم حتی دارم قید درسمم میزنم؛دانشجوی ترم 2ارشد و امید دانشگاه واسه قبولی دکترا هستم؛خودم میدونم انصراف از دانشگاه اشتباه بزرگیه اما دوری از شوهرم و رفتن به شهر دیگه واسه 2ترم دیگه داغونم میکنه
فکر میکنم در عنوان جدید روابط من و همسرم در اولویت است؛مهمترین سوال و مشکل من رفتارهای آزار دهنده ی خودمه و اینکه چیکار کنم تا شوهرم با این رفتارم ازم زده نشه؛چون تازه واردم لطفا در انتخاب موضوع راهنماییم کنین؛ممنونم
علاقه مندی ها (Bookmarks)