موضوع: آشنایی از طریق سایت همسر یابی برای ازدواج و حالاتردیددارم که آیااین ازدواج مناسب است؟

خوب نیمه پر لیوان رو ببین

اینکه اگر این موضوع جند سال دیگه ادامه می یافت چقدر به ضررت بود.

جلو ضرر رو از هر کجا بگیری منفعت هست

ضمنا توی همین تالارخا اگه بگردی میبینی بیشتر پسرها توی این روابط دنبال ازدواج نیستن

با آرزوی خوشبختی

عزیزم یه هشدار بهت بدم فقط دقت کن:
ممکنه بازم بخواد این رابطه مریض رو شروع کنه ولی به احتمال زیاد بازم نیتش ازدواج نیستو چون دوباره تنها شده یاد تو میکنه...
حواست باشه دوباره گول نخوریا

همونطور که گفتیم اول خواستگاری رسمی بعد بقیه راه.

میدونم که بازم میاد وبازهم sms میده.این موضوع چندبار دیگه تکرار شده و همیشه از این مسئله اسفاده کرده که مردد شدم و بازم وقت تلف کرده که مثلا دارم فکرام میکنم.
هروقت ازش هر سوالی می پرسی انقدر میپیچونه وطفره میره که کلافت میکنه و وقتی ناراحت شدی میگه تو سوالهای عجیب غریب می پرسی به من شک داری خوشت میاد الکی بحث کنی و.....

یعنی همیشه من مقصرم....

ولش کن و خلااااااااص
برای خودتو شخصیتت ارزش قائل باش و نذار هرکسی خردش کنه.

کاش از آقایون هم کسی چیزی میگفت ونظر می داد

عزیزم آقایون هم همینچیزارو میگن..چرا انقدر وابسته ای به نظر آقایون؟
آقایون چون همجنسای خودشونو بهتر میشناسن اونها هم همین نظر رو دارند که این آقا قصدش ازدواج نبوده.

انقدر نرو تو خودت...بیا بیرون

بهار خدا را خیلی شکر کن که باز به موقع خبر شدی.

اصلا و ابدا بهش جواب نده و دیگه برنگرد.
اون اگه تو را بخواد به اندازه کافی امکانات پیدا کردنت و تماس گرفتن با خانواده و ... را داره. به بهانه شماره بده و به مامانت بگو و ... دوباره سر صحبت را بازنکنید.

یادت باشه اگر قرار شد بیاد خواستگاری، طوری حرف بزنی که فکر نکنه جواب شما مثبت است. حتما حتما حتما بگو که باید با کمک خانواده ام بررسی کنم و تصمیم بگیرم.

وقتی تو دوران آشنایی بهتون می گه " تو این 27 سال خواستگار نداشتی، همین چند ماه خواستگارها پاشنه در خونتون را ... "
فردا اگر با ایشون ازدواج کنی، کلی حرف می زنه که تو بودی که اصرار داشتی و من که نمی خواستم و من که داشتم فکر می کردم و ...


بهار برنگردی! سست نشی! اشتباه نکنی!

مرس پیدا جون از راهنماییت.چشم سعیم میکنم.

راستش یه علت اینکه نسبت بهش سرد شدم همین نوع رفتارش بود قبلا با محبت و محترمانه صحبت میکرد ولی چند وقت بود که (از وقتی محل کارش عوض شد و معاون اداره شد و مسئولیتش بیشتر شد) دیگه هرچی دلش میخواست میگفت با حرفاش همینجوری دل آدم میسوزوند.مثلا تا بحثمون میشد میگفت من دنبال کسی هستم که زندگی آرومی رو باهاش داشته باشم تو همش خوشت میاد بحث کنی و ما خواستیم آشنا شیم که ببینیم مناسب هم هستیم یا نه ظاهرا خیلی مناسب نیستیم و از این حرفا.البته من هم مغرورم وکم نمیوردم و میگفتم باشه تمومش میکنیم و خودش غیر مستقیم مانع میشد وکلا بحث عوض میکرد.

آره ازش هم بعید نیست که بعدا بگه من نمیخواستم و تو من مجبور کردی.

فکر نمیکنم دیگه به قصد ازدواج برگرده چون دیشب همش یه جوری حرف میزد...من بهش گفته بودم رابطه ی ما بهتره قطع شه و شما برو فکرات بکن هروقت تصمیمت گرفتی و مطمئن شدی اگه من ازدواج نکرده بودم با خانوادت بیا وصحبت کن اگر نه که خوشبخت بشی و اون جواب داد که من نمیخواستم اینجوری تموم شه تقصیر خودت بود و از این حرفا...این حسم قویتر شد که قصد واقعیش ازدواج نبود چون اگه بود به نظر شما اینجوری میگفت؟

سلام د.وستان.

ممنون از راهنماییهاتون.

اومدم آخرین اخبار ونتایج راهنماییهاتون بگنم

بعد از چند روز که همش اومد وجواب ندادم گفت بعد از ماه رمضون با خانوادم میام و صحبت میکنم و من گفتم تا اون موقع رابطه همینطور قطع میمونه.

آفرین
بذار تو را به سختی به دست بیاره
آقایون از این کار لذت میبرن و قدر همسری که اینجوری بهش برسن را هم بیشتر میدونن
مطمئن باش در بلند مدت به نفعته