RE: از مادرشوهرم متنفرم! (مادر همسرم او را کنترل می کند)
سلام دوستای خوب و با معرفت
واقعا عجب موجودات عجیبی هستن این مادر شوهرا.به خدا مادرمنم مادر شوهره.خونه برادرم هم یک کوچه فاصله دره با خونه مادرم اینا.ولی مادرم آخرین بار که اونجا بود شاید نزدیک 9 ماهه پیشه.مادرم حسرت یه زنگ داره از سمت عروسمون.حسرت یه محبت دیدن.در عوض هربار عروسمون مریض میشه یا دیر از سرکار میاد مادرم یه قابلمه غذا میبره میده دم در خونه شون.
الحمدلله که من رابطه ای با مادر شوهرم فعلا ندارم.قبلا نادان بودم هفته ای یکبار زنگ میزدم حالشو میپرسیدم(میواستم ادای این عروس خوبارو دربیارم!!)
ولی حالا فقط هر 2 ماه یه بار یه شام میرم اونجا و میام.
حرف گلچهره عزیز هم درسته.من کاملا موافق بودم باهاش.
شمیلا جان.اگر واقعا شوهرت شکر خدا دستش به دهنش میرسه چه اشکالی داره به اونا کمک کنه؟خدا کنه اونا محتاج شما باشن نه شما محتاج اونا.
اینم که میگی دور از چشم شما کمک میکنه خب حتما خجالت میکشه شما بفهمی.نمیدونم چه جوری هستن خانواده شوهرت.ولی اگر آدمای خوبی هستن که خیلی خوبه.محبت به پدر مادر برکت میاره تو زندگی.
مهسا جان تو چطوری؟اوضاع و احوالت رو به راست؟یه خبری به ما بده
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.
علاقه مندی ها (Bookmarks)