سلام از راهنمایی های قشنگتون واقعا ممنون.میدونم مامان و بابام خیر و صلاح منو میخوان.شاد جان من 2 تا برادر دارم که یکی 26 و یکی 25 سالشه و خودمم که گفتم 18 سالمه.با برادرام مخصوصا کوچیکه خیلی راحتم جوری که قضیه امین میدونه و راهنمایی میکنه.مامانم زیاد منو جلو جمع بد نمیکنه ولی بابام که گاهی از دستم ناراحت میشه. ولی در کل خیلی دوسشون دارم. همش به خودم میگم اگه بابا و مامانم نبودن منم نبودم و خوشحالم که تو این خانواده بدنیا اومدم. من کلی دوست دارم که مامانم فقط یکیش تایید میکنه که دیروز عصر گذاشت باهاش برم بیرون ولی بعد خودش هم اومد. امروزم که باهاش حرف زدم بعد از یک ماه و نیم گفت میتونم با امین برم بیرون. خیلی خوشحالم انگار تمام دنیا رو بهم دادن.امین سر همین قضیه خود کشی کلی باهام حرف زد.راستی اینم بگم من تا 4 سال پیش با بابام خیلی جور بودم ولی نمیدونم این 4 سال اخیر چی شده که با بابام دیگه حرف نمیزنم. به نظرتون چه جوری با بابام مثل سابق حرف بزنم؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)