پس چرا کسی راهنماییم نمیکنه.......
تشکرشده 23 در 13 پست
پس چرا کسی راهنماییم نمیکنه.......
تشکرشده 23 در 13 پست
چرا کسی راهنماییم نمیکنه میخواد به مرحله جدایی برسیم تا کمکم کنید..........................................
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
مریم جان شاید اگه بتونی یه کمی اوضاع رو مدیریت کنی نتیجه بهتری بگیری. مثلا اگه قراره ساعت 5 جایی باشین و شوهرت یک ساعت طول می ده تا حاضر شه و یک ساعت هم طول می کشه تا برسین حتما به شوهرت بگو که ساعت 3 دیگه شروع کنه به حاضر شدن که نه تو حرص بخوری و نه اونو توی هول بندازی و اذیتش کنی. یا مثلا باهم توافق کنین که بعضی وقتا پیش مهمونا بیان.
در کل سعی نکن کسی رو تغییر بدی. بهتره سعی کنی که با هم دیگه سر یه سری چیزا به توافق برسین.
meinoush (شنبه 27 خرداد 91)
تشکرشده 568 در 180 پست
سلام من هیام هستم.من وهمسری 8ساله ازدواج کردیم و تقریبا مثل شما تو اینجور مسایل با هم اختلاف داشتیم من همیشه اولا با هاشون بحث میکردم که چرا من روتو جمع تنها میگذاره ولی کم کم که من با قضیه کنار اومدم و حساسیتم کمتر شد ایشون هم بهتر شدن به طوری که حالا اگه من یه جا نرم ایشون میرن و میگن بده هیچ کدوم نریم.البته داییهای همسرم هم اینطوری هستند به طوری که من یه بار دیدمشون اونم تو ولیمه مکه خودشون بود.وقتی من تنها میرفتم مهمونی و برمیگشتم بجای غرلند از خالی بودن جاش میگفتم و اینکه چقدر ادم بدون همسرش احساس ناتمومی میکنهاینجور که شما میگین زندگیتون خداروشکر خیلی خوبه ومشکلتون نباید شمارو اینقدر اذیت کنه که به فکر جدایی بیاندازه ما یه پسر 6ساله داریم که با اومدنش خیلی خلاهای من رو پر کرد و باعث شد حساسیت ما نسبت به هم کمتر بشه ولی باز به نسبت دیگران کمتر تو جمعها میریم وبیشتر سعی میکنیم سه نفری بهمون خوش بگذره مثلا تموم خانواده شوهرم با هم میرن مسافرت ولی ما نه سه نفری میریم ولی هم زمان با اونها تا احساس بدی نکنیم.هرکس یه جوره.
هیام (شنبه 27 خرداد 91)
تشکرشده 23 در 13 پست
به خدا همیشه سعی میکنم به توافق برسم باهاش .ولی میدونی چیه خودش قول میده فلان ساعت آماده میشم که بریم ولی همیشه سر اون ساعت کلی کار دیگه براش بوجود میاد که بعضی وقتا شاید چون حسش رو نداره آماده شدنش رو به تعویق میندازه که از این چیزاش حرص میخورم و وقتی بهش میگم توجیه میکنه و قبول نمیکنه که کار ش اشتباه بوده و میگه تو چرا ناراحت میشی حالا دیر نشده که اصولا خیلی خونسرده.ولی وقتی اگه یکی قول بده و بدقولی کنه یا مهمون دیر بیاد یا هر کاری که خودش رو آسیب بزنه شروع میکنه به انتقاد کردن ازشون و اگه خودی باشه که رک بهشون میگه و میرنجونتشون........همیشه خودش و خواسته هاش در اولویتند.مثلا بابام عادت داره همین که اذان داد بعد نمازش ناهار بخوره چون صبح زود صبحانه میخوره و تا ناهار چیزی نمیخوره ولی اون عادتشه دو ساعت دیگش یا یک ساعت و نیم دیگه ناهار بخوره چون وقتی میریم شهرستان تا ده یازده خوابه و اون موقع تازه صبحونه میخوره و سر ظهر گرسنش نیست وقتی بابام میگه ناهار بخوریم به شوخی ،تیکه یا خنده یا جدی میگه الان وقت ناهار نیست همه هم باید صبر کنند تا اون گرسنش شه ولی اگه خودش یه روزی گرسنش باشه باید زود ناهار بخوریم والا ناراحته و بغ میکنه چون گرسنگی بهش فشار آورده......این وسط بابامم قرش رو به جون منو مادرم میزنه نه بابام حاضر میشه یه چیزی بخوره تا ظهر گرسنش نباشه و این چند روزی که ما اومدیم شهرستان تحمل کنه نه شوهرم حاضر میشه زودتر بیاد ناهار بخوریم.بابام خیلی ایراد میگیره ازش جلوی خواخر و برادرم که من اصلاتوقع ندارم و ناراحت میشم چون دوست ندارم حرمتش پیش حواهر و برادرم که ازش کوچکترند شکسته شه......و هم دوست ندارم بابام به خاطر ما عذاب بکشه اونم دیگه داره سنش میره بالا و تحملش کم میشه خب.53 سالشه بابام .نمیدونم چی کار کنم نه سیخ بسوزه نه کباب
مرسی هیام عزیز آخه ما جایی کمتر میریم ولی من بدون اون نمیرم مثلا خونه همین
عمم که به شوهرم بی حرمتی کردند که نمیاد میگه تو برو ولی من چون شوهرم نمیاد سه ساله خونه عمم نمیرم.میگه با باباینا برو البته اینجوریهم نیست که اصلا جایی نره و خونه همه ی فامیلم تو عیدا میره ولی همینجوری نه.نمیدونم چرا؟لمای خاصی داره.....
تشکرشده 23 در 13 پست
من نمیدونم چرا کسی نمیخواد کمکم کنه آخه به نظر شماها اینجا به اینا نمیگن مشکل که باید برطرف شه.من زندگیم خیلی خیلی خوبه شوهرم خیلی خوبه ولی وقتایی که این مشکلات پیش میاد دنبال راه چارشم که کسی کمکم نکرد در هر صورت ممنون.
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
مریم جان من خودم خیلی فس فسوام توی لباس پوشیدن و اینا. نمی دونم چه کار کنی. چون خودمم نمی دونم چه کار کنم! ولی اگه سوالی داری و نمی تونی شوهرتو درک کنی می تونی ازم بپرسی. در این مورد عین اونم!
یا یه مشکل دیگه هم که دارم صبح بیدار شدنه. نمی تونم صبح ساعت 8 یا 7.5 جایی باشم. چون باید حداقل 5 بیدار شده باشم یا 4.5 که بتونم ساعت 7.5 جایی باشم. خیلی هم برام مشکل شده. تازگیا دو تا امتحان داشتم که کله صبح بود. مجبور شدم شبو بیدار بمونم که صبح خواب نمونم یا دیر نرسم. خوب گند هم زدم هر دوشونو.
مشکلتو می تونی یه بار دیگه جمله جمله و دونه دونه مشخص بنویسی که هر کی میاد می خونه اگه بتونه به یکی دوتاش جواب بده؟
تشکرشده 23 در 13 پست
ممنون عزیزم.من مشکلم درک نکردن شوهرم نیست اتفاقا خیلی هم کمکش میکنم و خیلی از حرفاشم قبول دارم ولی نمی دونم چی کار کنم که از این عادتاش دست برداره که هم به خودش آسیب نزنه هم من.هم اطرافیان.خصوصا مسأله حساسیت و زودرنجی و طولانی بودن و وسواسش تودستشویی وغسل.یا دست چین کردنش برای رفتن خونه ی اقوام.بازم میگم خدارو به خاطر همچین شوهر ماهی هزاربار شکر میکنم. فقط نمیدونم جه رفتارایی با این عادتاش داشته باشم چون یه وقتایی خودشم خسته میشه........در واقع میخوام کمکش کنم.........
تشکرشده 7,555 در 2,378 پست
مریم جان خوب منم حموم می رم طول می دم ولی این معنیش این نیست که وسواسیم. فقط اب داغ دوست دارم. من فکر می کنم این درست نیست که بهش فشار بیارین که حمومشو کوتاه کنه یا موقع بیرون رفتن هی بهش بگین زود باش زود باش. خیلی جاها هست که واقعا مهم نیست ادم زود بره یا دیر. مثل مهمونیا. فقط سر کار یا کارای اداری یا قرارهای مهم مثل قرارای کاریه که لازمه سروقت رفت. واسه چی بهش سخت می گیرین؟
من سعی می کنم وقتی با یکی دیگه می خوام برم بیرون از یه ساعت زودتر شروع کنم به حاضر شدن. ولی اگه اون یکی زیاد بیاد رو مخم واقعا ترجیح می دم بیرون رفتنو بی خیال شم بگم خودت برو من نمیام. اعصاب زیادی که ندارم سر هرچیزی بخوام توی هول بیفتم. سر هر بیرون رفتن که نمی شه ادمو توی هول بندازن. یا مثلا اگه قرار باشه که برم حموم و زودی بیام بیرون خوب ترجیح می دم اصلا نرم حموم. چرا همونجوری که هست قبولش نمی کنی؟
دست چین کردن خونه این و اون رفتنو دقیقا نمی دونم چیه. ولی خوب ادم مجبورم نیست که هر کی صداش بزنه پاشه بره خونش. هر جا بخواد می ره هرجا نخواد نمی ره دیگه.
حساسیت و زود رنجیشو نمی دونم چیه. مثال بزنین بد نیست.
meinoush (دوشنبه 05 تیر 91)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)