سلام خدمت دوستان
ممنون از تو دوست خوبم tamanaye man
ـاپیک خوبیه..انشالله که ادامه پیدا کنه....
منم یاد موضوعی افتادم .
یه مقدمه کوتاه بگم براتون:
من خیلی حیوونا رو دوست دارم...حتی تو خونه ما سوسک هم نباید کشته بشه.باید بگیریم و بندازیشم بیرون !میدونم افراطیه..اما بحثم چیز دیگه ای هستش.
خوب همه اطرافیانم هم از این موضوع با خبرن...
حالا پدر همسر من هربار میخواد با من حرف بزنه یاد خاطرات بچه گیش میفته که ...ما روزی 100 تا گنجشک رو کله اشون رو میکندیم !
ما غاز و اردک رو زنده زنده کباب میکردیم !!
هیچ وقت جلوی همسرم نمیگفت.چند وقت پیش جلوی همسرم شروع کرد با اب و تاب گفتن:
ما گنجشک میگرفتیم با تیغ سرشو میبریدیم ..خونش میپاشید بیرون ...!!!
همسرم نگاه کرد به من دید من رنگم پریده اما مثل همیشه با نهایت احترام دارم به حرفای پدرشوهرم گوش میدم.
چیزی گفت.وقتی امدیم خونه خودمون گفت مریم...نمیدونم چرا بابام با گفتن این حرفها میخواد تورو ناراحت کنه.
راستش دوستان منم خیلی ناراحت بودم.اما همونجا گفتم اشکالی نداره...سنش رفته بالا(حدود 80 سالشه) یاد جوونیاش میکنه.
هنوز که هنوزه این موضوع تکرار میشه ..اما من همون رفتار رو دارم .
----------------------------------------------------------------------------------------------------
بارها شده وقتی خونه پدر همسرم میریم مادر همسرم داره مثلا سبزی پاک میکنه...لوبیا پاک میکنه...من خواستم برم کمک کنم چاقو رو از دستم گرفته و پرت کرده اونور و با حالت داد گفته که من سبزی پاک کردن هیچکسو قبول ندارم...لازم نکرده تو به من کمک کنی
تو این 4 سال زندگی یکبار هم به همسرم نگفتم که مادرت این رفتار رو با من کرده...
حالا اگر جلوی شوهرم باشه....میاد خیلی مهربون و اروم میگه:
مریم جان قربونت برم مادر.دستات خراب میشه ها.خودم پاک میکنم.تو مهمونی...نباید کار کنی که !
هیچ وقت به همسرم نگفتم که ظاهر و باطن مادرت یکی نیست....چون میدونم کاری از دست همسرم برنمیاد جز اینکه حرص بخوره.
موفق باشید دوستان
علاقه مندی ها (Bookmarks)