سلام
.عزیزم دل نوشته ات را خوندم .همه شو.من با پدرم یه چند سالی که این مشکل را پیدا کردیم.(بعد فوت برادرش/البته تا اون زنده بود و مجرد اون باید جور سلطه طلبی و زیاده خواهی مادرش را برای جبران خودخواهی هاش و تنهایی هاش می کشید ولی در کل این جور زنا همیشه دنبال یکی برای گوش کردن به حرفهاشون و خودخواهی هاشون میگردن)الان هم از وابستگی که نامزدم که عاشق هم بودیم ویه مدتی به خاطرعشق من از وابستگی اش کم کرده بود و بعد مشکلاتی که سر خواستگاری براش پیش اومد دوبره وابستگی شدیدش تشدید شد یه مدتی در عذاب بودم.
خانمی شما با این بی محلی ها و افکار تخریبی بیشتر خودتو داغون میکنی و باز بیشتر شوهرتو بیروحیه و داغان و وابسته تر میکنی.باید یه کمی به خودت زحمت بدی و نقش خودتو تو زندگیش پر رنگتر بکنی .البته محبت بی توقع و از صمیم دل تا یه کمی بیشتر متوجه نقش احساسیت تو ندگیش بشه و اونم تو را به خاطر خودت وهمینجور بخواهد.
میدونم که همدیگرو دوست دارید ومیدونم که میتونی موفق بشی.منتظر خبرا خوبی که میآری هستیم!
علاقه مندی ها (Bookmarks)