خدا ستار است بنده ی خدا حقی بر عیان کردن اشتباه و یا خطا ندارد .
این بخش پاسخ پست بعدی شماست
بله بنده در پست قبلی خودم که درش سئوال کرده بودم به همین توانایی اشاره کردم . دقت نکردی ؟!
تشکرشده 16,567 در 3,447 پست
خدا ستار است بنده ی خدا حقی بر عیان کردن اشتباه و یا خطا ندارد .
این بخش پاسخ پست بعدی شماست
بله بنده در پست قبلی خودم که درش سئوال کرده بودم به همین توانایی اشاره کردم . دقت نکردی ؟!
ani (دوشنبه 01 خرداد 91)
تشکرشده 1,946 در 612 پست
حق ندارد اما توانایی دارد
بله دقت کردم...
توانایی اون خانوم و توانایی زن داداشه یعنی اگه ایشون نمیگفتم زن داداششون توانایی گفتن داشت و اون وقت وضع بدتر میشد( وفرقیم نمیکنه همسرشون کی باشه )
کلا به نظر من روابط با زن داداش باید محدود شه
و تا حد امکان برخورد نداشته باشن
آنی نوشته:
شما تا چند سال می توانید این دایره ی تنگ و تاریک مزاحم و محدود کننده را تحمل کنید ؟!
متاسفانه این دایره برای همیشه وجود داره...چه با این خانوم ازدواج کنه و چه نکنه( چون این خانوم به هر حال توانایی داره ... )
جوانه؟؟؟ (جمعه 29 اردیبهشت 91)
تشکرشده 18 در 7 پست
سلام دوست عزیز
منم فکر میکنم بهتر بود واسه چیزی که به گذشته مریوطه و بنا به حرف خودتون توبه کردین و پشیمونید و مواظب رفتارتون هستید!!! نیازی به گفتن نبود چون فقط یه حساسیت بی مورد واسه همسر آیندتون ایجاد کردین. من یه زنم و میتونم اونو درک کنم و چون خانوم مورد بحث زن داداشتونه و شاید از یه غریبه بیشتر ببینیدش از بین رفتن این حساسیت زمان بیشتری میبره صبور باش و به خانومت ثابت کن همه چیزته و اعتمادشو بدست بیار تا به این حس برسه که یه اشتباه بچگانه بوده که دیگه تکرار نخواهد شد. موفق و شاد باشی
alale (دوشنبه 01 خرداد 91)
تشکرشده 5 در 5 پست
سلام به شما ani عزیز.نوشته اصلی توسط ani
حرفتون 100% درسته این خانم آدم فوق العاده حساسیه و از کوچکترین مسائل ناراحت میشه ولی من فکر میکنم این وظیفه منه که این مسئله رو کنترل کنم زمانی ایشون از این دانسته استفاده میکنه که خطا یا اشتباهی از من ببینه و من دیگه آدمی نیستم که دچار اون اشتباهات بشم و فکر میکنم احتمال استفاده ایشون از این قضیه خیلی کم باشه
من خیلی از اون اتفاق ناراخت بودم و بعد اون قضیه خیلی عوض شدم و حتی تا قبل مطرح کردن موضوع، زنداداشم رو هم که میدیدم یاد اون اتفاق نمیفتادم واقعا رو خودم کار کردم تا تونستم از یاد ببرم ولی خب الان دیگه همیشه تو ذهنمه من خیلی به اون خانم حق میدم و واقعا رابطمو محدود کردم و الانم اگر بخوام برم خونشون بهش میگم و با اجازه خودش میرم گفتم که اگه کاری پیش بیاد میرم و به همراه خانواده میرم. منو با گفتن اینکه بعدها شاید از این موضوع استفاده بکنه ترسوندین. من فکر میکنم به من خیلی مربوط میشه که چه رفتاری دارم تا این قضیه برملا نشه.نوشته اصلی توسط جوانه؟؟؟
یه چیز دیگه بگم بعد اون اتفاق خب یه مدت من اصلا هیچ حرف و رابطه ای نداشتم و کم کم صحبتهای عادی میکردم باهاش اونم در حضور همه و رفتار زنداداشم با من خیلی جالبه بعضی اوقات باهام شوخی میکنه حرف میزنه البته در حده کم و من اینطوری حس میکنم که انگار هیچ اتفاقی واسش نیفتاده آخه خیلی عادیه. و مطمئنم اگه همسر آینده من این رفتارشو ببینه میگه حتما یه سر و سری هست. باور کنید من اصلا حرفی نمیزنم و جدی هستم ولی خودش بعضی اوقات حرف و شوخی میکنه. و از نگاهها و حرکات متوجه میشم که هیچ قصدی وجود نداره چون ایشون واسه خودش زندگی داره و دیگه نمیخواد اون اشتباهو تکرار کنه. نمیدونم. شاید اینطوری میخواد اون قضیه رو فراموش کنه.
گچپژ (جمعه 29 اردیبهشت 91)
تشکرشده 5 در 5 پست
[size=medium]از دوستان و کارشناسان عزیز خواهش میکنم به من کمک کنن.
میخوام بدونم الان من چه وظیفه ای دارم تا این موضوع به سرانجام خوبی برسه و توی زنذگیم هروز جر و بحث و ناراحتی نباشه.
خب الان بهم میگه بعدا نباید باهاش گرم بگیری بگو بخند بکنی یا هر چیز دیگه منم اصلا رابطم اونطوری نیست فقط میخوام روابط عادی بشه که با یه حرف زدن من با زنداداشم منتظر این نباشم که تا رفتیم خونمون کلی حرف و حدیث بشنوم.
البته خود ایشون حدود 1.5 سال پیش با آقایی آشنا شدند که قصد ازدواج رو باهاش داشت و به دلیل ترس اون پسر از مادرش یه مقداری آشناییشون طولانی شد نزدیک 8 ماه و گاهی همدیگرو میدیدن و بیرون میرفتن و و چندباری هم خواستگاری اومد و مادر پسر راضی نمیشد. خلاصه اون آشنایی گذشت و بهم میگه بعد ازدواج دیگه حرفشو نزن و از اون چیزی نگو چون توی زندگیمون که وارد بشه خیلی ناراحتی ها بوجود میاد و خیلی ناراحتم میکنه منم چیزی نمیگم فقط چندباری از نحوه آشنایی و سطح دوستیشون پرسیدم و از جهاتی مشابه موضوع زنداداشمه میدونم که در حد اون نیست ولی از نظر کلیت موضوع که یطرفش منم و اونجا هم یه طرف قضیه اونه، یطوری این مشکل با گذشت زمان حل بشه.
خودمم خسته شدم دیگه نمیدونم چیکار بکنم هر روز توی ذهنمه، نمیدونین چقدر خودمو نفرین میکنم که این موضوع رو باهاش درمیون گذاشتم. فقط بهم کمک کنین که بدونم من چه وطیفه ای دارم.[/size]
گچپژ (دوشنبه 01 خرداد 91)
تشکرشده 16,567 در 3,447 پست
قبل از حساسیت زدایی ابدا وارد زندگی رسمی با هم نشوید .
این مشکل که امروز وجود دارد اگر برای آن فکر جدی نکنید و علائم حساسیت زدایی را در این خانم نبینید فردا برای زندگی شما مشکل بزرگتری می شود .
ضمن اینکه شما به مرور از جنگ و جدلها خسته می شوید و واکنش نشان خواهید داد و ..................
از نگاه من قبل از ازدواج حتما مشاور بروید و روی مهارتها و حساسیت زدایی و ............کار کنید .
و باز از نظر من شما هنوز شروع نکرده رابطه تان به سراشیبی افتاده
ani (چهارشنبه 03 خرداد 91)
تشکرشده 5 در 5 پست
نوشته اصلی توسط ani
حرف شما درسته و منم نظرم همین بود. چون من تا میام درمورد اون قضیه حرف بزنم به سرعت موضعگیری میکنه و اجازه نمیده که حتی برای حلش حرفی بزنم.
یکی از مهمترین اشکالات ایشون اینه که، مثلا اگه توی یه مسئله اتفاق نظر نداریم و من میخوام با آرامش حلش کنم سریعا حالت تدافعی میگیره و هرچی میگم حساسیتش و ناراحتیش بیشتر میشه و نمیخواد که حل بشه. توی حل مشکلات اولین قدم اینه که دوطرف بخوان حلش کنن. (البته خصوصیات خوب زیادی داره و اگه نداشت اونو به عنوان همسر انتخاب نمیکردم).
و اصلا هم قبول نداره که حساسیتش زیاده و میدونم که بخاطر این مشکلات به مشاوره نمیاد. البته منم مشکلاتی دارم و یکیش اینه که موقعی که راجبه یه موضوعی که تفاهم نداریم و میگه صحبت نکنیم من ادامه میدم و بقول خودش همیشه بهم میگه: توی جر و بحث ها اینقد باهام کل کل نکن. (چون من فقط میخوام حل کنم یجورایی به مشاجره میکشه). و مخصوصا توی این اتفاق و مهمترین مشکلمون، نمیدونم [size=large]برای حلش چطوری باهاش حرف بزنم که اینقد حساسیت نشون نده و موضع نگیره.[/size]
اگه میشه چندتا از تکنیکهای حل مشکل و حساسیت زدایی رو بگین بهم تا بتونم یه کار مثبتی انجام بدم.
گچپژ (دوشنبه 01 خرداد 91)
تشکرشده 5 در 5 پست
کسی نظر و پیشنهادی نداره؟ به کمکتون نیاز دارم.
تشکرشده 36,001 در 7,404 پست
گچپژ گرامی
بنا به علائمی که از توضیحات و شرح ماوقع می بینم . این ازدواج به صلاح شما نیست . هم اینکه رابطه شما از هم اکنون دارای اختلال هست و در آنیده و زندگی مشترک دامنه اش بیشتر هم خواهد شد . هم اینکه شما از نظر سنخیتهای روحیه ای و شخصیتی فاصله هایی با هم دارید و فاکتور سن هم در این شرایط پررنگ می شود .
بنده تشخیصم این است که ازدواج شما با این خانم و ورود وی به خانواده شما با رازی که می دانند اصلاً به صلاح نیست .
موفق باشید
.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)