باتشکر از همراهی و راهنمایی خوب دوستان
سلام عطریا
نوشته هات رو خوندم .ومی دونم که دوران سختی رو گذروندی و داری قسمت های وجودیت رو ترمیم وباز سازی می کنی و هنوز خیلی از بخش هاش رو که تخریب شده نتونستی ریشه یابی کنی . به نظر من تو هنوز نیاز به زمان بیشتری برای باز سازی و فراموشی خاطرات تلخ داری اگر این جراحت ها رو تا حدودی پانسمان نکنی و بهبود حاصل نشه نمی تونی بری توی یه زندگی که اون آقا و دخترش هم جراحاتی دارند و براشون مرحم باشی . می دونی که این زندگی و نقشت این میون خیلی مهم تر و سختتر از زندگی قبلیت هست .
نمی دونم چرا فکر می کنم تو و انتخاب تو ,درست مثل همون صورت مسئله ی قبلی ات هست . تو در زندگی قبلیت گفتی که مسئله مهم تون اختلاف مذهب بوده و در این ازدواج هم دوباره همون مسئله وجود داره .گفتی اوایل ازدواجتون تحمل فشارهای مالی خیلی برات سخت بوده و در این زندگی نیز این اقا این مسئله رو عنوان کردن و شما نیز نسبت به این مسئله احساس (یعنی احساس میکنم اول زندگی نمیتونه برام زیاد خرج کنه و این موضوع منو آزار میده دوست داشتم اول زندگی برام خرج میکرد نمیدونم چرا بیشتر بخاطر این موضوع خیلی نگرانم طوری که دچار تردیدشدم)خوبی نداشتید این آقا به شما گفتن که 3 سال به خاطر طلاق از کار و زندگی افتادن و این مسئولیت پذیری و مقاوم بودن این آقا رو زیر سوال می بره .
این خیلی اشتباهه ! تو باید کاملا التیام یافته باشی .خودت رو ساخته باشی و سر حال برای یه زندگی سخت تر لااقل چند سال اول نیاز به تحمل و سعه ی صدر زیادی داره .بالهای صداقت من تو خوابگاه و به دور از خانواده ام و از هر لحاظ مشکل دارم واقعا دوست دارم یکی باشه دوسم داشته باشه و از تنهایی در بیام و بتونم یه زندگی تازه ای شروع کنم تا بتونم در کنارش کم کم شکستمو فراموش کنم
این هم خیلی اشتباهه!پا برهنه بودن خیلی بهتر از کفش تنگ به پا داشتن . مواظب باش ! ازچاله در نیایی بیفتی توی چاه .ولی یه چیزم بگم من دوست ندارم بی فکر انتخاب کنم و تو زندگیم افسوس بخورم ولی نمیدونم چرا احساس میکنم اگه بمونم دیگه فرصت ازدواج نخواهم داشت
تو الانشم زندگی داری . دوستانت رو داری . مادرت رو داری .دخترت رو داری . درست و .......اگر الان بتونی مسائل قبلت رو حل کنی یعنی بتونی کنار مادرت بدون درگیری زندگی کنی بدون نگرانی از درگیری .بتونی مسائل و مشکلات دیدن بچه تون حل و فصل کنی . بتونی یه زیون مشترک با پدر دختر ت و خونواده اش پیدا کنی .اگر بتونی امروز چند تا از این مسائلت رو حل کنی بدون که آماده ای برای حل مسائل زندگی زناشویی آینده ات. آماده ای که بتونی زبون مشترکی با دختر اون آقا داشته باشی چون گفتی اون دختر مخالف از دواج شماست .اگر تونستی امروز این هراسها رو که رابطه با نگهداری از جگر گوشه ات داری کنار بگذاری و اگر امروز تونستی از مشکل و سختی نهراسی و بلکه به مقابله و حل و فصل اون بپردازی و به جای ترس و نگرانی ,امید و شور و نشاط و همت برای انجام وظیفه و مسئولیت بنشونی بدون تو آماده ی زندگی مشترک همراه با موفقیت و آرامش هستی .و شاید همینطوری مجرد بمونم دوست دارم منم زندگی داشته باشم
این تعارض ها رو باید حل کنی. به دوست داشتن و تمایلت کار نداشته باش ! توانایی ها تو و مسائل ریز و درشت و بسنج !و دارم تحقیق میکنم ببینم که این شخص چجور ادمیه و اصلا میتونم باهاش زندگی کنم یا نه ولی هم میترسم و هم دوست دارم ازدواج کنم
من مطمئنم شوهر سابق شما هم همین حرف ها رو به همسر آینده اش می زنه !این آقا از خانمش مشکلات عادی زندگی و تحمل نکردن پستی و بلندی زندگی و نق زدنهای مکرر از طرف خانمش بوده البته ایشون همه ی تقصیرهارو گردن خانمش نمیندازه بلکه میگه ما دوتامونم تقصیر داشتیم ولی خانمش خودش خواسته جدا بشه
نمی دونم شما از این مسئله خوشحال شدید یانه ؟و دخترش هیچ ارتباطی با مادرش نداره و تلفناشم جواب نمیده!!!!
این اصلا چیز خوب و رضایت بخشی نباید برای شما باشه .
علت یابی کنید ! ریشه ها رو در یابید ! و حتما باید در آینده در صدد درمان باشید !
این نمی تونه یه نکته مثبت تلقی بشه شاید کنجکاوی نمی کنه که شما هم کنجکاوی نکنید .به هر حال شما حتما با خانم سابقش صحبت کنید .در ضمن اینه بدونید شما تنها با اینآقا ازدواج نمی کنید بلکه با این آقا و دختر این آقا و مادر دختر و همسر سابق این آقا رو هم حساب کنید چون ایشون نیز غیر مستقیم و در سال های آتی بیشتر همه با هم در ارتباط خواهید بودولی ایشون چند تا سوال کلی در مورد زندگی گذشتم از من کرده و میگه همینا برام کافیه هیچ وقت خیلی کنجکاوی نمیکنه و شماره یا آدرسی هم از من نخواسته.
از این مطلب کاملا مطمئن بشید ! .انگار خانمش با خونوادش تماس کرفته بود و گفته بود که چرا ایشون داره ازدواج میکنه و انگار دخترشو بر علیه پدرش تحریک میکنه و انگار کاهی هم با شوهر سابقش تماس میگیره ولی ایشون جوابشو نمیده و من ازشون سوال کردم که شاید بخواد برگرده گفت من دیگه دوسش ندارم اون خودش رفت مگه من مسخره ی اونم یه بار لگدم کنه بره و یه بارم بخواد برگرده من الان دارم به زندگی جدید با شما فکر میکنم
این حق مسلم شماو تکلیفی برای خودت و آرامش آینده ی زندگیتون اینکه امروز کاملا چشماتو باز کنی و در آینده روی شک و تردید ها ببندی امروز سوال کنی و تردید ها رو بر طرف کنی بهتر از این هست که فردا روز به این تردید ها بپردازی .به ایشون بگو برای کسب اعتماد صد در صدی که یه پایه و اساس برای هر زندگی می باشد لازمه که تردید ها بر طرف بشه و زندگی آینده ام و مسائلش کاملا شفاف ساز ی بشه . لازم نیست شما همه ی حرف های اون خانم رو باور کنید اما مسلما سرنخ ها ی خوبی برای واکاوی و بررسی بیشتر به دست خواهید آورد . اون خانم مسلما به چیز هایی اشاره خواهد کرد که در زندگی قبلی خرابی به بارآورده و سرنخ هایی به شما خواهد داد شمانیز می توانید با آنالیز کردن وارزیابی اون مسائل و تطابق با توانایی ها و توانمندیها خودبفهمید که شما با این اقا و دخترشون چقدر تناسب وتفاهم دارید ???..و من هم روم نمیشه شمارشو بگیرم و با خانمشون صحبت کنم چون نمیخوام احساس کنه به ایشون بی اعتمادم
مار گزیده نباید دوبار از یه سوراخ گزیده بشه :
من اون موقع باید چشمامو باز میکردم و میدیدم که با چه کسی دارم ازدواج میکنم من اون موقع هم تا یه حدی فهمیده بودم که این شخص به درد من نمیخوره و نمیتونه منو خوشبخت کنه ولی بنا به دلایل خیلی بچه گانه تصمیم گرفتم و باعث نابودیه خودم شدم ما به درد هم نمیخوردیم
کاشکی زمان به عقب بر میگشت و من همه چیو از نو شروع میکردم و چشمامو باز میکردم و حقیقت رو میدیدم.
علاقه مندی ها (Bookmarks)