دوست عزیز من مطلب بهار شادی رو بسیار خوب میدونم و با این اوصاف که گفتی همسرت رو دارای مشکل عصبی و ریشه ای میدونم(البته به قول اهل فن!!)
مشکل شما به احتمال قوی با مراجعه به یک روانشناس مشاور حل خواهد شد(انشاءا...)
من ا... توفیق
تشکرشده 132 در 64 پست
دوست عزیز من مطلب بهار شادی رو بسیار خوب میدونم و با این اوصاف که گفتی همسرت رو دارای مشکل عصبی و ریشه ای میدونم(البته به قول اهل فن!!)
مشکل شما به احتمال قوی با مراجعه به یک روانشناس مشاور حل خواهد شد(انشاءا...)
من ا... توفیق
mosaferan (یکشنبه 02 بهمن 90)
تشکرشده 5,967 در 1,568 پست
عزیزم رفتار همسرت دقیقا شبیه رفتار همسر منه.
من فکر می کنم همسرت زود جوش میاره و وقتی عصبی میشه دوست داره شما باهاش همدلی کنی. و دوست داره اینجوری توجه و نوازش شما رو بگیره.
وقتی می بینه شما باهاش همدلی نکردی هیچ تازه باعث ناراحتی شما هم شده این بیشتر عصبیش می کنه و شروع می کنه رفتن تو فاز تند روی و به زمین و زمان گیر دادن. و بعد از دعوام عذاب وجدان شدید می گیره و خود خوری می کنه و بعضی وقتهام حاضر میشه باج بده تا وجدانش رو اروم کنه.
مشکل مالیتون هم فکر می کنم همسرت هنوز اطمینان نداره که شما پول زندگیتون رو با حساب و کتاب خرج می کنی. و برای همین دوست داره با نظارت خودش باشه.
اگر تا اینجای کار رفتار همسرت رو درست بر اساس تجربه ام تحلیل کردم بگو تا روش اروم کردن همسرت رو باز هم بر حسب تجربم بگم. امیدوارم به دردت بخوره.
هر آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند
و هر آنچه را برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند
deljoo_deltang (یکشنبه 08 بهمن 91)
تشکرشده 34 در 11 پست
سلام مجدد...., و باز هم ممنون ازتون
ممنون از راهنماییتوم بهار شاد عزیز..... ولی فکر نمیکنم به این سادگی باشه.... باور کنین از چشمم افتاده و اصلا از کنار بودنش لذتی نمیبرم...وقتی خونست همش سعی دارم بیام بیرون...چون وجودش تو خونه سنگینی میکنه....
ولی به نکته خوبی توجه کردین....
اره... واقعا ادم لوسی هست( اینو دوست صمیمیش هم بهش گفته بود!!)...و به خاطر اینه احساس میکنم با اینکه 26 سالشه ولی هنوز زود بود ازدواج کنه... متاسفانه تو این سفرم کاملا متوجه شدم که اره خانوادش به همه خواسته هاش کوتاه اومدن و موافقت کردن...حتی اگه قلبن مخالف بودن.... مخصوصا مادرش.... به خاطر همین هم هست با وجود سنی که داره وقتی مادرشو میبینه عین بچه های 5 ساله خودشو لوس میکنه و هرچی بخواد باید فراهم بشه.... به خاطر همین با درخواستش که من نه میخوام عروسی بگیرم نه مهمونی نتونستن مخالفت کنن و مدام به من میگفتن ما سعی خودمون رو کردیم...دیدی که قبول نکرد.... ولی من نمیتونم مثل مادرش باشم.... اینو بارها هم مستقیم بهش گفتم.... خیلی دوست دارم بهش بفهمونم نمیتونه همه چیو زوری داشته باشه و اون پسره 5-6 ساله نیست که هرچی بخواد فراهم باشه.....
نمیگم ادم کم کاریه...نه همونطوری که گفتم واسه چیزی که میخواد شدیدا کار میکنه...ولی متاسفانه من رو با حرفاش تحت فشار قرار میده.... بابت چیزهایی که نداره ( از جمله خونه بزرگ و.....) استرس میکنه و من رو محکوم میکنه.... جالبه...میگه اگه خانواده تو هم پولدار بودن وضع ما خیلی بهتر بود.... یا مثلا اگه تو دکتر بودی وضع ما خیلی بهتر بود... به خدا این حرفاش برام خنده داره.... میگم مگه تو رشته تحصیلیه منو نمیدونستی؟؟؟؟؟؟ (مامایی میخونم.... با اینکه به خاطر فشارهای اون تغییر رشته دادم و رشته قبلیم روانشناسی بود) میگه این جور رشته ها پول نمیاره... میدونم به خاطر این تصمیمم من رو سر زنش میکنین...ولی مدام من رو تهدید میکرد که اگه تا 3 سال دیگه که درست تموم شد نتونی کار درست و حسابی پیدا کنی اونوقت میبینی... (میبینید چقدر بچست؟؟؟) منم به خاطر اینکه کاره مامایی اینجا خیلی خوب و پر در امده تغییر رشته دادم...
دلجوی عزیزم من همیشه باهاش همدلی کردم... (حتی بعضی وقتا بر خلاف خواسته قلبیم) چون فکر میکنه همه بدن اون خوب.... میشینه پشت سر همه حتی بهترین دوستش حرف میزنه.... ولی وقتی با جیق و داد میاد سراغ ادم که برادرت فلانه چطوری میتونم باهاش همدلی کنم؟؟؟ اوضاع مالی هم که...نمیدونم ایران خیلی خرج میکرد ولی این 5 روزی هست که من توی کیف پولم پول اندازه خرید یه ادامس هم ندارم..و غرورم هم اجازه نمیده بهش بگم ندارم... با اینکه من اینجا از دولت حقوق دانشجویی میگیرم و دفعه اخر ازم خواست بریزم تو حسابش اخه میخواست واسه وام اقدام کنه و باید میدیدن تو حسابش پول زیاد هست... ( با اینکه نکرد ) منم اسم پولمو نیاوردم چون میدونم اگه بگم من رو محکوم میکنه و میگه من دارم کل خرجو میدم حالا این چندر قاز پولو میخوای؟؟ مگه تو خونه چی کم داری؟؟ پولو هم میده ولی با دلخوری و تحقیر...جالب اینجاس فکر میکنه من ادم پولیی هستم!!!...حالا هم منتظر حقوق بعدیم هستم که هفته بعد میندازن به حسابم...
اقا حامد منم با شما موافقم... ایشون واقعا به یه روان شناس نیاز داره... ولی کی جرات داره این حرف رو بهش بزنه؟؟ زمین و زمان رو به هم میریزه....
احساس میکنم تکیه گاهی ندارم....
( قابل توجه بهار شاد عزیز)...خیلی سعی کردم بهش اون حس مردونگیو بدم که احساس کنه باید تکیه گاهه من باشه...بهش بارها وقتی همه چی خوبه گفتم که تو مرده منی... میدونم تصمیماتی که میگیری فقط و فقط برای بهتر کردن زندگیمونه.... مهربونی...کاری هستی... تحصیل کرده ای....دوست دارم بهت تکیه کنم...
ولی کافیه به ذهنش خطور کنه که یکی بهتر از این داره زندگیشو میچرخونه.... در جواب میگه تو به من تکیه کنی پس من به چیه تو تکیه کنم..؟؟؟با اینکه وااااقعا براش کم نزاشتم....خودش هم بعضی وقتا اینو میگه....
چند بار هم در حین دعوا و مشاجره ای که اغلب از طرفه اونه.... خیلی راحت میگه تو چیزی نداری که من بهش دل خوش کنم...نه زیبایی نه پول... ( با اینکه اصلا ظاهره بدی ندارم... فقط به چشم اون نمیاد)
درسته...میگن تو دعوا حلوا پخش نمیکنن...ولی ادمهایی هستن که حتی وقتی عصبی یا دلخورن انصافشون یادشون نمیره و حرفایی نمیزنن که دل طرفشون بشکنه... من خودن همچین ادمی هستم.... هیچ وقت نشده با کسی بحثم بشه و منطقمو فراموش کنم و چشمم رو ببندم و دهنمو باز کنم.... شاید چون خودم اینطوریم توقع دارم دیگران یا حد اقل همسرم که شریک لحظه به لحظه زندگیمه مثل من باشه.... تو بدترین دعواها و توهینهایی که بهم کرده نتونستم مثل خودش باشم و مثل خودش جوابشو بدم....
هیچ وقت هم پول واسه من قیاس نبوده...همیشه ادمهارو بر حسب خوب بودن و انسان بودنشون اولویت بندی کردم....
از وقتی با ایشون ازدواج کردم باور کنین 2 با هر نشده دوستامو ببینم.... هیچ کس رو قبول ندارو و میگه دوستای تو مگه چه کارن که میخوای باهاشون باشی؟؟ برو با یه دکتر دوست شو که حد اقل واست نفعی داشته باشه....با اینکه دوستام همه مثل خودم دخترهای سر به زیر و محفوظی هستن و دخترهای خیییلی خوبین........
واااااااااااای..... بهتره همین جا دست نگه دارم...تکرار حرفاش حتی اینجا هم ازارم میده....
تشکرشده 93 در 31 پست
سلام دلخسته جان
عزیزم مشکل شما با اینکه فقط تو بدونی باید چطور برخورد کنی حل نمیشه
سعی کن همسرت رو متقاعد کنی که باهم پیش مشاور برید
میتونی سایت همدردی رو هم بهش معرفی کنی
البته اگه متوجه نوشته هات نشه
برات آرزوی خوشبختی میکنم
baharann (دوشنبه 10 بهمن 90)
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
دوست عزیزم سلام
خودت به یه روانشناس مراجعه کن و توصیه هاش رو عملی کن در مورد همسرت
.من یکی رو میشناسم دقیقا رفتارش مثل همسر شماست.اینجور آدما اصلا حرف دل و زبونشون یکی نیست.به نظرم نذار دعوا تا حدی بالا بگیره که کار به توهین و ...برسه(چون میگی همسرت پرخاشگره)
به نظرم شدیدا هم دوست داره و بهت وابسته هستش.خوبیاشو بنویس.از اینکه گفتی تو دعواها مثل خودش نمیشی واقعا خوشحال شدم و این یعنی آدم خود کنترلی هستی.
مطمئن باش ما اینجا کنارتیم.راحت بیا اینجا و حرفاتو بزن.من خودم هر تجربه ای داشته باشم صادقانه در اختیارت میذارم.انشاالله مشکلت زود زود حل میشه.فقط یادت باشه خونه باید آروم بمونه
راستی کدوم کشور هستید؟
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
maryam123 (یکشنبه 08 بهمن 91)
تشکرشده 34 در 11 پست
به نام خدا....
هستی جان شما درست میگی... این موضوع یک طرفه قابل حل نیست.... منم اطلاع چندانی درمورد مشاورت اینجا ندارم.... اینجا خانوماشون عمرا با همچین شرایطی کنار بیان و مثل اب خوردن طلاق میگیرن....و اصلا حاضر نیستن تو این موضوع به خودشون سختی بدن.... ولی باز هم حتما پرس و جو میکنم.... مرسی بابت کمکت عزیزم...
مریم جان دعوا هیچ وقت از طرف من بالا نگرفته...و من همیشه تو خودم ریختم و در مقابل توهینهاش جدیدا خودم رو کاملا بی تفاوت نشون میدم... چون قبلا خیلی سعی داشتم حین دعوا بهش بفهمونم که هرچی بشه تو حق توهین و بد دهنی رو نداری... ولی اصلا افاقه نکرد.... حد اقل اینطوری که الان هست کمتر خودمو اذیت میکنم....
یه جا خوندم که: یک روز یکی از صالحین زمان امام صادق (اگه اشتباه نکنم) به یه ادم بی ابرویی بر میخوره که شروع میکنه به ایشان فوحش دادن و ناسزا گفتن...که ایشان خیلی راحت برمیگرده و بهش میگه....انها كتيبك املئها كما شئت. یعنی کتاب اعمال خودت هست و هر طوری که میخوای پرش کن.....
ممنون از همه کسایی که همراهیم کردن... وقت گذاشتن مشکلمو خوندن و پاسخ دادن... خیلی احساس سبکی میکنم....
مریم جان ممنون از حرفهای پر انرژیی که مینویسی...و ممنون که کنارمی....راستی من استرالیا هستم....
خیلی دوستون دارم....
del_khaste69 (یکشنبه 08 بهمن 91)
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
سلام خانومی.مطمئن باش همیشه پیشتیم و سر نمازم یادت کردم.
دل خسته عزیز به همسرت تا چه حد محبت میکنی؟البته از حرفات معلومه کاملا فهمیده هستی.ولی یه زمانایی یه چیزای مهمی به چشم آدم نمیاد.یه مشاور معروفی تو تلویزیون میگفت 4 سال طول میکشه تا شوهر به زنش اعتماد کنه.شاید این اعتماده هنوز شکل نگرفته عزیزم.
خانومی میتونی یه مشاور هم زنگ بزنی.میدونم هزینه اش زیاد میشه ولی می ارزه.تو ایران مشاوره های تلفنی زیاد شده.
به این موضوع هم فکر کن و فراموش نکن خدای بزرگ همیشه همراته
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
maryam123 (یکشنبه 02 بهمن 90)
تشکرشده 34 در 11 پست
مریم جان مرسی... واقعا نظرهات بهم انرژی میده... چون میدونم هیچ چیزی به اندازه دعا و اجابتش کار ساز نیست...مساله هزینه نیست.... هزینش اونقدر نمیشه که قادر به پرداختش نباشم....اگه شماره یه مشاور خوب رو پیدا کنم حتما تماس میگیرم....
مریم جان محبت میکنم....اگه در حالت عادی باشه همیشه این روال هست.... ولی خب یه مدتیه نکه محبت نکنم... ولی نمیتونم مثل قبل اونقدر گرم و عاشقانه تحویلش بگیرم....بالاخره هر عملی عکس العملی داره دیگه.... ولی در کل بهش توجه میکنم... همیشه از سر کار که میاد ماساژش میدم که خیییلی دوست داره !!.. ولی شعورم اجازه قربون صدقه شخصی برم که اینقدر حرفاش توهین امیزه... ولی در کل همیشه بهش احترام گذاشتم.... و وقتی از سر کار بر میگرده چون ساعتهای زیادی کار میکنه.. همه چیزو براش حاضر میکنم و هر کاری که موجب راحتیش بشه انجام میدم.....
تشکرشده 10,022 در 2,339 پست
سلام دوست گلم
خوبی؟اوضاع چطوره؟خوشحالم که مفید بودم.
میدونم ناراحتت کرده ولی میدونی اینجا چی به کارت میاد؟یه کلمه به اسم گذشت
گذشت و فداکاری رو فراموش نکن که اول از همه سودش به تو میرسه
یه چیز دیگه اینکه همیشه یادت باشه محبت در مقابل محبت
وقتی از سرکار میاد ماساژش میدی اون چه کار خوشایندی برات میکنه؟این کارتو قطع نکن ولی تو هم ازش یه چیزی بخواه تا هم از لحاظ عاطفی ارضا شی هم اون بفهمه تو هم نیازهایی داری
یادت باشه هر کار خوبی که برای شوهرت انجام میدی کلی ثواب کردی و خدا ازت راضی میشه.
یادت باشه هر مردی رگ خواب داره.یعنی هر آدمی داره
بگرد اونو پیدا کن.
حتما یه سرچی تو اینترنت بکن ببین مشاور خوب تلفنی پیدا میکنی یا نه.
از بچه های اینجا هم میتونی بپرسی.اطلاعاتشون از من بیشتره
موفق باشی خانومی توکلت به خدا باشه
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)