موضوع: ارتباط جنسی در دوره نامزدی و بهم خوردن نامزدی

نوشته اصلی توسط Rude Boy

اگر بر خلاف گفته هات، به ایشون خیلی علاقه داشتی الان در حال پرسیدن این سوال نبودی...

ببینید شما اون بالا نشستید و میگید فلان کار رو بکن شما خودت رو هم بذار جای من اگر در شرایط من بودید واقغا چه کار میکردید؟ آیا واقعا در شرایط روحی نامسائد میتونستید بهترین تصمیم رو بگیرید
من دارم میبینم کسانی رو حتی داخل همین سایت که اول بسیار خوب بودن و عاشق هم بودن داشتن ولی بعدا در زندگی به دلایلی دچار مشکل شدند و طلاق که خیلی از این سرنوشت میترسم واسه خاط همینه که تا حالا صبر کردم وگرنه بازم جلو رفتن که کاری نداره فوقش میگن نه.
من واقعا ایشون رو دوست دارم وگرنه العان که یک ماهه بهم خورده اگر واقعا ایشون رو دوست نداشتم و به فکر ایشون نبودم من العان داخل سایت این تایپیک رو ایجاد نمیکردم و زندگیم رو میکردم. درسته من اون موقع روی فکر عمل کردم و اصلا حساسات رو در نظر نگرفتم درسته قبول دارم من اون موقع سریع در مقابل خواسته اونها موضع گرفتم که نباید اینکار رو میکردم

اگر شما دقت کنید بسیاری از کسانی که با عشق و علاقه ازدواج کردن، به دلیل نداشتن شناخت کافی از طبیعت جنس مخالف و در نتیجه عدم برداشت درست از عملکردها و عدم داشتن مهارتهای ارتباطی با جنس مخالف، کارشان به اختلافات شدید و گاها جدایی کشیده.

ما در کشوری زندگی می کنیم که دختر و پسر همیشه جدا از هم نگه داشته شدند و همیشه روابط این دو نامناسب خوانده شده، پس هیچ شناختی از هم که بسیار متفاوت هم هستند ندارند و متاسفانه نه کاری برای جبران از طریق آموزش در دانشگاه ها و ... شده و نه خود ما با وجود این آمار بالای طلاق، به فکر یادگیری این مسائل هستیم و چسبیدیم به معیارهایی که متاسفانه ظاهر را قشنگ می کند نه باطن را.

شما برای داشتن یک زندگی بهتر، از مشکلات نترس بلکه با بالا بردن دانش خودت نسبت به جنس مخالف و هم چنین یاد گرفتن روش های مقابله با دخالت دیگران و به نظر من بالا بردن توانایی کنترل خشم و عصبانیتتان، می تونید احتمال داشتن یک زندگی بهتر و کم خطر تر (از نظر طلاق) را برای خودتان و خانمتان بالا ببرید. خانواده ایشان هم شاید از آداب گفتگو یا طرز صحیح برخورد اطلاع درستی نداشته باشند ولی کسی که می تونه تو زندگی شما بیشترین تاثیر رو بذاره شما و دختر خانم هستید.

به خودتون و انتخابتون اعتماد داشته باشید و بدونید هیچ چیز خوبی بدون تلاش به دست نمیاد. بعضی وقت ها ما جوان ها اینفدر به راحتی به خیلی چیزها رسیدیم، که دیگر لزومی برای تلاش، و قبول مشکلات و مقابله با مشکلات نمی بینیم.

من یک نفر رو واسطه خواهم کرد که فردا نزد پدر ایشان بره با ایشان صحبت کنه که مادوباره برگردیم اگر که قبول کردن خوب ما هم جلو خواهیم رفت و دست باز تر با این مسئله برخورد خواهیم کرد و اگر قبول نکردن خوب دیگه واقعا کاری از دست من بر نمیاد و حداقلش اینه که من فردا حسرت این رو نمیخورم که چرا جلو نرفتم

نوشته اصلی توسط ali1364

من یک نفر رو واسطه خواهم کرد که فردا نزد پدر ایشان بره با ایشان صحبت کنه که مادوباره برگردیم اگر که قبول کردن خوب ما هم جلو خواهیم رفت و دست باز تر با این مسئله برخورد خواهیم کرد و اگر قبول نکردن خوب دیگه واقعا کاری از دست من بر نمیاد و حداقلش اینه که من فردا حسرت این رو نمیخورم که چرا جلو نرفتم

کار خوبی خواهید کرد ولی من یه سوالی دارم چرا با خود دختر مدنظرتون صحبت نمیکینید؟
به صورت مستقیم و حضوری؟
البته بگونه ای که خانوادش متوجه نشن مثلا محله کار، نزدیک خانه و .. ؟

نوشته اصلی توسط Feranchi

نوشته اصلی توسط ali1364

من یک نفر رو واسطه خواهم کرد که فردا نزد پدر ایشان بره با ایشان صحبت کنه که مادوباره برگردیم اگر که قبول کردن خوب ما هم جلو خواهیم رفت و دست باز تر با این مسئله برخورد خواهیم کرد و اگر قبول نکردن خوب دیگه واقعا کاری از دست من بر نمیاد و حداقلش اینه که من فردا حسرت این رو نمیخورم که چرا جلو نرفتم

کار خوبی خواهید کرد ولی من یه سوالی دارم چرا با خود دختر مدنظرتون صحبت نمیکینید؟
به صورت مستقیم و حضوری؟
البته بگونه ای که خانوادش متوجه نشن مثلا محله کار، نزدیک خانه و .. ؟

اتفاقا من خودم هم همین قصد رو داشتم ولی بنا به اینکه خانواده مذهبی هستند و اونچیزی که من فهمیدم از اخلاق ایشون اینه که من اگر برم 100% به خانواده خودش میگه و بد میشه حالا شاید خواهرم رو بتونم بفرستم با خود دختره صحبت کنه ولی من خودم اگر برم خوب خانوادش با این رفتار من حتما برخورد خواهند کرد

نوشته اصلی توسط ali1364

نوشته اصلی توسط Feranchi

نوشته اصلی توسط ali1364

من یک نفر رو واسطه خواهم کرد که فردا نزد پدر ایشان بره با ایشان صحبت کنه که مادوباره برگردیم اگر که قبول کردن خوب ما هم جلو خواهیم رفت و دست باز تر با این مسئله برخورد خواهیم کرد و اگر قبول نکردن خوب دیگه واقعا کاری از دست من بر نمیاد و حداقلش اینه که من فردا حسرت این رو نمیخورم که چرا جلو نرفتم

کار خوبی خواهید کرد ولی من یه سوالی دارم چرا با خود دختر مدنظرتون صحبت نمیکینید؟
به صورت مستقیم و حضوری؟
البته بگونه ای که خانوادش متوجه نشن مثلا محله کار، نزدیک خانه و .. ؟

اتفاقا من خودم هم همین قصد رو داشتم ولی بنا به اینکه خانواده مذهبی هستند و اونچیزی که من فهمیدم از اخلاق ایشون اینه که من اگر برم 100% به خانواده خودش میگه و بد میشه حالا شاید خواهرم رو بتونم بفرستم با خود دختره صحبت کنه ولی من خودم اگر برم خوب خانوادش با این رفتار من حتما برخورد خواهند کرد

خب با خواهرتون برید و شما با ایشون صحبت کنید
در ضمن مگر صیغه بین شما جاری نشده است پس خانوادشون بهتون اطمینان داشتند و فکر نکنم هم دیگه اینقدر خشکه مذهبی باشند که از صحبت کردن دخترشون با کسی که نامزدشه ( و صیغه بینشون جاری شده) اونقدرها ناراحت بشند
نظر کلی من اینه که شما به صورت مستقیم با دختر مورد نظرتون صحبت کنید و ببینید ایشان بعد از گذشت این مدت و این اتفاقات نظرشان چه میباشد
شاید او هم دلالیل قانع کننده ای برای شما داشته باشد، شما هم یک لحظه خودتان را جای آن دختر بگذارید بهرحال چون شما با ایشان رابطه جنسی هم داشتید نگذارید که ایشان فکرهای بدی بکند و او هم دچار عذاب وجدان شود

صیغه بین ما تموم شده

یکی از مشکلات شدید شما ایده آل گرا بودنتونه!
به دنبال بهترین تصمیم هستید در حالی که چنین چیزی وجود ندارد. به قدری در مسائل ریز می شید که فرصت ها رو از دست میدید و خودتون رو رنج می دید. در ضمن فکر نمی کنم مسائلی که در دوران نامزدی داشتید مشکلی داشته باشه ، خداوند هم چنین رفتارهایی رو بر مبنای لذت جویی و حرمت شکنی درست نمی داند نه بر مبنای قصد ازدواج قطعی! (هر چند که بهتر بود انجام نمی دادید)

دوست عزیز، من اگر جای شما بودم با پدرم با پدر ایشان رودررو صحبت می کردم ، علاقه ام را می گفتم و توانم را و می گفتم دوست دارم این ازدواج انجام شود و واقعاً ایشان را می خواهم ، بعد با آرامش و قاطعیت منتظر واکنش می ماندم.
اینقدر موضوع رو سخت نکنید. شما نمی تونید همه چیز رو پیش بینی کنید ، همه چیز رو در نظر بگیرید. این همه فشار به خودتون باعث شده در ترس دائم باشید.
یک نگاه به پست هاتون بکنید ، کلمه "ترس" مدام در اونها تکرار شده. هیچ اتفاقی نمی افته ، یا آره یا نه!

شما که مذهبی هستی باید این جمله رو هم شنیده باشی :" از هر شرایطی که می ترسی ، خود را در آن بیفکن"!
اینقدر دورادور موضوعات رو فرض نکن تا ترس نداشته باشی. تمرکزت رو بر روی اونچه که می خوای بگذار ،حفظ آرامش و توان خودت. به فکر بدست آوردن باش ، نه لجبازی و فکر برنده یا بازنده........... تمام!!

فردا که اقدام کردید ، سپس پست بگذارید تا در جریان قرار بگیریم

با سلام خدمت همه دوستانی که توی این چند وقته حسابی به زحمت افتادن و من رو راهنمایی کردن
امروز یکی از کسایی که خاطرش برای پدر ایشان عزیز بود و میشه گفت اگر حرفی بزنه تقریبا نه نمیگه رو فرستادیم جلو البته با درخواست پدرم خوب اون هم رفته بود و با پدرش صحبت کرده بود
پدر ایشان هم همون طور که حدث میزدم بسیار ناراحت بودن و خلاصه هر چی نمیدانم لایقش بودم یا نبودم البته نه به صورت بی ادبانه بلکه به صورت با ادبانه نصیبم کرد و حسابی حرفهایی زده بود که وقتی از دهن اون واسطمون شنیدم واقعا چشمام گرد شده بود ولی خوب همه اینها یک طرف اینکه پدر دختره گفته بود دخترم گفته من دیگه از جلوی چشماش افتادم یک طرف دیگه و دیگه حاظر نیستم با اینجور فردی زندگی کنم یک طرف دیگه البته نمیدانم واقعا مستحق این صحبتش بودم یا نه. البته نبابد گفت که باعث بانی تمام مشکلات اگر چه من هم اشتباهاتی داشتم خانواده دختر بودن که امیدوارم خدا به راه راست هدایتشون کنه از کرده خودشون پشیمان بشن
این رو هم بگم که اون واسطمون هم گفته بود خوب بعدا که آرامتر شدید تشریف میاریم که اونهم گفته بود دیگه دوست ندارم در مورد این موضوع بازم صحبت کنیم
صبح پرسجو کردم دیدم حسابی پشت سرم صفحه گذاشته بودن نمیدانم چرا این صحبت ها که هیچ کدام واقعیت نداشته رو گفتن آخه ترس از خدا هم خوبه البته نمیدانم خودمم هم به صحبت خودمم اعتقاد دارم یا نه ولی هرچه قدر هم بی اعتقاد باشم اینقدر اعتقاد دارم که به خاطر اون طرف مقابلم خودمو خورد کردم
اون واسطمون هرچه کرده بود ایشان کمی کوتاه بیاد ولی نیامده بودن
خلاصه من موندم یک کوه عظیم عذاب وجدان البته با این حرکتم کمی از نظر اینکه بعدا حسرت بخورم کمتر شد ولی نمیدانم با عذاب وجدان چه کار کنم
از این میترسم که این جریان روی زندگی آیندم تاثیر بزاره که حتما میزاره
از شما میخوام برام دعا کنید
من ضربه ای که خوردم تقریبا به خاطر ندانم کاری و جوانی و خام بودن خودم بود
شاید اگر تصمیمات بهتر میگرفتم اینقدر عقلانی تصمیم نمیگرفتم و فردا رو میدم یا یکمی احساسات رو هم در نظر میگرفتم اینطور نمیشد
البته خدا رو شکر از دوستاش که پرسیده بودم فهمیدم خوب لاقل ظاهر اوضاع روحیش از من بهتره خوب همین خیلی خوشحالم کرد ولی نمیدانم این جریان چقدر توی زندگی آیندش تاثیر میذاره و چقدر ضربه میخوره

از خدا طلب بخشش میکنم به خاط تمام نادانی هایی که کردم به خاطر قضاوت هایی که امکان داره اشتباه بوده باشه به خاطر یک طرفه قاضی رفتم به خاطر به بازی گرفتن احساسات اون دختر به خاطر به زحمت انداختن تمامی دوستانی که در این سایت کمک کردن
من اگر فردا ضربه ای بخوردم در زندگی هیچ شکایتی نخواهم داشت از درگاه خدا
از دوستان خواهش میکنم که من رو دعا کنن شاید با دعای شما اوضاع ماهم خوب بشه از شما میخوام که برای اون دختر هم دعا کنن
من توی این سایت حتما مسائل و مشکلات دیگر دوستان رو پیگیری خواهم کرد که حداقل آگاهی خودمو در مورد مشکلات و نحوه برخورد با مشکلات رو یاد بگیرم
ممنونم دوستان

یادم رفت بگم که تصمیم دارم که تا چند سال حداقل 2 سال فکر ازدواج گرفتن رو نکنم هم به لحاظ روحی هم به این لحاظ که شاید توی این چند سال قدرت مواجه با مشکلات رو یاد بگیرم

بسيار متاسفم از شنيدنش

اميدوارم هر چه به صلاحتون باشه، پيش بياد. نگران نباشيد، حال شما هم روز به روز بهتر ميشه. شما سعي در جبران كار اشتباهتون كردين، اگر من جاي دختر بودم كه واقعا طرفم رو دوست داشتم و قصد واقعي براي زندگي مشترك با ايشون داشتم، هيچ وقت اين حرف رو نمي زدم. ظاهرا علاقه شما بيشتر بوده است يا ايشون گذشت كمي دارند و يا استقلال فكري كافي ندارند.

براي آرامش بيشتر نماز شب و ورزش راهكارهاي خوبي هستند. گذر زمان بسياري مسائل را برايتان روشن مي كند. ديگر لزومي به عذاب وجدان نيست.